رفتن به محتوای اصلی

چرا برخی از زنان، سخت به اسلام و حزب الله روی می آورند؟
09.09.2009 - 16:18

این پرسشی است نه فقط بنده، بلکه هزاران و چه بسا میلیونها انسان که قرآن مجید را خوانده اند، از خود می پرسند. حالا اگر ما عقده و حسادت و حقارت و نا دانی برخی در برابر برخی دگر را نادیده بگیریم و چشم بپوشیم که این نکات فوق حتما نقشی دارند، که مثلا زنی مأمور شود با باتوم یک زن هم سن و سال مادر خودش را بزند و حتا در زندان ها زنان قهرمان دگری را برای شکنجه و تجاوز به آنها توسط شکنجه گران مزدور آماده کند، بجای خود دردآور است و ما ازآن می گذریم. می گوئیم چنین زنی نه اینکه دارای صفات ناپسند و عادتی فوق است، بلکه نیاز اقتصادی و تابع محض بار آوردن او هم باعث می شود، چنین کار نا خواسته ای را انجام دهد. اما اگر حتا این زن که نیاز اقتصادی و تابع امر بودن، نیز مجبورش کرده و یا بخواهد بهر قیمتی زندگی نماید، باید بداند و آگاه باشد که در این قرن بیست و یکم نیز، اسلام و قرآن فقط نقش کلفت و وسیله لذات برای مرد را به او اعطاء نموده نه چیز دیگری! اگر انسان سراپای قرآن مجید را بررسی کند به جرأت یک آیه ای خواهد یافت که بسود زن تأکیدی داشته باشد، با این توصیف، زنان چندی را می بینیم که به شیوه های گونا گون از اسلام دفاع می کنند. آدم از خود واقعا می پرسد چرا؟ ما ایرانی ها، در طول تاریخ حدود هزار و چهار صد ساله، اگر چه ضربه های فراوانی از اعراب (فرهنگی و سیاسی) و حمله مغول (سیاسی و اجتماعی) و غیره خورده ایم، اما با این آئیین تحمیلی ویژه، از اعراب که به قامت ما ایرانیها هم نمی چسبد، هنوز هم مونسیم و همراهی می کنیم. تا جائی که اکنون 30 سال است درکنار تحمیل بودن آن، از نظر سیاسی نیز برجامعه ما حاکم مطلق است وبرخی ازما با متانت "تحمل اش کرده و حتا ازآن دفاع" می کنیم. چه عواملی باعث شده و می شوند، با وصف زیان بس زیادی هم که از آن دیده ایم، هنوز اجازه می دهیم این آئیین بر ما سوار بماند؟ آیا جامعه و ملتهای ایران واقعا فقط شایسته ولایق چنین رژیم دینی هستند؟ آیا این جایز است و درشأن ایرانیان باید باشد که هنوز افرادی با چنگ ودندان و بویژه زنان از این بخش از فرهنگ عقب افتاده دفاع کنند؟!

دراینجا می کوشیم تا حدی به این پرسشها پاسخ گوئیم و نقش بی سوادی و نا آگاهی و عادت و وابستگی و فرصت طلبی درجوامع مختلف بطور کلی و جوامع اسلامی بطور ویژه و بر سر پا نگهداشتن اسلام شیعه در ایران را بر رسی کنیم و تا حد امکان این عوامل را با مثالهائی بشناسانیم.

ناگفته پیدا است که مردمان تحت ستم قید و بندها قرارگرفته ملتهای سرزمین ما ایران درمدت بس طولانی حاکمیت سیاه، تجربه هائی نموده اند و ابتکاراتی بوجود آورده اند و ادبیات غنی خلق کرده اند که نه فقط آدم خود می تواند از آن پندها و اندرزها رمز زندگی فرا گیرد، بلکه، بسی خدمت به این فرهنگ بوده و هست، اگر ما همت به خرج دهیم و بخشهای بیشتری از آن ها را به زبانهای بیگانه ترجمه کنیم که کلیه مردم جهان بتوانند به شیوه ای از آنها بهره مند شوند. همانند این شعر بسیار معروف سعدی که بر سر در سازمان ملل آویزان است و افتخار همه ایرانیان: "بنی آدم اعضای یک دیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضو ها را نماند قرار"

