رفتن به محتوای اصلی

پاسخ دگری به پرسشهائی از دکتر همایون
02.07.2009 - 18:18

اخیرا دو مطلب یکی زیر عنوان گفت و شنود جوانان درون با داریوش همایون در سایت عصر نو و دیگری زیر عنوان دو راهی کردستان در روانیوز از آقای دکتر داریوش همایون نظرم را جلب کرد و بهر دو مطلب، نگاهی انداختم. آنچه در زیر می خوانید، بررسی کوتاهی در باره این دو نوشته است. کاری ندارم که پرسشها در مقاله اول بیشتر می تواند ازطرف ژورنالیستی متبحر وحرفه ای مطرح شود، تا ازجانب جوانان داخل ایران، زیراسبک بیان بسی روزنامه نگارانه و پرسشها بسیار حرفه ای و جامع طرح شده و در مواردی، شرح برخی از پرسشها بیش از اندازه پاسخ به آن است. در واقع هر پرسشی یک تحلیل واضح از جنبش سبز و سران آن را به دست می دهد.

و نگاهی به مقاله "دو راهی کردستان"!

لذا می تواند ارتباط کمی با آن پرسشهائی داشته باشد که ازطرف جوانان مملکت طرح گردند. لایق ذکر است، در آنجا که ما از جوانان حرف می زنیم، باید کم تجربگی، تحمل نداشتن سختیها، احساساتی برخورد کردن و نهایتا به دور از هر فنون سیاسی و پیش از هر چیز با برحی از نگرانیهای اجتماعی، آن را ببینیم. به نظر من جوانان مملکت درداخل اگر با مشکلی روبرو شوند و قادر به حل آن نباشند به شکل ساده تری پرسش خود را طرح می کنند. به همین دلیل تصور نمی رود چنین پرسشهائی از طرف جوانان درون مرزی باشد. زیرا زیاده ازحد حرفه ای به نظر می رسند. اگر خورده گیری به حساب نیاید، پرسشها می توانند از جانب یک ژورنالیست زبر دست و حرفه ای، مانند سر دبیر محترم شهروند کانادا مطرح گردد که گویا با حضور دکتر همایون در دفتر شهر وند و شیوه طرح پرسشها این ادعا بیشتر نزدیک به حقیقت باشد تا تیتر مصاحبه. پس خوب بود بدین ترتیب " گفت و شنودی با داریوش همایون" در بالای مطلب می آمد، نه یک تیتری که با محتوا جور نباشد. در هردو حالتش، از شهروند کانادا و عصر نو باید سپاس گذاری کرد که پاسخ این پرسشها را درج کرده اند و خوانندگان را با نظرات برخی از متخصصین و بویژه آقای دکتر داریوش همایون بیشتر آشنا می کنند. در اینجا هدف نگارنده این سطور، نوشتن نحوه ی تیتر نیست و نمی خواهیم سربندی نیز به دست دشمنان خلقهای ایران بدهیم که کف بهم بمالند، بلکه شیوه و شکل پاسخ ها در نظر بنده است و چگونه باید باشد که بیشتر اوضاع جامعه چند ملیتی ایران را شرح دهد و مشکلات کل مردم را طرح نماید، نه فقط از یک دید و جریان ویژه باشد! چون هدف از این کار به سود جمع باید باشد نه فرد و گروه خاصی. پرسش نخست:

* ایستادگی آقایان موسوی و کروبی در کنار بدنه‌ی جنبش سبز؛ سخنان اخیر آقای موسوی در رابطه با گسترش مطالبات جنبش سبز، حمایت از چندصدایی این حرکت و تاکید بر این که:” قانون اساسی وحی منزل نیست و در آینده مردم به تناسب وضعیت خود و تغییراتی که در جهان رخ می‌دهد، حق تغییرش را دارند.”؛ سخنان آقای کروبی درباره زنده و پویا بودن جنبش سبز ایران؛ درخواست آقایان موسوی و کروبی برای دریافت مجوز و برپایی تظاهرات در سالگرد ۲۲ خرداد؛ شور تازه‌ای در فضای جنبش سبز در داخل کشور ایجاد کرده است و شماری از هواداران و شبکه‌های اجتماعی حامی جنبش سبز آمادگی خود را برای برگزاری مراسمی در این روز اعلام کرده‌اند و رسانه‌های دولتی نیز از خیزش موج دوم “فتنه” خبر داده‌اند. به این ترتیب فضای سیاسی و اجتماعی کشور علائمی مبنی بر بروز یک التهاب و تنش سیاسی ـ نظامی را از خود نشان می‌دهد.

ما تقریبا تردید نداریم که بیست و دوم خرداد فضای کشور بسته‌تر و نظامی‌تر از بیست و دوم بهمن خواهد شد. در چنین شرایطی آیا جنبش سبز می‌باید نیرومندتر به میدان آمدن خود را در گزینه یا گزینه‌هایی خارج از سلاح خیابان ـ که می‌تواند مانند بیست و دوم بهمن امسال توان برابری با کنترل رژیم داشته باشد ـ بیابد؟ استراتژی جنبش سبز در چنین مرحله‌ای چه می‌تواند باشد؟

