رفتن به محتوای اصلی

زبان تركی- و دگرگشت زبان در آذربایجان
31.03.2015 - 02:40

 

 

چند نکته مقدماتی

زبان ارزنده ترین ثروتی است که ارزش های معنوی خلق را پاسداری می کند. برای مطالعه قانونمندی های ترقی و تکامل یک زبان، لازم است منشاء و فرآیندهای قومی مؤثر در شکل گیری خلقی که حامل زبان است، به طور همه جانبه مورد پژوهش قرار گیرد؛ زیرا که زبان مردم یک منطقه با تاریخ آنها پیوند دارد و همانگونه که تاریخ تشکیل یک خلق پیچیده است، تاریخ شکل گیری زبان آن نیز ساده نیست.

یک خلق معمولا" از درهم آمیزی عناصر مختلف قومی و قبیله ای در طی قرن ها تشکیل می یابد و یک زبان با آن که به صورت زبان واحد یک خلق درآید، مراحلی را از سر می گذراند و در نتیجه تأثیر حوادث اجتماعی _ تاریخی ادامه می یابد و از درهم جوشی عناصر زبانی طوایف و قبایل مختلف و همچنان در جریان قرن ها شکل می گیرد. بدیهی است که در این شکل گیری زبان تمام طوایف و قبایل یکسان و به یک نسبت تأثیر نمی گذارند. گاهی تنها زبان یکی از آنها و گاهی زبان دو سه تا از آنها مشترکا" اساس قرار می گیرد و زبان های دیگر به نسبت های مختلف در این فرایند شرکت می کنند و به تدریج تحلیل می روند و ای بسا که به باد فراموشی سپرده شوند. زمانی هم که زبانی بر زبان دیگر غالب می آید، زبان مغلوب معمولا" دهه ها و سده ها دوام می آورد و اگر هم از بین برود، عناصری از آن در زبان غالب برای خود جا باز کرده، باقی می ماند. وجود بعضی واژه های ایرانی الاصل در زبان آذربایجانی کنونی را که در فارسی کنونی وجود ندارند، بقایای زبان آذری مغلوب متروک دانسته اند.

برای تکمیل فرایند تشکیل خلق، پدید آمدن زبان مشترک دارای اهمیت خاصی است. تشکیل دولت آتروپاتن و پدید آمدن مناسبات اقتصادی و اجتماعی پردوام بین بخش های مختلف آذربایجان، به تعیین و تثبیت مرزهای تاریخی این سرزمین کمک کرد و مبارزات مشترک اهالی این خطه بر ضد دشمنان و پیدایش نشانه ها وجوه مشترک زیاد در زمینه فرهنگ مادی و معنوی و سرانجام نضج گیری زبان واحد، فرایند مزبور در این واحد جغرافیایی _ تاریخی را کامل کرد.

آثار و اسناد موجود درباره تاریخ زبان آذربایجان، به ویژه در رابطه با دوره پیش از آغاز کتابت، در این زبان اندک است و روی آثار و اسناد موجود هم، چنان که باید و شاید کارهای تحقیقی همه جانبه و بی طرفانه روشنگر انجام نگرفته است. این حقیقتی است که صاحب نظران متذکر آن شده اند و می شوند، بدین قرار:

واحد عادلوف : کارهای انجام گرفته برای تصویر منظره تمام نمای زبان دوره پیش از کتابت ناکافی است و به صراحت باید گفت که در زمینه پژوهش های مرحله پیش از کتابت خلاء بزرگی به چشم می خورد.1

محمد قاسموف : . . . مسئله منشاء و تشکیل زبان آذربایجان را در نظر بگیریم. این یکی از مسائلی است که در انتظار راه حل قطعی خود مانده است. چرا آثاری که به شرح مفصل و همه جانبه راه های تطور و تکامل زبان آذربایجان اختصاص داشته باشد، تاکنون تألیف نگردیده است؟. . . 2.

عبدالعلی کارنگ : "تحقیق ناقص و ظن ناروا و استنباط نادرست جمعی از متتبعین و نویسندگان باعث ابهام مطلب گردیده و دو عقیده مخالف و ناسازگار ظاهرا" مستند به وجود آورده است."

دو عقیده مخالف مذکور عبارتند از : 1 – زبان باستان آذربایجان ریشه هند و اروپائی داشته است. 2 – زبان اکثریت مردم آذربایجان از دیرباز داخل سیستم زبان های ترکی بوده است. گروهی از آن هایی که زبان باستان آذربایجان را دارای ریشه هند و اروپایی می دانند، استقرار زبان ترکی آذری یا آذربایجانی در این سرزمین را یک حادثه نامیمون موقتی می پندارند که نمی بایست رخ می داد و تاریخ استقرار این زبان را تا پنج _ شش و حتی دو _ سه سده اخیر پیش می آورند و برای دفع هر چه زودتر این عارضه موقتی چاره اندیشی ها می کنند و رهنمودها می دهند. اینان زبان های رایج در آذربایجان پیش از آمدن مادها را نیز نادیده می گیرند و از نظر دور می دارند که اگر ترکی زبانان مهاجر باشند، هند و اروپایی زبان ها نیز بومی این سرزمین نبوده اند. در این میان گروهی نیز وجود دارند که دگر گشت زبان در آذربایجان را به عنوان یک واقعیت عینی تاریخی قابل مطالعه می پذیرند و بر آن هستند که با پیروی از اصول واقع گرایی تاریخی و گردآوری و بررسی و تحلیل علمی آگاهی های پراکنده، می توان زمینه و جایگاه و مراحل فرایند پدیده مزبور را در سیر تاریخ این سرزمین روشن و تعیین کرد.

مناسبات دو قوم

امروزه کم ترین ملتی را می توان سراغ گرفت که طوایف و قبایل مهاجر در ترکیب قومی آن تأثیر نگذاشته باشند. اقوام و طوایف گوناگون از دیرباز در نتیجه عدم تکافوی مراتع موجود و کثرت نفوس و به قول راوندی "به حکم انبوهی خانه و تنگی چراخوار"4، یا انقلابات طبیعی و دگرگونی اوضاع اقلیمی و یا تحت فشار اقوام و نیروهای دیگر و . . . به دنبال یافتن فضای حیاتی مساعدتر و در هر صورت برای تأمین زندگی پای در راه های دور و دراز و گاه بی سرانجام مهاجرت گذاشته اند و ای بسا که بیش از یک بار به تغییر مسکن و میهن خود مجبور شده اند. از همین روست که امروزه تعیین میهن نخستین اقوام هند و اروپایی و نیز اورال و آلتایی از مسایل مورد اختلاف پژوهندگان است و بعید نیست که میهن های اولیه هند و اروپاییان و اورال و آلتاییان که اولی ها اجداد ایرانیان بوده اند و دومی ها نیاکان ترکان، به هم نزدیک بوده و حتی بین این اقوام مناسباتی وجود داشته است. حمید نطقی بعد از نقل پاره ای از اطلاعات موجود درباره میهن های ابتدایی اقوام ترک و ایرانی چنین نوشته است: 
" با مقایسه این دو مورد، آیا سؤال قرابت های جغرافیایی و همسانی وطن های اصلی و خاستگاه های نخستین وسوسه انگیز نیست؟".5

حمید نطقی برخلاف آن هایی که روی دشمنی دو قوم ایرانی و تورانی تأکید می ورزند، "با امعان نظر دقیق تر به دست آوردهای دانشمندان و ژرف بینی در همان داستان ها که دستاویز کین توزی ها و دست افزار نژادپرستان است" به این نتیجه رسیده است که "پیوند برادری ترک و فارس چنان قدیمی و حقیقی و طبیعی است که به تدابیر سلطه جویانه و برتری جویانه . . . مطلقا" نیازی نیست."6

دوغان آوجی اوغلو هم براین عقیده است که "بین ایرانی و ترک ها از زمانهای بسیار قدیم مناسبات برقرار بوده است. فردوسی هرچه قدر هم در اثر معروف خود، شاهنامه، از جنگ ها و دشمنی بین دو گروه قومی سخن گفته باشد، مناسبات تنگاتنگ اقتصادی و فرهنگی بین ترکان و ایرانیان ادامه یافته و جنگ ها و یغماها مانع از آن نبوده است.7" جالب توجه است که تولستوف (76 – 1907 م.) که در زمینه باستان شناسی، قوم شناسی و تاریخ خلق های آسیای میانه پژوهش های زیادی کرده، برآنست که پدران اغوزها و بچنک ها محصول درهم آمیزی جوامع ترک _ مغول آمده از شرق در سده های دیرین، با جوامع ایرانی بوده اند.8

آبادی نشینی و کوچ نشینی

آن هایی که الفاظی چون بی فرهنگ و بی تمدن و وحشی و . . . را درباره ترکان به کار برده اند؛ گویا به تفاوت های زندگی آبادی نشینی و کوچ نشینی و تأثیر دوشیوه متفاوت زندگی برتمدن و فرهنگ توجه نداشته اند. حمید نطقی و عبدالکریم علی زاده، پژوهندگانی که از زوایای مختلف بر این مسئله نگریسته اند، در مورد چند و چون آن به نظر واحدی رسیده اند. از آن جایی که نوشته های هر دو محقق در موارد یاد شده مکمل هم به شمار می رود، قسمت هایی از آنها در این جا نقل می گردد:
"بدیهی است، کسانی که همه عمر در کوچ به سر می برند و بیش از سکنی در خانه ، بر زین اسب می نشینند، زندگیشان همواره در حرکت و شتاب و هجرت می گذرد. به جای کشاورزی به تربیت احشام و گله داری می پردازند. خانه شان را به صورت چادر از یک سوی جهان به سوی دیگر آن با خود می برند. بدیهی است، فرهنگ خود را دارند که با فرهنگ دهقانان قابل قیاس نیست. باورهایشان ساده و طبیعت گراست. به جای شهر در یوردها و اردوها زندگی می کنند. بیش از کتاب به شعر شفاهی می پردازند. شاعرانشان نیز همراه آنان سوار بر اسب و تیردان و کمان در پشت و قوپوز در کنار ماجراهای سفرهای دراز و رویدادهای مهم قوم خود را با آواز خود در حافظه ها نقش می زنند، عاری از تکلفند و به هنگام چاره جویی به جای ترفند اغلب مشت خود را به کار می گیرند. در دشمنی شمشیر را به زهر ترجیح می دهند.کم تر حیله گر و بیشتر خشنند. اگر از زیرزمین آثار فرهنگی کوچ نشینان به فراوانی شهرنشینان بیرون نمی آید، به علت همین تفاوت در جهان بینی و شرایط زندگی است. لکن علت این امر را در فقدان مطلق فرهنگ غنی نمی توان انگاشت. . . "9

علی زاده برای توجیه این مسئله که چرا دانشمندان ترک زبان آثار خود را _ در دوره بعد از اسلام _ به زبان عربی یا فارسی می نوشتند؛ می نویسد که عناصر نژادی ترک زبان و ایرانی زبان که از لحاظ منشاء از کهن ترین خلق ها به شمار می روند، از دیرباز نظام حاکم اقتصادی متفاوتی داشتند. "قبایل ایرانی زبان اساسا" زندگی حضری داشتند، در صورتی که قبایل ترک زبان اصولا" مشغول دام پروری و شکار بودند که با طرز زندگی کوچ نشینی رابطه ناگسستنی داشت. . . کوچ نشینان فاقد شرایطی بودند که آبادی نشینان برای رشد و ترقی فرهنگ داشتند. این نیز مربوط به نظام اقتصادی و طرز زندگی آنان بود. زندگی در صحرا، اقتصاد دام پروری، انتقال دایمی از محلی به محل دیگر، جنگ و جدال برای تصرف مراتع و شکارگاه ها، خصومت های قبیله ای و غیره مانع جدی رشد فرهنگ کوچ نشینان و یکی از علل اساسی عقب ماندگی فرهنگی آنان نسبت به آبادی نشینان بود. آبادی نشینان از دوران قدیم دارای الفبا بودند، در صورتی که کوچ نشینان به عللی که در بالا ذکر شد، در آن دوران الفبا نداشتند و برخلاف آبادی نشینان از خود کتابی به میراث نگذاشتند. لیکن برای مطالعه زندگی اقتصادی، تسلیحات و وسایلی که در تولید به کار می بردند، برای آشنایی انواع اصلی اشتغالات و کارهای روزانه آن ها از جمله شکار، صنایع ظریفه، رقص ها آلات موسیقی آنها و نیز برای شناخت عالم حیوانات و به دست آوردن اطلاعات مردم شناسی پیرامون حیات کوچ نشینان دام پرور مدارک مادی ذی قیمتی در دست داریم که آبادی نشینان نظیر آن ها را نداشتند. این مدارک عبارتند از تصاویر بی شمار که در روی سنگ ها کنده شده و متعلق به دوره های گوناگون است که از هزاران سال قبل از میلاد آغاز می گردد. این سنگ نوشته ها در بعضی از کشورهای آسیا، از جمله در آذربایجان و کشورهای هم جوار آن وجود دارند.10"

دانشمندانی چون برنشتام و گومیلف برخلاف آن هایی که هون ها _این نیاکان غالب ترکان بعدی _ را که از هزاره نخست ق – م. تا سده های 6 – 5 م. صاحب اپراتوری پهناوری بودند، وحشی و عقب مانده انگاشته اند، در پرتو پژوهش های خود به این نتیجه رسیده اند که "هون ها از نظر فرهنگی هم سطح خلق های دارای سطح بالای فرهنگ هم روزگار خود بوده اند."11 و اتحادیه طایفه ای آن ها در جریان تاریخ اروپا و آسیا و تشکل خلق های این قاره ها نقش کارساز داشته است. در مورد نقش مثبت اتحادیه های طایفه ای گوک ترک و خزر و . . . در تاریخ جهان نظرهایی ابراز شده است که بعضی از آنها در صفحات گذشته همین کتاب منعکس گردیده اند.12

کتابت

زینالوف در بحث از هون ها نوشته است که " از منابع چینی چنین برمی آید که آن ها با کتابت آشنا بوده اند و برای نگهداری حساب چهار پایان و اهالی و ثبت میزان مالیات دفترهایی داشته اند. اما متأسفانه نوشته ای از هون ها به دستمان نرسیده است. . . احتمال می توان داد که اساس الفبای رونی 13 را هونی تشکیل می داده است..."14.