سعدی شاعر بزرگ ما این شعر پند مانند را برای رعایت حقوق انسانی سروده و جامعه بشری را به اعضای اندام انسان تشبیه نموده است و بر رعایت این حقوق انسانی تأکید دارد که اگر ما انسانی را شکنجه کنیم، درد و رنج آن سرا پای یک جامعه را می گیرد. دراینجا افتخاری بزرگ نصیب ایرانیان شده که هم شهروند با سعدی شیرازی باشند. البته در جامعه ایران فقط تنها سعدی نبوده که جملات و اشعار و داستانهای پند آمیزی گفته است، بلکه صد ها شاعر همانند او، از جمله حافظ، خیام، مولوی، ابن سینا، ناصر خسرو، بابا طاهر عریان و دانشمندانی نظیر امام احمد محمد غزالی، سهروردی و عین القضات همدانی و دیگر عرفاء معروف و پند گویانی مانند بهلول دانا و داود طائی که گویا هارون الرشید را با پند و اندرز به گریه انداخته اند و غیره، می توان نام برد که هرکدام دراشعار و داستانهای خویش به شیوه ی خاصی آنچه را که به انسانها باید بگویند، گفته اند و باعث مباهات و فخر همه ما هستند. در یکی از اشعار باباطاهر می خوانیم که او چگونه برابری و عادل بودن این خالق توانا را زیر سئوال برده است.

اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چونست و آن چون

یکی را داده ای صد گونه نعمت یکی را قرص جو آلوده در خون

پس اسلام با علم کردن چنین خدای در تئوری رئوف و مهربان و در عمل خش و نا عادل و باوصف تمام جنایاتش در طول تاریخ حد اقل درجامعه ما، انسانهای نابغه را غیر مستقیم و مستقیم درتنگنا گذاشته است که خلاق پندها و ابتکاراتی آموزنده بشوند. همانگونه که فشار اسلامیون بر زنان ما در ایران باعث شده که دخترانمان نبوغ خود را به کار گیرند و برای نمونه امروزه در دانشگاهها بشکوفند و برخی از آنان همپای دگر جوانان خیابانها را تسخیر کنند و وحشت در دل گردانندگان ایجاد نمایند. چه بسا در میان این دختران در آینده، اگر بگذارند، دانشمندانی خلاق بر خیزد که یادآور قرون اولیه حاکمیت اعراب واسلام بر ایران باشد. آنطور که ما بیش ازچند قرن است هنوز نتوانسته ایم همزادی برای شاعران وفیلسوفان وعرفاء قرن چهارم تاهفتم هجری خلق کنیم و داشته باشیم، شاید زنان نابغه ما در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم میلادی، یعنی در این برهه سیاه از تاریخ ایران دانشمندانی تحویل جامعه بدهند که خاطره زنان نادراما بزرگ وعارف قرون گذشته را زنده کنند که در چند قرن آینده هم نظیرشان نباشد. قصد ازاین مقایسه و گفتن این موضوع، اولا یادآور و نشانه سرکوب زنان در سایه اسلام و جلو گیری از رشد فکری آنان است و دوما پند و اندرز گیری از برخی از داستانهای بذله وار و خیالی، مانند قصه های ملا نصرالدین (اقسانه ای) است که بد نمی دانم، در این رابطه، با آوردن یکی از آنها برای نمونه چنین مقایسه ای انجام گیرد. گویند روزی ملا نصرالدین از کنار باغی یا تپه ای با درختان زیادی، می گذشت و ملاحظه کرد که مردی روی شاخه درختی نشسته است و مشغول بریدن آن شاخه از درخت است. ملا نصرالدین نگاهی به مرد می افکند و می گوید: اگر شاخه را ببرید، خودت به زمین خواهید افتاد و ای، احتمالا یک جایت بشکند. مرد به کارش ادامه می دهد و به حرف ملا توجه نمی کند. ملا نصرالدین وقتی این بی توجهی او را می بیند، به راه خودش ادامه می دهد. طولی نمی کشد که مرد شاخه را نیمه بر کرده، ناگهان می شکند و او پائین می افتد. مرد پیش خود می اندیشد که این یارو کهن سال، علم غیب داشت. نکند او خودش خدا بود که من نمی شناختم! بلا فاصله با یک دست شکسته و با درد در عضلات به دنبال ملا می دود و می گوید: آهای آقا، جانم به قربانت، تو از کجا می دانستی که من می افتم و یک جایم (دستم) می شکند؟ نکند، تو خدا باشی! این بذله پند آمیز را بگونه های دگری هم گفته اند.

حالا قضیه این خانمهائی که با چنگ و دندان از اسلام و نظام اسلامی و قوانین آن به ظاهر یا از صمیم قلب دفاع می کنند، با عمل این مرد، در داستان ملا نصرالدین چندان تفاوتی ندارد. یعنی این زنان مدافع "اسلام ناب محمدی"، خود دقیق روی شاخه درخت نشسته و آن را از بن ارره می کنند. من بارها در نوشته های قبلیم یاد آوری کرده ام، چنین مسئله ای را باید با چند عامل اصلی زیرین ربط داد. نا گفته نماند، عواملی که در اینجا نام می برم، فقط شامل حال زنان نیستند، بلکه مردان نیز در آن سهم بزرگی دارند. عامل نخست بی سوادی (منظور از بیسوادی درس وسواد اکادمیک نیست) و بعلاوه نا آگاهی مطلق ازمسایل فلسفی وآئیینی است. برخی ازهموطنان که اکثریت را تشکیل می دهند، به دلایل فوق یا دور نگهداشته شدن از مطالعه دقیق، هر آئیینی را که والدین و یا در مورد زنان، شوهر داشته است، بطور خود کار، پذیرفته و بدون هیچ پرسشی به دنباله روی ادامه داده اند و چه بسا اگر والدین و یا شوهر آئیین خودرا عوض می کردند و یا می کنند، آنها نیز تابع امر خانواده بوده و هستند و اکثرا این کار را می کنند. این اعمال تا کنون هم در بعضی از کشورهای اسلامی پا بر جا مانده و این دنباله روی و تابعیت هزار و چندصد ساله، نه اینکه کنار گذاشته نشده، بلکه بطور طبیعی ادامه هم دارد. یعنی اکثر زنان از نظر اقتصادی وابسته به شوهر یا والدین بوده اند. بهمین دلیل رژیمهای اسلامی در منطقه و بویژه ایران کوشش می کنند زن را خانه نشین کرده و وابسته به شوهر نگهدارند. دوم برخی دیگر از آدمها و بویژه زنان از روی عادت و تعلیم و تربیتی که از والدین دریافت کرده ومی کنند، با وصف باسواد بودن وحق مطالعه وتحقیق داشتن، بدون آنکه خود و یا حتا والدین، اطلاع دقیقی از محتوای کتاب مقدس قرآن، داشته باشند، آنچه که به آنها گفته شده پذیرفته اند و بطور عادت، آن رانسل به نسل نیز همپای خود کشیده و به دگری منتقل کرده و می کنند. این افراد به اصطلاح روشن فکر تر از دسته قبل، در واقع حوصله مطالعه این کتب مقدس را هم نداشته و ندارند و اگر هم بدلیلی نیاز به مطالعه آن پیدا کنند بنا به عادت از آن نکات منفی که به چشم آنها می خورد، می گذرند و یا کوشش می کنند، برایش یک توجیهی بیابند. مثلا برای برخی از زنان مسلمان ترکیه ای که سالها در اروپا نیز زندگی می کنند، خواندن قرآن حتا به ترکی هم تأثیر چندانی نمی گذارد، لذا حرف حجه یا همان ملای پیشنماز، برای آنان از آیات قرآن هم مهم تر است. اعمال دختران جوان و مدرن ترک و عرب در پوشیدن و رعایت "حجاب اسلامی" در اروپا، نمونه های جالبی هستند که مثلا رو سری رنگا رنگی را می پوشند و صورت خودرا نقاشی می کنند و با دامن تا زانو و بلوز آستین کوتاه در ملاء عام ظاهر می شوند و آن را حجاب اسلامی هم می نامند! درصورتی که این نوع حجاب آنها با آنچه که در قرآن درباره حجاب آمده است تفاوت فاحش دارد. نگاه کنید به سوره نور آیات 30 و 31. حالا به برخی از آنها یاد داده اند که بگویند: "ما فناتیک نیستیم و اسلام مدرن را می خواهیم". این دختران بدون آنکه بدانند، احتمالا رفرم در دیگر ادیان مجاز باشد، اما در اسلام آیات خداوند مطلق است ورفرم ناپذیر. اینان درمدارس هم بدون آنکه هیچگونه اطلاعی ازحقوق خود در قرآن داشته باشند، فقط برای آنکه حرف خودرا به کرسی بنشانند و از پوشیدن روسری اسلامی دفاع کنند با هم کلاسی های بی اطلاع خود جر وبحث هم می کنند و چون آن همکلاسیها نیز اطلاعی ندارند، در برابر آنها سکوت اختیار می کنند. البته بنظر من، هیچ مانعی ندارد اگر رو راست بگویند مثلا این نوع رو سری پوشیدن را ما برای مد و راضی نگهداشتن والدین کم اطلاع می پوشیم و به علاوه سکسی هم هست. در بیان چنین منطقی، هیچ ایرادی هم دیده نمی شود. درکنار این دختران جوان، زنان باتجربه تری هم هستند که هیچ نمی خواهند منطق را بپذیرند ویا اصلا قرآن مجید را نخوانده اند که برای نمونه در سوره النساء آیه 34 خداوند توانا به مؤمنان چه گفته است؟! من این آیه را برای آگاهی آن زنان و دختران واقع بین دراینجا می آوریم. پیامبر از زبان این "خداوند بزرگ" درقرآن آورده است: "مردانرا بر زنان تسلط و حق نگهبانی است بواسطه آن برتری (نیرو و عقل) که خدا بعضی را بربعضی مقرر داشته وهم بواسطه آن که مردان ازمال خود باید به زنان نفقه دهند پس زنان شایسته ومطیع درغیبت مردان حافظ حقوق شوهران باشند وآنچه را که خدا بحفظ آن امر فرموده نگهدارند؛ و زنانیکه ازمخالفت و نا فرمانی آنان بیم ناکید باید نخست آنهارا موعظه کنید اگر مطیع نشدند از خوابگاه

آنها دوری گزینید باز مطیع نشدند آنها را بزدن تنبیه کنید چنانچه اطاعت کردند دیگر برآنها حق هیچ گونه ستم ندارید که همانا خدا بزرگوار و عظیم الشأن است (و بر ظلم مظلوم از ظالم انتقام خواهد کشید)"، (ترجمه آیت الله قمشه ئی). خوب این آیه از سوره النساء در قرآن مجید به روشنی می گوید که مرد برتر اززن است و مرد حق زدن اورا دارد، اگرزن مطیع امر شوهرش نباشد. اما متأسفانه این خانمهای روشنفکر ترکیه ای و حتا برخی از زنان ایرانی هموطن نمی خواهند این را بشنوند و دست به توجیه گری می زنند. به ویژه اگر از شوهزان خود خوششان بیاید، حاضر اند پاروی حقیقت هم بگذارند و بنابه همان عادت و تربیتی که ازبچگی از خانواده همراه دارند، همه چیز را از این دین می پذیرند و حتا بعضی از آنها ننگ چند همسری را هم قبول دارند. مانند خانم زهره طیب زاده نوری رئیس مرکز امور زنان و خانواده در ایران که او خود از تک همسری در غرب ایراد می گیرد و برای چند هم سری تبلیغ می کند. سوم، دسته دیگری از زنان، افرادی هستند، مانند خانمهای سر شناس، موسوی استاد دانشگاه، کدیور سیاستمدار، عبادی حقوق دان و غیره. این دسته را ما شخصیتهای معذوراتی، نامگذاری می کنیم. اینها هم قرآن را خوانده اند و هم اطلاع دقیق از آن دارند، اما در معذورات گیر کرده و می خواهند همانند مردمان دنیای مسیحیت دین را حفظ کنند ولی روحانیون را مانند کاردینالهای مسیحی به کلیسا ها (در اینجا به مساجد) بفرستند. یعنی رفرمی در دین بوجود بیاورند. در واقع دین را در چار چوب همان عادت و بخشی از فرهنگ خود نگهدارند. البته اگر موفق شوند و در سایه آن چنان حکومتی، مردمان همه ملیتها بتوانند به حق و حقوق مساوی خود برسند، کار فوق العاده جالبی خواهد بود. اما متأسفانه من فکر نمی کنم این هدف اصلی باشد. زیرا این دسته درمیان زنان روشنفکر که ما آنان را همانند مردان همپای خود فرصت طلبانی می دانیم که از هر طرف باد بیاید خرمن را بباد می دهند، و به قول عامیانه هر که خر شد آنان پالان و هرکه در شد آنان دالان اند، عمل می کنند. چه بسا اگر شغل و مقام درخوری دراین دستگاه افراطی اسلامی به آنان یا بستگان پیشنهاد شود، خیلی چیز هارا نادیده بگیرند و از مبارزه کوتاه بیایند. من بارها در جاهای دیگر اشاره کرده ام که حکومت دینی از هرشاخه ای باشد، فرق بسیار کمی باهم دارد. این را باید زنان ما بهتر از هر کسی دیگر بدانند. دین و بویژه دین اسلام حتا اگر در حاکمیت هم نباشد، به اندازه کافی به قشر زن ظلم کرده و می کند. وای به آن روزی که (مانند امروز در ایران) به حاکمیت برسد. این را هم در قرون وسطا در مسیحیت تجربه کرده ایم که چگونه زنان باموی حنائی را به اتهام جادوگری می کشتند و امروز در جمهوری اسلامی می بینیم که چگونه ابتدائی ترین حقوق را ازآنان گرفته و بابروز کوچکترین خطائی و لغزشی از زن، اورا سنگ سار می کنند. پس حاکمیت هر شاخه از دین مداری خطر ناک است. زیرا هر شاخه به سبک خود می خواهد دین را در حاکمیت داشته باشد.

خوب، ما برای اثبات این ادعا، چند نمونه از گفته های مترقی ترین آخوندی، مانند آقای دکتر کدیور که بسیار پیش رفته تر از موسوی و کروبی و سروش و بنی صدر و امثال هم می تواند باشد دراینجا می آوریم. دکتر کدیور دریک سخنرانی با برهان و دلایل زیر ولایت فقیه را بدرستی رد می کند. به این جملات ایشان توجه کنید:

"بنظر می رسد که ولايت فقيه ۳ راه بيشتر ندارد. يکی را بايد انتخاب کند و بيش از اين هم نيست. راه حل اول اينکه عملا به سرکوب مردم ادامه دهد. استبداد دينی را در ايران مسلط کند. به سلطنت مشروعه يا حکومت اسلامی يا خلافت اسلامی اقدام کند جمهوريتش را حذف کند و بر قبر جمهوريت پايکوبی کند. اين راه راه اول است که اميدوارم که اين راه پيش گرفته نشود. راه حل دوم آن است که ولايت فقيه آنچنانکه در قانون اساسی آمده است باقی بماند اما به عنوان نماد ملی و سمبل وحدت اسلامی تبديل شود. از منازعات داخلی ارتفاع بگيرد و به مقام عالی و تشريفاتی تبديل شود. مانندامپراطور ژاپن – پادشاه هلند و يا ملکه انگلستان که آنها قانونا اختيارات فراوان دارند اما هرگز مجاز به استفاده از آنها نيستند. آنها سمبل کشورند. ولکن اراده ملی در دست نخست وزير يا رئيس جمهوری مطابق قانون اساسی هست. اينهم راه حل دوم يعنی اينکه بماند اما سلطنت کند، نه حکومت.

راه حل سوم اين است که بطورکلی از قانون اساسی حذف شود. به پيش نويس قانون اساسی رجوع شود و جمهوری اسلامی منهای ولايت فقيه (تشويق حضار) آغاز شود. و حکومت و جامعه به روشهای اسلامی اداره شود يعنی تا وقتی که مردم بخواهند و شورای نگهبانی منتخب نمايندگان مردم انتخاب شود. اين هم ممکن هست".

آقای دکتر کدیور با بیان این جملات هرگز با حکومت لائیک (یعنی جدائی دین از دولت) موافقت خود را اعلام نکرده است. به دیگر سخن ایشان هم موافق اند که جمهوری اسلامی یا حکومت شاهی مانند ژاپن و انگلستان با نفوذ زیاد مدهب بر سر کار بماند. او در پائین یک مثال بسیار به ظاهر مترقی و عوامفریبانه بکار می گیرد و از پیامبر نقل قولی می آورد که در طول تاریخ اسلام هرگز عملی نشده حتا در زمان خود پیامبر. او می گوید:

"سخن پيامبر ما اين است که حکومت با کفر می پايد اما با ظلم نمی پايد به بيان ديگر پيامبر رمز بقای حکومتها را دادگری دانسته اند نه اسلام مداری و شريعت مداری". خوب این کاملا درست است و کمونیستهائی که اوایل انقلاب از خمینی حمایت کردند، هدفشان همین بود که پیامبر گفته بود. آیا قدرت طلبان اجازه دادند که عملی شود؟ نه! کدیور درادامه داستانی جالب می آورد که من عین آن را نقل می کنم: "برای شما داستان تاريخی بگويم. فکری مي کنم دراين داستان واقعی تاريخی درسهای آموزنده ای برای شرايط فعلی ما نهفته است. چون بسياری از مومنان مي ترسند که مبادا تنها حکومت شيعه دنيا از دست برود. اين قبلا هم اتفاق افتاده است . هلاگو مغول در قرن ۷ به بغداد حمله کرد و المعتصم بالله را سر به نيست کرد. وی همه علما از شيعه و سنی را جمع کرد و سوالی پرسيد که اين سوال امروز ما همه هست. سوال او اين بود: به من بگوييد کدام مقدم است: حاکم مسلمان ظالم يا حاکم کافر عادل؟ در را رويشان بست. گفت اگر ۳ روز جواب داديد که داديد و الا جانتان را از دست می دهيد.

يک فقيه شيعه بر خاست و گفت من جواب دارم . حاکم کافر عادل مقدم بر حاکم مسلمان ظالم است. گفت دليلت ؟ گفت ممکلت با کفر می ماند ولی با ظلم نمی ماند. بقيه هم اين را تصويب کردند. اين به عنوان رسمی در تاريخ فقهی ما ماند که عدالت مهمتر از ديانت هست". البته اگر آخوندها نیرنگ باز نباشند. مگر خمینی در اوایل انقلاب این را نمی دانست؟! پس چرا همه نیروهای چپ هوادار انقلاب و حتا مسلمانان غیر خودی را کشت؟ بنا بر این می بینیم در این جملات احتمالا همان نیرنگ آخوندی خوابیده که خمینی بکار برد و آن چه در پاریس گفت، در تهران همه را بر عکس انجام داد. اکنون خامنه ای هم همیطور می کند، که در زیر نقل قولی از ایشان مربوط به اوایل انقلاب می خوانید: "مردم اگر متوجه باشند و هوشيار باشند، اگر نشانه های کبر و غرور و خود خواهی را در زمامداران فورا ببينند و بشناسند و خيرخواهانه اعتراض کنند و اگر احساس کردند که زمامدار در صدد رفع اين بيماری نيست در مقابل او تعرض کنند يقينا آن بيماری علاج خواهد کرد". روز 30 خرداد 1363 روزنامه جمهوری اسلامی–آيت الله خامنه.

این را هم کدیور در سخنرانیش بکار گرفته و ما می بینیم خود خامنه ای اکنون چگونه رفتار می کند. لذا هیچ آخوندی نمی تواند برای ما مورد اعتماد باشد و ما باید به مغزخویش فشار بیاوریم و آن را بکار بیاندازیم. همه را به احساس و قلب

واگذار نکنیم. چندین سال پیش در مقاله ای از مهرداد مزدکی خواندم که "قلب بيچاره كار گرى زحمت كش بيش نيست كه تا عمر انسان بقاء مى كند، وظيفه خطير رساندن غذا به مغز را عهده دار است". پس اميدوارم اينها براى ما پندى باشد كه بكوشيم در هر محفلى بر دانش و بينش خود بيافزائيم و بى خبر از فلسفه زيستن و با ترس و وحشت اين جهان را ترك نگوئيم و به چیزی که موهوم است اعتماد نکنیم. آنگونه كه فردوسى گران قدر مى گويد، خرد و دانائى به ما نيرو و توانائى مى بخشد. او گفته است در هر دو سراى، ولى ما مى گوئيم در همين سراى مارا يار و ياور است:

"خرد رهنمای و خرد دلگشاى خرد دست گيرد به هر دو سرای"

او در ادامه می گوید:

"مايلم براى بعضى از نكات مهم مانند، عادت و خرد، احساس و خرد (نام دو مقاله)، هر چند در مقاله ها بشيوه بسيار علمى و همه فهم توضيح داده شده، مثال هاى زنده و تجربه روزمره اى بياورم. همان گونه كه دانشمندان گفته اند و احتمالا اكثر مانيز موافق آنيم، بخش عمده اى ازعادات كه درروند زندگى و به دليل تكرار مكرر در وجود انسان رشد مى كند و حتا جمعى از سربازان فرمانبر مغز را زير نفوذ خود مى گيرد، با خرد در دو قطب مخالف قرار دارند. يعنى اغلب عادت است كه ما را از فرا گيرى باز مى دارد. بارها اتفاق افتاده است كه خود بنده با كسانى روبرو شده ام كه مثلا روزه ماه رمضان بجاى مى آورند، در صورتى كه آن افراد خودشان بخوبى مى دانند، در تمام سال صدها اعمال ضد اسلامى يا ضد دينى انجام داده و مى دهند. هنگامى از آنها پرسيده مى شود، آخر شما كه نمى توانيد گناه و جرم مرتكب شده 11 ماه را با يك ماه روزه بخريد. در جواب با حرارت و خشم به توجيه گرى متوصل مى شوند". مثال دیگری از مقاله "تعصب یا فناتیزم" درباره روشنفکران دینی زن و مرد (دسته دوم بالائی) داریم، ازخاورشناس اروپائى، گرهارد شوايتزر، که در يك مصاحبه با يك استاد علوم الهيات تونسى، در يكى از كارهاى تحقيقيش، پرسشى را در باره روشنفكران دينى مى كند، كه اين استاد تونسى در پاسخ مى گويد: "روشنفكران مسلمان اغلب همانند افراد ساده مسلمان معتقد نيزبه مسجد مى روند، چراكه به مسجد رفتن ونماز خواندن عادت شده ولى اينان به ندرت بطورجدى درباره آيات خوانده شده از قرآن و معنى آن فكر مى كنند. از اين رو يك مسلمان تحصيل كرده امروزى اصولا از نظر فكرى آمادگى ندارد با دگرانديشان به بحث وگفتگوى خلاق بنشيند، زيرا كه او بدون هضم مطلب و درباره اش فكر كردن، خيلى خشك و خشن واكنش نشان خواهد داد"، اين یک نمونه از عادت بد است. سعدى شيرازى در اين باره بما مى گويد:

"خوى بد در طبيعتى كه نشست نرود تا بوقت مرگ از دست"

البته ما بر عکس سعدی آرزو می کنیم که با تعلیم و تربیت بتوان این عادات بد را ترک داد و عادات نیک و انسان پسند را جایگزین آن نمود. در پایان این مطلب لازم دانستم از همین مقاله فوق (مهردادمزدکی) که پنج آیه از سوره تحریم قرآن مجید را آورده است، دراینجا همانها را نقل کنم و کامنت ایشان را هم بیاورم. که دختران و پسران جوان هموطنم و آنهائی که سخت به اسلام چسبیده اند، خود قضاوت کنند که خداوند قادر مطلق از دید اسلام چه نقش مهمی دارد.

"سوره تحريم در مدينه طيبه نازل شده و مشتمل بر دوازده آيه مى باشد

بنام خداوند بخشنده ى مهربان

اى پيغمبر گرامى براى چه آنرا كه خدا بر تو حلال فرموده تو بر خود حرام كردى تا زنانت را از خود خوشنود سازى در صورتيكه خدا آمرزنده و مهربانست (بر هيچكس خصوص بر تو رسول گراميش سخت نخواهد گرفت) (در تفسير وارد است كه روزى حفصه با اجازه رسول بخانه پدرش عمر رفت پيغمبر با ماريه درحجره حفصه خلوت كرد ناگه رسيد و غوغا انگيخت كه تو نوبت من با كنيزى خلوت كردى و آبروى مرا نزد زنانت بردى حضرت براى خشنودى او فرمود من ماريه را برخود حرام كردم ولى اين سرّ نزد توست با هيچكس مگوى او بفوريت عايشه را هم آگه ساخت. او هم با رسول راجع بماريه گفتگو كرد حضرت بر عايشه نيز سوگند خورد كه ماريه را ترك گويد آندو زن شاد شدند واين آيه نازل گرديد) (1) خدا حكم كرد برشما كه سوگندهاى خودرا (بكفاره) بگشائيد او مولاى شما بندگان (و حكمش نافذ) است و هم او بهر چيز عالم دانا و بحكمت امور خلق آگاهست (2) وقتى پيغمبر با بعضى زنان خود (يعنى حفصه سخنى (راجع بماريه يا رياست ابوبكر و عمر) براز گفت (و باو سپرد) آنزن چون خيانت كرده و ديگرى (يعنى عايشه) را برسر پيغمبر آگه ساخت خدا برسولش خبر داد و او بر آنزن برخى را اظهار كرد (وبرويش آورد) و برخى را از كرم پرده دارى نمود و اظهار نكرد آنزن گفت رسولانرا كه واقف ساخت (كه من سرّ تو بر كسى فاش كرده ام) رسول گفت مرا خداى داناى آگاه (ازهمه اسرار عالم) خبر داد (3) اينك اگر هردو زن بدرگاه خدا توبه كنيد رواست كه البته دلهاى شما (خلاف رضاى پيغمبر"ص") ميل كرده است و اگر باهم بر آزار او اتفاق كنيد باز (هرگز بر او غلبه نكنيد كه) خدا يار و نگهبان اوست و جبرئيل امين و مردان صالح با ايمان (يعنى على (ع) بروايت عامه و خاصه) و فرشتگان حق يار و مدد كار اويند (4) اميد هست كه اگر پيغمبر شمارا طلاق داد خدا زنانى بهتر ازشما بجايتان با او همسر كند كه همه با مقام تسليم و ايمان و خضوع و اطاعت اهل توبه وعبادت رهسپار (طريق معرفت) باشند چه بكر چه غير بكر (5) اى كسانى كه بخدا ايمان آورده ايد (درطاعت حق بكوشيد و) خودرا با خانواده خويش از آتش دوزخ نگاهداريد چنان آتشى كه مردم (دل سخت كافر) و سنگ خارا آتش افروز اوست و بر آن دوزخ فرشتگانى بسيار دل سخت مآمورند كه هرگز نافرمانى خدارا (در اجراى قهر و غضب حق) نخواهند كرد و آنچه به آنها حكم شود (فورا) انجام دهند". (سوره تحريم از قرآن مجيد به خط طاهر خوشنويس و ترجمه فارسى الهى قمشه ئى، تهران انتشارات كتابخانه سنائى ودارالقرآن الكريم، صفحه 358)

