رفتن به محتوای اصلی

باى باى فدراليسم، سلام بر فرصت طلبى و آنارشيسم
18.07.2010 - 10:19

در حاشيه گردهمآيى آمستردام و شركت فدرال - دمكراتها در آن

جنبش فدرآل دمكرات آذربايجان عبارت از گروهى انگشت شمار از فعالين و مبارزين سابق چپ در ايران است كه در سايتى انترنتى بنام آچيق سوز گرد هم آمده اند. بدشوارى ميتوان آنها را تشكيلات ناميد، جنبش كه جاى خود دارد چراكه از زمان باصطلاح تاسيس تاكنون نه يك گردهمآئى عمومى تشكيل داده اند و نه جا و مكان مشخصى براى فعاليت دارند، پلنوم و كنگره و انتخابات تشكيلاتى را كه صحبتش را نكنيد. البته هرازچندگاهى اين حضرات در جلساتى خصوصى جمع ميشوند و به رتق و فتق امورى مى‌پردازند كه نه بر كسى روشن است و نه تاكنون نفعى براى جنبش ملى آذربايجان داشته است جز طرح موضوعاتى كه بيشتر به سردرگمى دامن زده است.

تشكيل جنبش در اصل تخم لقى است كه بنيانگذاران جنبش جمهوريخواهان دمكرات و لائيك در دهان مبارزين اپوزيسيون خارج شكسته‌اند. آخر جنبشى را كه وجود خارجى ندارد چگونه ميتوان ايجاد كرد. جنبش‌ها را مى‌توان جهت داد، رهبرى وهدايت كرد ولى نميتوان آنها را ازهيچ بوجود آورد و خلق كرد وچنين بود كه ج. د. ل. راه به جائى نبرد و با وجود داشتـن تئوريسين‌هاى بنام بازمانده ازپيش از انقلاب ٥٧ تنها توانست به رژيم هاى سلطنتى و اسلامى "نه" بگويد ولى هرگز نتوانست در باره هيچ يك از موارد مشخص رژيم آينده ايران به توافقى هرچند كوچك دست يابد: دمكراتيك بودن را براى رد سلطنت مطرح نمود و لائيك بودن را در مخالفت با اسلامى بودن رژيم فعلى ولى نتوانست با طرح موارد اثباتى، همچون حل مسئله ملى در ايران، آلترناتيوى براى رژيم فعلى مطرح سازد و ازين‌رو ازهم پاشيد.

جدل دستكم اين امتياز را داشت كه با سازماندهى وسيع و دمكراتيك بحث، فقدان چنين جنبشى را درعمل اثبات نمود و سازماندهى فعالانه اين بحث‌ها در كنفرانس‌ برلن و پاريس در نهايت نشان داد كه نه تنها چنين جنبشى وجود خارجى ندارد كه تحقق پذيرهم نيست. پيش‌آمدن جريان انتخابات و طرح شركت و يا عدم شركت در آن، اين اولين آزمون براى جدل دراصل نقطه پايانى برآن نهاد چراكه بدو دسته تقسيم شد كه هريك ديگرى را بطرفدارى ازجمهورى اسلامى يا سلطنت متهم مى‌ساخت. چنين بود كه جدل دراين آزمون شكست خورد و ازهم پاشيد و اين بارديگر نشان داد كه ناسيوناليسم روشنفكرانه ايرانى از آنجائيكه محمل طبقاتى ندارد راه بجايى نمى‌برد.١

ولى از آنجائيكه جنبش فدرآل دمكرات آذربايجان فاقد چنين تشكيلاتى است درطول ساليان درازى كه ازعمر باصطلاح تشكيل آن مي‌گذرد نتوانسته است هيچ بحثى را درمورد فدراليسم دمكراتى كه مدعى موجوديت آن بعنوان يك جنبش بوده است سازماندهى نمايد و ازين‌رو توانسته است كه به حيات گياهى خود ادامه مى‌دهد. اين تشكيلات كه تا بامروز از پيشبرد بحث‌هاى تئوريك درونى نيز ناتوان بوده ناگزير طيف وسيعى از ناسيوناليست‌هاى آذربايجان را درون خود جمع آورده است: از ناسيونال سوسياليست‌ها بگيريد تا منفردين دمكرات و حتى مدعيان سوسياليسم. اين‌ها همه ظاهراًُ حول انديشه فدراليسم دورهم جمع شده‌اند ولى فدراليست‌هاى سرشناسى هم چون ضياء صدرهستند كه اين تشكيلات قادر به جذب آنها نشده‌است چراكه براى دستيابى به انسجام ايدئولوژيك درونى به بحث تئوريك پيرامون فدراليسم نياز است. ازين‌رو در حد كلوبى متشكل از روشنفكرانى باقى مانده كه تنها اشتراك فكريشان در باره فدراليسم همان مسئله يك پارچگى ايران است وبس. و اين نيست جزهمان ناسيوناليسم روشنفكرانه ايرانى است كه پيشتر ج.د.ل بدنبال آن بود.

آنچه كه گفته شد نه براى تخطئه فدرال دمكرات‌ها كه براى درك مواضع غيراصولى آنها در كنفرانس آمستردام كاملاًَ ضرورى است و بدون توجه به واقعيت‌هاى بالا، چرخش ١٨٠درجه مواضع آنها يعنى عدول از اصل فدراليسم و پذيرش استقلال براى آذربايجان قابل درك نخواهد بود. دربندهاي دوم وسوم قطع نامه آمستردام كه هفته‌هاست بى هيچ شرط و شروطى٢ زينت بخش سايت آنها آچيق سوز است چنين آمده است:

۲- ازربايجان ميللي آزادليق حرکاتي نين آمالي گونئي آذربايجاندا ميللي - دئموکراتيک دؤولت قورماقدير. آيريجا، گونئي آذربايانين حودودلاري خاريجينده ياشايان ديگر تورک خالقلاري نين ميللي حاقلاريني دا قوروماق لازيمدير. آذربايجان ميللي حرکاتي اؤز موقددراتيني تعيين ائتمکده سون سؤز صاحيبي اولماليدير.

۳- ازربايجان ميللي حرکاتي سئکولار دؤولت قورولماسي نين طرفداريدير و بو يولدا موباريزه آپارير. ٣

چه شد آنهمه هياهو براى تشكيل دولت فدرال در ايران؟ چه شد انديشه فدراليسم كه قرار بود همه را در جنبش فدرال دمكرات متشكل سازد؟ آيا راه رسيدن به تشكيل جنبش فدرال در آذربايجان ، از ايستگاه استقلال ميگذرد يا دوستان ترن را عوضى سوار شده‌اند!

پاسخ سئوال آخر با توجه به سابقه مبارزاتى آقايان شركت كننده در كنفرانس البته كه منفى است. پيداست كه اين آقايان از حول حليم توى ديگ افتاده‌اند. پيداست كه سال‌ها زندگى گياهى در يك سايت اينترنتى چنان رمقى ازآقايان گرفته كه با يك بفرماى صاحب امتيازان گون‌آذ تى وى سراز پا نشناخته به كنفرانس شتافته‌اند. گويى استقلال را از فدراليسم باز نشناخته‌اند، گويى فدراليسم براى آقايان بهانه اى بيش نبوده است تا در جمع استقلال طلبان با عناوين استاد و صاحب نظر مورد پذيرش، تحسين و تكريم قرار بگيرند وصد البته عليرضا اردبيلى، عضو پرگو و كم حافظه تشكيلات را دارند كه با لفاظى و توصيف‌‌هاى صد من عشقى به توجيه فرصت‌طلبى همپالگى‌هايش بپردازد. وجود عنصر فرصت‌طلبى چون شخص ايشان در تشكيلات فدراليست‌ها از سويى ناتوانايى انديشه فدراليسم در تشكل دهى را آشكار ميسازد و از سوى ديگر كوشش آنها را براى حفظ تشكيلات بهر بها و تاوانى كه لازم باشد افشاء مى‌سازد و اين نيست جز اپورتونيسم محض.

نوشته عليرضا اردبيلى درباره قطعنامه كنفانس آمستردام داراى ١٨ بخش ريز و درشت است كه صرفاٌ براى تعريف و تمجيد كنفرانس و برحق جلوه دادن نتايج آن، با ربط و بيربط كنارهم قرارگرفته‌اند. اين بخش ها بترتيب زيراند:

ضرورت، تابلوي روزمحشر، سابقه امر، داخل و خارج، بحث و بررسي سند نهاي كنفرانس در يازده مرحله، همكاري نيروي متخصص و مجرب با مداخله دمكراتيك نمايندگان در يك پروسه افكتيو و شفاف، پروسه دو مرحله¬اي: 1. تدوين تخصصي و 2. بررسي دمكراتيك، عوامل موفقيت كنفرانس، شرايط زماني، تلاشهاي عوامل رژيم براي دادن جهت انحرافي به كار كنفرانس، پلورا ليسم، ارزشهاي عموم بشري، اختصار و پرداختن به اهم مطالبات، تسلسل تاريخي بجاي گسست، حاكميت ملي، وحدت در برنامه عملي و انتقال پولميك داخلي به حوزه نظري، شروع كار مشترك و نه يك همدلي موردي و نمايشي.

بى سروته بودن نوشته ازمجموع تيترهاى فوق پيداست، مطالب هيچ يك ازين تيترها نيزچندان ارتباطى با خود آنها ندارد:

- در بخش ضرورت تاريخچه كوتاهى از آنچه نويسند موج نوين جنبش ملى آذربايجان ناميده است آمده كه بيشتر بحثى است پيرامون مسئله "استقلال يا فدراليسم".

- سابقه كار تشكيل اين كنفرانس بزعم نويسنده به سال ١٩٩٧ باز مي گردد. ظاهرا ٢٢ سال پيش ضرورت بحث بر سر مسئله "استقلال يا فدراليسم"، حتى پيش از طرح اين مسائل درون جنبش ملى آذربايجان به برگزارى كنفرانسى محول شده بود كه سرانجام در در شهر آمستردام هلند امكان تشكيل آن با "زحمات فراوان وبا حمايت رسانه‌اى تلويزيون گون‌آذ" فراهم گرديد! كارى هم به آنچه كه در طول اين ٢٢ سال پيش آمده ندارد: تشكيل داك، تكه پاره شدن آن و ايجاد د.داك و دام و داكِ درختى و نيز كوششى كه در اين اواخر براى اتحاد آنها از سوى اوبالى و شركاء بعمل آمد ولى رندان در لحظه موعود آنرا ربودند و تبديل به داكِ رستمخانلى كردند!

