در هفتة گذشته شاهد اعتراضات وسيع بينالمللی به حملة اسرائيل به چند کشتی کمکرسانی به فلسطينيان نوار غزه بوديم. اين اعتراضات بجا بودند. دولت اسرائيل به حق به خاطر اين حرکت جنايتکارانهاش که در نتيجة آن 9 نفر جان خود را از دست دادند، محکوم شد و مورد تقبيح همگانی قرار گرفت. اما آيا اين تمام ماجراست؟ به عقيدة راقم اين سطور، خير. ذيلاً تلاش میکنم اين موضوع را قدری بشکافم و استدلال کنم که بايد در ارزيابیمان جنبهها و طرفهای ديگر اين ماجرا را نيز مد نظر قرار دهيم.
شرح واقعه به اختصار: قرار بر اين بود که چند صد نفر که در ميان آنها فعالان مدنی و سياسی اروپايی چون نمايندگان پارلمان و نويسنده نيز به چشم میخوردند و البته اکثريت آنها را اسلاميستهای ترکيه تشکيل میدادند، محاصرة نوار غزه که توسط اسرائيل اعمال میشود را شکسته و برای ساکنان اين ديار از راه دريايی آذوقه ببرند. اما هدف اصلی و واقعی آنها از اين حرکت، آنطور که يکی از شرکتکنندگان آلمانی اين اکسيون گفت، تحميل شکست سياست محاصره به اسرائيل بود. اسرائيل نيز که خود را تحريک شده و به چالش کشيده میديد، درصدد برآمد، با اقدام نظامی جلو آن را بگيرد، آن هم با اين عذر و بهانه که اين، حرکتی است برای تقويت حماس. اين تلاش اسرائيل اما منجر به کشتهشدن حداقل نـه تن گرديد که غالباً شهروندان اسلاميست ترکيه بودند. اين رويداد انعکاسی بينالمللی يافت و دولت اسرائيل تقريباً از سوی قاطبة کشورهای جهان محکوم گرديد. چنين شد که اسرائيل اين جنگ را به لحاظ تبليغاتی و وجه و اعتبار بينالمللی باخت و افکار عمومی را باری ديگر متوجه آزاری که فلسطينيان ساکن نوار غزه میبيند، نمود. و اين به خودی خود يک موفقيت برای حماس بحساب میآيد که نقش مظلوم را بازی میکند.
راقم اين سطور نيز اين اقدام اسرائيل و بطور کلی محاصرة نسبی اقتصادی نوار غزه را محکوم مینمايد، خواهان برچيدن آن است و بر حق مردم فلسطين برای دستيابی به حق تعيين سرنوشت خود و تشکيل دولت فلسطين تأکيدی دوباره میورزد. هيچ عذر و بهانهای نمیتواند سياست اسرائيل در مورد فلسطينيان را توجيه کند. پايان رنج مردم فلسطين در درجة نخست در گرو تأسيس دولت ملی فلسطين در کنار دولت اسرائيل میباشد.
اما با همة اين اوصاف مبرهن است که هر کشمکش و نزاعی حداقل دو طرف دارد. اين امر برای اين ماجرا نيز صدق میکند. طرف اول آن اسرائيل است که همانطور که گفته شد، به حق تقبيح گرديد. طرف دوم قضيه حماس و جانبداران بينالمللی آن است که نبايد در سنجش و تحليل سياسی مورد بیتوجهی قرار گيرد و اما ديديم که در ماجرای اخير چنين نشد؛ طوريکه تنها يک طرف زيرذرهبين رفت (و محکوم شد) و طرف ديگر که پاية اصلی آن را اسلامگرايان ارتجاعی و شووينيست ترکيه و چند کشور عربی تشکيل میدادند، مورد عنايت کافی قرار نگرفت. و نفس اين قضيه مانع از جامعيت ديد میگردد.
البته تنی چند از سياستمداران خوشقلب و خوشفکر و غالباً چپ و دمکرات اروپايی نيز در اين همايش شرکت داشتند که حساب آنها جداست، هر چند مواضع يکسونگرانة آنها (که خود را غالباً در ضديت با آمريکا و اسرائيل و بر همين اساس در دوستی بدون مرز با دشمنان حتی ارتجاعی آن دو کشور میبينند) جای انتقاد دارد، اما به هر حال نيت اصلی آنها خدمت به خلق ستمديدة فلسطين است که نمیتواند مورد تقدير و تحسين قرار نگيرد. البته اين موضوع و اين دسته موضوع اين نوشته نيست. آنچه که در اين سياهة کوتاه میخواهم نظر خوانندگان را به آن جلب نمايم طرفداران ارتجاعی بينالمللی رژيم واپسگرای سياسی حاکم بر نوار غزه میباشد.
همانطور که ديديم، در اين دعوا سروصدای دولت ترکيه از همه بلندتر بود. دولت اسلامگرای اين کشور خود را مدافع فلسطينيان میداند و خود را با اسرائيل در ستيز معرفی کرد. اين پشتيبانی از فلسطين و ستيز با اسرائيل ـ اعتقادی باشد يا مصلحتی، واقعی باشد يا ظاهری ـ از موضعی ارتجاعی و مذهبی صورت میگيرد و دست کم از سر غمخواری و همبستگی با ستمديدگان نيست. آقای اربکان، نخست وزير اسبق ترکيه و دولت کنونی ترکيه برای يک ميليون و نيم فلسطينی و حقوق آنها اشک تمساح میريزند و بيشترين حقوق ممکن را از دولت به قول خودشان "غاصب" و "صهيونيستی" اسرائيل برای خلق عرب فلسطين مطالبه میکنند، اما از اعطای ابتدايیترين حقوق به بيش از 20 ميليون کُرد ترکيه و حتی به اقليت عرب ساکن آن کشور پرهيز میکنند. اين کشور نفس گفتن واژة "کردستان" را جرم محسوب میکند و از گفتن اينکه "کردستان هيچگاه در جغرافيای سياسی وجود نداشته" خسته نمیشود، اما فراموش میکنند همين حکم "قوی" (!) را برای "کشور" فلسطين صادر کند. اين کشور از حملة اسرائيل به "خاک فلسطين" داد و هاوار راه میاندازد و اين درحالي است که خود تاکنون دهها بار به خاک کردستان عراق يورش برده، چند دهه است که قبرس را به اشغال نظامی خود درآورده و ...
همچنين است در مورد سوريه: اين کشور حق ملی که چه عرض کنم، حقوق شهروندی را نيز از بخشی از مردم کُردزبان خود محروم میکند. آن وقت کشور اسرائيل را غاصب و حقکش مینامد.
کارنامة دولت اسلامی ايران از همة اينها سياهتر است؛ اين حکومت نابودی اسرائيل به سود تأسيس دولت ملی فلسطين را میخواهد، اما خود نه برای ترکهای ايران، نه برای کُردهای ايران، نه برای عربهای ايران، نه برای بلوچهای ايران، نه برای ترکمنهای ايران، نه برای اقليتهای ملی ـ دينی چون ارامنه، بهائيان و يهوديهان ايران، نه تنها حقوقی که از اسرائيل برای فلسطين مطالبه میکند، قائل نيست، بلکه ميليونها انسان را به بهانه و دليل اينکه به گروه زبانی و مذهبی "رسمی" و حاکم کشور تعلق ندارند، به شيوهای وحشيانهتر نيز مورد تبعيض و آزار و سرکوب قرار میدهد. تاکنون جان دهها هزار نفر را تنها به اتهام هواداری از احزاب سياسی گرفته است. همين چند هفته پيش پنج جوان ايرانی از جمله چهار مبارز کُرد را بدون اينکه جرم واقعی مرتکب شده باشند را از تيغ اسلامی خود گذراند. آيا ديدهايم که اسرائيل بمبگذاران و مجرمين واقعی فلسطينی را اعدام کند؟ همين اکسيون هفتة اخير اسرائيل نيز که منجر به کشتهشدن 9 نفر گرديد، را ما بارها از حکومت اسلامی ايران شاهد بوديم، منتها در اين اکسيونهای جمهوری اسلامی نه 9 نفر، که هر بار صدها نفر کشته شدهاند. مگر محاصره و خمپارهباران و توپباران شهرهايی چون بانه و مهاباد و ... توسط حکومت ناب محمدی در ايران فراموش شدنی هستند؟ دولت اسرائيل نمیگويد که ساکنان نوار غزه نبايد آذوغه دريافت کنند، بلکه میگويد بايد از کانال و کنترل وی بگذرد، تا سلاحی به آن خطه قاچاق نشود. اما حکومت ايران چند بار چند هفتهی متوالی اجازه ورود کمترين مواد غذايی را به شهر مثلاً مهاباد نمیداد، تازه از قرارگاهها و سربازخانه و سپاه پاسداران جنايتپيشهاش اين شهر بیدفاع را زير آماج گلوله خود قرار داد، آن هم بدون اينکه درگيری نظامی در آن رخ داده باشد. اين است چهره و ماهيت واقعی حکومت اسلامی و آن يکی نيز چهره و ماهيت حکومت اسرائيل میباشد. کدام قساوت بيشتر دارند؟ کدام ضدانسانیتر برخورد میکنند؟
آقايان اربکان و اردوغان، نيز اگر از وجدان بيدار و آگاه برخوردارند، از همساية شرقی خود بپرسند که آن کشور چه حقوقی را برای مردم خطة آذربايجان که جمعيت آن ده برابر جمعيت فلسطينيان است، قائل هست. کشورهای مسلمان به نسبت حقکشی که هر يک از آنها انجام میدهند، کر و کور و لال میشوند، اما به نسبت کشورهای غيراسلامی شير ميدان میشوند و تهديدات شرقی و مذهبی و توخالی و فروماية آنها گوش فلک را کر میکند.
آری، طرف دعوای اسرائيل (و آمريکا) همين دولتهای ارتجاعی هستند. به عبارتی ديگر نزاع آنها با اسرائيل (و آمريکا) نه از موضع دمکراتيک، بلکه با انگيزههای واپسگرايانة مذهبی و بخشاً حتی فاشيستی صورت میگيرد. لذا نقد و محکوميت اسرائيل و پشتيبانی از حقوق حقة فلسطين بدون مرزبندی و تسويه حساب با اين کشورها ريختن آب به آسياب اين حاميان مرتجع حماس است.
من در جايی نوشتهام و باز تأکيد میکنم که از نظر من اسرائيل با وجود همة انتقادات برحقی که به آن وارد است، دمکراتيکترين کشور خاورميانه است. آيا حقوقی که يک عرب اسرائيلی از آن برخوردار است، قابل قياس با حقوقی است که مثلاً يک عرب ايرانیتبار يا اهل ترکيه دارد؟ در باره آزادی بيان، مطبوعات، تجمعات، احزاب، حقوق زنان، مکانيسمهای قضايی و حقوقی دمکراتيک که اصلاً صحبت نمیکنم که قابل قياس نيستند. من باب نمونه همين حرکت دولت اسرائيل به حق مورد انتقاد شديد و وسيع روزنامههای اسرائيل نيز قرار گرفت. آيا قابل تصور است که يک جنايت دولت ترکيه يا ايران و سوريه در حق مردم مثلاً کردستان و يا دست کم دگرانديشان مورد سرزنش نسبی روزنامههای رسمی اين کشورها قرار گيرد و آنها مورد مجازات قرار نگيرند؟!!
آری، رفتارهای هيستريک اسرائيل قابل قبول نيست و بايد پيوسته مورد انتقاد و محکوميت قرار گيرد، اما از ياد نبريم که حريفان آنها چه معجوناتی هستند. اگر به ارادة حماس و بخشی از فلسطينيان و اکثريت مسلمانان پرسروصدای دنيا میبود، تاکنون نمیبايست اثری از اسرائيل و يهوديان باقی بماند. ضديت آنها با اسرائيل کمتر از ضديت فاشيستها با اين کشور نيست و از قضای روزگار يک مايه و پايـة ايدئولوژيک مشابه دارد. لذا هر مخالفتی با اسرائيل نبايد مورد پشتيبانی ما قرار گيرد. میدانيم بيشتر مخالفان مذهبی اسرائيل و آمريکا با تمدن مشکل دارند و میخواهند چرخ زمانه را به عقب برگردانند. برخوردهای اسرائيل شديد و تند است، اما مگر برخوردهای طرف مقابل آن (حماس و نه الفتح) شديدتر و خشنتر و جنايتکارانهتر نيست؟ فراموش کردهايم، موشکهايی که از سوی حماس به سوی مناطق مسکونی اسرائيل پرتاب میشد؟ فراموش کردهايم که چگونه آن هنگام که دو بنای "مرکز تجارت جهانی" آمريکا مورد حملة بربرمنشانه قرار گرفت و طی آن، آن همه انسان بیدفاع و مدنی قتل عام گرديدند، در نوار غزه تحت سلطة حماس اسلامی چه جشن و شادی و رقص و پايکوبی برقرار بود؟ اگر اين عين توحش و تمدنستيزی نيست، چه نام دارد؟ آری، "دنيای" به قول خودشان "اسلام" به کشته شدن چند انسان (به حق) به دولت "صهيونيستی" اعتراض میکند و تظاهرات چندصدهزار نفری برگزار میکند، اما فراموش میکند که در عرض يک روز پنج هزار نفر انسان (مسلمان) در کردستان عراق (اسلامی) قربانی حملة شيميايی صدام حسين (مسلمان) شدند و اما کوچکترين صدايی از هيچ کشور و نيروی مسلمانی بلند نشد.
