به مناسبت تولد هشتاد سالگي معلم اخلاق سياسي دكتر ابراهيم يزدي
• در هنر بازيگري سينما و يا تئاتر، دو نقش اصلي وجود دارد: يكي، قهرمان و يا چهرهي اول يك داستان و ديگري نقش دوم. در ادبيات سينمايي، به درستي به نقش دوم، نقش مكمل هم گفته ميشود، چرا كه بازيگر اين نقش در بسياري موارد، حامي قهرمان فيلم بوده و به او كمك ميكند تا از ايفاي وظايف خود سربلند بيرون آيد. در واقع، نقش دوم، نه تنها از منظر هنر سينما جايگاه كماهميتتري نسبت به نقش اول ندارد، بلكه داراي شاكله و كاركردي ويژه است. عليالقاعده، نقش دوم، شخصيت و ساخت قهرماني ندارد و در اكثر موارد، يك انسان است با تمامي كاستيها و برجستگيهاي انساني. برخي بازيگران بهنام، چه در ايران و چه در ساير كشورها وجود دارند كه بهترينهاي بازيگريشان را در نقش دوم ساخته و پرداختهاند. در برخي فيلمها نيز شخصيت دوم، محور اصلي داستان تلقي ميشده است. گاهي ممكن است در يك فيلم، دو يا چند نقش دوم وجود داشته باشد. نكتهي آخري كه بايد در اين اپيزود افزوده شود آن است كه نقش دوم، گاهي نقش مخالف و اصطلاحاً آنتيگونيستي بازي ميكند. بنابراين نقش دوم، عامل ديالكتيك داستان و يكي از دو ركن ايجاد كنندهي سنتز هنري محسوب ميشود و از اين رو نميتوان آن را ناديده گرفت و يا كم ارزش شمرد.
• در دنياي سياست نيز افرادي هستند كه گاهي نقش دوم را ايفا كردهاند اما پا به پاي نقش اول و قهرمان وقت ِ عالم سياست و گاهي نيز فراتر از قهرمان اصلي، عامل تاثير بودهاند. اهميت پردازش اين نوع شخصيت به ويژه زماني بيشتر آشكار ميشود كه به ياد آوريم، امام علي (ع) نيز در اكثر دوران عمر شريفشان، بازي در نقش دوم را ترجيح دادند. معمولا كساني كه بازي در نقش دوم را بر ميگزينند، از چنين ويژگيهايي برخوردارند:
1. در عين آرمانگرايي، واقعبين هستند. از اين رو ضمن آن كه نافي كاريزماي قهرمان و يا شخصيت رهبر نيستند و حتي از آن به نفع آرمانهاي سياسي و اجتماعي سود ميجويند، اما تمايلي به ايجاد كاريزما در وجود و كنش خود ندارند. اين افراد حتي در مواردي، به منظور احتراز از ايجاد اين كاريزما، خود را به تعمد در معرض نقد ديگران قرار ميدهند. با اين اوصاف، نقش دومهاي مثبت در عالم سياست، بيشتر افرادي دمكرات هستند و چهرهاي كاملا انساني از خود برجاي ميگذارند كه از سر خودآگاهي، پيوسته يا نقد ميكنند و يا نقد ميشوند.
2. اين افراد بسيار باهوش بوده و از درك عميق تاريخي و سياسي برخوردارند. از اين رو فارغ از هرگونه مصلحتجويي به معناي مبتذل متداول كنوني، به ايفاي نقش خود ميپردازند و غم آن ندارند كه با قرار نگرفتن در سكوي قهرماني از صحنهي سياست و يا تاريخ حذف ميشوند. اين افراد با درك عميقي كه از مقتضيات تاريخي دارند و همچنين با اعتماد به نفسي كه در خود ميشناسند، نقش حامي و مكمل را براي خود انتخاب ميكنند و در هر جايگاه اعم از مشاور، كارگزار و يا هر سمت ديگر، تلاش ميكنند تا جنبش، در مسير اصلي خود قرار گيرد. اين ويژگي يعني عمل كردن براساس درك عميق سياسي و تاريخي به دو ويژگي ديگر نياز دارد: نخست، برخورداري از ايمان و به هبارت ديگر، باور عميق به آرمان و دوم نظم. بديهي است كه تا كسي از ديو خودخواهيهي نرسته باشد، نميآيد ضمن پرداختن تمام هزينههاي سياست، از برخورداريهاي مواهب قهرماني كه در دنياي سياست، جاذبههايي به مراتب چشمگيرتر از دنياي ورزش و يا سينما دارد، چشم بپوشد و عليالاصول مشي و منش دمكراتيك اين افراد، مرهون همين ايمان آنهاست. چرا كه استبداد و منش استبدادي، فجيعترين نتيجه و نامباركترين مولود و ثمرهي باروري خودخواهيها و نفسانيت بشر است و خصوصيت نظم نيز در ايشان، ايجاب ميكند كه اين افراد بيشتر شخصيتهاي اصلاحگر داشته باشند و اهل تندروي نبوده و به دستاوردهاي لحظهاي، به چشم ميراث زودگذر و ناماندگار بنگرند. در نظر اين طيف، آنچه به زور و زود به دست آيد، به زور و به زودي نيز از دست ميرود و از اين رو به جاي توسل به عملكردهاي خلقالساعه، به طراحيهاي خردمندانه و بهكارگيري روشهاي مهندسي اجتماعي گرايش دارند.