- بحث دعوت كنندگان در بخش نحوه كار ادامه مى‌يابد كه تا جائيكه نويسنده خبردارد در مجموع هفت سند از سوى ٥ گروه به كنفرانس ارائه شده است. اين بحث كه با طرح مسئله داخل و خارج قطع مى‌شود در بخش بعدى ادامه مى‌يابد و معلوم ميشود كه پيش از آغاز كار كنفرانس يكى از اين سندها كه از سوى "جمعي از متخصصين و صاحبان منافع متضاد و ديدگاههاي متفاوت" در يك صفحه تهيه شده بود، در طول دورهاى متوالى چرخشى (بحث) به ورسيون هفتم خود ميرسد كه حجم آن به يك برابر و نيم متن اوليه تبديل شده و در قطع يك بروشور كوچك، چاپ و بعنوان پيشنهاد به كنفرانس ارسال مى‌شود. اين سند كه از پيش معلوم نبود كه بتواند به عنوان سند پيشنهادي مبناي بحث كنفرانس قرار گيرد در روز اول كنفرانس آمستردام، به عنوان سند مبناي بحث انتخاب شده و طي چهار مرحله مورد بررسي و اصلاح قرار گرفت. جل الخالق ازين شامورتى بازى دمكراتيك! براى اين شامورتى بازى توجيه هم مى ‌آورد كه متاسفانه من قادر به فهم آن نيستم و ناگزير آن را به مشهدى عباد ارجاع ميكنم كه تاريخ نادرى را تا نصفه خوانده است.٤ جناب اردبيلى چنين مرقوم ‌فرموده‌اند:

اين جمع "گروه مرجع" (Referral Group) ناميده ميشود و اعضاي گروه كه ميتوانند افراد حقيقي يا حقوقي باشند "طرف ارجاع" (Referral body) ناميده شوند. حاصل دورهاي متوالي چرخشي سند پيشنهادي در اين جمع علي الاصول جامع و مانع است و از نظر لحاظ شدن نظرات همه طرفين و متخصصين بيطرف ايرادي ندارد. اما طبيعي است كه از نقطه نظر دمكراتيك و رعايت اراده رأي دهندگان (يا رأي نمايندگان آنها) هنوز اعتباري ندارد. لذا مرحله دوم يا مرحله دمكراتيك براي بررسي و تصويب نهايي و مشروعيت يابي سند لازم است.

- ادامه كار از اين هم خرابتر است. اردبيلى زمانيكه از "پروسه دو مرحله¬اي: 1. تدوين تخصصي و 2. بررسي دمكراتيك" مى‌گويد، فراموش ميكند كه چند سطر بالاتراز"بحث و بررسي سند نهاي كنفرانس در يازده مرحله" سخن گفته است!

- همه اين گزارشات پر طمطراق و مفصل از سوى كسى ارائه مى‌شود كه بنا به گفته خودش اصلا در كنفرانس شركت نداشته است و حالا شما پيدا كنيد پرتقال فروش را كه نه، راوى اصلى داستان را.

نبودن نويسنده دركنفرانس چندان هم بى‌ثمر نيست؛ اول اينكه ندانسته دست به افشاگرى هايى ميزند كه اگر از ساخت و پاخت‌هاى جارى در طول كنفرانس باخبر مى‌بود، آنها را باين سادگى لو نميداد. او از سه روز برگزارى كنفرانس و تصويب قطعنامه در روز آخر مى‌گويد. حال آنكه تصورهمگان در كنفرانس براين بوده و هست كه قطع نامه در روز دوم و در حضور آنها تصويب شده است، نه در روز سوم و درغياب آنها. هرچند براى سوءاستفاده از اهميت و اعتبار تاريخى ٢١ آذر، قطعنامه تاريخ روز اول كنفرانس، يعنى ٢١ آذر ١٣٣٨ (ش) برابر با ١٢ دسامبر ٢٠٠٩ (م) را برخود دارد!