یکی از معاصران آتیلا در خاطرات خود نوشته است که کاتبان هون متونی را که به زبان خود (ترکی) نوشته بوده اند، در حضور آتیلا برای او می خوانده اند. قفس اوغلو از این نوشته نتیجه گیری کرده است که هون ها در سده 4 م. خط خود را به اروپا برده اند.15 

در یک منبع چینی هم آمده است که یک کتاب بودایی نوشته شده به زبان چینی برای ت،آ _ پوکاقان (78 – 572 م.) خاقان گوک ترک، به ترکی ترجمه شده است. در خاقانات خزر هم خطی برای نوشتن وجود داشته است. درباره وجود خط در بین اقوام و تیره های دیگر ترک نیز اطلاعاتی در دست است.16

از اثر زکریا رهتور17،تاریخ نگار سریانی اواسط سده 6م. چنین برمی آید که گروه هایی از هون ها بر اثر تبلیغات سریانی ها در اوایل سده 6م. به مسیحیت گرویده بودند و کاردست (گاردوسات)18، اسقف و فرهنگ پرور آلبانی، به همراه چند روحانی دیگر در حدود سال های 30 – 529م. برای تبلیغ مسیحیت از دروازه دربند گذشته، مدتی در میان هون ها و ساویرها به سر برد و در این مدت برای آنها الفبای مخصوصی اختراع و کتاب مقدس را به زبان هون ها ترجمه کرد. کاردست و همراهانش به احتمال زیاد با زبان هون ها از قبل آشنایی داشته اند، چه لازمه ترتیب دادن الفبا برای یک زبان و ترجمه کتاب به آن، آشنایی عمیق و همه جانبه با آن زبان است. اگر آثار نوشته شده به خط ابداعی کاردست به دست آید، سابقه آنها بیشتر از آثار مکتوب اورخون _ینی سئی خواهد بود.19 

قدیمی ترین آثار مکتوب ترکی به دست آمده، کتیبه های اورخون و ینی سئی20 هستند که در فاصله سده های 5 تا 10م. نوشته شده اند21. این کتیبه ها در اطراف رودهای اورخون (جاری در مغولستان) و ینی سئی (جاری در سیبری) پراکنده اند.

بعضی از این کتیبه ها از سده 17 م. شناخته شده بودند، اما نخستین بار ویلهلم تامسون دانمارکی در سال 1893 م. موفق به گشودن راز خطوط آنها شد و یک سال بعد رادلوف آلمانی کتیبه های اورخون را خوانده، متون آنها را همراه ترجمه آلمانی منتشر کرد. در مورد منشاء این خط هنوز بین دانشمندان اتفاق نظر حاصل نشده است. بعضی اساس آن را خط رونی و بعضی دیگر آن را برگفته از حروف آرامی و یا حروف پهلوی که خود از آرامی گرفته شده است، دانسته اند. ن.آریستوف و گ. مالیتسکی22، رشید رحمتی آرات و احمد جعفر اوغلو منشاء این حروف را تمغاهای قدیمی ترک دانسته اند.

الفبای اورخون، در غرب نیز با اندک فرق هایی توسط بلغارها، خزرها، پچنک ها و مجارها مورد استفاده قرار گرفته است. از این اطلاعات چنین نتیجه گیری شده که این خط از خاور دور تا اروپای مرکزی انتشار یافته، بین توده های مختلف یک وسیله مشترک کتابت بوده است.23
بعضی از پژوهندگان با در نظر گرفتن شباهت این نوشته ها به نوشته های رونی اسکاندیناوی و ژرمنی 24 آنها را نوشته های رونی ترکی نامیده اند. اما ناگفته نماند که بین خط های رونی اروپایی و ترکی هیچ گونه پیوند تاریخی و زبانی وجود ندارد.

کتیبه های اورخون و ینی سئی از نظر مطالعه زبان های ترکی سده های پیش و بعد از اسلام و نیز از جهت این که حاوی اطلاعات تاریخی ارزنده ای درباره قبایل ترک زبان و نیز همسایگان ایرانی زبان آن ها هستند، از ارزش خاصی برخوردارند. از آن جایی که غالب این کتیبه دارای تاریخ نگارش نیستند، بعضی حدس زده اند که پاره ای از آنها در سده های نخستین میلادی نگارش یافته باشند. کتیبه های کناره های رودهای تالاس و سوجی، واقع در اطراف ینی سئی نمودار زبان سده های 6 _ 5م. هستند و کتیبه های اطراف اورخون در بردارنده نشانه هایی از زبان ترکی سده های 8 _ 7 م. می باشند. معروف ترین این کتیبه ها عبارتند از آنهایی که برگورهای تونیو _ قوق _ دولت مرد گوک ترک در گذشته در حدود 692 م.، گول تکین _ شاهزاده و یا خان زاده گوک ترک که در 732م. به قتل رسیده _ و بیلگه خاقان _ در گذشته در سال 734 م. _ نصب گردیده اند.25

در خط رونی ترکی سطور از بالا به پایین و از راست به چپ نوشته می شده است. پ.م. ملیورانسکی این خط را مناسب ترین خط برای نگارش زبان ترکی شمرده و بارتولد هم آن را قدیمی ترین الفبای ترکی به شمار آورده است. 
از کتیبه های پراکنده در مناطق پهناور مغولستان و سیبری که در سده های مختلف به زبان های مختلف ترکی نوشته شده اند، چنین برمی آید که اساس این زبان ها، یعنی ساخت دستوری و اساس لغوی آن ها تا حدود زیادی یکسان است. ع. دمیرچی زاده اظهار نظر کرده است که " زبان نوشته های اورخون از جهت بعضی ویژگی های خود تا حدودی به گروه غربی زبان های ترکی قرابت و شباهت دارد و چنین به نظر می رسد که با زبان آذربایجانی دارای یک رشته اشتراکات و مختصات همانند باشد. البته از این مطالب نمی توان نتیجه گیری کرد که زبان آذربایجانی حتما" از زبان طایفه ای پدید آمده که اساس نوشته های اورخون را تشکیل می داده است. با این همه از جهاتی می توان گفت که زبان قبیله ای که اسا زبان عموم خلقی آذربایجان را تشکیل می داد، مخصوصا" زبان طایفه اغوز، به زبان کتیبه های اورخون بسیار نزدیک بوده است."26
قبل از آنکه در حدود سده 10 م. /4 ه. خط عربی برای نوشتن زبان های ترکی به کار گرفته شود، الفبای اویغوری در آسیای میانه در فاصله سده 5 م. تا 15م. متداول بوده است. این خط از خط سغدی گرفته و به زبان اویغوری تطبیق داده شده بود. آثار به دست آمده نوشته شده به الفبای اویغوری بیشتر از آثار نگاشته شده به خط رونی ترکی است27.

زبان

زبان پدیده ای است تکامل پذیر و تحول یاب و در اطراف خود تأثیر گذار و از اطراف خود تأثیر بردار. به قول کسروی " زمان و پیش آمدها در زبان کارگر افتد و این است هیچ زبانی همیشه به یک حال نماند و هر زمان رنگ دیگری به خود گیرد.28" البته تحول زبان به مانند هر پدیده اجتماعی دیگر بر اساس اصول و قواعدی است و مستقل از هوس های فردی صورت می گیرد و در جنبه های گوناگون آن چون صورت الفاظ و ترتیب کلمات در جمله و . . . تغییراتی حاصل می شود و حتی واژه هایی به تدریج از رواج می افتد و واژه ها و ترکیباتی نو بر اساس نیازهای اجتماعی ایجاد می شود29. 

گوناگونی زبان ها نتیجه جریانات تاریخی متمادی و مرکب است. به عنوان مثال مکانیسم پدید آمدن چند زبان از یک منشاء و یا تشکیل چند زبان هم خانواده را چنین می توان توضیح داد :
بر اثر تقسیم جامعه نخستین به قبایل قبلی، پراکنده شدن آنان در اراضی پهناور و جدا افتادنشان از یکدیگر به علت کوچ ها و بعد مسافات و سستی روابط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی میان آن ها، هر قبیله یا گروهی از قبایل سرنوشت تاریخی متفاوتی پیدا می کند و بدین ترتیب شرایطی که وجود زبان واحد و مشترک را ضروری می سازد، مفقود می شود و در عین حال تفاوت های لهجه ای رشد می کند. شرایط متفاوت محیط جدید قبایل مهاجر از نظر ویژگی های قومی و فرهنگی و به ویژه زبانی نیز بر جریان رشد لهجه ها تأثیر تشدید کننده می گذارد و در نتیجه لهجه ها به زبان مستقل شدن گرایش پیدا می کنند، چه "هر چه زبان محاوره از لحاظ ترکیب لغوی بسیار استوار و از لحاظ قواعد دستوری حتی استوارتر است، ولی با این حال لایتغیر نیست.30" بدین گونه در جریان تشکیل و تلاشی پیاپی اتحادیه های قبیله ای در طی قرن ها و ادامه تجزیه و تطور لهجه ها و زبان ها، خانواده ای از زبان ها پدید می آید. پرویز خانلری اصطلاح خویشاوندی با هم خانوادگی در زبان شناسی را چنین معنی کرده است : 
" دو یا چند زبان نتیجه تحول جداگانه و متفاوتی از یک زبان باشند که در زمان پیشین متداول بوده است. مجموعه این گونه زبان ها را یک خانواده زبان می خوانند.31"

برای تعیین حد فاصل بین دو زبان و تشخیص استقلال آن ها از یکدیگر یک میزان کلی پیشنهاد شده است و آن این که "هر گاه دو تن برای فهمیدن و فهماندن به مترجم محتاج شوند،باید گفت که دو زبان متفاوت به کار برده اند."32 اما با وجود تغییرات در چگونگی شیوه تلفظ و دیگرگونی ساختمان کلمات و در مواردی معانی آنها و . . . "نکته هایی اساسی در ساختمان هست که پایدار می ماند، یا تحول و تغییر آنها به طریقی انجام می گیرد که با روش تطبیقی می توان به صورت اصلی آن ها پی برد.33"

ارانسکی درباره پدید آمدن خانواده زبان های بومیان آمریکا از دانشمندی مطلبی نقل کرده است که نقلش در این جا روشنگر تواند بود :
"بومیان امریکای شمالی قبیله واحدی بودند که به تدریج در قاره پهناوری پراکنده شدند و قبیله هایی از آن مجزا و جدا شدند و به اقوام و گروه های قبایل مبدل گشتند و زبان های ایشان نیز تغییر کرد. به حدی که نه تنها یک قبیله زبان قبیله دیگر را نمی فهمید، بلکه کوچکترین اثری از وحدت بدوی زبان ها در السنه ایشان باقی نماند.34 " و ارانسکی این روندرا عمومیت بخشیده است: " بدیهی است، تصویری که از تطور زبان ها و تجزیه آنها به لهجه های گوناگون در بالا رسم شده ، تنها در مورد بومبان آمریکا صدق نمی کند، بلکه به طور کلی از ویژگی های جامعه عشیرتی است."35.