در مورد نحوة انجام اين اکسيون شبانه نيز پرسشهای بسياری مطرح است که پرداختن به آنها موضوع اين نوشته نيست. تنها اين را میپرسم که آيا سوالبرانگيز نيست که چرا ـ اگر اين قدر از محاصرة نوار غزه در رنجند، انگشت اتهامشان را همچنين به سوی مصر نشانه نمیروند؟ چرا بايد اين کشور عربی مرزهای خود را بر روی نوار غزه ببندد و اما صدای اعتراضی از کسی برنخيزد؟ اصلاً چگونه است که بيش از 50 کشور اسلامی توان اين را نمیيابند که يک پل هوايی به غزه بزنند و آنها را از هوا تأمين کنند؟ يقيناً هزينة چندين سالة تأمين غذايی نوار غزه به اندازة يک ماه هزينة ساخت برج دوبی نخواهد بود.
مجدداً برای پيشگيری از سوء تعبير تأکيد کنم: هدف من دفاع از سياست اسرائيل نيست. اسرائيل ضربات کمی بر جنبش کردستان نيز وارد نياورده است. فراموش نمیکنم که در حملة چند جوان شوريدة کًرد به کنسولگری اسرائيل در آلمان، محافظان کنسولگری چهار نفر از آنها را روز روشن کشتند (و کسی هم از به اصطلاح "دنيای اسلام" صدايش درنيامد). فراموش نمیکنم کمکهای امنيتی اسرائيل و آمريکا به دولت ترکيه برای سرکوب مبارزان آن خطه را. فراموش نمیکنم همکاری اسرائيل با ترکيه برای ربودن عبدالله اوجلان را... چنين است که ما کًردها نيز حسابی گشوده با دولت اسرائيل داريم. بحث من اينجا صرفاً در مورد نيروهايی است که در خصومت با اسرائيل قرار دارند. اين نيروها ـ با انگيزة مذهبی ـ به کمی کمتر از نابودی اسرائيل راضی نيستند. همصدايی با اين نيروها يک فعل غيردمکراتيک است. میتوان و بايد اسرائيل را مورد انتقاد قرار داد، اما از زاويهای دمکراتيک و از منظر دفاع از حقوق ملی ملت فلسطين در کنار برسميت شناختن حق موجوديت حاکميت دولت اسرائيل، حاکميتی که از سوی کشورهای مرتجعی چون ايران، سوريه و ترکيه مورد چالش و يورش بيرحمانه قرار میگيرد. بحث من بر سر نشان دادن گوشهای از چهره و ماهيت واقعی اين سه حکومت است که از پشتيبانان مالی و نظامی و معنوی حماس بشمار میآيند.
در ضمن ژستهای دولت ترکيه برای کاهش ملموس روابط با دولت اسرائيل يک پُز بينالمللی بيش نيست و مصرف داخلی دارد و فاقد وجاهت اجرايی میباشد؛ چه که اين دولت از يک سو بسيار بيشتر از حدی که اقرار میکند، به اسرائيل نياز دارد و حتی طبق تحليل کارشناسان "دوست استراتژيک اسرائيل" محسوب میشود و از سوی ديگر به نظر نمیرسد که نظاميان اين کشور که قدرت واقعی را در دست دارند، بخواهند که کشورشان از اسرائيل دور و به کشورهای اسلامگرا نزديک شود، چه که اين رويکرد گرايش به اسلام سياسی در کشورشان را تقويت خواهد بخشيد و اين در تعارض با اهداف و اميال آنها قرار دارد.
5 ژوئن 2010
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید