رفتن به محتوای اصلی

اندر داستان گرفتن مدرک دکترای من
15.08.2010 - 16:09

يادداشت های سیاسی ی سردار پاسدار قفل انداز- 7

دیروز یکی از این بچه های با معرفتِ با حال آمد پیشم و گفت: مژده ای برات دارم!. بهش گفتم: خب بنال!. -آخه با هم شوخی داریم و خیالی نیست اگر این جوری پاسخ اش را بدهم. بچه ی باحالیه و هرگز به دل نمیگیرد. گفت: دانشگاه آکسفورد می خواد بهت یک دکترای جیگر و مامانی بده. به اونی هم که این پیغام رو دادند که بهت برساند، آدم خیلی مطمئن و درست حسابیه و من روش حساب می کنم. این جوری هم نیست که مانند جریان دکترای مرحوم مغفور دکتر کردان خودشون دکترا رو بدهند و پس از چندی نیرنگبازی ی انگلیسی در بیاورند و بزنند زیرش که به

خیال خودشون به اسلام پاتک زده باشند. خودشون گفته اند اون بار هم که اون جوری شد کار اون ها نبود، دست بهایی ها و یهودی ها و صهیونیست ها تو کار بوده. خدا گواهه که رئیس آکسفورد در برابر خودم هر چه که از دهنش در می آمد بار خواهر و مادر آمریکایی ها و صهیونیست ها کرد. از فحش هایی که داد فهمیدم بچه ی با مرامیه و مانند آن مادر فلان شده ی رئیس دانشگاه کلمبیا نبست که دویست هزار دلار را گرفت و تر زد. او می گفت همین رهبران بهایی ها که زندانی شده اند به صهیونیست ها خط داده بوده اند و اون ها هم اکسفورد را زیر فشار گذاشته بوده اند که یا بزنند زیرش و بگویند

همچین مدرکی به کردان نداده بوده اند و یا اینکه صهیونیست ها در اکسفورد را گِل خواهند گرفت. ولی حالا وضع فرق کرده و برای اینکه صداقتشون را نمایش بدهند بهت یک تخفیف چهل تا پنجاه درصدی هم خواهند داد. با کردان و دیگران دویست و پنجاه پوند حساب کرده بودند که برای آن ها از یک صندوق هزینه های ویژه ی وزیران و کارگزاران دولت خدمت گذار در وزارت نفت پولش پرداخت شده بود. ولی با تو، خدا وکیلی، همون قیمت تمام شده اش را که صد پوند باشه حساب می کنند. اگر هم خواستی توی صورتحساب می نویسند دوهزار و پانصد پوند. تو هم برای اینکه پولش حرام نباشه همون دوهزار

و پانصد پوند را به حسابشان واریز می کنی. آن ها هم گرچه انگلیسی هستند ولی تویشان آدمهایی پیدا می شوند که حلال و حرام سرشون بشود. خب رئیس دانشگاه هم می بیند که تو برای سرهم کردن پابان نامه یک جورایی خون دل و دود چراغ خورده ای. پس می آید پیشنهاد تخفیف در قیمت را برای رساله ی خوبی که نوشته ای می دهد. پس چهارهزار و چهار صد پوند را به حسابت بر می گردانند. تو هم برای این که از محبتشون سپاسگذاری کرده باشی یک چیزی به حسابِ یکی واریز میکنی که نه سیخ بسوزد و نه کباب. کار حرامی هم انجام نگرفته است. معامله است دیگر. گفتم: گند آکسفورد در آمده

است، نمی شود که دکترا را به نام دانشگاه کشور دیگری صادر کنند؟ گفت: مثلا چه کشوری؟ می خواهی روسی اش را بهت بدهند؟ مال اون ها را حتا اگر خود پوتین هم زیرش را زیرنویسی و امضا کنه کسی از تو نخواهد پذیرفت. چینی اش را می خواهی؟ آکسفوردی ها هنوز چینی اشان چنان تعریفی نداره که به اون زبان گواهی نامه بدهند. گفتم خب بزنند به نام یک جای دیگه، مثلا همین کشور گینه ی بیسائو که رهبرش هم اکنون میهمان محمود خودمان است. گفت گینه ی بیسائو کشور خیلی کوچک و بی مایه ای است در آفریقا. چنان بدبختند که نمی دانند دکترا چبست. در آن جا اگر کسی دکترا داشته باشد،

خودش برای خودش صادر کرده و هرگز ارزش آن دکترای کردان و دیگران را که کسی دیگر برایشان صادر کرده است را ندارد. پرسیدم که تو چه رشته ای می خواهند به من دکترا بدهند. گفت: در رشته ی روزنامه نگاری. گفتم: من که روزنامه نگار نیستم. اگه کلکی تو کارشون نیست چرا تو رشته های دیگه، برای نمونه توی رشته ی مدیریت جهانی، به من دکترا نمی دهند؟ گفت: بد نگفتی. ولی کسی سر از کار انگلیسی ها در نمی آورد. شاید آن دکترا را گذاشته باشند برای محمود خودمون و در زمانی که بخواهند رهبری سازمان ملل را بهش واگذار کنند. حالا اگر می خواهند در رشته ی روزنامه نگاری بهت دکترا

بدهند شاید برای این است که یک جورایی این چیز هایی که می نویسی بدستشون رسیده باشه و خوششون آمده از چیزهایی که نوشته ای. یارو خودش به من گفت که گروهی در آکسفورد پبشنهاد کرده بودند یک دکترای ادبیات هم بدهند به دکتر سروش و یکی هم بدهند به رحیمی که بشه یک به یک، و نه دل اون وری هایی که حرف زیادی و بی خود می زنند بشکنه و نه این وری ها که ما باشیم ازشون دلگیر بشویم ولی او با هر دو مورد مخالفت کرده و گفته است دکتر سروش هنگامی که ازش انتقاد کنند پاشنه ی دهانش را می کشد و لات وارانه حرف می زند و دکترایی که به او بدهیم کار دست آکسفورد خواهد داد. به

رحیمی هم که خیلی آرزوی دکتر شدن را دارد نمی شود به این زودی ها دکترای خوب و مامانی بخشید زیرا که به استرالیایی گفته گاوچران. اگر به او دکترا بدهیم به دوستان استرالیایی ی ما بر می خورد. این است که بخت به نام تو خورده است و این پیشنهاد را تا تصمیم اون ها تغییر نکرده بپذیر. این دست و اون دست هم نکن! این انگلیسی ها خیلی هاشون حرام زاده اند و اونی را که گمان می کنند پدرشونه پدر واقعی شون نیست. یکبار دیدی یکی از این حرام زاده ها رأی دیگران را زد و گفت که دکترا را ندهند به سردار قفل انداز و آن را بدهند به خاتمی که او هم خیلی خیلی آرزوی دکتر شدن

را دارد. آن وقت می شود یک به هیچ به سود اون وری ها! خب! فکرش را که می کنم می بینم حرفی که می زند چندان چرند بدی نیست. ولی خیلی به آدم زور دارد که برای اینکه پوزه ی خاتمی زیاد دراز نشود و روی او را کم کند ناچار به پرداختن صد پوند به انگلیسی ها بشود برای یک دکترای ناقابل که می شود یک جوری رایگان هم گیرش آورد. از همه ی این ها گذشته بدی اش آن جاست که گروهی برای چند روزی دور آدم خواهند چرخید و دکتر جان، دکتر جان! خواهند گفت و تنها چند روز پس از آن از آدم بستان کار خواهند گشت و پشت سر آدم چرند خواهند بافت تا آن که به گونه ای یکی از سران ناچار به

واکنش شود و به ناچار پشت بلندگو برود و جار بزند که مدرک دکترا کاغذ پاره ای بیش نیست. یکی هم نیست که به این ها بگوید: بی وجدانی هم مرزی دارد، آقابان! این چه جور کاغذ پاره ای است که برای آدم صد پوند یا بیشتر أب می خورد؟ پ. مهرکوهی

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.