زبان های دنیا به چند خانواده تقسیم شده است که خانواده آلتایی یکی از آن هاست. زبان های وابسته به این خانواده عبارتند: از ترکی، چوواشی، مغولی، منچو، تونگوزی، کره ای و ..... ناگفته نماند که بعضی از زبان شناسان خانواده اورالی را نیز _ که شامل زبان های متداول در سیبری و زبان هایی چون فینو _ اقوری و . . . است _ به جهت قرابت ها و همانندی های موجود، با خانواده آلتایی یک خانواده به شمار آورده، آن را خانواده اورال و آلتایی است .36

همانطور که گذشت، اثر مکتوبی از ترکان که قدیمی تر از کتیبه های اورخون _ ینی سئی باشد، به دست نیامده است. ساخت متکامل دستوری و فونتیکی، وسعت دایره و غنای واژگان زبان های کتیبه ها نشان دهنده سابقه طولانی آن هاست. آفرینندگان آنها از هزاره های پیش از میلاد و در جریان راه پر فراز و نشیب زندگی کوچ نشینی با اقوام و زبان های دارای سیستم های مختلف تماس ها حاصل کرده، براساس نیازهای متنوع زندگی اجتماعی و تحت تأثیر عوامل جوراجور محیط های گوناگون و ارتباطات و تحولات و . . . بسیار، زبان های خود را در طی قرن ها ساختند. فرایند شکل گیری غالب حدود 25 زبان خویشاوند و در عین حال مستقل ترکی هم اکنون رایج در مناطق مختلف جهان، در فاصله سده های 10 تا 15 م. به انجام رسیده است. زبان هایی نیز در این مدت بر اثر عوامل مختلف و به تدریج از بین رفته و به زمره زبان های مرده دنیا پیوسته اند. بعضی زبان ها ممکن است آنقدر دستخوش تغییر و دگرگونی شوند که ساختمان دستوری و ذخیره اصلی واژگان و پایه خود، یعنی آن چه را که ماهیت ویژه آنها را تشکیل می دهد، از دست بدهند و دیگر نتوانند براساس قوانین داخلی خویش تکامل یابند. در این صورت می توان گفت که آن زبان جای به زبان دیگری سپرده است.

زبان های ترکی به چندین شاخه و شعبه تقسیم می شوند که ترکی آذربایجانی به گروه غربی خانواده زبان های ترکی وابسته است. منابع اصلی زبان های منسوب به شاخه غربی خانواده زبان های ترکی و از آن جمله زبان آذربایجانی عبارت بوده اند از: زبان های قبایل و طوایفی که به نام های ساک _ سکیف _ سکا ، گاس _ گاسپی _ گاسیت _ خزر37 ،سابیر _ سووار، هون _ گون؛ ترک _ تؤرک، غز _ اغوز، قبچاق قیچاق و . . . شناخته شده اند. اینان در سده های پیش از میلاد و نیز در نخستین هزاره میلادی در اطراف دریای خزر مسکن گزیده بودند. زبان آذربایجانی نیز به مانند دیگر زبان های وابسته به گروه غربی تحت تأثیر حوادث اجتماعی _ تاریخی پیچیده ای به صورت زبان واحد خلق تشکل یافته است. 38

-------------------------
یادداشت ها
1 – "تاریخ و منابع زبانمان"، هفته نامه ادبیات و هنر، 16 سپتامبر 1988،ص8
2 – مجله آذربایجان، ش 12 سال 1988، ص 168
3 – تاتی و هرزنی، ص 6.
4 – راحةالصدور، ص 86.
5 – " میثاق یزدانی" مجله وارلیق، خرداد و تیر 1364، ص7.
6 – همان، ص 4 در این مورد غیر از این مقاله به دو مقاله دیگر حمید نطقی تحت عناوین "دیباچه ای بر منشور شیطان" و "منشور شیطان" که در شماره های آذر و دی 1363 و بهمن و اسفند 1363 مجله وارلیق به چاپ رسیده اند، مراجعه شود.
7 – تاریخ ترکان، ج 3 ، ص 1106 . 
8 – همان، ص 1107.
9 – میثاق یزدانی همان صص 9 – 18.
10 – دستور الکاتب فی تعیین المراتب، ج 2
11 – آثار باستانی مکتوب ترکی، ص 6.
12 – برای آگاهی از چند و چون تمدن و فرهنگ ترکان در دوره پیش از اسلام، ترک : فرهنگ ملی ترک، صص 296 – 189 و . . 13 – Roon , Runik
14 – آثار باستانی مکتوب ترکی، ص 6.
15 – فرهنگ ملی ترک، ص 284.
16 – همان، ص 78 – 284.
17 - Zacharia Rhetor
18 – Kardost (gardosat)
19 – مسایل زبان شناسی آذربایجان ، صص 45 و 74.
20 – Orkhon (orhon),Yenisei (Yenisey)
21 – در سال 1970 م. یک پیاله قره ای محتملا متعلق به سده 4 – 5 ق. م. در گوری در نزدیک ایسیک کول نیز کشف شده که در بردارنده یک نوشته دو سطری به خط اورخون است. فرهنگ ملی ترک، ص 285.
22 –N. Aristtou , G . mallitsky 
23 – فرهنگ ملی ترک، ص 286.
24 – اقوام ژرمنی ابتدا از نوعی خط استفاده می کردند که از خط یونانی اقتباس گردیده بود و برای کندن کلمات به روی چوب به کار می رفت. این خط را رونی نامیده اند.
25 – برای کسب اطلاعات مفصل تر در این مورد، رک : سیری در تاریخ زبان و لهجه های ترکی، صص 44 – 31.
26 – تاریخ زبان ادبی آذربایجان، ص 33.
27 – درباره ترکی الویغوری و الفبای آن، رک، سیری در تاریخ زبان و لهجه های ترکی، صص 52 – 44. 
28- کاروند کسروی، ص 336.
29 – تاریخ زبان فارسی، ج 1 ، صص 107 – 100.
30- مقدمه فقه اللعه ایرانی، ص 136.
31- تاریخ زبان فارسی، ج1، ص 159.
32 – همان ص 145.
33 – همان ، ص 160
34 – مقدمه فقه العه ایرانی ، ص 136.
35 – همان
36 – سیری در تاریخ زبان و لهجه های ترکی ، صص 24 – 18.
37 – دمیرچی زاده اصل گاسپی و خزر را گاس = خاس (خاز ) دانسته و بر آنست که آنها با افزوده شدن دو علامت جمع پی و ار – که هر یک متعلق به زبانی جداگان بوده اند – به دو صورت مذکور در آمده اند و هر دو نام یک واحد هستند که در سواحل شمال و شمال غربی دریایی که نام های آن ها را به خود گرفته، زندگی می کرده اند. اما از اطلاعات موجود چنین برمی آید که کاسپی ها از قبایل آسیانی بوده اند و پیش از آمدن اقوام ایرانی زبان به فلات ایران، در کرانه های جنوبی دریای مازندران اقامت داشته اند ( تاریخ ماد،صص 124 و 179) در حالی که خزرها از اقوام ترک زبان بودند که در سواحل شمالی و شمال غربی همان دریا اقامت داشتند.
38 – تاریخ زبان ادبی آذربایجان، ص 48

 

 دگرگونی در زبان آذربایجان 
 

 دکتر رحیم رئیس نیا

رحیم رئیس نیا – در مورد نفوذ طوایف ترک زبان از طریق گذرگاه های قفقاز به آلبانی و آذربایگان در سده های میلادی، در فصل مربوط به مناسبات دولت ساسانی با اقوام شرقی این کتاب سخن رفته است. از اطلاعات حاصل از منابع موجود چنین برمی آید که اقوام مهاجم ترک بارها از گذرگاه های قفقاز گذشته، سرزمین های بین کوه های قفقاز و ارس را درنوردیده و به آذربایگان نیز رسیده اند و ای بسا که در بعضی جاها رحل اقامت افکنده اند و گاهی نیز در برابر قدرت ساسانی از در تسلیم درآمده، با توافق مقامات ساسانی در بخش هایی از آلبانی و آذربایگان مسکن گزیده اند. در مواردی نیز به عنوان جنگاور مزدور به خدمت دولت ساسانی درآمده اند و در بخش های مختلف کشور و از آن جمله آذربایجان که از نظر نظامی دارای حساسیت خاصی بود، ماندگار می شده اند. بدین ترتیب زمینه برای انتشار زبان ترکی و رواج آن در بخش هایی از این سرزمین فراهم می آمد تا بعدها با تبدیل زبان ترکی به زبان عمومی ارتباط طوایف مختلف السان و به هم پیوستن تدریجی اجتماعات طایفه ای ترک زبان و…. مقدمات غلبه زبان ترکی بر زبان ها و نیم زبانهای رایج در آذربایجان آماده شود.در این باره که فرایند دگرگشت زبان مردم آذربایجان از چه تاریخی آغاز گردیده و در چه تاریخی به پایان رسیده، بین دانشمندان اختلافات عمده وجود دارد. بعضی چنان که پیش از این نیز گذشت، بر آن هستند که بومیان این سرزمین و یا بخشی از آنان ترکی زبان بوده اند و با این که ریشه زبان ترکی در این سامان در هزاره های پیش از میلاد دویده است و اگر چنین نبود، آمدن هون ها و خزرها و طوایف ترک زبان دیگر در دوره ساسانی و یا حتی آمدن غزها و قبچاق ها در دوره بعد از اسلام و به ویژه در روزگار سلجوقیان برای تغییر و ترکی گشتن زبان این خطه کفایت نمی کرد. چه، نوآمدگان که در مقایسه با اهالی بومی اقلیتی بیش نبوده اند، نمی توانسته اند زبان خود را به سرعت جایگزین زبان بومی نمایند. چنین فعل و انفعالاتی در صورتی امکان پذیر می شود که نوآمدگان با ساکنان پیشین از نقطه نظر منشاء و زبان – اگر هم کاملا یکی نباشند – نسبتا” نزدیک باشند. تنها در این صورت است که نوآمدگان می توانند با اهالی بومی در هم جوشند۱٫ اینان می گویند که طوایف و قبایل ترک زبانی که در دوره ساسانی و سلجوقی به آذربایجان آمدند، در این سرزمین به هم زبان های خود رخورد کردند. زکی ولیدی طوغان نوشته است که اغوزها هنگامی که در سده ۱۱ م. به آذربایجان رسیدند، خاطرات فتوحات اجداد خود در این سرزمین را در داستان های حماسی که از ترکستان آورده بودند، حفظ کرده بودند. در یکی از روایت های آن ها که رشیدالدین فضل الله همدانی نقل کرده، از اسکان ترکان باستانی در ناحیه اوجان [بستان آباد فعلی]، دشت های مغان و اران و کوه هایی در اطراف سبلان که نام هایشان به صورت های الاناره و اعدسوری نوشته شده و عموما” آلاتاق (آلاداغ) نامیده شده اند، سخن رفته است۲٫
تویق حاجیف که دیدیم از باورداران به حضور قبایل ترک زبان در هزاره های پیش از میلاد در آذربایجان است، آمدن طوایف ترک زبان سده های بعد از میلاد را – در صورتی که ترک زبانانی پیش از آن ها در آذربایجان سکونت نداشته اند – برای ترکی گشتن زبان این سرزمین ناکافی می شمارد و در این باره چنین می نویسد:
” معمولا” آمدن اقوام ترک زبان به آذربایجان و عموما” قفقاز و تأثیر آن ها را بر شرایط اجتماعی – تاریخی این سرزمین به دوره بعد از سده ۵ م. نسبت می دهند. نظز ابراز شده درباره همین مسئله غالبا” با این نظر موافق است: سده های ۱۲ – ۱۱ م. دوره شکل گیری خلق آذربایجان است. اقوام ترک زبان که در سده های ۷ – ۶ م. (که بهتر است گفته شود از سده ۵ م. ت. حاجیف) در این جا مسکن گزیده بودند، با نفوذ توده های انبوه طوایف اغوز، سلجوق، قبچاق در سده های ۱۱ – ۱۰ م. اکثریت می یابند. زبان عموم خلقی آذربایجان براساس شیوه های اغوز – سلجوق به تدریج تشکل می یابد و زبان های ارانی و آذری رایج در شمال و جنوب تحت الشعاع آن قرار گرفته، به تحلیل می روند.۳
قبول چنین نظری از سوی غالب تاریخ نگاران ناشی از یک رشته علل عینی است که اهم آن ها به قرار زیر می باشد:
۱ – یورش طوایف ترک زبان به صورت متشل به سوی غرب از سده ۵ م. فزونی می گیرد که این هم با پیدایش دولت تور کوت ها(گؤک ترک ها) در آسیای میانه ارتباط دارد.
۲ – در پرتو اطلاعات تاریخی فراوان و کاملی که درباره ترکان از این دوره باقی مانده است، امکان پدید آمدن تصوری بالنسبه روشن از ویژگی های زبانی ترکان فراهم می آید.
۳ – طوایف ترک زبان که از سده ۵ م. به اراضی آذربایجان و آلبانی آمده اند، در شکل گیری شرایط اجتماعی سیاسی و تشکل وحدت قومی این سامان مخصوصا” نقش فعال و تعیین کننده ای ایفا کرده اند.
اما از نظر دور نباید داشت که تشکل خلق واحد و زبان عموم خلقی ترکی منشاء تنها حاصل فعالیت تاریخی – سیاسی اقوام ترک زبانی که در این دوره به این سامان آمده اند، نبوده است . با آمدن طوایف جدا از هم ترک زبان در طی سده های ۶ – ۵ م. به آإربایجان و به طور کلی به قفقاز، انجام یک امر تاریخی به چنین ابعادی امکان ناپذیر بود. از سویی، بنا به اطلاعات موجود تاریخی، طوایف ترک زبانی که در این دوره می آمدند، معمولا” می رفتند و کم تر در جایی رحل اقامت می افکندند. ناگفته نماند که مورد خزرها از این نظر مستثنی است. از سوی دیگر اینان با فواصل زمانی زیاد می آمدند و این فواصل تقریبا” در هر بار شروع مجدد فرایند را ایجاب می کرد.
غیر از موارد مذکور، لازم است به دو مورد دیگر نیز اشاره شود :
۱ – طوایف ترک زبانی که از هر چندگاه به این سامان می آمدند، معمولا” در این جا با همدیگر برخورد می کردند و می جنگیدند. گاهی طایفه ای از آن ها بر ضد طایفه ای دیگر با اهالی بومی همدست شده، در بیرون راندن آن ها همکاری می کردند و سپس بومیان در فرصتی مناسب متفقان سابق خود را نیز از متصرفاتشان بیرون می راندند.
۲ – هر کدام از اقوام ترک زبان به زبان ویژه و ای بسا مستقل طایفه ای خود سخن مس گفتند، یعنی که طوایف ترک زبان آمده به این جا معمولا” به شاخه های مختلف ترک منسوب بوده اند.
اقوام کوچ نشین ترک زبان با این آشفتگی و بی ثباتی حاکم بر اوضاع اجتماعی شان، از منحل کردن تشکل قومی و زبانی مردم بومی برخوردار از سطح بالای ترقی اقتصادی – اجتماعی – فرهنگی این سامان ناتوان بوده اند۴٫
منظور این است که بدون وجود زمینه ای از زبان ترکی در آذربایجان سده های پیش از میلاد، طوایف و قبایل ترک زبانی که در سده های بعدی به این خطه آمدند قادر به عوض کردن زبان مردم این جا و تحمل زبان خود به آن ها نبودند.
تیمور پیرهاشمی هم برآنشت که ترک زبان های امروزی ابتدا فارس یا دارای زبان دیگری نبوده اند که بعدا” ترک شده باشند. این ها هم مثل آریایی ها و دیگران مردمانی بوده اند که از هزاران سال پیش به این طرف از جاهای دیگر دنیا آمده و در این منطقه سکنی گزیده اند. بنابراین تغییر زبان به آن صورت که… چندین کرور مردم غیر ترک، زبان خود را تغییر داده و ترک زبان شده اند، در بین نبوده است…. شاید این فرض مقرون به واقعیت باشد که طبق معمول مهاجرت اقوام مختلف، مهاجرت اقوام ترک نیز ابتدا به حالت چادرنشین، سپس ساختن روستا و اقامت در آن و آخرالامر شهرنشین بوده است. وقتی سیل مهاجران ترک به طرف شهرها روانه گشتند، عده ای از مردمان بومی با ترک ها هم زیستی و اختلاط نموده، در میان آن ها مستحیل گردیدند و گروهی در دهات مخصوص خود باقی مانده، زبان خود را حفظ کردند. ( مثل هرزندی ها و امثال آن ها) ولی قسمت اعظمشان در برابر سیل مهاجران به طرف غرب رفته، در شهرها و روستاهای تازه ای اسکان پیدا کردند که احتمالا” کردهای امروزی باماندگان آن ها هستند۵٫
البته تیمور پیرهاشمی به تغییر یافتن زبان ساکنان آذربایجان آذربایجان در نتیجه مهاجرت طوایف ترک زبان ” از هزاران سال پیش به این طرف” باور دارد و برآنست که از مردمان بومی بخشی از آن هایی که در این سرزمین ماندند، در میان آن هایی که آمده بودند، مستحیل گردیدند؛ یعنی که زبان خود را از دست داده، به زبان نوآمدگان متکلم شدند و بخشی دیگر چون تات ها زبان خود را حفظ کردند. به عبارت دیگر از این برداشت چنین برمی آید که تغییر زبانی در این خطه صورت گرفته است؛ و این امری استثنایی نیست، بلکه حادثه ای است قانونمند که نظایرش در جاهای دیگر نیز بسیار و حتی در بعضی از جاها در طی سه هزار سال اخیر بیش از یک بار اتفاق افتاده است. در این مورد نظرهایی ابراز شده که جا دارد بعضی از آن ها در این جا منعکس گردد:
ا . م. دیاکونوف: ” همه می دانند که تقریبا” هیچ یک از اقوام خاور نزدیک و دیگر نواحی اکنون به زبانی که اسلاف بلافصلشان چندین هزار سال پیش بدان متکلم بودند، سخن نمی گویند. در مصر زبان باستان مصری جای خود را به قبطی و سپس به یونانی و سرانجام به عربی داد و حال آنکه ساکنان آن سامان نه نابود گشتند و نه از میهن خویش رانده شدند و بلاتغییر باقی ماندند. هم چنین در عراق نیز زبان های سومری و هوریتی به ترتیب جای خود را به آشوری – بابلی (اکدی) و آرامی و عربی سپردند. در آسیای میانه زبان های ایرانی خوارزمی و سغدی و باکتریایی و پارتی به السنه ترکی ازبکان و قره قلپاقیان و ترکمنان تبدیل شد. تعویض متشابهی در زبان های سرزمین ماد نیز صورت وقوع یافت.۶
م . ع. فرزانه : پدیده استقرار و اشاعه یک زبان در یک سرزمین به حساب از بین رفتن زبان قبلی ساکنان آن سرزمین و یا احیانا” تحلیل یافتن آن در زبان جدید و از این قبیل، مسئله ای است که در تاریخ کوچ و استیلا و اسکان اقوام و قبایل به کرات اتفاق افتاده و تاریخ سرزمین ها و ملل امروزی در ادوار مختلف و به خصوص در دوران مهاجرت های قومی و عشیرتی شاهد دگرگونی ها بوده اند . چیزی که در حدوث این دگرگونی و تغییر و تبدیل مهم است و آن چه که واقع گرایی تاریخی در این رهگذر به ما می آموزد، قبل از هر چیز پذیرفتن آن به عنوان یک واقعیت عینی تاریخی و بعد، در صورتی که بخواهیم و مدارک و مآخذ لازم را در اختیار داشته باشیم، تحقیق و بررسی این اصل است که این دگرگونی به چه شکل انجام پذیرفته و تأثیر متقابل عناصر این زبان ها، یعنی زبانی که از میان برخاسته و زبانی که جایگزین آن شده چگونه بوده است.۷
ارانسکی هم به تغییر نقشه آسیای میانه و ایران از لحاظ زبان های رایج در این سرزمین ها توجه یافته، به نفوذ و توسعه قلمرو انتشار و گویش های ترکی به زیان زبان های ایرانی در این سرزمین ها اشاره کرده است. از اطلاعات موجود چنین برمی آید که اکثریت قاطع ساکنان سرزمین های آسیای میانه در هزاره اول ق.م. به زبان های ایرانی سخن می گفته اند. مدتی بعد توده های عظیم صحرانورد غالبا” ترک زبان در حرکت موج وار و هراز گاهی وادامه یاب خود، از خاور و شمال خاوری دشت های آسیا، این سرزمین ها را درمی نوردند و در نتیجه فرمانروای اتحادیه های طایفه ای و دولت های ترک زبانی چون گؤک ترک ها و قراخانیان و سلاجقه و روی آوردن بخش هایی از طوایف و قبایل مهاجر به زندگی پا برجا و غیر سیار و آمیزش و اختلاط آن ها با بومیان، گویش های ترکی به تدریج بر گویش های محلی که ریشه ایرانی داشتند، غلبه پیدا می کنند. در بعضی جاها گویش محلی مدت ها در کنار زبان ترکی غالب به حیات خود ادامه می دهد و بعضی اقوام دو زبانی می شوند. چنان که تات ها در آذربایجان غیر از زبان تاتی به زبان ترکی نیز سخن می گویند، اما دو زبانگی اگر چه ممکن است در بعضی نقاط کنار افتاده قرن ها دوام آورد، در هر صورت پدیده ای است ناپایدار و زبان غالب معمولا” زبان مقاوم را سرانجام از میدان بدر می کند.
ارانسکی از تحقیقات خود به این نتیجه رسیده است که در ظرف مدت قریب یک هزار و پانصد سال در سرزمین های وسیع آسیای میانه و فلات ایران زبان های ایرانی به شدت در مقابل السنه ترکی در تحت فشار قرار گرفته، عقب نشینی کرده اند. در نتیجه این جریانات بخش مهمی از مردم ایرانی قدیمی ممالک مزبور (خوارزمیان و سغدیان و مردم ایرانی زبان آذربایجان جنوبی) کلا” و یا بعضا” به زبان ترکی متکلم گشته اند.۸