از سوى ديگر نبودن گزارشگر در جريان كنفرانس اين امكان را براى وى فراهم آورده است كه ندانسته‌ها و كمبودهاى بحث را با نيروى تخيل خود پرو جبران سازد. ازين‌رو به تئاتر وادبيات نمايشى متوسل ميشود تا به تعبيرات و تحريفات خود از قطعنامه جامه قابل قبول بپوشاند و با قيافه حق بجانب، چرخش همپالكى‌هاى تشكيلاتى‌اش را موجه جلوه دهد . واقعأ هم كلاف سردرگم گزارش اردبيلى را تنها با كليد داستان سورئاليستى "تابلوى روز محشر" مى‌توان گشود كه به نوشته او هيبتى پسامدرنى داده ست، البته بشكلى فكاهى و مسخره. انتخاب معادل فارسى انحلال براى واژه انگليسى dissolution قابل تامل بسيارى است.٥ با انتخاب اين معادل نادرست در اصل نويسنده كوشيده است همه تشكيلات حاضر در كنفرانس را منحل اعلام نمايد از جمله جنبش فدرال دمكرات را كه خود بدان منسوب است. طرح تابلوى روز محشرهم در اين جهت ارائه مى‌شود تا با تعويق بحث به آينده‌اى نامعلوم نقطه پايانى برهمه خطوط فكرى و ايدئولوژى‌هاى موجود درجنبش ملى آذربايجان بگذارد و بيش ازهرچيز برانديشه فدراليسم. ترهاتى را هم كه در مورد دولت ملى در تركيب ايران فدرال بهم ميبافد بايد در همين راستا ارزيابى كرد. آيا عليرضا اردبيلى نمى‌داند كه حاكميت ملى در تركيب ايران، حكومت ملى ناميده ميشود و نه دولت ملى؟ آيا نمى‌داند كه دولت همانState و حكومت همان Government است؟ آيا نمى‌داند كه جمهورى آذربايجان، دولت است كه حكومت الهام على‌اوف را درون خود دارد يا جمهورى تركيه، دولت است و كابينه اردوغان حكومت ناميده ميشود؟ آيا نمى‌داند كه پيشه‌ورى آنچه را كه تاسيس كرد حكومت ملى آذربايجان خواند و نه دولت آذربايجان؟ يا همه اينها را مى‌داند و تنها براى ماستمالى كردن طرد انديشه فدراليسم از سوى خود وهم پالكى‌هايش به برداشت غلط ايرانى از دولت و حكومت چسبيده است. ٦ آنچه كه خود در توصيف اين دولت آينده قلم فرسايى كرده است بخوبى نشان مى‌دهد كه ميداند ولى دروغ مى‌گويد. قطعنامه مورد تأئيد نويسنده در باره دولت آينده آذربايجان شاهد اين مدعاست:

- هدف جنبش آزاديخوهانه ملي آذربايجان، برقراري دولت ملي-دموكراتيك در آذربايجان... است.

- جنبش ملي آذربايجان طرفدار تشكيل دولتي سكولار است.

- بايد رشد علمي، تكنيكي و اقتصادي آذربايجان تأمين شده و سطح زندگي ملت ما به سطح كشورهاي توسعه يافته دنيا ارتقا يابد.

- جنبش ملي آذربايجان براي تأمين برابري حقوق زنان با مردان در تمامي عرصه¬ها مبارزه مي¬كند.

- و بسيارى مشخصات ديگر كه خاص يك دولت مستقل مى‌تواند باشد و نه يك جنبش ملى كه همه اهالى يك ملت با ايدئولوژى‌ها و اعتقادات مختلف از جمله اعتقاد به دولت غيرلائيك را در خود دارد، براى مثال عظيمى قديم را بگيرد. چنين رويكردى به جنبش ملى آنرا در حد يك سازمان سياسى كاهش ميدهد و درعمل آنرا تكه تكه مى‌كند و ازهم مى پاشد.

اينكه قطعنامه و بتبع آن نويسنده، شركت كنندگان در كنفرانس را معادل جنبش ملى آذربايجان قلمداد مى‌كنند كه مى‌تواند دولت آينده را تعيين كند ريشه در تمهيداتى دارد كه ازهمان آغاز دست اندركاران كنفرانس سعى كردند باتوسل به آنها خود را با حكومت ملى پيشه‌ورى مقايسه كنند و حتى جا بزنند كه خود اردبيلى برآن اذعان دارد:

برگزاري كنفرانس به نام و مناسبت سالگرد تأسيس حكومت ملي آذربايجان به تاريخ سالروز تشكيل حكومت در سال 1324 شمسي.

- شباهت عامدانه بيانيه 12 ماده¬اي آمستردام از نظر تعداد بندها، حجم، ساختار، تركيب مضموني خواسته¬هاي مندرج در سند، رعايت تناسب و هارموني مابين مطالبات ملي و تأكيد بر ارزشهاي عموم بشري به همان شيوه¬اي كه رهبران جنبش ملي آذربايجان در 65 سال پيش عمل كرده¬اند.

- برگزاري كنفرانس به نام و مناسبت سالگرد تأسيس حكومت ملي آذربايجان به تاريخ سالروز تشكيل حكومت در سال 1324 شمسي.

- ذكر نام ليدر ملي آذربايجان، سيد جعفر پيشه وري و حكومت ملي در مقدمه سند نهايي.

اين تشابهات صورى البته چيزى را اثبات نمى‌نمايد و نمى‌توان قطعنامه كنفرانس را با صد من سريش به اعلاميه (مراجعتنامه) ١٢ شهريورماه ١٣٢٤چسبانيد ولى ايجاد اين تشابهات صورى براى شخص اردبيلى محملى مى‌شود براى بيان خواسته هايش. ايشان در شروع بحث استقلال نيز بهمين شيوه سعى ميكند آنرا بطورتلويحى يك انتخاب سياسى جا بزند و مى‌نويسد:

برخي از شخصيتهاي فدراليست، ايده استقلال و تشكيل دولت مستقل آذربايجان جنوبي را نوعي "انحراف" از صراط مستقيم ارزيابي مي¬كردند و نه يك انتخاب سياسي.

تو گويى سياست رستورانى ست كه شخص در آن ميتواند هر غذايى را كه دلش بخواهد انتخاب كند و سفارش دهد. اين را در سياست بلانكيسم مى‌گويند كه سرانجامى جز آنارشيسم ندارد و كسانى كه به انديشه استقلال نه بعنوان يك ضرورت كه بشكل يك انتخاب مى‌نگرند درعمل هيچ تفاوتى با آن كمونيست‌هاى دوآتشه‌ ندارند كه شرايط امروزى ايران را نه تنها براى سوسياليسم كه براى كمونيسم هم آماده ارزيابى مى‌كنند و ياوه مى‌بافند. و مى‌بينيم كه فدراليست‌ها با پذيرش قطعنامه كنفرانس در واقع پاى در اينراه نهاده‌اند، البته با دعاى خير عليرضا اردبيلى بهمراهشان و كلى توجيهات دهن پر كن چون "وحدت در برنامه عملي و انتقال پولميك داخلي به حوزه نظري" واين يعنى ما راه استقلال طلبى را پيش مى‌بريم و شما هم بفرمائيد بحث‌هاى روشنفكرانه‌تان را ادامه دهيد... گواينكه از آن برنامه عملى كه كنفرانس ارائه كرده‌ست نويسنده چيزى نمى‌گويد، چراكه چنين برنامه‌اى اصلاُ ارائه نشده است. مى‌نويسد:

سند آمستردام با تأثر از مراحل تكويني جنبش ملي آذربايجان، بحث مربوط به آينده سياسي آذربايجان در قالب بحث دولت مستقل يا دولت ملي در تركيب ايران فدرال را از موضع اختلاف برانگيز قبلي به حوزه پولميك دوستانه درون جنبش منتقل كرده و همكاري عملي را در دستور بلافصل نيروهاي فعال در جنبش قرار مي¬دهد. از اينطريق كنفرانس آمستردام راه را براي جلوگيري از ائتلاف نامتناسب انرژي در محيطي پر اصطكاك و فرسايشگر محدود نموده و همه نيروها را به شاهراه مبارزه سياسي براي خوشبختي ملت آذربايجان فرا مي¬خواند.

"هيچ ترتيب و آدابى مجوى" جناب اردبيلى و"هرچه مى‌خواهد دل تنگت بگوى." درين شرايط، دوستان وهم‌پالكى‌هايت به اين بحث هاى صد من عشقى تو براى توجيه رد انديشه فدراليسم نيازى حياتى دارند و دور نيست كه محمد آزادگرسكوت خود را بشكند و شرح كشافى در تائيد گفته‌هاى تو و افشاء عوامل مشكوكى چون من صادر نمايد، همان كارى كه با سيروس مددى كرد و دمكراسى را در مضبح ناسيوناليسم قربانى نمود.

ازحرافى‌هاى خروس جنگى فدرال دمكرات‌ها كه بگذريم كل داستان كنفرانس آمستردام چيزى نبود جزادامه همان كوششى كه احمد ابالى و شركاء سال‌هاست براى حاكم كردن سلطه خود بر جنبش ملى آذربايجان پى مى‌گيرند. درين راه آنها ابتدا داك را تكه پاره كردند و كوشش كردند تا د.داك را جانشين آن سازند ولى زمانيكه موفق به از بين بردن داكِ درختى نشدند اينبار از در اتحاد درآمدند و بهر درى زدند و حتى پاى شمالى‌ها را براى سياهى لشگر بميان كشيدند غافل از محافل قدرت وابسته به دولت‌ها بسيار پيش از آنها بدنبال كسب سلطه بودند و نتيجه داكِ رستمخانلى بود. مدتها طول كشيد تا اين حضرات ازگيجى سيلى كه از سوى باصطلاح دوستانشان خورده بودند بدر آيند و اينبار بدنبال دوستان ديگرى در كمپ دشمنان ديروز يعنى فدراليست‌ها بگردند با اميد ساختن يك داك جديد: ينى داك.

عملكرد چندين ساله تلويزيون گون‌آذ موّيد اين نظر من است كه ممكن است در برخورد اول غيرمنصفانه و حتى مغرضانه بنظر برسد. همچنانكه من هميشه گفته‌ام اين تلويزيون مى‌توانست با ايفاى نقش يك رسانه ملى بيشترين تأثيررا درايجاد اتحاد جنبش ملى آذربايجان داشته باشد. ولى صاحب امتياز اين تلويزيون راه ديگرى برگزيد كه ظاهراَ راه ترويج استقلال طلبى بود ولى حتى نتوانست استقلال طلب‌ها را راضى نگهدارد چراكه سلطه طلبى و خود بزرگ‌ ‌بينى هرگز نمى‌تواند جو آزادى بيان و تحمل ديگران را بوجود آورد ومعلوم گرديد كه استقلال طلبى هم خوب وبد دارد. سياست‌هاى بعدى دست اندركاران تلويزيون خواست سلطه‌گرى آنان را بيشتر افشا نمود. اوبالى و شركاء كه فاقد كمترين تجربه سياسى و دانش اجتماعى بودند به دشمنى با همه جريانات سياسى و ايدئولوژيك پرداختند كه در گذشته سياسى ايران فعال بودند و دراين راه به تواب سازى مبارزينى دست زدند كه ازجمهورى اسلامى جان سالم بدر ببرند. در اين‌راه آيت‌الله شريعتمدارى قهرمان ملى جنبش ملى آذربايجان اعلام گرديد و فدائيان خلق دشمن آن. يا به تبليغ و ترويج تاريخ ساختگى پرداختند كه دردوران جبهه خلق در جمهورى آذربايجان سرهمبندى شده بود و كمونيست‌ها و چپ‌ها را بعنوان دشمنان ملت آذربايجان آماج خود قرارميداد.