اولا، جنبش سبز خلاصه نمی شود به کروبی و موسوی، بلکه مطرح کننده ی پرسش به درستی آورده است که آنها در کنار جنبش قرار دارند و یا در حقیقت خودرا بجنبش اعتراضی مردم علیه رژیم ضد آزادی وضد دمکراتیک، چسبانده اند. اگر نیک به مسئله، بنگریم در واقع محتوای خواست های اکثریت افراد شرکت کننده در جنبش سبز با خواست های آقایان مهدی کروبی و مهندس میر حسین موسوی فاصله زیاد دارند. زیرا مسئله ی مردمان خلقهای ایران، نفس کشیدن در فضای باز سیاسی است، کسب آزادیهای دمکراتیک و جدائی دین از سیاست است ولی مسئله آقایان کروبی و موسوی، مسئله جنگ قدرت است و اگر یکی از آنها به عنوان رئیس جمهور ایران انتخاب می شد، بدون شک آنها با تمام قوا نمی گذاشتند، انتهای راه به این تنگی و باریکی کشانده شود که بدین ترتیب عرصه را بر حکومت گران اسلامی تنگ تر وصعب العبورتر نماید. در لابلای بیانات و صحبتها اینگونه عیان است که آنها هر دو، این رژیم اسلامی را که با دمکراسی مغایرت فاحش دارد، تأیید می کنند و در واقع می توان گفت: آنها و آقای سید محمد خاتمی از آخرین مهره های نجات دهنده اسلام در ایران هستند. بر عکس نظرات این آقایان، مردمان ملتهای ایران از حاکمیت دین در این مملکت بیزار اند و آن را درتضاد با آزادی و دمکراسی می بینند. خوب، نمونه بارز این ادعا که کروبی و موسوی هر دو از ناجیان اسلام و حتا حکومت اسلامی در ایران هستند، آن است که آنها تمام جنایات 30 سال گذشته رژیم و از جمله بمب باران شهرهای کردستان اوایل انقلاب و تیرباران دست جمعی دهها کرد مبارز زیر عنوان مرتد و دستگیری دیگر دگراندیشان و اعدامهای سالهای 1362 و 1367 و کوشش در سر به نیست کردن جمعی از نویسندگان و قتلهای زنجیر ای و غیره را تأیید کرده اند و حالا در مقابل آنها سکوت می کنند. و در حقیقت بر سیاست ارتجاعی و قرون وسطائی خمینی واعوانش صحه گذاشته و می گذارند. نمونه بارزآن آویزان کردن عکس خمینی، بزرگ ترین جانی قرن، در اطاق کارخود، نفی نکردن ولایت فقیه و مصر بودن بر حاکمیت مطلق اسلام بر جامعه. اگر آنها درگوشه وکناری به عنوان نارسائی هایی ازجنایات رژیم نام می برند، به دلیل همین جنگ قدرت است. این آقایان تازه از رژیمی می خواهند اجازه تظاهرات بگیرند که بنا به قول خودشان، مجوزقانونی برای حاکمیت ندارد ورژیم مردمی نیست. یعنی ازجانب مردم انتخاب نشده است. دوما، پرسش آن است که آیا مردم، جان خود را به خطر بیاندازند و به خیابانها بریزند و یا اگر نه، چه شیوه عملی برای مردمان ناراضی پیشنهاد می شود؟ خوب، پاسخ به این پرسش، چگونه باید باشد!

من کرد با بخشی از تحلیل آقای دکتر داریوش همایون بطور کلی موافقم که می گویند همه چیز را نمی باید در تظاهرات خیابانی خلاصه کرد. اما از اینکه میگویند خیابان را رها کردن شکست است، درست نمی دانم. اگر بقول ایشان شکست هم بدنبال داشته باشد، نمی توان درخارج ازگود و بدور ازدغدغه نشست و مردم را به تظاهرات خیابانی تشویق نمود و جان نخبگان جامعه را بیشتر ازاین به خطر انداخت. زیرا این رژیم تا دندان مسلح با هدف و بمرور زمان یا این نخبگان را نابود می کند و یا مجبور به فرار از مملکت می نماید، همانگونه تا بحال هم این کار را کرده است. ازطرفی گرچه این تز ظاهرا و درکوتاه مدت بسود رژیم تمام می شود که مردم ازتظاهرات دور بگیرند و عقب نشینی کنند. اما ازطرف دیگر احساساتی برخورد کردن همان بلارا برسر مردمان ملتهای ایران خواهد آورد که دراوایل انقلاب آورده شد و ما به این مصیبت گرفتار آمدیم. پس تنها راه معقول با نتیجه ایدآل در دراز مدت، تشویق توده ها به آگاهی بحق خویش و فراگیری عوامل بوجود آورنده این معضلات و درد جامعه است. باید یادآور شوم که نگذاریم صادق محصولی ها و علی کردان ها در سایه اسلام ناب محمدی بیشتر رشد کنند و بنام دین دست بهر تقلب و حقه بازی بزنند. باید عوامل تسلط یک مشت پاسدار و بسیجی خود فروخته و از نظر اقتصادی نادان، بر شریانهای حیاتی مملکت را یافت و برای مردم روشن کرد. باید چهره ی کریه این رژیم درسایه قرآن را به مردم شناساند و نهایتا باید به مردم گفت: که این رژیم بودجه ای ندارد برای مدارس شهرهای کوچک و دهکده ها که وسایل ایمنی گرمکن بکار گذار و در نتیجه دهها کودک بیگناه در اثر انفجار گاز گرمکن باید بسوزند و یا اگر زنده بمانند، باید همانند این کودکان تا عمر دارند زجر بکشند، اماشهردار پای تخت این رژیم در تهران 3 میلیارد تومان پول به