ارانسکی این نکته را نیز خاطرنشان کرده است که “مع هذا نباید پنداشت که در جریان برخورد و اختلاط زبان های ایرانی با السنه ترکی، زبان های ایرانی همیشه عقب نشسته و ترکی جای آن ها را گرفته است. نتایج برخورد و اختلاط مربوط به شرایط و اوضاع و احوال تاریخی بوده است. و هر بار که شرایط مزبور به سود زبان های ایرانی بوده، زبان های ترکی در مقابل آن ها عقب نشسته و مردم ترکی زبان به زبان های ایرانی متکلم گشته اند.”۹به عنوانمثال قبایل نیمه صحرانشین ساکن چاراویماق، قزلباش و افراد ایل هزاره و … که در نقاط مختلف افغانستان سکونت دارند، اگرچه تا چند قرن پیش به زبان ترکی تکلم می کرده اند، اینک به زبان تاجیکی سخن می گویند و غلزایی های ترک زبان نیز در حدود قرن ۱۶ م. براثر برخورد و اختلاط، زبان پشتو را پذیرا شدند.۱۰
ارانسکی درباره ترکی گشتن زبان مردم آذربایجان نیز چنین نظر داده است:
“در زمان سلجوقیان (قرن یازدهم و دوازدهم) قبایل ترکی زبان در نواحی شمال غربی فلات ایران و آذربایجان نیز پدید آمدند و جریان برخورد اختلاط زبان های ترکی با لهجه های محلی آذربایجان جنوبی آغاز گشت. شمار ساکنان ترکی زبان آذربایجان به تدریج افزوده شد. این افزایش تاحدی به سبب ورود قبایل جدید ترکی زبان (که به خصوص در عهد هجوم مغول شدید بود) و قسمتی نیز به سبب انتقال مردم بومی به زبان ترکی وقوع یافت. قسمت اخیر الذکر به تدریج دوزبانی شد و بخش مهمی از آن در قرن های بعدی بالکل ترکی زبان (آذربایجانی ) گشت. اقلیتی نیز با این که سخن ترکی را پذیرفته و فرا گرفته، تاکنون هم در عین حال لهجه های قدیم ایرانی خویش را حفظ کرده اند (تات ها و طالش ها). جریان گرایش تدریجی به زبان ترکی اخیرا” در میان قبایل کرد خراسان نیز مشاهده می گردد.”۱۱
ولی چنان که در فصل مربوط به برخورد اقوام شرقی با دولت ساسانی دیدیم، آمدن قبایل ترک زبان به آذربایجان از سده های پیش از میلاد آغاز گردیده، بعد از آن ها به طور پیاپی ادامه یافته است. در این جا بعضی از اقوام ترک زبان – که از سده های نخستین میلادی و یا واپسین سده های پیش از میلاد در این سوی کوه های قفقاز حضور یافته اند و بعضی از آن ها از ارس نیز گذشته و در آذربایجان تاخت و تاز و یا اقامت کرده اند، به طور خلاصه معرفی خواهند گردید.
پیش از این از بون ترک ها که ادعا شده است اسکندر مقدونی را در کرانه رود کر شکست داده اند، سخن رفت. به تحقیق گ.آ.ملیکیشویلی اوراتوشناس و پژوهشگر تاریخ سده های باستان و میانه گرجستان و سرزمین های مجاور آن، این قوم جالب که در گرجستان شرقی و آلبانی غربی می زیسته، در منابع قدیمی، گاه بون ترک، گاه هون، گاه خزر و گاهی هم قبچاق نامیده شده است. از این نام های متعدد چنین برمی آید که سخن از بون ترک های قدیمی و قبایل هم زبان آن ها که بعدها به دنبال هم به این اراضی سرازیر شده اند، رفته است.۱۲
گوکاسیان می نویسد که نام های ساویر (سابیر )ها و کنگر (کنگرلو )ها در آثار استرابن و پلینی بزرگ که در سده ۱ م. می زیسته اند، آمده است. دیونیسوس پریگت، جغرافی نگار و شاعر یونانی هم که در سده ۴م. یا حتی پیش از آن زیسته، نخستین دانشمندی است که هنگام شمردن طوایف ساکن کرانه های شمال غربی و غربی دریای کاسپی (خزر) از هون ها نیز نام برده است. طوایف دیگر عبارت بوده اند از سکاها، کاسپی ها، آلبان های جنگاور، کادوسی های ساکن مناطق کوهستانی و ماردها، گیرگان ها و تاپیرها. از همین اطلاعات می توان استنباط کرد که اراضی بین کوه های قفقاز و رود ارس هنوز در سده ۴ م. کاملا” ترکیزه نشده بوده است و غیر از طوایف ترکی زبان، طوایف دیگری نیز که غالبشان به زبان ها و نیم زبان های قفقازی یا یافئی یا آسیایی تکلم می کرده اند، در آْلبانی سکونت داشته اند. موسی کالانکاتی، تاریخ نگار آلبان نیز شهادت داده است که هون ها با آلبان ها توسط مترجم صحبت می کرده اند.۱۳
و .ای.اصلانوف هم مثل و.گوکاسیان از منابع تاریخی چنین درآورده است که هون ها در سده ۲ م. در اراضی آذربایجان [شمالی] سکونت داشته اند.۱۴ اصلانوفدر عین حال بااستناد به منابع سریانی نوشته است که هون های ساکن آذربایجان چندان پرشمار و نیرومند و جنگاور بوده اند که ارمن ها وقتی برضد یزدگرد دوم (۵۷ – ۴۳۸ م.) قیام کردند، با آن ها متفق شدند و اگرچه در سال ۴۵۱ م. مغلوب شدند، در زمان فیروز ساسانی (۸۴ –۴۵۹م.)هون ها به تنهایی برضد دولت ساسانی به جنگ برخاستند و به حاکمیت دولت ساسانی در قفقاز پایان دادند.۱۵ اصلانوف این نکته را نیز خاطرنشان کرده است که هون های ساکن قفقاز غیر از دامداری، به کشاورزی و صنعتگری و تجارت پوست و نیز امور نظامی اشتغال داشته اند و در موارد زیادی با امپراطوری بیزانس بر ضد دولت ساسانی متحد می شده اند. گوکاسیان هم با استفاده از یادداشت های پروکوپیوس و اثری تحت عنوان تاریخ بیزانس نوشته است که در سال ۵۳۱م. در ارتش ساسانی یک نیروی ۳۰۰۰ نفری هون – ساویز خدمت می کردند که در سال های بعد بر تعداد آن ها افزوده شد. قباد ساسانی با آن ها جنگید، اما کاری از پیش نبرد. سرانجام انوشیروان در سال ۵۶۲ م. آن ها را به دشواری شکست داد و در حدود ۱۰۰۰۰ نفر از ایشان را به دشت های کر – ارس کوچاند.۱۶
کنگرها یا کنگرلوها طایفه ترک زبان دیگری بودند که بعضی ها چنان که گذشت سابقه حضور آن ها در این سوی کوه های قفقاز به سده نخستین میلادی و به پیش از آمدن هون ها به این سرزمین ها رسانده اند، اما بعضی دیگر بر آن هستند که این طایفه از طوایف پچنک بوده و در ترکیب اتحادیه هون به آلبانی آمده و اکثر افراد آن در اراضی نخجوان فعلی مسکن گزیده اند. اطلاعات موجود حضور آن ها را در سده ۵م. در حوالی نخجوان تأیید می کند. گوکاسیان با استفاده از منابع سریانی و ارمنی نوشته است که کنگرها و نیز ساویرها در حدود سده های ۶ – ۵ م. به چنان قدرتی دست یافته بودند که دولت ساسانی و بیزانس روی آن ها حساب می کردند و هر کدام سعی بر آن داشتند که با جلب آن ها به سوی خود دست بالا را در مقابل دشمن داشته باشند. بنا به همین منابع و به دریافت پیگوسکایا، کنگرها به خطری جدی برضد دولت ساسانی تبدیل شده بودند و از این رو انوشیروان در دهمین سال سلطنت خود، یعنی در حدود سال ۵۴۲ م. با کنگرها جنگید.
در ارتباط با استقرار اتحاد طایفه ای کنگرها در اراضی نخجوان کوهی به نام کنگر داغی در بخش گوکاسیان جمهوری ارمنستان فعلی وجود دارد که به نظر و. گوکاسیان اکنون در حدود ۱۵ قرن از نامگذاری آن می گذرد. به نوشته لازارپارپی، تاریخ نگار ارمنی سده ۵ م. ، هنگامی که خلق های قفقاز جنوبی در سال ۴۸۲ م. بر ضد ساسانیان متحدا” قیام کرده بودند، آرتش متفق آن ها در پای کنگر داغی گرد آمده، چشم به راه هون ها بوده اند. این کوه در زبان ارمنی کانگاراتسلرن نامیده می شود.۱۷کنگرلوها بعدها در دوران صفوی، در ترکیب طایفه استاجلو، در حیات سیاسی آذربایجان و ولایات دیگر ایران نقش فعالی ایفا کردند.
در مورد سابیرها پیش از این به هنگام بحث درباره طوایف ترک زبانی که در سده های پیش از میلاد در این سوی قفقاز حضور داشته اند، سخن رفت. اینک لازم به توضیح است که به استنباط زکی ولیدی طوغان، تعداد ۱۰۰ هزار خانوار – در حدود نیم میلیون نفر – از آن ها در اواسط نیمه اول سده ۶ م. در اران و شیروان زندگی می کرده اند و شهر قبله، که در نزدیک شهر شامخور فعلی قرار داشته، مرکز حکومت آن ها بوده است. از آن جایی که سابیرها با خزران و بلغارها قاطی بوده اند و خزران از نظر شماره اکثریت داشته اند، طبری، آذربایجان و ملحقات آن را مملکت خزران نامیده است. انوشیروان بعد از تصرف سراسر قفقاز جنوبی، ضمن دادن اجازه اقامت در این سرزمین به سابیرها، به عنوان اتباع دولت ساسانی، تعداد کثیری از آن ها را به قسمت های دیگر ایران و از آن جمله آذربایجان کوچاند و در مقابل دسته هایی از ایرانی ها را چنان که قبلا” به تفصیل بیان گردیده، به این سامان منتقل کرد.۱۸
طایفه دیگری که سابقه حضورش در قفقاز جنوبی تا نخستین سده های میلادی و حتی تا واپسین سده های هزاره اول پیش از میلاد رسانده می شود، بارسیل ها(برسیل ها، باسیل ها، بارسلت ها) هستند که در رأس یک اتحادیه طایفه ای قرار داشته اند. نام این طایفه احتمالا” از بارس و بارسیل که در ترکی به معنی پلنگ و ببر می باشد، گرفته شده است. بعضی از پژوهندگان نام بلنجر را با نام بارسیل مرتبط می دانند. در تاریخ ارمنستان موسی خورنی نام آن ها بارسولا آمده و زکی ولیدی طوغان بر آن است که بارسولاها همان بر چال ها یا بورچالی ها بوده اند که هنگام یورش تازیان در داغستان سکونت داشته اند. هم اکنون بورچالی ها در ساحل راست رودخانه کر، در بخش وسطای مسیر آن زندگی می کنند که گفته می شود از بقایای همان بارسیل ها بوده اند. افراد این طایفه در سده های ۵ – ۴ م. در سواحل شمال غربی دریای خزر می زیسته اند و در فاصله سده های ۸ – ۵ م. به سواحل رود کر در آلبانی کوچیده اند و در داغستان و شمال آذربایجان به کشاورزی و دام پروری اشتغال داشته اند. بارسیل ها در خاقات خزر نقش مهمی داشته اند.۱۹
گذار بعضی از طوایف و قبایل اقور نیز در سده های بعد از میلاد به قفقاز جنوبی و آذربایجان افتاده است. اقورها یا اغورها در حقیقت برادران اغوزها بودند و در حدود سده ۳ ق.م. از همدیگر جدا شده، هر یک به سویی رفته اند و بنابراین بین زبان های این دو شاخه بزرگ نزدیکی چشمگیری وجود دارد. اقورها از طوایف وابسته به اتحادیه طایفه ای هون بودند که همراه آن ها و بعد از فروپاشی اتحادیه در سرزمین های شمالی و جنوبی قفقاز تاخت و تاز می کردند. شعبه های زیادی از طایفه اقور جدا شده است که عمده ترین آن ها عبارتند از : بئش اغور (پنج اغور )، آلتی اغور (شش اغور)، دکوز اغور(نه اغور)، اتوز اغور(سی اغور)، ان اغور(ده اغور) و ساراقور(ساری – آق – اغور= زرد – سفید – اغور ). در این میان دو طایفه اخیر با آلبانی و آذربایجان سر و کار حتمی داشته اند.
ساراقورها در حدود ۶۸ – ۴۶۶ م. به قفقاز جنوبی حمله کردند و در ۴۸۸ م. نیز با ساسانیان جنگیدند.
ان اقورها بی گمان همان طایفه وغوندور است که موسی خورنی از کوچیدنش در سده ۲ م. به شمال ارمنستان سخن گفته است. خالاتیان احتمال داده است که وغوندورهای مذکور در تاریخ ارمنستان موسی خورنی همان طایفه اغ خندرهای مذکور در جغرافیای ارمنستان [منتسب به موسی خورنی] هستند. اینان را انغوندور ها و یا هونقوندورها نیز نامیده اند که قدیمی ترین قبایل اغوز – اغور هستند که پایشان به قفقاز جنوبی رسیده است. در نیمه ۲ سده ۵ م. هم از اشغال شمال گرجستان به توسط ان اقورها که موسی کالانکاتی آن ها را هون اقور نامیده، سخن رفته است.
طایفه ای از ان قورها در اثر یغیشه، تاریخ نگار ارمنی خایلندورک یا خایلنتورک و یا ایلنتورک نامیده شده اند. اما چنان که پیش از این در فصل مربوط به مناسبات دولت ساسانی و اقوام شرقی مذکور افتاد، مارکوارت و به پیروی از او زکی ولیدی طوغان خایلندورک ها را همان آق هون ها دانسته اند. در هر صورت، این طایفه ترک زبان در حیات سیاسی – اجتماعی قفقاز نقش مهمی داشته است. جنگاوران این طایفه در سال ۴۵۲ م. به فرماندهی شاه خود، اران، لشکریان ساسانی در آلبانی را تارومار کردند و آن ها را از این سرزمین بیرون راندند. به نوشته یغیشه، بالاساقان ( بالاساقون، بالاجاهون؟) تختگاه اران۲۰در پایتاکاران، یعنی منطقه میل – مغان و به نظر طوغان، مغان جنوبی واقع بوده است. طوغان که تلفظ ارمنی آن را بلاسقان و ترکی اش را بالاساقون نوشته، بر آن است که این نام با نام شهر بالاساقون آسیای میانه مطابق است.۲۱
ان قورها و ساراقورها هر دو در ترکیب قومی بلغارها سهم عمده داشته اند. زکی ولیدی طوغان دسته های وابسته به بلغارها، خزرها، آغاچری ها و سابیرها را که قدیمی ترین عناصر ترک اروپای شرقی به شمار می آمدند، عمده ترین عناصر مسکن گزیده ترک زبان در آذربایجان می داند. مار عباس کاتیتا، مورخ ارمنی از آن میان از بلغارها سخن رانده است که در حدود سال ۱۲۰ ق.م.به قفقاز جنوبی سرازیر شده، در حوالی قارص فرود آمده اند. موسی خورنی ضمن نقل روایت مارعباس، به سکونت بلغارها در سال ۴۶۰ م. در همان جا اشاره می کند.۲۲ زکی ولیدی در جای دیگر نیز کوچ بلغارها و واناندها – در سال های ۲۷ – ۱۴۹ ق . م. از حوضه رود ادیل (ولگا) از طریق دربند به دشت هایی که امروزه قارص و پاسین نامیده می شوند – را یکی از کوچ های قدیمی ترکان به آسیای مقدم می داند و تذکر می دهد که واناندهای خویشاوند بلغارها در داغستان، در منابع عربی ولندر یا ونند نامیده شده اند. نام ولایت قارص نیز تا زمان سلجوقیان واناند بوده است.۲۳نام قارص هم احتمالا از کارساک که یکی از قبایل ترکان بلغار – واناند بوده، گرفته شده است. ۲۴
موسی خورنی به نقل از مارعباس، در بحث از اقدامات و تدابیر واقارشاک، شاه ارمنی از فرود آمدن او در مرغزارهای مرزی شارا که متقدمین آن جا را آنپایت یا باسیان علیا می نامیده اند، سخن می گوید و خاطرنشان می کند که این محل بعدها “به واسطه مهاجرت ووندی، بهادر بلغار، که در آن حیطه سکونت گزید، به نام او واناند نامیده شد.”۲۵موسی خورنی در ذکر حوادث دوره سلطنت آرشاک اول، پسر واقاشاک مزبور هم می نویسد که “در زمان او فتنه و آشوب های بزرگی در مناطق جبال قفقاز در سرزمین بلغارها ظهور کرد، در نتیجه بیشتر اهالی از آن سرزمین ها دور شده، به کشور ما [ارمنستان] آمده و مدت مدیدی در جنوب کق در نواحی بارور و حاصلخیزی سکونت گزیدند.”۲۶
لازم به تذکر است که به دریافت زکی ولیدی طوغان از اطلاعات موجود، بلغارها و خزرها در زمان اسکندر در خراسان سکونت داشته اند و سپس به حوضه ادیل (ولگا) مهاجرت کرده اند. شاید هم بعضی از شاخه های آن ها پیش تر، همراه سماها به این ناحیه آمده بوده اند. در هر صورت در داستان حماسی اغوز، بلغارها پیش از اغوزخان در حوضه ادیل سکونت دارند و هم چون بومیان آنجا به شمار آمده اند.۲۷
بدین ترتیب ملاحظه می گردد که در بخش های مختلف قفقاز جنوبی و به ویژه آلبانی و نیز در بعضی قسمت های آذربایجان طوایف و اتحادیه های طایفه ای ترک زبان در اواخر سده ۵ و اوایل سده ۶ م. پراکنده بوده اند. از سیاهه زکریا رهتوز، تاریخ نگار سریانی که در اواسط سده ۶ م. می زیسته، و پیش از این نیز از آن سخن رفته، آشکار می گردد که در سده های ۶ – ۵ م. تنها در اراضی داغستان جنوبی و آذربایجان شمالی، طوایف و قبایلی از ساراقورها، بلغارها، خزرها، آق خزرها، ساویرها (سابیرها)، ان اغورها، بارسیل ها و … زندگی می کرده اند. در این میان به طوری که از اطلاعات مندرج در سطور گذشته برمی آید، تکائف طوایف و قبایل ترک زبان در اراضی بین ارس و قفقاز خیلی بیشتر از اراضی گسترده در جنوب ارس بوده است.
نظر غالب در میان دانشمندان آذربایجان شوروی این است که فرایند تشکل خلق و زبان آذربایجانی براساس ترکی، پیش از سده های ۱۲ – ۱۱ م. به پایان رسیده است. واحد عادلوف با جمع بندی نظرات دانشمندان مزبور در این باره چنین نوشته است:
“در سال های اخیر، در بین کارهای انجام گرفته درباره تاریخ زبان آذربایجانی، تحقیقات در پیرامون تاریخ پیش از کتابت این زبان از جایگاه خاصی برخوردار بوده است. در این تحقیقات درباره منشاء و تاریخ شکل گیری زبان آذربایجان یک سلسله نظریات جدید ارائه گردیده است. پیش از هر چیز غالب پژوهندگان (از پروفسورها ع.دمیرچی زاده، م. شیر علیف، ت. حاجیف، ف. زینالوف، از دکترهای علوم زبان شناسی و. اصلانوف، و.گوکاسیان و دیگران)تز موجود درباره تشکل زبانمان در نتیجه آمدن توده های انبوه اغوزها در طی سده های ۱۲-۱۱ م.به آذربایجان را بی اساس می شمارند و برای اثبات شروع تاریخ شکل گیری زبانی که در سده های ۱۴ – ۱۳ م. نمونه های ادبی – بدیعی عالی عرضه داشته، از قدیم تر از سده های ۱۲ – ۱۱ م. یک سلسله دلایل قانع کننده ارائه می دهند. مأخوذات دارای منشاء ترکی موجود در منابع مکتوب خلق های هم جوار ارمنی و گرجی که بدون تردید از سده دست کم اول میلادی در اراضی قفقاز جنوبی می زیسته اند، تنها در نتیجه ارتباط و تماس نزدیک و مستمر با اقوام ترک زبان می توانسته اند به این زبان ها راه یابند.۲۸غالب پژوهش هایی که محصول سال های اخیر هستند، حکایت از آن دارند که زبان آذربایجانی در دوره آغاز کتابت، یعنی در طی سده های ۱۴ – ۱۳ م. دست کم یک راه هزارساله تکوین و تکامل را از سر گذرانده بوده و به طور کلی تاریخ تشکل این زبان از سده های نخستین میلادی (سده های ۵ – ۴م.) آغاز گردیده و نهایتا” تا سده ۷ م. به انجام رسیده است.”۲۹
در این جا به آثاری از شیر علیف و زینالوف که در آن ها به تاریخ تشکل زبان عموم خلقی ترکی منشاء آذربایجان اشاره ای شده باشد، دسترسی نیست، اما امکان نقل نظرهای پژوهندگان دیگر مورد اشاره عادلوف از قول خودشان وجود دارد. از آن جایی که هر کدام از این نظرها براساس دلایل و اسنادی ایراد گردیده و در عین حال تفاوت هایی هم با هم دارند، به نقل گاه کوتاه شده آن ها مبادرت می شود:
و.اصلانوف: “به علت این که آثار نوشته شده به زبان آذربایجانی در سده های پیش از سده ۱۳ م. تا کنون به دست نیامده، و از آن جایی که در ادوار باستانی و اوایل سده های میانه، خلق های دارای زبان هایی از نظر منشاء و نوع متفاوت با زبان آذربایجانی در اراضی آذربایجان و در ترکیب دولت ها و اتحادیه های طایفه ای و قبیله ای مستقل، زیسته اند، بعضی زبان شناسان و تاریخ دانان منشاء خلق و زبان آذربایجانی را به اغوزها و سلجوقیان که در سده های ۱۲ – ۱۱ م. به آذربایجان آمده اند، نسبت داده اند. در حالی که پاره ای فاکت های داخل زبانی و خارج زبانی غیر علمی بودن چنین نظری را و نیز موجود بودن زبان آذربایجانی داخل در گروه زبانی اغوز دارای سیستم زبان های ترکی و خلق متکلم به این زبان را از زمان های قدیم در اراضی آذربایجان به اثبات می رسانند….”۳۰
و. گوکاسیان مقاله بلند خود تحت عنوان “یادداشت هایی در پیرامون تاریخ تشکل زبان آذربایجانی” را با این جملات به پایان آورده است:
“از مطالب تاریخی – زبان شناسی ارائه شده در بالا آشکارا دیده می شود که زبان آذربایجانی از خیلی پیش از سده ۱۱ م. موجود بوده است. زیرا که خصوصیات لهجه ای پدید آمده در سده های ۷ – ۵ م. هنوز در زبان آذربایجانی حفظ گردیده است. از این رو تصادفی نیست که ما در سده های بعد از سده ۱۱ م. هم عینا” به عناصر آوایی، لغوی و لغوی – دستوری ثبت شده در منابع سده های ۱۰ – ۵ م. قفقاز جنوبی برخورد می کنیم. همه این ها نظر مرا دایر بر موجودیت زبان آذربایجانی به مثابه یک زبان عموم خلقی جاری در زبان مردم، دست کم در سده ۷ م. به اثبات می رسانند.”۳۱
در صفحات گذشته تا حدودی با وجوهی از نظریات توفیق حاجیف آشنایی حاصل شد. اینک نظر وی درباره تاریخ تشکل زبان ترکی آذربایجانی به انضمام استدلالهایش برای اثبات آن، البته با تصرفاتی نه در حدودی که به تحریف بینجامد:
به نظر ما تا سده های ۱۱ – ۱۰ م . و تا فرا رسیدن امواج طوایف اغوز – سلجوق، زبان ترکی الاصل آذربایجانی شکل گرفته بود. این یک واقعیت تاریخی است که اغوز – قبچاق هایی که در سده های ۱۱ – ۱۰ م. به این سرزمین آمدند، با خلق شکل گرفته آذربایجان مواجه و به محیط یک زبان شکل یافته وارد شدند و خواه ناخواه تحت الشعاع آن ها قرار گرفتند. جریان شکل یابی این زبان هم که از قرن ها قبل آغاز گردیده بود، در سده های ۹ – ۸ م./۳ – ۲ ه. کامل شده بود.
اتحاد و در هم جوشی طوایف ترک زبان در آتروپاتن و آلبانی، از زمان حاکمیت ساسانیان و به ویژه از سده ۵ م. آغاز می گردد. این طوایف از سویی در سایه زندگی در تحت حاکمیت دولت ساسانی به هم می پیوندند و مناسباتشان توسعه پیدا می کند، و از سوی دیگر در پرتو مبارزه متحد بر ضد دولت حاکم استیلاگر، بین این طوایف علایق معنوی و نزدیکی زیادی پدید می آید و منافع مشترک اقتصادی – جغرافیایی نیز همبستگی آن ها را تقویت می کند. بدیهی است که در چنین اوضاع و احوالی طوایف هم زبان و یا دارای زبان های خویشاوند بیشتر به هم نزدیک می شوند و در هم می آمیزند. به قول یکی از دانشمندان “به هنگام نیازهای موقتی، بین طوایف خویشاوند پیوندهایی پدید می آید و با از میان برخاستن این نیازها، آن ها از یکدیگر جدا می شوند. در بعضی جاها نیز طوایفی که از هم جدا شده بودند، دوباره به هم می پیوندند و اتحادشان استحکام و دوام بیشتری می یابد و بدین گونه نخستین گام به سوی پیدایش ملت برداشته می شود.” بنابراین مبارزه متفق بر ضد حاکمیت استیلاگر در این دوره برای طوایف ساکن آذربایجان و به ویزه طوایف ترک زبان این خطه، به یک نیاز مهم تاریخی – اجتماعی، به یک عامل مهم سیاسی تبدیل می شود.
دوره فتوحات اعراب و پیروزی آن ها زمینه را برای تسریع و تکمیل فرایند شکل گیری زبان عموم خلقی در آذربایجان از جهات مختلف آماده می کند. گفتنی است که اگر تا دوره استیلای اعراب، فرایند تشکل خلق و زبان واحد در آذربایجان آغاز نگردیده و جا نیفتاده بود، این شکل گیری در همین دوره صورت دیگری به خود می گرفت و زبان عربی در صورتی که زبان دولت و دین و ادب بود، به راحتی می توانست زبان های متنوع طوایف و قبایل پراکنده و جدا از هم را از میدان به در کند و همچنان که در مناطق زیادی از خاور میانه و نزدیک اتفاق افتاده، زبان عربی جایگزین زبان های محلی گردد. اما به جهت وجود خلق و زبان واحدی که شکل گیری اش آخرین مراحل خود را می پیمود، چنین حادثه ای در این سامان روی نداد که هیچ، حتی طوایف و قبایل عربی زبانی هم که به این جا کوچیده بودند، با گذشت زمان زبان شکل گرفته در این جا را فرا گرفتند و زبان خود را فراموش کردند و زبان عربی در این سامان از نوشتار به گفتار نرسید.
در همین دوره، جریان نزدیکی و وحدت اهالی آتروپاتن و آلبانی نیز که از قرن ها پیش آغاز گردیده بود، سرعت بیشتری می گیرد. عمده ترین لازمه این وحدت، پدید آمدن یک زبان به مثابه واسطه ارتباط بود. در همین سده ها زبان های طایفه ای متعددی در بخش های شمالی و جنوبی آذربایجان رایج بودند که با گذشت زمان مغلوب عموم خلقی در حال شکل گیری می شدند. موقعیت ممتاز تجارتی آذربایجان، به ویژه به جهت قرار گرفتن این سرزمین بر سر راه های بازرگانی بین شرق و غرب، و شمال و جنوب، و پیشرفت مناسبات اقتصادی و فرهنگی بین ساکنان شمال و جنوب نیز وجود زبانی را که وسیله ارتباط عمومی باشد، ایجاب می کرد. مسلمان شدن مردمان شمال و جنوب و ایجاد وحدت دینی هم از سویی به شکل گیری زبان ارتباط عمومی کمک می کند.
در چنین شرایط اجتماعی – فرهنگی و تاریخی – سیاسی، زبان ترکی به مثابه یک وسیله ارتباط و پیوند عمومی خودنمایی می کند. در این جا سؤالی مطرح می شود؛ و آن این که، کدام عوامل تاریخی چنین وظیفه ای را نه به عهده زبان های دیگر، بلکه به عهده زبان ترکی گذاشت؟ اهم عوامل تعیین کننده مزبور به قرار زیر است :
۱ – طوایف ترک زبان در این سرزمین از اکثریت برخوردار بودند.
۲ – در سده های میانه اتحادیه هایی دست می یافتند و همین موقعیت برتر سیاسی سهم و نقش طوایف ترک زبان را در حوادث سیاسی و اجتماعی این سامان بیشتر می کرد.
۳ – سهولت فراگیری زبان ترکی به جهت ویژگی های ساختاری آن و مخصوصا” التصاقی بودن این زبان.
مخلص سخن این است که فرایند شکل گیری زبان واحد ترکی منشاء آذربایجانی در آتروپاتن و آلبانی با مسلمان شدن اهالی این سرزمین ها در سده های ۹ – ۸ م./۳ – ۲ه. تکمیل می شود. این سرزمین ها بعد از آن غالبا” آذربایجان و اران و گاهی هم فقط آذربایجان نامیده شده اند۳۲٫
اما نظر ع. دمیرچی زاده تا حدودی با نظرهای اصلانوف و گوکاسیان و حاجیف فرق دارد. وی بر این اعتقاد است که برای روشن کردن این مسئله که زبان آذربایجانی در چه تاریخی و تحت چه شرایطی و بر اساس زبان یا زبان های کدام طایفه یا طوایف به صورت یک زبان عموم خلقی شکل گرفته، لازم است که ترکیب قومی مردم آذربایجان یعنی قبایل مختلف ماد و ۲۶ قبیله مختلف اللسان آلبانی و نیز قبایل و طوایف مختلف المنشایی که در هزاره ها و سده های پیش و پس از اسلام در این سرزمین زیسته اند، شناخته شود. چه، مردم آذربایجان براثر یک سلسله شرایط و روی دادهای تاریخی و براساس همین ترکیب قومی به صورت خلق شکل گرفته است. این شکل گیری در سه مرحله زیر انجام گرفته است :
۱ – تشکیل دولت آتروپاتن در ماد کوچک و دولت مستقل آلبان در بخش شرقی اراضی بین کوههای قفقاز و ارس و فراهم آمدن زمینه های مساعد برای نزدیکی و درهم آمیزی طوایف و قبایل در سرزمین های این سو و آن سوی ارس. در این مرحله زبان های طایفه ای زیادی در این سرزمین ها رایج بوده است .
۲ – قرار گرفتن اراضی آتروپاتن و آلبانی در تحت حاکمیت یک دولت و توسعه مناسبات اقتصادی – اجتماعی – سیاسی بین طوایف و قبایل ساکن این سرزمین ها و نزدیک شدن زبان های آن ها به هم.
۳ – نضج گیری اتحاد بین طوایف و قبایل شمال و جنوب در پرتو مبارزه متفق بر ضد بیگانگان استیلاگر، غلبه طوایف و قبایل ترک زبان در جریان درهم جوشی اقوام و شکل گیری زبان عموم خلقی در آذربایجان .
در جریان این مراحل، قبایل متکلم به زبان های مختلف با طوایف و قبایل ترک زبان درهم می آمیزند و بدین ترتیب یک رشته واحدهای زبانی منتسب به زبان های ترکی، مخصوصا” لغات، به تدریج در ساخت و ترکیب واژگان این زبان ها افزایش می یابد. با آمدن توده های انبوه طوایف اغوز – قبچاق به قفقاز و ایران و در هم آمیزی آن ها با طوایف و قبایلی که از قرن ها پیش در این جا مسکن داشته اند، فرایند تکوین و تشکل زبان آذربایجانی داخل در نظام زبان های ترکی، به مثابه یک زبان عموم خلقی که از سده های ۶ – ۵ م. آغاز گردیده بود، سرعت بیشتری گرفته، به انجام می رسد.۳۳
