رفتن به محتوای اصلی

پیکار کارگران(4)
01.05.2010 - 15:18

دوران كوتاه اعتلاء

پس از سقوط رضاشاه در شهريور1320, بازشدن فضاي سياسي كشورو آزادي زندانيان سياسي وكادرهاي باتجربه و كاركشته ي كارگري, جنبش سنديكايي ايران هم ُنضج و اعتلاي تازه يافت. اما, ازهمان بدو فعاليت دوره تازه معلوم شد كه اتحاد عمل كوشندگان سنديكايي, تحت تأثير اختلافها و شكافهاي فراكسيوني بين احزاب و جريانهاي چپ آن زمان, ازبين رفته است. در باب مسائل و چشم انداز كار سنديكايي به طورعمده دو گرايش فكري پيدا شده بود. گروه زبده اي از سنديكاليستهاي قديمي, به رهبري يوسف افتخاري, سازماني به نام « اتحاديه كارگران ايران» تشكيل دادند و حرف اصليشان اين بود كه سنديكاي كارگري مي بايست مستقل از خط مشي و رهبري حزب توده – كه تازه تأسيس شده بود و سياست ملي و مستقلي را دنبال نمي كرد – فعاليت كند. در مقابل, كادرهاي حزب توده دست به تشكيل سنديكاي كارگري وابسته به حزب زدند و نهادي به نام « شوراي مركزي اتحاديه هاي كارگري ايران» پايه گذاري كردند. تمامي چهارده نفراعضاي رهبري اين نهاد سنديكايي, همزمان عضورهبري يا كادربالاي حزب توده بودند.

اين شقاق و دوگانگي فكري- عملي, درواقع امر, نمونه ي ايراني اختلافهايي بود كه درآن زمان كل جنبش سنديكايي جهاني گرفتارش بود. رهبري حزب كمونيست اتحاد شوروي مدعي سركردگي بركليه سازمانهاي سنديكايي درجهان بود و مي خواست كه سنديكاهاي كارگري هركشور از احزاب پيروي وي (شوروي) تبعيت كنند. با هژموني طلبي شوروي, تقريباً همه جنبشهاي سنديكايي, سازمانها و اتحاديه هاي كارگري در جهان دچار انشعاب و افتراق شدند. درگيري و اصطكاك بين اينها خسرانهاي زيادي به پيكار و سازمانيابي واحد كارگران زد. شكافهاي متعدد و بعضاً درگيري و حتي خصومت جاي اتحاد و همگامي نشست...

با اين حال در فاصله 1320- 1323, «اتحاديه كارگران ايران» كه مستقل ازحزب توده و نهاد سنديكايي آن تشكيل شده بود, به زودي بخشها و شعبه هاي گسترده اي در تهران, خوزستان و ديگر نواحي صنعتي ايران سازمان داد و به سهم خود موجب اعتلاي مجدد جنبش سنديكايي كارگران ايران شد. ليكن كوششهاي اين اتحاديه براي سازماندهي شعبات خود درشمال و آذربايجان – هردو منطقه تحت نفوذ نيروهاي شوروي بود – با مخالفت جدّي مقامات شوروي روبه روشد و ناكام ماند.

با گسترش فعاليتهاي حزب توده, فشار بر « اتحاديه كارگران ايران» از دوسو افزايش يافت. درون اين تشكيلات اختلاف نظر بروز كرد و از بيرون به اين درگيريها دامن زده شد. سرانجام در اين اتحاديه مستقل يك طرح انشعابي پياده شد و بخشي جدا شدند و در سال 1323 مجموعه واحدهاي تحت نفوذ حزب توده در سازمان واحدي به نام « شوراي متحده مركزي كارگران و زحمتكشتان ايران» سازمان يافتند. بقاياي جرياني كه سعي داشت حركت مستقل سنديكايي كارگران را سازمان دهد, رفته رفته ضربه ديد و از بين رفت. بدين ترتيب, خط مشي سنديكايي حزب توده به كرسي نشست.

« شوراي متحده...» فعاليتهاي خود را گسترش داد و تا سال 1325 حركتهاي كارگري چشمگيري صورت داد, تا اين كه در آذرماه 1325 اوضاع سياسي ايران

- به واسطه مسأله آذربايجان- يكسره تيره و تار شد و جنبش سنديكايي نيز زيرضرب رفت.