حزب الله لبنان هدیه می کند! حالاسالانه میلیونهادلار ازطرف ملاهای ایران هزینه نظامی شیعییان لبنان می شود، دیگر از آن حرف نمی زنیم، چون من مدرکی در دست ندارم، لذا سکوت می کنم. اما شرم آورمی بینم در مملکتی که با آیندگان و فرزندانش این گونه رفتار شود و ثروت مملکت را برای جنگ در خارج از ایران به مصرف برسانند. بنظر من باید اینهارا بیشتر افشاء کرد تا مردم خود آگاهانه و با نیروی لایزان خویش این رژیم را یک شبه سرنگون نمایند. رمز چنین کاری فقط با فراگیری و آگاهی یافتن از مسایل پشت پرده، امکان پذیر است نه چیز دیگر. متأسفانه آقای دکتر همایون به این نکات مهم هیچ اشاره ای نکرده اند. ایشان از پیکار همه سویه فرهنگی در سی سال جمهوری جنایت کار اسلامی و صد سال گذشته حاکمیت پادشاهی دم می زند، اما خود ایشان در سیستم گذشته وزیر اطلاعات وجهانگردی همان رژیمی بودند که ابتدائی ترین حقوق فرهنگی مردمان ملتهای ایران را همانند امروز زیرپا می گذاشت. ایشان دراین باره چه چیزی برای گفتن دارند؟ آیاحاضرند اعتراف کنند، درهمان رژیمی که اویکی ازوزیران اش بوده، نسبت به دیگر خلقها حق کشی می شده؟ اگراین طور است، بنده ایشان رایک انسان تحول پذیر ومترقی ارزیابی می کنم وبه ایشان تبریک می گویم. آرزو دارم، این مسئله دیگربه عنوان "خشم وخروش دشمنانه، و ترور شخصیت باحربه های زنگ زده در دست ‌های نا توان" که ایشان در مقاله ی "دو راهی کردستان" به آن اشاره کرده اند! به حساب آورده نشوند. بنده که هرگز حتا در روبرو شدن با آقای دکتر همایون و یا در نقدهایم به هیچکدام ازاین حربه ها متوصل نشده ام. دیدار حضوری و مقاله های بنده گواه بر این حقیقت را دارند. پرسش بعدی:

* اعدام پنج هموطن جوان کرد در آستانۀ ماه خرداد، مانند اعدام دو هموطن جوان در آستانۀ بیست و دوم بهمن، با تایید برخی مقامات دولتی و اعتراض کلیه‌ی احزاب و گروه‌های سیاسی، فرهنگی، حقوق بشری ایران و جهان رو به رو شد. آقای موسوی نیز مانند بار پیش اعدام این هموطنان را محکوم کردند و دادستان تهران ضمن دفاع از احکام اعدام، حمایت آقای موسوی از اعدام‌شدگان را”جرم”خواند.

آقای موسوی می‌گویند:”باید قدرت سازندگی ما از تخریب دشمن پیشی بگیرد./ در جنبش سبز بحث تصاحب قدرت، فرع بر هدف اصلی است؛ هدف جنبش سبز، متحول کردن جامعه و رسیدن به جامعه‌ای مطلوب و درخور ایرانیان است. / ما به فکر مصالح و منافع ملی هستیم./ باید ایجاد جامعۀ مدنی به هم پیوسته با استفاده از تمامی امکانات موجود در کشور را پی گرفت. / ما نه اسلحه داریم و نه می‌خواهیم اسلحه داشته باشیم. ما نه شمشیر داریم و نه می‌خواهیم شمشیر داشته باشیم. کار تروریستی را نیز محکوم می‌کنیم. ما با کلام به میدان آمده ایم. با این جمله‌ی رای من کجاست؟”

برخی تحلیلگران سیاسی خارج از کشور معتقدند آقای موسوی بیشتر به یک راه‌گشا یا سخنگوی اخلاقی ـ فلسفی می‌ماند تا یک راهبر سیاسی؛ می‌گویند سیاست در نهایت برای دستیابی به قدرت است و آقای موسوی و راه سبز امید بیشتر به یک مخالف و معترض مطالبه محور همانند بدنه‌ی جنبش سبز می‌مانند تا یک راهبر سیاستگر.

شما فکر می‌کنید یا انتظار دارید راه سبز امید چگونه از جامۀ مخالف و معترض در آید و به مسئولیت تاریخی خود برای جایگزینی آنچه در حکومت اسلامی می‌گذرد بپردازد؟