یکی از اسناد مهمی که از حضور اقوام و طوایف ترک زبان در آذربایجان پیش از اسلام حکایت دارد، اخبار عبیدبن شریة . . . است. عبیدبن شریة جرهمی در دوره جاهلیت در یمن به دنیا آمده، یکی از معمرین و جهاندیدگان دوره خلافت معاویه بوده است. معاویه او را دمشق دعوت کرد و از اخبار عرب و ملوک آن قوم جویا شد و وی به پرسش های معاویه پاسخ داد. به دستور معاویه اخبار او تدوین گردید. گفته شده است که عبید _ در گذشته در سال ۶۷ ه. _ نخستین کسی از عرب است که کتاب تصنیف کرده است. اخبار عبید . . . بعدها به دست ابن هشام معروف _ در گذشته در سال ۲۱۳ یا ۲۱۸ ه. _ افتاده و او آن را بانضمام کتاب التیجان فی ملوک حمیر – که خود بواسطه سه نفر از وهب ابن منبه (۱۱۴ – ۳۴ ه.) روایت کرده – در یک جا گرد آورده است . این اثر ابن هشام در سال ۱۳۴۷ ه./۱۹۲۸ م. به تصحیح زین العابدین موسوی در حیدر آباد دکن به چاپ رسیده است .
در جریان گفتگوی عبید با معاویه دو بار از آذربایجان سخن به میان آمده است. بار اول از حمله حارث رایش پدر ابرهه معروف – که به روایتی در سال تولد حضرت محمد(ص) با فیل به مکه حمله کرد – به آذربایجان سخن رفته است. به روایت عبید رایش با صد هزار قشون از یمن به راه افتاد و از طریق جزیرة العرب و عراق به کوهستان موصل فرود آمد و در آن جا شمربن القطاف . . .را همراه با صد هزار لشکر روانه آذربایجان کرد .”شمر وارد آذربایجان شد، جنگجویان آن ها را کشت و کودکان را اسیر گرفت . پس باز آمد و روی دوپاره سنگ موضوع آمدنش را نگاشت . آن دو سنگ هم امروز [در اواسط سده ۱ ه.] بر دیوار آذربایجان باقی است .
معاویه گفت : خداوند ترا خیر دهاد، از حال آذربایجان بگو ؟
عبید گفت:آذربایجان از سرزمین های ترک است و ترکان در آن گرد آمده اند.”۳۴
این خبر را طبری [و به نقل از او بلعمی] و حمزه اصفهانی و ابن اثیر و …هم با تغییرات اندک نقل و همه به جنگ رایش در آذربایجان اشاره کردند”۳۵٫از میان آنها تنها به نقل خبر مزبور از تاریخ بلعمی بسنده می شود :
” و به یمن اندر ملکی بود او را رایش خواندندی ، از فرزندان یعرب بن قحطان، نامش حارث بن ابی شداد بود. و او را رایش از بهر آن خواندندی که بسیار غنیمتها بیاورد و جنگها کرد و دشمنان را بشکست. و ملکی بود بزرگوار و از ملوک یمن کس نبود از او بزرگتر . و پادشاهی او تا زمین هندوستان برسید و با ایشان جنگ و کشتن کرد و خواست ها و بردگان از زمین هندوستان بیاورد. و باز از یمن به کوه طی بیرون آمد و به عراق آمد. به ناحیت انبار و موصل و بدان حدها برگشت و به آذربادگان شد . و این زمین ها همه به دست ترکان اندر بود، همه از ایشان بستد و ایشان را مقهور کرد، زمین از ایشان پاک کرد. و به زمین آذربادگان اندر دو سنگ است بزرگ معروف. نام خویش و آمدن و رفتن و مقدار سپاه خویش و ظفرها که وی را بود، بدان سنگ بنوشت به کنده. و تا امروز مردمان آن همی خوانند و بزرگی او همی دانند . و این ملک با این همه پادشاهی و بزرگی فرمان بردار ملک منوچهر [کیانی] بود. و از پس او پسرش به ملک اندر بنشست و نام او ابرهه بود… “۳۶
از آن جایی که ابرهه در حدود سال های ۳۴ – ۵۳۳ م. به پادشاهی یمن رسیده، می توان حدس زد که حمله حارث رایش به آذرباجان در حدود ربع اول سده ۶ م. صورت گرفته است.
بار دوم، عبید از حمله تبع الرائدبن تبع الاقرن بن شمریرعش – که او را تبع اکبر و یا رائد خوانند و از امرای یمن بوده – به آذربایجان سخن گفته است :
“معاویه گفت : یا عبید سخنت را دنبال کن.
گفت : تبع الرائد … جنگ را به تأخیر افکند. پس ترکان و خزران پیمان شکنی کردند. چون این خبر به گوش وی رسید، به سوی آن ها کس فرستاد و آن ها سرکشی کردند و دیگر پیشکش و تحفه ای برای او نفرستادند و فرستادگان و پیام گزاران او را کشتند. او از راه کوهستان طی، از همان سمت که رایش به سوی آن ها رفته بود، راه افتاد، تا از انبار سر در آورد، پس به پای خود به سوی آن ها رفت. در حدود آذربایجان و موصل به آن ها، که گرد آمده بودند، برخورد. آنان همگامی که درفش های او را دیدند، دل بر جنگ نهادند. جنگ تا چند روز ادامه یافت و سرانجام رائد ترکان را شکست داد و لشکریان را کشت و کودکان را اسیر گرفت. و آن گاه به ویران کردن شهرهای آنان پرداخت. و پس از نابود کردن و خوار ساختن آن ها به کشور خود بازگشت.
معاویه گفت : ترک و آذربایجان کدام است ؟
عبید گفت : یا امیرالمؤمنین، این دو، سرزمین آنان است.
پس، از [آبادی های نزدیکشان و از آن جاها که دشمن به آن ها روی می آورد، دور شدند. و این شیوه جنگ آن هاست.
معاویه گفت : ای عبید، از کجا این را دانستی، حال که آن ها در آن جا جنگ می کردند؟
عبید گفت: این موضوع برای من حائز اهمیت بود. لذا از یکی از عجمان که به سوی ما آمده بود، از این حال پرسیدم؛ هم چنین در آن حدود به غزو رفتم و جنگ کردم….»۳۷
اخبار و روایات مزبور، حتی اگر افسانه آمیز هم باشند، همین که از زبان یک یمنی جهاندیده صدر اسلام نقل گردیده اند و در آن ها نام آذربایجان قرین ترکان شمرده شده، قابل توجه و دارای اهمیت خاص هستند و دلالت دارند به حضور طوایف ترک زبان در آذربایجان پیش از اسلام.
جریان رسوخ طوایف ترک زبان به قفقاز جنوبی و نفوذ روزافزون عناصر زبان آن ها در زبان مردم این سامان، بی گمان در دوره یورش تازیان به ایران و درگیری های آن ها با خزران و طوایف و اتحادیه های طایفه ای ترک زبان در اراضی جنوبی و شمالی قفقاز نیز ادامه داشته است.۳۸ به نوشته و . اصلانوف، به جهت ضعف امپراتوری بیزانس و شاهنشاهی ساسانی در نتیجه جنگ های پایان ناپذیر، تصرف قفقاز برای اعراب امکان پذیر گشت و در این میان تنها مردم ترک زبان قفقاز بودند که در این سرزمین در مقابل مهاجمان مقاومت میکردند.۳۹
محمد عوفی در «ذکر خلافت عمربن عبدالعزیز» – که از سال ۹۹ تا ۱۰۱ ه. ادامه داشته – از قیام ۲۰ هزار نفر ترک در آذربایجان خبر داده است:
» در عهد او خبر آمد که بیست هزار سوار به آذربادگان برون آمدست و روی به خرابی بلاد نهاده . امیرالمؤمنین عمر عبدالعزیز، عمرو حاتم ربیعی را فرمود که چهار هزار مرد بر و با آن ترکان حرب کن. عمرو گفت : یا امیرالمؤمنین چهارهزار با بیست هزار چگونه حرب کنند ؟ گفت : یا عمرو، قصاب از بسیاری گوسفند باک ندارد، و چون پادشاه عادل باشد، لشکر او هر جا رود، مظفر و منصور آید. چون عمرو حاتم برفت و با ترکان حرب کرد، ایشان را منهزم کرد و بسیاری از آن جماعت اسیر شدند و به میامن عدل او این فتنه فرو نشست.»۴۰
بلاذری روایتی را نقل کرده است که بغا[ی ترک]، “آزاد کرده معتصم که در سال دویست و چهل والی ارمنیه و آذربیجان و شمشاط بود، آن شهر را [شهر شمکور را که ویران افتاده بود] عمران کرد و جماعتی از خزران را که به خاطر رغبت به اسلام نزد او آمده بودند، در آن جا اسکان داد و بازرگانانی را از بردعه به آن جا منتقل کرد و آن شهر را متوکلیه نامید.”۴۱
بی گمان امثال این حوادث، یعنی آمدن و اسکان طوایف ترک زبان در سده های نخستین هجری در قفقاز جنوبی و آذربایجان به کرات اتفاق افتاده است.۴۲
با برافتادن دولت ساسانی و فرو ریختن مرزهای آن شاهنشاهی و توسعه روزافزون قلمرو اسلامی، راه نفوذ طوایف و قبایل ترک زبان به سرزمین های آسیای غربی و از آن جمله آإربایجان بیش از پیش گشوده شد. ناگفته نماند که آیین اسلام با برابر شمردن همه اقوام و قبایل مسلمان، حرکت و جابجایی اقوام کوچ نشین و از آن جمله ترکان مسلمان شده را در قلمرو پهناور اسلامی تسهیل کرد. در نتیجه از میان برخاستن موانع موجود، ترکان فوج فوج جهت خدمت در قشون های امرای محلی ماوراءالنهر و سرداران و خلفای عباسی، به خدمت آن ها در آمدند و به زودی به “شمشیر اسلام” تبدیل شدند و در طی دو سه قرن بعد از ظهور اسلام به یکی از نیرومندترین عناصر قومی جهان اسلامی تبدیل شدند و کارشان در اندک مدتی چندان بالا گرفت که به زودی از غلامی و خدمتگزاری به سروری و دولت مداری رسیدند و سلسله های ترک تبار قرن ها تاریخ ایران و سرزمین های مجاور آن را درنوردیدند.
در دوره خلفای عباسی نفوذ عنصر ترک در سپاه و مرکز جهان اسلام چنان بالا رفت که معتصم ناگزیر از انتقال پایتخت از بغداد به سامرا شد. جنگجویان ترک زبان بسیاری، مخصوصا” در دوره قیام خرم دینان زیر فرمان سرداران ترک زبانی چون زیراک الترکی، بغا، افشین و … به آذربایجان گسیل گردیدند، اما از آن جایی که آمدن آن ها به آذربایجان از طریق دیگری، آن هم در دوره بعد از اسلام صورت گرفته، بحث مفصلی درباره حضور ترک زبانان به قول نظامی این مرحله در آذربایجان به جلد دوم این اثر باز گذاشته می شود.
با وجود ادامه مهاجرت طوایف ترک زبان به آذربایجان در سده های پیش و بعد از اسلام، چنین به نظر می رسد که در سده های نخستین هجری؛ هنوز فرایند دگرگشت زبان در سراسر این سرزمین، به ویژه در آذربایجان جنوبی به طور یک کاسه به انجام نرسیده بوده است. حتی بعضی از طرفداران طولانی بودن سابقه حضور طوایف و قبایل ترک زبان در آذربایجان نیز نتوانسته اند از ادعای غلبه زبان ترکی در سراسر این سرزمین دفاع کنند. به عنوان مثال عبدالله فاضلی بر آنست که در دوره های حکومت سلسله های اشکانی و ساسانی در مراکز تجارتی (شهرها) و اردوگاه های نظامی و در میان طبقات فرازین این سامان تکلم [و نیز کتابت] به زبان پهلوی بوده است؛ اما غالب کشاورزان و دامداران به زبان ترکی – آذربایجانی سخن می گفته اند۴۳٫زکی ولیدی طوغان هم که اسناد موجود را نافی ترکی شدن زبان سراسر آذربایجان یافته، ادعا کرده است که پیش از سلجوقیان حتی اگر یک توده عمده ترک در این سرزمین هم به چشم نخورد، آمیزش عنصر ترک با اهالی محلی در ادوار مختلف به چنان میزانی بوده است که می توان حکم داد که اکثر اهالی و ولایاتی که پیش از سلجوقیان به زبان ترکی تکلم نمی کردند، محققا” از نظر منشاء ترک بوده اند۴۴٫ اما شواهد و دلایل موجود برای صدور چنین حکمی کافی نمی نماید. از سوی دیگر خواهیم دید که خصوصیات قومی و نژادی به راحتی تغییر زبان تغییر نمی یابدو بسیار پایدارتر از آن است.
به هرگونه، از آگاهی های موجود منعکس شده در این فصل و فصل مربوطه به مناسبات اقوام شرقی با دولت ساسانی، چنین استنباط می شود که فرایند دگر گشت زبان در آذربایجان، در سده های پیش از اسلام آغاز گردیده بوده و به احتمال قوی در دوره ساسانی در بخش هایی از آذربایجان و به ویژه در مناطق روستایی و شبانی مردمانی به گویش هایی از ترکی سخن می گفته اند، در جایی که گویش های محلی ایرانی و غیر ایرانی در بعضی جاها تحت فشار قرار گرفته و در حال عقب نشینی بوده اند، در جاهای دیگر مقاومت نشان می داده اند و در جاهایی هم به ویژه در شهرها و مراکز تجارتی و نظامی، زبان پهلوی (آذری) به رواج خود ادامه می داده است. در این میان چنین فهمیده می شود که حضور و تأثیر طوایف و اقوام ترک زبان در آن سوی ارس بیشتر از این سوی ارس بوده است.
با به قدرت رسیدن سلجوقیان و از راه رسیدن توده های انبوه تر ترک زبان به آذربایجان و پدید آمدن عوامل دیگر، فرایند تغییر زبان به نفع زبان ترکی و به زیان زبان ها و نیم زبان های ایرانی و غیر ایرانی چون آذری و ارانی و … شدت بیشتری می یابد و با ادامه حکومت سلسله های ترک، واپسین مراحل روند دگرگشت زبان و شکل گیری زبان ترکی آذری یا آذربایجانی و غلبه کامل آن طی می گردد و این زبان به زبان ارتباط و پیوند آذربایجانی ها، طالشی ها، لزگی ها، کردها و خلق های دیگر ساکن این سرزمین تبدیل می شود. درباره چگونگی طی این مرحله در جلد دوم این اثر سخن خواهد رفت.
پیش از به پایان رسیدن این فصل، تذکر نکته ای لازم می نماید؛ و آن این که تغییر و تعویض زبان ساکنان یک سرزمین به معنی بیرون رفتن آنان از صحنه تاریخ و نابودی خصوصیات قومی و نژادی ایشان نیست. زیرا که شرایط جغرافیایی و اقلیمی و چگونگی طبیعت یک سرزمین همیشه پشتیبان و یاور بومیان و اجتماعاتی است که از مدت ها پیش از نوآمدگان در آنجا زیسته اند و به حفظ و حتی چیرگی خصوصیات ارثی نژادی آنان کمک می کند و به قولی مردم بومی نقش اساسی را در شکل گیری خلق از نظر فیزیکی و حتی فرهنگی ایفا می کند. بی آنکه سهم و نقش و تأثیر طوایف و قبایل بعدا” آمده در ترکیب قومی یک سرزمین نادیده گرفته شود، می توان گفت که دوام بخشان تاریخ نسل های گذشته یک سرزمین و نجات دهندگان میراث فرهنگی و تاریخی آن ها از نابودی، یعنی خلق های معاصر، اخلاف و وارثان واقعی همان نسل های گذشته هستند؛ اگرچه با آن ها هم زبان هم نبوده باشند…