گرچه اين آيات نياز به هيچ تفسيرى ندارد و هركسى با سواد پنجم ابتدائى مى تواند كاملا به نقش مهم و حياتى اين خداوندگار خالق هردو جهان كه كار ديگرى نداشته است، مگر اينكه رسيدگى به جنگ و دعوا بر سر نوبت زنان پيامبرش و ترساندن و تهديد آنان از اقدام به آزار او، پى ببرد، ولى چيزى كه در اينجا ضروري است، گفته شود، توضيحى در وصف اين آيه پنج است. كه چگونه خداوند وحشت درآتش دوزخ را به بندگانش گوشزد مى كند، كه اگراين بندگان اطاعت محض نكنند با فرشتگان بسيار دل سختى سر و كار خواهند داشت كه مآموران بى رحم دوزخ اند و آنچه را كه به آنها حكم شده در مورد" كافران" به اجرا خواهند گذاشت". بنده فكر مي كنم بهترين آموزش براى نوجوانانى كه دردام عوامفريبان افتاده اند و يا از خانواده هاى مذهبى متعصب هستند كه قرآن را نمى خوانند، بلكه در پارچه سبز پيچيده وفقط مى بوسند و به آن قسم ياد مى كنند، آن خواهد بود كه اين امكانات به آنان داده شود، براى شناسائى آن چيزى كه كوركورانه به آنها قبولانده اند، به عنوان مثال، كه اگر لاى صفحات قرآن مجيد را بدون غسل جنابت باز كنند دنيا زير رو خواهد شد، در صفحات كامپيوتر ببينند و بدون ترس از" زيرو رو شدن جهان" اين فرمايشات قادر مطلق را بخوانند، نه فقط ببوسند. دوستان عزيز، بنده سالها است كه به اين نتيجه رسيده ام، مشكل اصلى ماعادت نكردن به خواندن است و همين عادت نداشتن و يا بى علاقگى بخواندن، بهترين امكان را به عوامفريبان داده و مى دهد. پس بايد در اين زمينه قدمهاى بلندترى بر داشت و ياد داد كه قبل از قبول يا رد هرمكتبى، بايد آن را بررسى كرد و منابع اصلى را خواند. زيرامن توصيه مى كنم كه قرآن مجيد را بايد خواند وخواندن آن را به همه و بويژه به دختران گوشزد نمود و آنهارا با تهديدات مكرر اين خداوند و پيغمبرش آشنا كرد. چون سراپاى اين قرآن كه مى بايست از رآفت وشفقت و مهربانى خدا باشد، فقط تهديد و ایجاد ترس ازآتش دوزخى خود ساخته و سوختن در آنست!

در پایان از زنان مبارز و روشنفکر جامعه می خواهیم در برابر این هم جنسان کم

سواد و نا آگاه، با سواد اما توجیه گر و مقام دوست و پیروان رسم و رسومات و عادت کهنه، متانت و بردباری ومنطق بکارگیرند و بابحث بکوشند نا آگاهان را آگاه کرده و پیروان عادت بد را تشویق به ترک عادت نمایند و قانع کنند تا دست توجیه گران باز شود.

هایدلبرگ 9. 9. 2009 دکتر گلمراد مرادی

Dr.GolmoradMoradi@t-online.de

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.