دوران طولاني سركوب

با شكست نهضت آذربايجان, دولت قوام فرصت را مناسب ديد و حزب توده و كليه سازمانها و نهادهاي وابسته به آن, ازجمله «شوراي متحده...» را, مورد حمله قرار داد. هنوزيك ماه ازاين تعرّض نگذشته بود كه در ديماه 1325 دفاتر «شوراي مركزي» به اشغال نيروهاي نظامي در آمد. تمامي كادرهاي سنديكايي اين تشكيلات تحت پيگرد قرار گرفتند و ضربه بزرگي به جنبش سنديكايي وارد شد. دولت قوام, با حمايت شاه, طراح و عامل اين تهاجم بود, ولي اين واقعيت كه حزب و سنديكا به لحاظ پرسنلي در هم ادغام شده بودند كار را بر حكومت آسان و طرح سركوب را سهل الوصول كرده بود: حكومت به تشكيلات حزب توده / سران و فعالان آن هجوم آورد ولي همزمان سنديكا هم ضربه شديد پرسنلي ديد و تشكيلاتش به هزيمت افتاد.

منظور اين نيست كه در صورت جدا بودن پرسنل و خط مشي حزب ازسنديكا, يورش ارتجاع غير ممكن مي شد. خير, ولي اگر اصل جدايي طبيعي حزب و سنديكا مراعات شده بود, آن گاه به محض هجوم ارتجاع به تشكيلات حزبي, رهبري سنديكا از كار نمي افتاد و حركتهاي صنفي مي توانست كماكان سازمان يابد و اي بسا سپر مبارزاتي و اجتماعي براي خود حزب هم فراهم كند.

ضربه 1325 شديد و كاري بود و درسالهاي بعد حركت سنديكايي ايران نتوانست ازعواقب آن كمر راست كند. البته جنبش سنديكايي كارگران ادامه يافت ولي از اوج و وسعت افتاد. علاوه بر اين ضربه, در1327, درپي ماجراي « ترورشاه» و موج سركوب تازه اي كه متوجه حزب توده شد, واحدها و فعالان سنديكايي نيزمجدداً ضربه ديدند و ناگزير به فعاليت مخفي روي آوردند. اين وضع دامنه كار را درسالهاي بعد محدود كرد. البته كارگران ايران نقش مهمي در جنبش ملي شدن صنعت نفت, به رهبري دكتر مصدق, ايفاء نمودند. ولي نه درآن دوره و نه طيّ دو و نيم دهه بعد, ديگر فرصت سياسي و امكان ايجاد يك جنبش سنديكايي سراسري, مستقل و متكي به كنش مستقيم صدها هزار كارگر ستمديده فراهم نيامد.

از كودتاي 28 مرداد 1332 به بعد, سركوب حركتهاي سنديكايي شدّت بيشتري گرفت. حركتهاي سنديكايي/ اعتصابي, با افت و خيز و به صورت پراكنده چند سالي ادامه داشت. ولي هربار علاوه برسرسختي كارفرمايان, با فشار و سركوب حكومت نظامي نيز روبه رو مي شد. يك حركت مهم اين دوران, اعتصاب بزرگ كارگران كفاش است كه در روز اول تيرماه 1333 آغاز شد. درفهرست مطالبات اعتصاب علاوه بربيمه صنف كفاش, حقوق روزهاي جمعه و تعطليلات رسمي و... آزادي كارگران كفاش زنداني قرارداشت. اين خواست اعتصابگران كاركرد ضد ديكتاتوري داشت و بسيج كننده بود. اعتصاب كارگران كفاش مورد پشتيباني كارگران شركت نفت, دخانيات, سيمان سازي, راه آهن , نساجي ها و كوره پزخانه ها قرارگرفت. دولت از اين همبستگي گسترده به وحشت افتاد. مأموران حكومت نظامي تهران با نمايندگان كارگران اعتصابي به مذاكره نشستند. بسياري از خواسته هاي اعتصاب مورد قبول واقع شد و كارگران كفاش محبوس آزادشدند. همبستگي كارگري موجب پيروزي اعتصاب شده بود. ولي ارتجاع حاكم و زخم خورده كمين گرفت وچندي بعد موج تازه دستگيري و سركوب به راه انداخت.

از سال 1335 تا اسفند سال 1336 , دولت ظاهراً به علنيت ميدان داد و سنديكاها حتي به‌ثبت رسيدند و فعاليت مجدد آنان جريان يافت, البته در چهارچوب طرحها و اقدامات و سياست و تنظيمات دولتي.