یادداشت ها
۱ – تاریخ سده های قدیم و میانه…،پیشین، ص ۱۲۲٫
۲ – انسیکلوپدی اسلامی، چاپ ترکیه، ماده آذربایجان، ج ۲، ص ۹۸٫
۳ – تاریخ آذربایجان، قاضیف، افندیف و … صص ۸ – ۱۷، نقل از تاریخ زبان ادبی آذربایجان، صص ۲ – ۲۱٫
۴ – تاریخ زبان ادبی آذربایجان، ص ۲۲٫
۵ – “زبان آذربایجان و وحدت ملی ایران”وارلیق، مهر و آبان۱۳۶۳، صص۵۰-۴۹٫
۶ – تاریخ ماد، ص ۹۳٫
۷ – “گوشه ای از مقدمه واژه نامه ترکی آذربایجان به فارسی”وارلیق ص ۳۸٫
۸ – مقدمه فقه اللغه ایرانی، ص ۲۴۱٫
۹ – همان.
۱۰ – مقدمه فقه اللغه ایرانی، صص ۴۴ – ۲۳۸٫
۱۱- همان، ص ۲۴۰٫
۱۲ – “یادداشت هایی در پیرامون تاریخ تشکیل زبان آذربایجان”،گوکاسیان، مسایل زبان شناسی آذربایجان، ص ۴۰ – ۳۵٫
۱۳ – تاریخ آذربایجان، سنباط زاده، ص ۷۳٫
۱۵ – همان
۱۶ – مسایل زبان شناسی آذربایجان، ص ۴۵٫
۱۷ – همان، ص ۴۰٫
۱۸ – مقدمه بر تاریخ عمومی ترک، ص ۱۶۴٫
۱۹ – انسیکلوپدی آذربایجان، ماده بارسیل ها، ج۲، ص۳۵ / انسیکلوپدی اسلامی، چاپ ترکیه، ج۲، ص ۹۸٫
۲۰ – رک: تاریخ ارمنستان، موسی خورناسی، صص ۷ – ۹۶/گزیده مقالات تحقیقی،بارنولد، ص۶۵/کاروند کسروی، صص ۶۹ – ۳۶۸/ انسیکلوپدی اسلامی، چاپ ترکیه، ماده Arran ، ج ۱ ص ۵۹۶/ مسایل زبان شناسی آذربایجان، ص ۴۲ و …
۲۱ – مقدمه بر تاریخ عمومی ترک ص ۱۶۱٫
۲۲ – انسیکلوپدی. اسلامی، چاپ ترکیه، ص ۹۸٫
۲۳ – مقدمه بر تاریخ عمومی ترک ص ۱۶۱٫
۲۴ – انسیکلوپدی اسلامی، ماده Kars ، ج۶، ص ۳۶۱٫
۲۵ – تاریخ ارمنستان، موسی خورناسی، ص ۹۳٫
۲۶ – همان ص ۱۰۱٫
۲۷ – مقدمه بر تاریخ عمومی ترک، ص ۱۶۱٫
۲۸ – متأسفانه در مورد شناسایی و ارزیابی عناصر زبانی ترکی در زبان و آثار مکتوب خلق های ساکن سرزمین های مجاور آذربایجان کار زیادی صورت نگرفته است. ر.پاتکانیان، شاعر و نویسنده و محقق ارمنی که در قرن ۱۹م. می زیسته، نمونه هایی از کلمات ترکی – آذربایجانی نفوذ کرده در زبان ارمنی اوایل سده های میانه (۵ – ۴م.)به دست داده است. تاریخ آغوان موسی کالانکاتی هم که معلوم نیست در اصل به چه زبانی نوشته شده و اینک متن ارمنی آن در دست است، دارای لغات ترکی – آذربایجانی زیادی است. ناگفته نماند که خود کالانکاتی احتمالا تا حدود اوایل سده ۸ م. زنده بوده و گزارش حوادث بعد از سال ۷۱۰ م. تا سال ۹۹۹ م. به دست نویستده یا نویسندگان بعدی بر آن افزوده شده است. و گوکاسیان عناصر ترکی – آذربایجانی زیادی از متن ارمنی این اثر استخراج کرده است، اما از آنجایی که تاریخ نگارش یا بازنگاری و به احتمالی ترجمه آن دقیقا” معلوم نیست و احتمالا” در سده های بعد از سده ۸ م. و شاید هم در اوایل سده ۱۰ صورت گرفته، بنابراین تعیین تاریخ ثبت این عناصر در زبان ارمنی و شاید هم بعضی از آن ها در زبان نامعلوم اصلی کتاب امکان پذیر نیست.
برای آگاهی از کم و کیف عناصر زبانی، رک،مسایل زبان شناسی آذربایجان، ص ۵۱٫
۲۹ – تاریخ و منابع زبانمان، ادبیات و هنر ، ۱۶ سپتامبر ۱۹۸۸، ص ۸٫
۳۰ – مسایل زبان شناسی آذربایجان، ۷۳٫
۳۱ – همان ص ۵۶٫
۳۲ – تاریخ زبان ادبی آذربایجان، ص ۷ – ۳۵٫
۳۳ – تاریخ زبان ادبی آذربایجان، دمیرچی زاده ، صص ۵۰ – ۴۹٫
۳۴ – کتاب الیجان، ص ۴۰۲٫
۳۵ – تاریخ طبری، ج۱، ص ۲۹۳/تاریخ پیامبران و شاهان، ص ۱۳۱/الکامل، مصر ۱۲۹۰، ص ۷۲و…
۳۶ – تاریخ بلعمی، بهار ج ۱، صص ۵۷ – ۳۵۶٫
۳۷ – کتاب التیجان، ص ۴۳۵٫
۳۸ – انسیکلوپدی اسلامی، چاپ ترکیه، ج ۲، ص ۱۰۰٫
۳۹ – مسایل زبان شناسی آذربایجان، ص ۷۴٫
۴۰ – جوامع الحکایات و لوامع الروایات، باب پنجم از قسم اول، صص ۳ –۹۲٫
۴۱ – فتوح البلدان، توکل، ص ۲۹۲٫
۴۲ – در این باره رک، “دیباچه ای بر منشور شیطان” حمید نطقی، وارلیق، آذرودی ۱۳۶۳، صص ۱۸ – ۳٫
۴۳ – تاریخ سده های قدیم و میانه مقدم آذربایجان در تاریخ شناسی ایران، ص ۱۲۳٫
۴۴ – انسیکلوپدی اسلامی، چاپ ترکیه، ج ۲، ص ۹۷٫

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار
برگرفته از:
ایمیل رسیده

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.