خوب، آقای دکتر همایون، در اینجا توی خال زده اند و درست می گویند که "این کلیشه‌ی سیاست برای دستیابی به قدرت است (و) برازنده همین جمهوری اسلامی است. مگر برای این دارو دسته سیاست جز قدرت معنی دیگری دارد؟" جمله ی کاملا بجائی است، نه فقط آقای موسوی بلکه هر کسی که راهش به سیستم سرمایه داری لجام گسیخته ختم شود، بجز قدرت خویش به چیز دگری نمی اندیشد. ایشان بخوبی می دانند که چرا اکنون آقای موسوی این جنایت ها را همانند دیگر جنایات رژیم محکوم می کند؟ این مسئله فقط به خاطر این است که رژیم با نیرنگ و حقه بازی و تقلب جلو آقای موسوی را برای رسیدن به قدرت در این اواخر عمر جمهوری اسلامی سد نموده است. در واقع جنبش سبز نتیجه تقلب و نیرنگ انتخاباتی خامنه ای - احمدی نژاد به تنهائی نیست، بلکه درنتیجه سی سال نا عدالتی و جنایت و سر کوب مردم، به مراتب بیشتر از رژیم گذشته است. این تقلب انتخاباتی یک بهانه ای بود که ملتهای ایران خشم فرو رفته خود را بروز دهند. پس امید ما به این جنبش انقلابی که پرچم دار آن جوانان غیور و از جمله دختران قهرمان و بی باک ما هستند، باید بیشتر از هرچیز دیگرباشد. رژیم خشم و کینه خودرا از جنبش سبز بر سر ملت قهرمان کرد ریخته است. تعداد کشتار و اعدام جوانان کرد در یک سال گذشته که بزعم بعضیها کردها در جنبش سبز به اصطلاح کمتر شرکت کرده اند، کم سابقه بوده است. اگر اینطور است، پس وای بحال رژیم، در آن روزی که ملت غیور کرد یک صدا بپا خیزند و بیشتر در جنبش، شرکت کنند. بدون شک پیروزی ما به اتحاد ما بستگی دارد و یگانگی جنبش سبز بادیدگاه های گوناگون پیروزی همه ملتهای ساکن ایران است. بنده فکر نمی کنم مردمان ملتهای ایران دیگر کلاه اوایل انقلاب 1357 به سرشان برود. مبارزان و فعالان داخل و خارج از کشور باید بدانند که رژیم اسلامی از دشمنان آشتی ناپذیر خود زهر چشم می گیرد. به زنان کرد در زندانها تجاوز و هتک حرمت می شود، جوانان غیور کرد را بیگناه به اعدام محکوم می کند و آنها را سالیان دراز درصف اعدامیان درانتظار می گذارد تاشاید برای گناه ناکرده دست به ندامت نامه نویسی بزنند. آنگونه که تجربه نشان داده است، رژیم بخطا رفته و در آینده نیز بخطا خواهد رفت. اگر شیر دختر کرد، شیرین علم هولی، فقط خود و هویت خود یعنی کرد بودنش را نفی می کرد، اعدام اش نمی کردند. اما او به دستگاه قضائی جمهوری اسلامی پوزخند زد و گفت: "زمانی که مرا محکوم به اعدام کردید، سواد نداشتم وزبان شمارا نمی فهمیدم که ازخود دفاع کنم و نمی دانستم به چه جرمی مرامحکوم می کنید. اکنون از من می خواهید که هویت خود را انکار کنم که زنده بمانم، زهی باطل" (نقل بمعنی). او جانش را داد، اما نامش را نداد. در هر صورت مردم ما در داخل مملکت اتحاد دارند و متحدانه عمل می کنند. طیف های متفاوت جنبش سبز امروزه آن را به ما ثابت می کند که چگونه با پیروی از ایدئولوژیهای گونا گون، در کنار هم علیه ارتجاع و برای کسب آزادی مبارزه می شود کرد.

پرسش دیگر:

* لیست محکومین به اعدام نام ۱۶ هموطن کرد دیگر را درخود دارد. آیا دولت جمهوری اسلامی می‌خواهد برای انحراف اذهان عمومی به مسائل قومی دامن بزند و ستیز مدنی کنونی را به سویی دیگر بکشاند؟

بنده دراینجا منظور آقای دکتر همايون رابسختی فهمیدم که می گویند: "این رژیم اگر از جنگ نمی‌ترسید برای انحراف افکار عمومی تا آنجا هم می‌رفت. تردید(ی) نیست که عمدا می‌کوشند کرد‌ها را برانگیزند و چنان به نا‌ آرامی‌ها دامن بزنند که مردم به سائقه میهن‌دوستی ودفاع از ایران به این جماعت دشمن ایران و ایرانی روی آورند". منظور ازاین جماعت دشمن ایران و ایرانی دو پهلو بنظر می رسد هم می توان ملاهای غاصب قدرت درایران را دانست وهم کردها را. اگر خوب دقت نشود، از این جمله ی "دشمن ایران و ایرانی"، می توان کردها را دانست! که آرزو دارم شق اول درست باشد، یعنی منظور رژیم تبهکار جمهوری اسلامی درایران نه کردها! در اینجا یک نکته باید برای آقای دکتر داریوش همایون روشن شود، ایران وایرانی فقط ملت حاکم نیست و ایران مال شش ملت متفاوت است. ما بر عکس آقای دکتر همایون، نمی گوئیم ایرانی ناسیونالیست، بلکه ایرانی میهن دوست که ایران را مال شش ملیت مختلف می داند و هر حق و حقوقی برای ملت حاکم، خوب می داند به دیگر ملتها در این سرزمین نیز روا می دارد. خوب، آقای دکتر همایون، شما می فرمائید که "اقوام آذری و کرد و بلوچ و ترکمن و غیره را دوست دارید". بنظرم دوست داشتن فقط با زبان کافی نیست. اگر واقعا شما کردها و آذریها وبلوچها و ترکمنها وعربهای ایرانی را دوست دارید، پس حقوق آنان را هم برسمیت بشناسید و تبلیغ زهر آگین نکنید که فدرالیسم یعنی تجزیه طلبی! هنگامی که برای مثال واژه ملت کردرا می شنوید، با اعصاب بس ناراحت می فرمائید: "اکنون برای نخستین بار صدائی ازمیان همهمه آشنای گفتمان ملت سازان می‌شنوم". کدام "ملت سازان"؟! هموطن عزیز، شما چرا نمی خواهید واقعیت را بپذیرید؟! چرا نمی خواهید، تعریف های درست را به هوا داران خود و به مردمان ملتهای ایران بگوئید؟! عزیز من، شمابهتر ازبنده می دانید که دنیا کاملا عوض شده و تغییر و تحولی بوجود آمده و من نوعی و امثال دیگر نمی خواهیم مانند پدرانمان در گذشته، غلام حلقه به گوش شماهای نوعی از هزار فامیل، باشیم. آرزو می کنم این را توهین به حساب نیاورید. اگر بیان این جمله به شما توهین است، من حرفم را پس می گیرم.