با وجود آن كه در قانون كار تشكيل اتحاديه هاي كارگري پيش بيني - و درسالهاي 35/36 ثبت رسمي سنديكاها نيز امكانپذيرشده بود -, ولي با محدوديتهاي خاص اين قانون عملاً هيچ سنديكاي مستقلي نتوانست پا گيرد.

انتخابات قلابي و سازمانهاي فرمايشي دولتي- كه عناصرامنيتي را در پستها و مواضع حساس و گاه در رأس « سنديكا» مي گماشتند - جز بي رغبت كردن توده كارگران و عدم حضور آنها درحوزه عمل اين سازمانهاي دست نشانده وبدنام , حاصل و خاصيتي نداشت. كارگران به تجربه آموختند كه حتي اختلافهاي خود را نيز از مجراي سنديكاهاي دولتي حل وفصل نكنند. آنها دست به تشكيل جلسات مخفي و بعضاً علني براي تعيين نماينده ي موقت زدند. « موقت بودن» نمايندگي, ضربه پذيري را كاهش مي داد, فشارها و دشواريهاي مربوطه با گردش مسئوليت تقسيم مي شدند. ازآن به بعد, حركتهاي صنفي كارگري ازطريق همين نمايندگان موقت خواسته ها و مسائل جاري را , درحدّ مقدورات , مطرح مي كردند. رفته رفته انتخاب نمايندگان موقت به سنتي از مبارزه در دوران ديكتاتوري شاه تبديل شد. همين سنّت تعيين نماينده, درجريان پيدايش كميته هاي اعتصاب درسال 57 و سپس پديده گسترده شوراهاي كارگري پس از قيام, تأثيربه سزايي داشت.+

پيكاركارگران در انقلاب 57

درجريان انقلاب سال 1357, پيكار اعتصابي كارگران نقش مهمي در فلج كردن ساختارهاي اقتصادي رژيم شاه , در بسيج عمومي و تقويت همبستگي مردم و فروپاشاندن اركان حاكميت ايفاء نمود. درمركز ثقل همه اعتصابهاي مهم كارگري, كميته هاي اعتصاب كارخانه ها قرار داشتند, كه توسط با تجربه ترين, شجاعترين مبارزان و كوشندگان آگاه كارگري تشكيل شده بودند. اما كل حركتهاي اعتصابي دربطن جنبش عمومي و تحت سلطه روانشناسي , شعارها و شبكه هاي چيره بر اين جنبش قرارداشت. همين كه قيام 22 بهمن رخ داد و رژيم شاه از هم پاشيد و خميني دستور بازگشت به كار صادركرد, اكثريت قريب به اتفاق كارگران اعتصابي به محل كار خود بازگشتند.

خميني سرخود و پنهاني, پيشاپيش « شوراي انقلاب» را تشكيل داده بود. نمايندگان و كوشندگان اعتصاب طولاني و سراسري كارگران, در تعيين تركيب و تقسيم سهام قدرتي كه محصول پيكارشان و پي آمد قيام عمومي بود, هيچ دخالتي نداشتند. درغياب يك اتحاديه سراسري, نه اقتدار نمايندگي واحد وجود داشت ونه جمع بندي و چكيده خواسته هاي اخص كارگران عنوان شد( هردوپارامتر, اما, لازمه ي دخالت مؤثر در حوادث مهم و تعيين كننده بود). خميني در رأس شبكه هاي تنيده و درحال تنيدن هرم قدرت, به سرعت همه مواضع اصلي را اشغال كرد و كارگران, به لحاظ سهم قدرت, دست خالي به سركار برگشتند.

پيش از«پيروزي»,شوروشعف بي مانند پيكارعمومي همه را/ حتي پيكار اعتصابي قدرتمند كارگران صنعت نفت را/ تحت الشعاع قرارداده بود. جوّ غالب, سرشار از نفي نظام حاكم و شخص ديكتاتور بود. خواستهاي مثبت, به صورت عام ( ”آزادي, استقلال...”) و نامشخص بودند, هيچ ارگان و تشكيلات مستقل و مقتدري پرچم مطالبات مشخص و ايجابي كارگران ايران را دردست نداشت. بنابراين, بدون حداقلي ازسازمانيابي سنديكايي سراسري و بدون تشكّل ويژه نمايندگي كارگران درسطح كشور و مطالبات معيّن , انتظاردريافت سهمي از قدرت هم موضوعيّت نداشت!

شوراهاي كارگري

كارگران اعتصابي, سه روزبعد از « پيروزي », بدون حداقل تضميني درباب حقوق صنفي خود, به كارخانه ها بازگشتند. درآن جا ديگر آن بافت قديمي مديرو مالك كارخانه, مأمورو احياناً اتحاديه دولت ساخته, وجود خارجي نداشت. ساختارهاي قبلي ازهم پاشيده بود, ولي به جاي آنها نظم و نسق و ارگان جديدي كه مطلوب كارگران باشد حيّ و حاضر وجود نداشت. به يك معني, دركارخانه ها خلاء قدرت اجرايي حاكم بود. اقتدارو سلطه قبلي سرمايه/صاحب كارخانه/ مديريتهاي دولتي/ خصوصي دچار بحران, دربهترين حالت زيرسئوال و گرفتار تنش بود, ولي كارگران, دريك برآورد ملي, بدون نفي قطعي قدرت دولتي و مالكيت خصوصي به كار بازگشتند و خواهان دريافت حقوق عقب مانده خود شدند. البته, كارگران – همانند ديگرزحمتكشان جامعه - ازماهها اعتصاب و يك قيام «پيروز» بازگشته بودند, درفضاي«بهار آزادي» نفس مي كشيدند و درشوروشعف عمومي شريك بودند. اما, وقتي با خلاء قدرت در كارخانه , يا با رفتار نامطلوب بقاياي مديران و مالكان كارخانه هاو شركتها مواجه شدند, درهر واحد, متناسب با توان و آگاهي و توازن قواي موجود, واكنش نشان دادند. كارگران هيچ سازمان صنفي و ساختارمبارزاتي يك پارچه و سراسري نداشتند كه بتوانند درهيأت يك قدرت واحد كشوري, با برنامه و مشي مطالباتي معيّن, با فهرست كردن معضلات جاري و چكيده خواسته هاي جدول بندي شده واحدهاي كوچك و بزرگ, سر ميز مذاكره با كارفرمايان خصوصي و مسئولان جديد دولتي, با صرف كمترين نيرو , بيشرين نتيجه ممكن را به دست آورند. اما, درآن شرايط سياسي-اجتماعي, كارفرمايان هم رميده, دچار ضعف وعجزسياسي بودند. دستگاههاي دولتي نيزهنوزسرپا نشده دستشان ازحوزه كارخانه ها كوتاه بود.

بدين ترتيب, كارگران كه در«شوراي انقلاب خميني»/ ودر « دولت امام زمان»/ ...فاقد قدرت بودند, در واحدهاي كاري خود, اما, - هرآينه همبسته ومتحد عمل مي كردند - , تنها قدرت حيّ و حاضررا تشكيل مي دادند.!

چنين بود كه كارگران خلاء قدرت / مشروعيت سرمايه داران و جاي خالي فراريان را يك جا با قدرت مستقيم كارگري پر كردند: قدرت شوراهاي كارگري.

اين تجربه اي بود كه پيشتر, درطول زمستان 57, در محله ها به عمل درآمده و درشرايط اعتصاب عمومي به رفع مايحتاج توده مردم كمك كرده بود. هنوزچند روز از بازگشت به كار نگذشته, جنبش شورايي در كارخانه هاي بزرگ به راه افتاد. انديشه كنترل جمعي ي همه چيز در كارخانه, صاحب اختياربودن, كار و مديريت شورايي , برداشت و تقسيم شورايي و...اين انديشه وطرح همه جا بالا گرفت. ++

واقعيتي تاريخي – اما تناقض آميز وپارودوكسال - , كه همزمان با غلبه سريع «امام خميني» بركل جامعه و كوبيدن ميخ مهيبترين استبداد فردي برهرم دولتي ؛ باري, كارگران ايران( همانند كارمندان, معلمان, استادان دانشگاهها, و... ) دست اندركار دموكراسي مستقيم شورايي, بخصوص درواحدهاي بزرگ صنعتي ايران بودند!

چون دولت ومديريت پيشين يكسره ازهم پاشيده بود, درعين حال هنوز از قدرت حاكميت تازه درقاعده كاري جامعه(صنايع و ديگر سطوح كاري شهري و حتي بعضي از نواحي روستايي)خبري نبود, لذا جامعه برحسب نياز و آگاهي خود را درشبكه هاي افقي/شورايي سامان مي داد. ايده ها و كوششهاي شورايي جاي خالي دولت, مديريت ازبالا و بعضاً حتي مالكيت خصوصي را پرمي كرد. اما, تضاد رشديابنده, ميان فقدان سازمانيافتگي يكپارچه كارگران درسطح كشوري و قدرتنمايي مستقيم شورايي درسطح واحد كار- آن هم نه درتمام واحدهاي كشور- از چشم ارتجاع ِ مستولي پوشيده نماند. به زودي, هربخش ازحاكميت, متناسب با سياست و برنامه اي كه دنبال مي كرد, درصدد پركردن خلاء قدرت و مشروعيت دركارخانه ها , مؤسسات توليدي وشركتهاي خصوصي/دولتي برآمد. درگيري با شوراهاي مستقل كارگري ازچند سو شروع شد. ازگماشتن مأموران و مديران جديد دولتي, تأسيس و تعبيه « انجمنها و شوراهاي اسلامي», تا دامن زدن به اختلافات ايدئولوژيك كارگران , تحريك تعصّب ديني, تهديد و ضرب وجرح, حتي قتل فعالان اوليه شوراها. ++ +

درپي سركوب آزاديهاي دموكراتيك( حمله به مطبوعات آزاد, لشگركشي به گنبد وكردستان, محدود كردن سازمانها و احزاب و...), ازاواخر تابستان 58 فشار بر شوراهاي گارگري نيز آشكارا افزايش يافت.

همدستي سياست اعزام و تقويت « مديريت اسلامي» از بالا, با افزايش تعصّب و تهاجم انجمنهاي اسلامي ازپايين, به طورفزاينده عرصه را بر شوراهاي كارگري تنگ وخطرناك كرد. سرانجام, پس از شش ماه, دوران بي مانند شوراهاي كارگري ,

- ارگانهاي مستقل,مستقيم وجمعي تصميمگيري و اجرايي درمحل كار - , زيرفشار زورسازمانيافته« حزب اللهي» و تزويرو رياي دولتي روبه زوال رفت.

اين دوران شش ماهه پيدايش, اوج و اضمحلال شوراهاي كارگري بعد ازقيام بهمن 57, متضمن درسهايي است كه تإمل بر انها لازمه هر ارزيابي واقعي بينانه ازآن دوران است. بررسي اين درسها و بحث مشخص آن را به فرصت ديگري مي گذارم.

xxxxx

+ در تدوين اين مقاله, علاوه بريادداشتهاي قديمي شخصي ام اززمان انقلاب, ازآثار زير بهره گرفته ام:

- تورج اتابكي, سنديكاليزم درجنبش كارگري ايران در فاصله سالهاي 1320/25 , مجله الفباء شماره 6,

- محمد بي ريا, ....«اتحاديه‌هاي كارگري و خودكامگي در ايران»,

- يوسف افتخاري, « خاطرات دوران سپري شده»,

+ + با وجودي كه در انقلاب 57 , برخلاف جنبش كنوني, جريانهاي گوناگون ايدئولوژيك نقش و وزنه مسلط داشتند, اما جالب است كه بحث « شوراها» ي محله و محل كار, كه ابتدا زيرسلطه و تعييّن هيچ يك ازجريانها و سازمانهاي ايدئولوژيك قرارنداشت, جزو محبوبترين بحثهاي عمومي بود. رسانه هاي آزاد مقاله هاي زيادي در اين مورد به چاپ مي رساندند. از جمله نگاه كنيد به مقاله هايي كه به قلم نگارنده در بهمن/اسفند 57 و در سال 58 در روزنامه آيندگان به چاپ رسيد: « دموكراسي مستقيم مردم/ 4 بهمن 57», «شورا چيست؟/ 16 بهمن 57», « شوراها ,مصالح دموكراسي / 16 اسفند 57 », « جايگاه سنديكا و مقام شوراي كارگري/پاييز 58» ,

++ + نگارنده , به عنوان پزشك شاغل درچند بيمارستان تهران / شهرستان, ازنزديك شاهد روند بسيج تعصّب مذهبي , تحريك سكتاريسم ايدئولوژيك و بالاخره متلاشي شدن شوراهاي بيمارستانها بودم. اين شورها, ابتدا با شركت نمايندگان اطباء , پرستاران و ديگر كارمندان/كارگران بيمارستان تشكيل شده بودو زيرفشار و ترور فزاينده انجمنهاي اسلامي حزب اللهي ازبين رفتند.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.