همه اين‌ها زير لواى جنبش ملى آذربايجان و بنام منافع ملى آن انجام مى‌گرفت ولى نتيجه‌اى جز پراكندگى و نفاق حتى در ميان استقلال طلب‌ها نداشت. در برپايى كنفرانس آمستردام نيزاين حضرات دست از سلطه طلبى خود برنداشتند و اين امر چه درجريان كنفرانس و پيشبرد بحث‌ها، و چه در قطعنامه نهايى كنفرانس ديده مي‌شود كه سعى در يك كاسه كردن نظرات مختلف و چپاندن همه آنها در يك قالب واحد داشته‌اند. حال آنكه ظاهراُ قراربود اين كنفرانس، كنفرانس ديالوگ باشد نه كنفرانس يكسان سازى و راه ميانه پيداكردن ببهاى دست كشيدن از اصول وعقايد خويش. و اين يعنى يك گام به پيش و دوگام به پس. چراكه خواست ايجاد ديالوگ ميان نحله‌هاى فكرى مختلف در جنبش ملى آذربايجان نيازمند ايجاد جو تفاهم و احترام متقابل است نه يكسان سازى. براى اينكار حتى نيازى به كنفرانس و ميهمانى‌هاى دستجمعى نيست. جستجوى فصل مشترك گروه‌ها و تشكيلات نيز نبايد شكلى تقليل‌گرايانه و انحلال‌طلبانه داشته باشد و اگر قرار بر صدور اطلاعيه يا قطعنامه ميبود بايد مجموعه نظرات و عقايد در نظرگرفته ميشد نه ميانگين آنها.

من سالها پيش بهنگام انشعاب درداك پلاتفرمى در ده ماده نوشتم تا مگر بنيانى استراتژيك براى وحدت عمل ميان گروه‌هاى مختلف جنبش ملى آذربايجان پديد آورده باشم. دراين پلاتفرم استقلال، فدراليسم و يا خودمختارى بعنوان اشكال مختلف حاكميت ملى طرح و پذيرفته شده بود.٧ ولى نگرش حاكم بر آن پلاتفرم نگرشى دمكراتيك بود چراكه جنبش ملى آذربايجان را بخشى از مبارزه براى دمكراسى در ايران ارزيابى ميكرد و ازين رو خواهان اتحاد عمل با سايرجنبش‌هاى دمكرات از جمله جنبش زنان بود. در مقايسه با آن، قطعنامه كنفرانس آمستردام عقب‌گردى بيش نيست چراكه با پذيرش دولت مستقل براى آذربايجان راه را براشكال ديگر حاكميت ملى مى‌بندد و جنبش ملى را محكوم به روياهاى استقلال طلبانه مى‌كند. از سوى ديگر با پذيرش ديدگاه ناسيوناليستى تمامى خواسته‌هاى سايرجنبش هاى دمكراتيك را برگرده جنبش ملى آذربايجان بارمى‌كند: از حقوق زنان بگيريد تا تمامى حقوق جارى در جوامع مدنى از جمله جدايى دين از سياست و ازين‌راه منظرى سكتاريستى ازجنبش ملى بدست مى‌دهد و آنرا بصورت يك تشكيلات سياسى درميآورد و در نهايت با اين فتواى قيم مآبانه در بند دوم قطعنامه، خود را بجاى جنبش ملى آذربايجان و آنرا بجاى ملت آذربايجان جا مى‌زند:

آذربايجان ميللي حرکاتي اؤز موقددراتيني تعيين ائتمکده سون سؤز صاحيبي اولماليدير. ٨

آقايان! ملت آذربايجان تنها مرجع تعيين سرنوشت خويش است نه شماها كه با عناوينى چون جنبش ملى آذربايجان دوره افتاده‌ايد و قيم ‌وار برايش تعيين تكليف ميفرمائيد. دولت دمكراتيكى هم كه درآينده‌ برايش خواب ديده‌ايد البته كه چيزى بهتر از جمهورى خانواده گى على‌اوف ها نخواهد بود. سالى كه نكوست از همين بهارش پيداست.

با اين فضاحتى كه فدرال دمكرات‌ها بالا آورده‌اند امروزه جاى دمكرات‌هاى واقعى در جنبش ملى آذربايجان بيش از هر زمان ديگر خالى مى‌نمايد هرچند كه عناصر منفرد دمكرات در آن كم نيستند ولى اين عناصر در ايجاد تشكيلاتى شايسته براى خود تاكنون درادامه راه پيشه ورى بزرگ ناتوان بوده اند. جنبش فدرال دمكرات اين اميد را دردل ها پرورانده بود كه زمانى با برانداختن پيرايه‌هاى ناسيوناليستى بتواند چنين نقشى را ايفا نمايد ولى با غلتيدن اين آقايان در منجلاب اپورتونيسم و آنارشيسم همه اين اميدها نقش برآب شد.

لازم به تذكر است كه در جنبش ملى آذربايجان مي‌توان با حفظ مواضع اصولى ميان تشكيلات مختلف مبتنى برايدئولوژى و ديدگاه‌هاى مختلف ديدار و گفتگو بعمل آورد و يا وارد به اتحادهاى عملى گرديد. كنفرانس روشنفكران آذربايجان جنوبى در باكو٩نمونه اين گردهمآيى‌هاست كه در تصميمات آن سخن از بسط روابط ميان جمهورى آذربايجان و آذربايجانى‌هاى جنوبى بميان آمده است، بى‌آنكه خدشه‌اى بر نظرات آنها وارد شود و يا هيچيك از طرفين از مواضع خود كوتاه آمده باشند. برخلاف فدرال دمكرات‌ها كه در كنفرانس آمستردام همه مواضع خودر را بدست فراموشى سپردند...

با اين طريق فرصت‌طلبى كه فدرال دمكرات‌ها براى خود پيشه كرده‌اند نبايد تعجب كرد كه دير يا زود در كنار سلطنت طلب‌ها قرار گيرند، البته براى توجيه كارشان مى‌توانند كناره جويى از جبهه ملى مطرح كنند و يا گوشه چشمى كه مراكز قدرت خارجى به رضا پهلوى از خود نشان ميدهند.

باش تا صبح دولتش بدمد

كين هنوز از نتايج سحر است

www.hamraahaan.com

_________________________________________________

پانويس‌ها :

١. من سال‌ها پيش در نوشته اى بنام "مليت گرايى يا مردم سالارى" به اين مسئله پرداخته‌ام، لينك زير را ببينيد:

http://www.hamraahaan.co.uk/Comp04.h

٢. عليرضا اردبيلى در نوشته‌اى پيرامون كنفرانس كه در سايت فدرال دمكرات‌ها نصب شده است بروشنى از حمايت همپالكى‌هايش از قطعنامه نهايى كنفرانس سخن مى‌گويد:

بيگمان يكي از علل موفقيت كنفرانس آمستردام در تصويب سند نهايي با حمايت اكثريت قريب به اتفاق نمايندگان شركت كننده، استفاده حداكثري همزمان، از نيروي متخصص و دخالت دموكراتيك نمايندگان در يك پروسه افكتيو و شفاف بود. در ميان نيروي متخصص دخيل در تدوين پيش نويس سند نهايي اين كنفرانس، نويسندگان و تدوين كنندگان پيش نويسهاي مهمترين قطعنامه¬ها و مانيفستهاي سياسي دو دهه اخير جنبش ملي آذربايجان شركت داشتند. در عين حال دعوت كنندگان كنفرانس راه را براي ارائه پيشنهادهاي متفاوت باز گذاشته بودند و حتي چنين ابتكارهايي را تشويق ميكردند. چنانچه در سطور زير شرح آن خواهد گذشت، همه نمايندگان و تعدادي از صاحبنظراني كه امكان شركت در كنفرانس را نداشتند، در طي مراحل متعددي از يك پروسه شفاف امكان اصلاح و تغيير مفاد سند يا ارائه بندهاي بكلي جديد را داشتند.

٣. ترجمه اين دو ماده بنقل از سايت خود حضرات فدرال دمكرات ازين قرار است:

١. هدف جنبش آزاديخوهانه ملي آذربايجان، برقراري دولت ملي-دموكراتيك در آذربايجان و دفاع از حقوق ديگر خلقهاي تورك خارج از حدود سرزمين تاريخي آذربايجان است. حق تصمیم نهائی برای تعیین سرنوشت خود، فقط در ید صلاحیت ملت ترک آذربایجان می باشد.

٢. جنبش ملي آذربايجان طرفدار تشكيل دولتي سكولار است و در اين راه مبارزه مي¬كند.

٤. من مشكل خاصى با نوشته افرادى چون عليرضا اردبيلى دارم و آن اينكه هرگز نمى‌توانم بحثى جدى پيرامون آنچه كه ايشان مى‌نويسند ارائه كنم و سرانجام هرآنچه كه بعنوان نقد آثار ايشان مى‌نويسم فكاهى از آب درمى‌آيد. چندى پيش هم شخصى بنام پرويز احمدزاده برنوشته من موسوم به " جنبش دمكراسى‌خواهى در ايران و جايگاه ملت‌ها درآن" نقدى نوشته بود كه من هرچه زورزدم نتوانستم پاسخى به تقريرات قلنبه سلنبه ايشان بنويسم كه شكل كمدى بخود نگيرد و دائم اين سخن مشهدى عباد در گوشم زنگ مى‌زد كه " آكيشى...من كى تاريخ نادر كتابينى ياريسينا قدر اوخوموشام، آنلاميرام سن نه دئيرسن..."

ظاهراٌ من دراين ميان تنها نيستم چراكه تاكنون نديده‌ام كه كسى كار جناب اردبيلى را جدى بگيرد ومثل بحث‌هائيكه مثلاٌ دنيز ايشچى در باره نوشته‌هاى يونس شاملى براه انداخته است نقدى هم به نوشته‌هاى ايشان كرده باشد. با اينحال من ناگزير از نقد نوشته ايشان هستم چراكه سخن از چرخش ١٨٠درجه مواضع جنبش فدرال - دمكرات در ميان است و نوشته ايشان تنها برخورد موجود جنابان فدراليست است با قطعنامه آمستردام.

٥. dissolution در نمايش بمعناى سرانجام، نتيجه، روشدن و بازشدن خط داستانى در پايان آنست و برگردان آن به انحلال در تئاتركاملا بى‌معنا است. از قصد نويسنده كه بگذريم اين برگردان نه تنها گوياى بى‌اطلاعى نويسنده از تئاتر و نمايش است، دانش اندك وى از زبان انگليسى را نيز نشان ميدهد كه زبان Desciplineهاست براى مثال كلمه Structure درحيطه‌هاى مختلف همچون زبانشناسى و معمارى معادل‌هاى مختلفى در زبان فارسى همچون "دستورزبان" يا "اسكلت ساختمان" دارد.

عليرضا اردبيلى كه خود را راقم مى‌خواند لازم ديده است سطورى پيرامون كنفرانس تحرير نمايد ولى از آنجائيكه اعتقادى به ايدئولوژى‌ها و بينش‌هاى موجود ندارد وحتى بر ضد بسيارى ازآنهاست براى اثبات نظريات خود چاره‌‌اى ندارد جزاينكه به هنرهاى تجسمى و نمايشى متوسل شود با استفاده ازمتدولوژى تشبيهى و قياسى كه خاص شعر و غزل‌هاى كلاسيك است. از انقلاب بهمن ٥٧ باعنوان تابلوى روزمحشر ياد مى‌كند كه گويا آذربايجان در آن كانون فعال بوده است(؟) يا قيام خردادماه را به سونامى تشبيه ميكند كه مقدمه يك پيروزى قطعى (!) بر عليه ظلم و جور بوده است اما " در سه و نيم سالي كه از آن تاريخ گذشته است، تبديل به امواج بي بازگشت و غيرقابل مهار انقلاب مردمي نشده است." و اين البته از آن اما هاست. با چنين بحث صد من عشقى همه چيزرا مى‌توان اثبات نمود. براى مثال مي‌توان براى اثبات معجزه پيغمبران از فيلم ده فرمان ساخته "سيسيل ب. دوميل" دليل آورد كه در آن چارلتون هستون با عصاى كذايى رود نيل را بدو پاره مى‌كند.

٤. ترجمه اين دو ماده بنقل از سايت خود حضرات فدرال دمكرات ازين قرار است:

١. هدف جنبش آزاديخوهانه ملي آذربايجان، برقراري دولت ملي-دموكراتيك در آذربايجان و دفاع از حقوق ديگر خلقهاي تورك خارج از حدود سرزمين تاريخي آذربايجان است. حق تصمیم نهائی برای تعیین سرنوشت خود، فقط در ید صلاحیت ملت ترک آذربایجان می باشد.

٢. جنبش ملي آذربايجان طرفدار تشكيل دولتي سكولار است و در اين راه مبارزه مي¬كند.

٦. نوشته مرا بنام "تعبير ايرانى از دولت و حكومت" در لينك زير بخوانيد:

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=24…

٧. نوشته مرا بنام "مبانى سياسى استراتژيك جنبش ملى آذربايجان" ميتوانيد در لينك زير بخوانيد:

http://hamraahaan.co.uk/Comp40.htm

٨. آش چنان شور شده كه خان هم فهميده. عليرضا اردبيلى در ترجمه فارسى اين بند دست برده است و ملت ترك آذربايجان را جايگزين جنبش ملى آذربايجان كرده است. ظاهراُ كار تدوين قطعنامه از روز سوم هم گذشته و حالا حالاها ادامه دارد! اينست نتيجه كار"نيروي متخصص دخيل در تدوين پيش نويس سند نهايي اين كنفرانس كه در ميانشان، نويسندگان و تدوين كنندگان پيش نويسهاي مهمترين قطعنامه¬ها و مانيفستهاي سياسي دو دهه اخير جنبش ملي آذربايجان شركت داشتند. من در پلاتفرم ده ماده‌اى نوشته بودم: ملت آذربايجان تنها مرجع تعيين سرنوشت خويش است كه به تركى مى‌شود "هر شئى ميلت دن سورولور." بايد ازين زعماى قوم پرسيد حالا كه بند ششم نوشته مرا بعنوان بند اول قطعنامه خودتان كپى فرموده‌ايد چرا توجهى به بند سوم نكرده‌ايد. من نمى‌دانم اين اساتيدى كه همگى لقب دكترا را يدك مى‌كشند در طول تهيه اين قطعنامه به چه كارى مشغول بوده‌اند. جناب دكتر ضيأ صدر كه كارى جز ارائه كلمات و مفاهيم ساختگى همچون پان فارسيسم ندارد تنها ايرادش به قطعنامه‌هاى اين كنفرانس استفاده از كلمه قادين بجاى خانم بود!

٩. لينك زير را ببينيد:

http://www.oyrenci.com/News.aspx?newsId=7818

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.