در هرحال در پاسخ دکتر همایون به این طریق، یک مسایلی خوابیده است که به نظر من باز نکردنش لطمه وارد می آورد. اولا ما به آقای دکتر همایون یاد آوری می کنیم، که کردها نه فقط توسط جمهوری اسلامی بلکه توسط هیچ نیرنگ باز و غاصب دیگری بر انگیخته نمی شوند. اگر آنها در صدها سال گذشته و بویژه در سی سال اخیر به مبارزه ممتد خود ادامه داده و می دهند، فقط برای گرفتن حقوق مسلم و پایمال شده خویش است و مبارزه برای کسب این حقوق، هیچ نیازی به بر انگیختن ندارد. دوما آرزو دارم که آقای دکتر همایون عزیز، از طرح این نوع مسایل تفرقه انداز و به رسمیت نشناختن ابتدائی ترین حقوق برای دیگر ملیتها کوتاه بیایند. ایشان باید بدانند که این اجازه به ناسیونالیستهای افراطی داده نمی شود که ایران را فقط مال یک ملت به حساب آورند. اگر دیگر ملتهای ایران تابع مطلق آنها نباشند، برچسب تجزیه طلبی و "ملت سازان" و "مأموران بیگانه" به آنان زده شود. آقای دکتر همایون باتجربیات زیاد ژورنالیستی و مشاغل وزارت و غیره باید در این سنین بالا، حد اقل بدانند که در سر زمین ایران هزاران سال است که شش ملت مختلف یا بقول ایشان شش "قوم" زندگی می کنند و ایران فقط مال ملت حاکم نیست. این یک واقعیت عینی است و این مسئله را، به قول خودشان "ملت سازان"، مطرح نمی کنند، بلکه یک استاندارد بین المللی است. بنده واقعا نمی فهمم که برخی ازاین آقایان چرا وحشت دارند ازگفتن واژه ملتهای ایران که بنابه تعریف درواژه نامه های سیاسی نیز آمده و خود هم خوب می دانند که ملتهای ساکن ایران تک تک تمام شرایط تعریف علمی یک ملت را دارند و نباید شکی در آن داشت. اما آنها مرتب ازواژه اقوام و قوم، برای این ملتها استفاده می کنند! این نکته بسیار ابتدائی است. زیرا ما همه بایستی بدانیم که ملت تکامل یافته قوم است. حالاچرا این آقایان قوم راکه قبول دارند و می دانندکه اقوام ایرانی؛ تشکیل شده اند ازفارس و آذری و کرد و بلوچ و ترکمن و عرب. اما از بیان آن سر باز می زنند و برای توجیه گری ادعایشان یک تعریف ناقص را بدست می دهند! که من باب مثال درهر کشوریکه یک دولت داشت، درآن سر زمین یک ملت است! این تعریف باتأسف باید گفت درست نیست و عوامفریبانه است. زیرا درکشورهای زیادی که ازچند ملت تشکیل شده اند و یک دولت مرکزی بادولتهای ایالتی دیگری دارند. مانند کانادا، سویس، بلژیک و هندوستان وغیره. پس مسئله برسر تعریفها نباید باشد، بلکه مسئله برتری طلبی است که باید علیه آن مبارزه کرد. یک نکته باید برای همه هم فکران دکتر همایون عزیز روشن باشد، تا زمانی که ملتها در سرزمین ما ایران به حقوق برابر خود دست نیابند، بدون شک به قول پرسشگر عزیز، از آقای همایون، "ستیز و مبارزه مدنی" در ایران خواهد ماند. پرسش بعدی که عمومی است و مربوط به همه خلقهای ایران است، این گونه مطرح شده:

* بی ثباتی اقتصادی و سیاسی حاصل از تحریم‌های اقتصادی سنگین و درازمدت همچنان که به از هم پاشیدن حکومت کمک می‌کند، می‌تواند به از هم گسیختن کشور نیز بینجامند.

جنبش سبز در یک پیکار متمدن ده ماهه توانسته است در برابر یک رژیم سرکوبگر بایستد، به خشونت آلوده نشود و اندیشۀ پایداری کشور ایران و سربلندی ملت ایران را برتر از خواست فروکشاندن حکومت بنشاند.

برخورد درست با مسئلۀ تحریم اقتصادی ـ که روز به روز جدی‌تر می‌شود ـ چگونه باید باشد تا به چندپاره شدن جنبش نینجامد، آسیب‌های متوجه کشور را به کمترین ممکن برساند و همزمان از وضع موجود ناخواسته بیشترین بهره‌برداری را بر ضد رژیم بکند؟

البته من و میلیونها ایرانی ازملیتهای گوناگون باهمه پاسخ آقای داریوش همایون موافق نیستیم. زیرا اگر جمهوری اسلامی گوشه چشمی به غرب نشان می داد، آنها هیچ مخالفتی هم با بمب اتمی داشتن ایران نمی کردند، همانگونه که با پاکستان اسلامی و دارای بمب اتم، مخالف نیستند، زیرا حکومت پاکستان در بست درخدمت غرب است. اگر بنده نوعی بابمب اتمی داشتن درایران جمهوری اسلامی مخالفم، برای آنست که این قرون وسطائیان نه فقط بهیچ پرنسیپ بین المللی پای بند نیستند، بلکه به هیچ پرنسیپ انسانی هم نمی خواهند پای بند باشند. استدلال این آقایان آنست: که اگر حکومت اسلامی آنها در ایران نباشد، نمی خواهند سر به تن هیچ شهروند ایرانی هم بماند. بنظر من تحریم اقتصادی باید محدود باشد به جنگ ابزار نظامی نه صادرات مواد غذائی و مایحتاج مردم. جهان آزاد و نیرو های مترقی درکشورهای دمکرات دنیا باید بکوشند ازنظر معنوی حمایت خودرا از اپوزیسیون مترقی ایران برای سر نگونی این رژیم اعلام دارند و آن را به ضرورت روز تبدیل کنند. آنها باید همبستگی و روابط درست ملتها را در آینده بر روابط سودجویانه کنسرنهای اقتصادی بین المللی ارجحیت دهند. ما باید برای اتحاد همه نیروهای مترقی و مردمی گام بر داریم. زمانی جنبش های مردمی می توانند متحد شوند و منسجم بمانند که ما ها برتری طلب نباشیم و حقوق همه انسانها و ملتهای ایرانی را رعایت کنیم و بهر قیمتی برای کسب قدرت مبارزه نکنیم، بلکه با نیرو و انرژی تمام برای حقوق برابر و سرنگونی ارتجاع حاکم و جلو گیری از برتری طلبان رزم کنیم.

اکنون مطلب دوم از آقای دکتر همایون "دو راهی کردستان" را بررسی می کنیم. جالب است، این مطلب بسیار دوستانه تر از مطالب گذشته آقای دکتر همایون است. آرزو داریم روزبه روز واقعیت جامعه ایران وبویژه، موقعیت ملت کردبرای هم وطن عزیز آقای دکتر همایون و همفکرانش روشن تر شود. درصدر مقاله دو راهی کردستان این جمله به درستی از بطن نامه استناد شده که می گوید: "دو راهی کردستان البته می‌تواند به بزرگراه آزادی ایران ختم شود،...". این گفته را باید جدی گرفت، زیرا با قربانی هائی که خلق کرد در سی سال گذشته داده است و بویژه زنان قهرمان کرد که دیگر آبروئی برای رژیم ملاهای افراطی شیعه باقی نگذاشته اند، تردیدی در آن دیده نمی شود که این افتخار، نجات ایران از یوغ این جنایت کاران تاریخ، نصیب ملت کرد بشود. بنا بر این حد اقل تحمل آقای دکتر همایون با وصف کم لطفی نسبت به ملتهای غیر حاکم در ایران، لایق ستایش است. تحمل این جمله درست درمورد تحولات اخیر در ایران بهردلیلی که باشد، ما را عمیقا به فکر فرو برده است که واقعا باور مندیم که بزرگ راه انقلاب برای کسب آزادی و دمکراسی از کردستان می گذرد. تنها ایراد سخت بنده به آقای دکتر همایون به کلی گوئی ها و توجیه گری های او است. ایشان می فرمایند که: "من از اوایل دهه نود، پانزده سالی در تلاش برای گفت و شنودی با معنی، با نمایندگان سازمان‌های قومی بوده‌ام. بار نخست در هامبورگ بود و بار آخر در پاریس، و در میانه بسا شهر‌ها در نیمکره شمالی. هر فرصتی دست می‌داد پا به راه می شدم. با تقریبا همه آنها گفتگو‌های مفصل داشتم. بسیار در مسائل گروه‌های قومی ایران به ویژه کُردان نوشتم و سرانجام به سبب نداشتن طرف گفتگو دست برداشتم". ایشان نمی فرمایند با نماینده کدام یک ازگروهها صحبت کرده اند و نتیجه صحبتها چه بوده است و چرا آنها نظرات آقای همایون و نظیر اورا نپذیرفته اند و چرا آنها طرف گفتگو با ایشان نبوده اند ووو؟! این کلی گوئی ها واقعا انسان را آزار می دهد.

آنچه که آقای دکتر داریوش همایون درباره بقول خودشان "اقوام" و بویژه ملت کرد نوشته اند، نظریه ایشان بر هیچکسی پوشیده نیست و تا حد امکان از طرف صاحب نظران کرد پاسخ منطقی به این نوشته ها داده شده. من نمی دانم در برابر هیچ گفته و نوشته آقای دکتر همایون سکوتی انجام نگرفته و فکر نمی کنم که نمایندگان محترم احزاب سیاسی کرد که با آقای همایون گفتگو داشته اند، هیچ عجزی نشان داده باشند که آقای همایون از بحث با کردها کوتاه بیایند. خود بنده در هر مقاله ای در نقد نوشته های آقای دکتر همایون و یا افرادی نزدیک به ایشان کوشش کرده ام جانب منطق را رها ننمایم و بدور از احساسات مسئله را واضح بیان دارم. منتها بنا به فرق فاحش طبقاتی، یک چیز مانع گفتگوهای بی واسطه و مستقیم بنده، باتعیین وقت قبلی، با آقای دکتر همایون می تواند باشد و آن اینکه بنده از طبقه بسیار پائین جامعه می آیم و بالاترین سمتم گروهبانی ارتش و یا یک کارمند بسیار ساده سازمان آب و برق خوزستان بوده، اما ایشان از وزرای زمان شاه و از خانواده طبقه فوقانی جامعه هستند. این گویا تنها اشکال کار است، اما اگر ایشان به این نکات فوق توجه نداشته باشند و بخواهند که با یک کرد آشنا به تاریخ و سیاست منطقه گفتگو نمایند، هیچ مانعی از جانب بنده وجود ندارد وبسیار مایلم برای روشن شدن قضیه، اگر واقعا به سرنوشت مردمان ملتهای ایران علاقمند باشند، بحث و گفتگو نمائیم. بنده اطمینان دارم که احزاب مترقی کرد هیچ مخالفتی با گفتگوی بنده در رابطه با سرنوشت ملت کرد در ایران بعد از جمهوری اسلامی، با آقای دکتر داریوش همایون نخواهند داشت.

بنابراین بنده خوشحال می شوم به عنوان یک کرد یارسانی و خواهان عدالت در جامعه ایران و حقوق برابر برای همه ملتهای ساکن این سر زمین کهن و فلاکت زده، با آقای داریوش همایون درباره آینده مملکت و سرنوشت ملتهای ساکن آن در ملاء عام در هر رسانه ای که ایشان تعیین کنند، بحث سالم و گفتگو داشته باشم. آنگاه ببینیم که آیا طرف صحبتهای آقای دکتر همایون مقصر این کوتاهی است یا عوامل دیگر.

آقای دکتر همایون از قطعنامه ای صحبت می فرمایند که متأسفانه به دست بنده نرسیده است و اگر منظور ایشان قطعنامه های کنگره پنجم حزب مشروطه است که حرفی در آن نیست و در اینجا به آنها استناد خواهد شد. من در تعجبم که چه چیز غیر قابل قبولی باید درآن آمده باشد که "نمایندگان" احزاب سیاسی یا مردم کرد را به سکوت وا داشته است؟ بنده دراینجا سه بنداز اساس نامه و قطعنامه های حزب مشروطه ایران راکه ازسایت آن حزب پیاده شده، می آورم و تضادهائی که در آن بچشم می خورد نشان خواهم داد و پرسشهائی نه از گردانندگان حزب مشروطه به تنهائی، بلکه از همه هموطنان می نمایم که آیا محتوای این اساسنامه و قطعنامه های حزبی تا چه اندازه با واقعیت جامعه چند ملیتی یا چند قومی ایران در انطباق است. در اینجا از منشور حزب مشروطه ایران ماده 5 آغاز می کنیم که می گوید:

"همه افراد دربرابر قانون برابرند و هيچ امتياز قومی، دينی، جنسی يا طبقاتی به کسی داده نمی‌شود و هيچ کس حق ندارد به نمايندگی خدا يا به موهبت الهی سرنوشت مردم را دردست گيرد. دين و مذهب ازحکومت جدا است. هيچ مقامی حق ندارد مذهب افراد را بپرسد. ما اقليتی جز در رای‌گيری‌ها آنهم موقتا نمی‌ شناسيم". خوب در بخش نخست این ماده پنجم هیچ امتیاز قومی به هیچ گروه اجتماعی داده نشده. اگر بفرض اقوام مختلف در ایران باشند که هستند از جمله اقوام فارس، آذری، کرد، بلوچ، ترکمن و عرب. این دیگر هیچ شکی در آن نیست. چراباید طبق ماده 8 همین منشور که درزیر می آید: "فارسی نشانه وحدت ملی و زبان مشترک ملی و رسمی کشور است و هر ايرانی بايد به آن سخن بگويد و آموزش ببيند. همچنانکه هر ايرانی حق دارد به زبان محلی خود سخن بگويد و آموزش ببيند". اگر واقعا هیچ امتیازی به یکی از این اقوام داده نشود، پس چگونه باید زبان فارسی که زبان فقط قوم فارس است، برای سراسر ایران یک زبان رسمی و مدرسه ای و دانشگاهی باشد و همه باید به آن زبان سخن بگویند، اما دیگر زبانها فقط می توانند فراگرفته شوند و با آنها تکلم شود؟! این با همان سیستم رضاشاهی و محمد رضاشاهی و جمهوری اسلامی فعلی چه فرقی دارد؟ اینها پرسشهای منطقی و بجائی هستند که با واقعیت نمی توانند منطبق باشند.

در ماده 1 قطع نامه کنگره پنجم حزب مشروطه ایران می خوانیم:

"ما مردمسالاری را به معنی حق برابر همه ايرانيان در حکومت بر خود توسط نهادهای انتخابی آنان می‌دانيم. هيچ تبعيض جنسيتی يا مذهبی يا قومی در ميان ايرانيان نيست. همه ساختار حکومتی و سازمان بندی اجتماعی بايد به اراده و در خدمت مردم و برای دفاع از حقوق افراد جامعه باشد. ما هيچ اقليتی جز در رای‌گيری نمی‌شناسيم. اقليت به معنی تمايز و تبعيض می‌بايد از قاموس سياسی ايران حذف شود". در بخشهای اول این قطعنامه اگر عملی شود همه درست و بجا است، اما دربخش دوم ما با یک تضاد جدی روبرو هستیم. هنگامی که از اقوام ایرانی و مذاهب مختلف حرف به میان می آید، ما با قوم فارس که اکثریت را دارد و اقوام آذری و کرد و بلوچ و ترکمن و عرب روبرو هستیم که هر کدام با زبان و فرهنگ و رسم و رسومات متفاوت در ایران زندگی می کنند و اگر چه در صد آنها باهم از ملت حاکم بیشتر اند ولی تک تک آنها کم تر ازملت فارس جمعیت دارند و اینها بطور خودکار اقلیت هستند. پس چگونه ما اقلیتی طبق این قطعنامه در ایران نداریم؟ علاوه براین اکنون اگر برمبنای مذهب حرکت کنیم، اسلام شیعه اکثریت دارد و ارمنی ها و بهائی ها و یارسانیان و یهودی ها و حتا اهل سنت مسلمان در اقلیت هستند. پس مگر می شود از اقلیتی حرف به میان نیاورد؟ متأسفانه باید برای هواداران حزب مشروطه یک مسئله را روشن نمود. چون با اطمینان گردانندگان بخوبی آگاهی دارند، حالا اگر نمی خواهند واقعیت را به این هواداران بگویند، از دو حالت خارج نیست: یا واقعا تعریفها را اشتباه فهمیده اند و نمی دانند، همانطور که در پیش به آن اشاره شد که اگر در کشوری یک دولت وجود داشت دلیل بر یک ملت بودن آن کشور نیست. که من در این تز شک دارم در دیگر کشورها مانند سویس و کانادا و بلژیک و هندوستان و غیره می بینیم که ملیتهای گوناگون در آنها زندگی می کنند و خود این عزیزان به چند قومی ایران نیز اعتراف دارند که اقوام گوناگون با زبان و فرهنگ متفاوت زندگی می کنند و مطمئنم که آقای داریوش همایون به خوبی می دانند که تز یک کشور و یک ملت درست نیست. یا می خواهند بر تری قوم یا ملت خودرا همانند صدها سال گذشته بر دیگر ملیتهای ایران تحمیل کنند. مشکلی که دوستان و هموطنان حزب مشروطه ایران بمنظور سر کردگی خود برای ملتهای ایران بوجود می آورند، دراین دو ماده زیر (از قطعنامه کنگره پنجم است) در ماده 2 می خوانیم:

"ملت ايران از اقوام و مذاهب گونا گون تشکيل شده است که در طول هزاره‌ها با هم زيسته و ازسرزمين ملی باخون خود نگهداری کرده‌اند. نيرومندی ملی وغنای فرهنگی ايران ازاين تنوع قومی و مذهبی بوده است و نگهداری ويژگی‌های اقوام و مذاهب گوناگون جامعه ايرانی نه تنها يک حق دمکراتيک بلکه يک ضرورت ملی است. ملت ايران به هربها ومانند هميشه دريک تاريخ هزاران ساله، ازاستقلال و يکپارچگی سرزمين ملی دفاع خواهد کرد وسياست ايران برپايه احترام به حقوق مدنی و فرهنگی شهروندان يک جامعه دمکراتيک خواهد بود". اگر این هموطنان حق دمکراتیک را برای خوانندگان خود توضیح دهند، آنگاه روشن خواهد شد که با طرح این تز "یک کشور و یک ملت" ابتدائی ترین حقوق دیگر "اقوام" را زیر پا می گذارند. این مسئله ایست که باید درملاء عام بحث شود و برای مردمان ملتهای ایران روشن گردد. در ماده 3 همین قطعنامه می خوانیم:

"حقوق اقوام و مذاهب در يک نظام مردمسالار مبتنی بر اعلاميه جهانی حقوق‌ بشر و ميثاقهای آن با اصل يک کشور، يک ملت منافاتی ندارد و همه اقوام و مذاهب ايران می‌توانند زير يک حکومت مرکزی با يک قانون غيرمذهبی و عرفيگرا بسر برند و فرهنگ و هويت ويژه خود را نيز در پناه همان قانون نگهداری کنند. زبان رسمی ايران زبان ملی يعنی فارسی است ولی مردم در هرجا می‌توانند به زبان مادری خود آموزش ببينند و سخن بگويند و رسانه‌های همگانی داشته باشند؛ رسوم خود را نگهدارند و از هر مذهبی پيروی کنند". خوب این حضرات اعلامیه جهانی حقوق بشر را نمی آورند و توضیح نمی دهند که چه می گوید و همینطور سنبل می کنند که با اصل یک کشور و یک ملت منافاتی ندارد! معلوم است که در یک کشور کثیرالملله (یا کثیرالقوم به قول خودتان) حاکمیت مرکزی و تحمیل یک زبان ویک فرهنگ به همه دیگرملتها بامنشور بین المللی وحقوق بشر منافات دارد. خوب، من نوشته دلسوزانه این نویسنده کرد، آقای هیمن سیدی را تا اندازه ای واقع بینانه می بینم که آقای دکتر داریوش همایون به آن استناد کرده است. ولی برروی حرف خود پای بندم که ماباید نخست تعریف های استاندارد را برای هواداران خود شفاف کنیم و موانع دست و پاگیررا از سر راه برداریم و انسان تحول طلب و دمکرات باشیم، نه برتری طلب. بنده درهرصورت آمادگی خودرا برای گفتگو با همه نیروهای دمکرات خلق حاکم اعلام می دارم ومجددا تکرار می کنم که با اطمینان اکثریت احزاب کردستانی با تزهای بنده و خواستهای تاکنونیم که در نوشته هایم انعکاس یافته اند، موافق خواهند بود. گرچه من بلند گوی هیچ کدام از این احزاب مترقی نیستم، بلکه از طرف خودم خواهان آزادی و دمکراسی در جامعه ایران و عدالت اجتماعی و برابری همه انسانها با ملیتهای گوناگون در این سرزمین هستم و آن حقوق برابری که احزاب کردستانی برای ملت کرد در ایران خواهان است، بنده نیز آن را خواسته و می خواهم. بنا بر این هیچ تضادی بین عرایض بنده و خواستهای احزاب سیاسی برای ملت کرد وجود ندارد. این گوی و این میدان

هایدلبرگ، آلمان فدرال 24 ژوئن 2010 دکتر گلمراد مرادی

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.