3. گاهي در يك فيلم دو يا چند نفر نقش دوم را ايفا ميكنند و البته اين به جهت وجه تكميلي اين نقش است كه گاهي ايجاب ميكند چند نفر به تكميل بازي كمك كنند. در عالم سياست نيز وضع به آن شبيه است. پذيرش نقش دوم در سياست، در صورتي كه فرد به ابعاد و اهميت اين نقش آگاهي داشته باشد، وي را به پذيرش آگاهانهي ساير نقش دومها وا ميدارد و از اين روست كه افرادي كه در عرصهي سياست، بازي در نقش دوم را بر ميگزينند، بيشتر اهل همكاري و كار جمعي هستند و از حذف و طرد ديگران بيزارند. اين افراد با توجه به نقش، جايگاه و ميزان مسووليت خود، تمايلي شديد به استفاده از خرد جمعي دارند و از آنجا كه حضور در صحنهي سياست براي چنين فردي كه از ويژگي ايمان و اجتناب از خودخواهيها برخوردار است، بيش از آن كه ميدان تنعم محسوب شود، عرصهي آزمايش است، برخورداري از خرد جمعي ميتواند مانعي براي افزايش اشتباهات شخصي تلقي شود. بنابراين كساني كه در عرصهي رهبري سياسي جامعه نقش موثري دارند اما به كار جمعي و استفاده از خرد جمعي گرايش ندارند و در نهايت نيز به حذف ديگران روي ميآورند، به رغم حضور و تاثيرگذاري بر فرآيند اتفاقات جاري، شايستگي دريافت عنوان نقش دوم به مثابهي نقشي اصلي را ندارند، چرا كه كاركرد نهايي اين افراد تخريب است و نه تكميل. چنين فردي حتي به لحاظ ذهني نميتواند اصلاحگر باشد چرا كه اگر اصلاحگر ميبود ديگر به حذف و طرد نميانديشيد و بلكه يك روند تدريجي و باثبات را انتخاب ميكرد. تجربه نشان ميدهد كه افرادي كه از همكاري جمعي سر باز ميزنند، پس از مدتي كوتاه، عملاً فاقد استقلال فكري و شخصيتي شده و تحت ارادهي محفل و يا گرايشات محفلي قرار ميگيرند.
4. با اين مقدمهي نسبتا طولاني در باب سينما و سياست، بايد يادآور شد كه در فرآيند انقلاب اسلامي و حداقل در دوران پس از مهر ماه 1357، مردم و نيروهاي انقلاب بهطور طبيعي و خودخواسته ، دو رهبر با دو كاركرد متفاوت را برگزيده بودند. آيت الله خميني رهبري و مديريت اجتماعي را در اختيار داشت و زندهياد مهندس مهدي بازرگان، مديريت اجرايي انقلاب را هدايت ميكرد. نقشي كه مهندس بازرگان و همفكرانش در اين دوره ايفا ميكنند به مسايلي نظير طراحي نظام سياسي پيش رو، تحت مهار قرار دادن اعتصابات، تامين مايحتاج ارزاق عمومي، سوخت، نقليه، حفظ امنيت و نظاير آن باز ميگردد و آيت الله خميني سكان هدايتگري در بسيج گستردهي مردم عليه نظام سلطنتي را در دست داشتند و تا زماني كه طرفداران هر دو رهبر، به نقشهاي محوله قانع بودند، البته مشكلي وجود نداشت، مشكل از زماني آغاز شد كه حاميان يكي از اين دو، تصميم به ادغام هر دو مديريت در يك نهاد گرفتند و البته در عمل، حق با آن شد كه زور بيشتر داشت. در اين ميان، افرادي هم بودند كه در انجام نقش دوم، خوب از عهده برآمده بودند اما فقدان درك تاريخي و ويژگيهاي اخلاقي در ايشان منجر به آن شد كه قدر بازي در اين نقش را به درستي درك نكنند و از اين رو به آن قانع نباشند و در مسير قرار گرفتن در نقش اول، حذف شوند. اين افراد به جايگاه و ضرورت تاريخي زمانهي خود آگاهي نيافتند و در نهايت، خود بازي ِ بازيگردانان ديگري را خوردند.
از سوي ديگر ميتوان از دو شخصيت سياسي معاصر نام برد كه از سر خودآگاهي و دركي عميق، فضيلت ِ بازي در نقش دوم را پذيرا شدند. نخست، آيتالله سيد محمود طالقاني كه با وجود ويژگيها و امكان پذيرش از سوي تودههاي مردم و حتي بخش زيادي از جامعهي روشنفكري آن روزگار و به رغم سوابق سياسي و جايگاه رهبري كه عملا در جامعهي انقلابي سال 1357 دارا بود، هرگز نخواست تا جاي كسي را بگيرد و عنوان قهرماني را ازآن خود سازد و از همين رو در يك گزينش آگاهانه به حضور در كنار مردم، بيهيچ عنوان رسمي بسنده كرد و همين ويژگي موجب شد كه اگر چه خواستههاي ايشان و ياران همفكرش در نهضت آزادي ايران، در كوتاه مدت به سامان نرسيد اما در يك تجربهي گذار تاريخي محفوظ ماند، حذف نشد و در شرايطي مناسبتر به بار نشست.
شخصيت ديگري كه در اين راستا بايد مورد توجه قرار گيرد، آقاي دكتر ابراهيم يزدي است. ايشان در موارد متعددي به عنوان مشاوري صديق، به ايفاي وظيفه پرداختند. حال چنين شخصيتي كه ميتوانست پس از پيروزي انقلاب در مسند بسياري از موقعيتها قرار گيرد، نه تنها ماندن در حزبي اپوزيسيون را برگزيد كه هرگز داعيهي قهرماني و نقش اولي نكرد.
به زعم نويسندهي اين سطور، تمايلات اصلاحطلبانه حتي از دوران پيش از پيروزي انقلاب اسلامي نيز در ايشان وجود داشته است و براي عضويت ايشان و تمايل و تاكيد بر تداوم اين عضويت در نهضت آزادي ايران به عنوان حزبي ملي و اسلامي كه نه تنها در قلمرو سياست كه در عرصهي دينداري نيز به اصلاح و بازنگري و نه تخريب باور دارد، هيچ توجيه منطقي ديگر نميتوان يافت. بديهي است كه براي شخصيتي مانند دكتر يزدي با آن سوابق مبارزاتي بسيار آسان بود كه با طرد ياران و تغيير وضعيت از نهضت آزادي ايران به حزب حاكميت، به مقام و موقعيتهاي رسمي دولتي برسد، اما تنها در سنتي كه گرايش به حركت جمعي و استفاده از خرد جمعي نهادينه شده است، امكان نفي مباني دمكراسي و گزينش محفل به جاي مردم و ترجيح مصالح گروهي بر مصالح ملي جايي ندارد.
آنان كه دكتر يزدي را ميشناسند، گواهي ميدهند كه ايشان به شدت از آن كه كاريزما شود، انزجار داشته و تعمد دارد كه به عنوان يك انسان واقعي نقد كند و مورد نقد قرار گيرد و آن قدر از روحيهي اعتماد به نفس برخوردار است كه ميتواند پذيراي نقش دوم باشد.
و چه دردناك است كه فردي با چنين ويژگيها و تواناييهاي ذهني و عملي، امروز در حالي وارد هشتمين دههي عمر خويش ميشود كه به رغم برخورداري از كولهبار دانش و بينش سياسي، در كنج تنهايي منزل خويش با بيماري شديد قلبي دست در پنجه دارد. قلبي كه عمري براي ملت ايران و باورهاي اخلاقي و انساني در قالب اسلام رحماني تپيده است. دكتر يزدي سال گذشته در همين ايام به كوه ميرفت و به رغم مخالفت برخي دوستان، در سن 79 سالگي، صعودي سخت از كوهستانهاي الموت تا دامنههاي تنكابن داشت و البته هنوز هيچ كس نميداند كه در خلال بازداشت دو ماههي ايشان پس از وقايع عاشوراي گذشته چه گذشت كه به انسداد عروق قلبي مبتلا شد و اينك حتي براي بسياري از دوستان و دوستداران ايشان اين محدوديت وجود دارد كه نميتوانند بدون محدوديت به عيادت وي رفته و به مناسبت ورود به هشتادمين سال مبارزه براي دمكراسي و پايداري و تداوم حضور در نهضت سبز آزادي ملت ايران شادبادش گويند.
در خاتمه معروض ميدارد كه اگرچه ممكن است انتشار اين نوشتار مورد طبع و رضايت كامل آقاي دكتر يزدي قرار نگيرد اما به جهت آن كه اين متن بيش از آن كه به شخصي خاص اشاره كند، حاوي تبيين جايگاه يك نقش تاريخي است، لزوم يادآوري آن احساس شد. نگارندهي اين سطور را نگراني آن نيست تا از سوي اهل انصاف چه موافق و چه مخالف به تملقگويي متهم شود. خوشبختانه در روزگاري اين نوشتار پديد آمد كه سخن گفتن از شخصيتي مانند دكتر يزدي نه تنها قاتق نان نبوده كه چه بسا " مخل آسايش و قاتل جان " نيز باشد. از اين رو، فارغ از طعن ناصحان عاقبتانديش، فحواي اين مقاله را تقديم تمام رادمرداني ميكند كه فضيلت ِ بازي در نقش دوم را پذيرا شدند و جاودانگي در تاريخ سرزمين خود را بر نشستن چند روزه بر اريكهي قدرت، بيش پسنديدند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید