رفتن به محتوای اصلی

ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی و همراهان اش اعدام شدند!
12.05.2010 - 16:18

شیرین علم هولی فرزاد کمانگر

اما بنظر من، یک نکته از نوک قلم این عزیزان افتاده است و آن هدف عالی و رمز پیروزی بردیکتاتور و برفاشیسم است که فرزاد کمانگر و همرزمان قهرمان اش برای آن مبارزه کردند وجان خودرا برسر آن نهادند. آن رمزپیروزی برجنایتکاران تاریخ، اتحاد و همبستگی همه خلقهای ایران است. من بوجد می آیم وقتی ازقلم سیلویا هارطونیان وجلوه جواهری هم رزمان و هم بندان شیرین علم هولی می خوانم: "دختری زاده تبعیض های اجباری که هرگز سرخم نکرد و جز برای آزادی و برابری نکوشید". او درادامه می نویسد: "امروز دلم همان قدرطوفانی است که 11 سال پیش، وقتی سر بی جان پدرم را درآغوش کشیدم و برگونه های ‏سرد کبودش بوسه زدم. اما امروز عزیزم درجایی است که نمی توانم گردن شکسته اش را درآغوش بگیرم و بر ‏آن چشمهای پر ازامیدش بوسه بزنم". و یا جلوه می گوید: "باور نمی کنم که دیگر صدایت را نشنوم، صدایی که هر بار با لهجه شیرین کردی می پرسید: «سلام، بیرون چه خبر؟» و نگرانی های تورا از یکایک عزیزانی که نمی شناختی اما نامشان را شنیده بودی: «راستی وضعیت کاوه چطور است؟ به تهران منتقل اش نکردند؟ اتهامش چه شد؟» و با ناراحتی بگویی «کرد است جرم او کرد بودن است»". این همبستگی مرز ترک و فارس و کرد و بلوچ و ترکمن و عرب را نمی شناسد. آنها برای یک هدف مبارزه کرده و می کنند و آن هم آزادی، دمکراسی و حقوق برابر است. ساده تر ازاین نمی توان گفت: ماها اگر تفرقه اندازایم، شرم مان باد در برابر خون به زمین ریخته قهرمانان ملیتهای ایران. اگر بر هژمونی و بر تری طلبی پای می فشاریم و می خواهیم فقط خود حاکم باشیم، ننگ برما. ما در برابر بزرگ منشی این گردان مملکت و قهرمانان باید زانو بزنیم و سر تعظیم فرود آوریم. بله، ندا آقا سلطان تهرانی و کیانوش آسا یارسانی کرد با هدف در خیابان ترور شدند، ترانه موسوی تبریزی و مهدی 18 ساله اطراف تهران در زیر شکنجه و تجاوز و بیحرمتی به قتل رسیده و یاخوردشان کردند که دیگر روی راه رفتن درمیان مردم را نداشته باشند. همین دیروز چهار کرد مبارز ذکر شده فوق در کنار یک هموطن فارس غیور را که به این سیستم قرون وسطائی، نه گفته بودند و سرفرود نیاوردند، باهم به جوخه اعدام سپرده شدند. اینها جانشان را دادند، چون به یقین باور داشتند که عمر و زمان دیکتاتوران به پایان رسیده و باید حاکمیتی دمکراتیک بوجود آورد که در سایه آن حقوق مساوی برای همه مردمان ملتهای ایران تضمین شود. آنهاباور داشتند که این کار شدنی است، اگرما حقوق مساوی برای همه را برسمیت بشناسیم، اگر به واژه عدالت و برابری باور داشته باشیم و متحد شویم و خودرا از دیگران برتر ندانیم، همانطور که هیچ کدام از آنها خودرا برتر از دیگری نمی دانست و بهمین دلیل رژیم جنایت کار ازوجود آنها و حتا از سایه آنها در زندانها و یا دست خالی در خیابانها از آنان وحشت داشت و همه را با یک جرم مرتکب نشده در کنار تظاهراتها و زیر شکنجه های قرون وسطائی و تجاوز وحشیانه کشت و یا به جوخه اعدام سپرد! بله این قهرمانان جان دادند که ما زنده بمانیم و درباره مبارزه متحد خویش بیاندیشیم.

امروز که روزنامه هارا نگاه می کردم و ای میل هایم را می خواندم، بدون استثنا موضوع مهم و سرتیتر همه روزنامه ها، اعدامهای ناگهانی این پنج قهرمان مقاوم هم وطنمان بود و مملو از تحلیلها و اشعاری در وصف مبارزان و افشای جنایت نا بخشودنی جمهوری اسلامی و در خواستهای جدی برای لغو اعدام در سراسر جهان بودند. جمهوری اسلامی فکر می کند که با این نوع سرکوب وحشیانه آب از آب هم تکان نمی خورد. اما این نادانان و قرون وسطائیان بی خبر از آن اند که دارند بادست خود گور خودرا می کنند. گویا این گورهنوز به آن اندازه عمیق نشده که این جنایت کاران تاریخ را همانند زباله بداخل آن ریخت. تکیه برمنطق و آگاهی توده ها، اولین گام برای اتحاد است. اتحاد همه و شناسائی حقوق دیگران ضربه کاریست بر قامت وحشت زده این رذیلان تاریخ.

همه هموطنان آگاهند که فرزادکمانگر و همرزمانش مدتهاست که درصف محکوم به اعدامها قرار دارند. رژیم قرون وسطائی بهر وسیله ای متوصل شد که مقاومت آنها را بشکند و از آنان ندامت نامه بگیرد و شو تلویزیونی تهیه کند، اما آنطور که معلوم است، موفق نشده و با کینه خاصی به این زندانیان محکوم به اعدام می نگریسته. نامه های فرزاد کمانگر از داخل زندان به دانش آموزان و دانشجویان و جوانان مملکت، رژیم را بی اندازه زبون و ناتوان کرد و پشت آن را به لرزه در آورد. ملاها دیگر طاقت تحقیر و زبونی خودرا نداشتند و فرزاد و همرزمانش را بی گناه و بی خبر در صحرگاهی تاریک و روشن کشتند.

در باره اعدام این پنج مبارز و بویژه در ارتباط با شخصیت فرزاد کمانگر، این معلم غیور کرد، روزنامه بذر ارگان دانشجویان ایران مطلبی ادبی، حماسی و سیاسی نگاشته است که لازم می دانم بخش کمی از آن را در اینجا بیاورم: "امروز صبح شیرین علم هولی، فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان اعدام شدند. شیرین را بعد ازمدتها شکنجه اسلامی، بخوانید تجاوز اعدام کردند. این زن را فقط برای خودش اعدام نکردند، او را بالای دار بردند تا ضربتی ترین نیروی مبارزات یکساله اخیر را مرعوب کنند. شیرین اعدام شد تا دختران جسور با صورتهای پوشیده و سنگ در دست حساب کار خود را بکنند. علی و فرهاد و مهدی را نیز ماهها شکنجه قرون وسطایی کردند تا وادار به همکاری و قبول اتهامات واهی کنند که نشد. اما فرزاد کمانگر به دریا رسید. همانطور که می خواست و دایم درطول مسیر می پرسید، بالاخره به دریا رسید. فرزاد در میان دریای آرام، طوفانی بپا کرد. امواج سهمگینی براه انداخت. امواجی که بغیراز کُردستان ومحصلانِ فقیر وی، به سرتاسر شهرها و روستاهای ایران از خوزستان تا بلوچستان، خراسان و حتی تا کشورهای دیگر نیز طوفان بپا کرد. ماهی سیاه کوچولو اینبار فضای دیگری را می دید. نه از درون برکه و رودخانه و یا حتی دریای بزرگ، فضایی به گستره مبارزات انقلابی مردم را از درون سلول چند متری اش، از پشت میله های اِوین می دید. نگاهش به گستره انقلاب و به سرخی خون مردمی بود که برای آزادی و رهایی سینه در برابر گلوله سپر کردند.

راستی چه کرد این معلم که باید اعدام می شد؟ تمام سازمانها، نیروهای سیاسی و عفو بین الملل و ... دلایل نابجای دستگیری و شکنجه و حبس وی را بر شمرده اند ولی نکته ای از قلم افتاده است. نکته را فقط ما دانش آموزان، دانشجویان و مبارزانی می دانیم که فرزاد معلممان بود و رفیقمان. آری! نکته باقی مانده اینجاست؛ فرزاد مسلح بود، مسلح به آگاهی. رژیم جمهوری اسلامی این را فهمید. فرزاد مسلح به پیشرفته ترین سلاح های دنیا بود. سلاح هایی که قلب ارتجاع و سرمایه را نشانه می رفت. وی از انبار مهمات خود مارا نیز مسلح می کرد. ما نه او را دیده بودیم و نه ارتباطی داشتیم ولی هر روز منتظر ایده مبارزاتی جدیدی ازسوی فرزاد بودیم. ایده هایی که درجریان روزهای پُرخون یکسال گذشته، بارها آنرا بکار بردیم. سلاحی که در تجمعاتمان در دانشگاهها دست بدست می شد و گاهاً شلیک. این مسأله رژیم را وادار کرد که او را اعدام کند. اما زهی خیال باطل که فرزاد بیش از تصور آنها نیرو بسیج کرده بود و در روزهای آتی اینرا اثبات خواهیم کرد. در کُردستان و بلوچستان و تمام نقاط ایران، در مدارس و میان دانش آموزان و معلمان، در دانشگاهها و مراکز آموزشی تا کوهستانهایی که آرزوی رهایی را به دل فرزاد الهام کردند. او سر خم نکرد. زانو نزد. کم نیاورد. به سیاه مذهبی و سبز علوی باج نداد. لحظه ای از یاد آوری چشمان آبی دختر و پسر کوچولوهای روستاهای میان کوههای سر به فلک کشیده غافل نشد. او در برابر دشمن مردم ایستاده جنگید و در برابر آزادی و مبارزه برای رهایی به خاک افتاد".

بله رژیم می دانست چرا شیرین علم هولی ها، زاده بعد از انقلاب بهمن 1357 و فرزاد کمانگر ها بایستی اعدام شوند؟ زیرا واقف و آگاه بود، شیرین با وصف اینکه در بند آنان بود، دختران جوان را درخارج از زندان بدون آن که آنهارا بشناسد و یا با آنها ارتباط داشته باشد، بسیج می کرد که با روی پوشیده و سنگ در دست در مقابل سلاحهای گرم پاسداران جهل و کور رژیم بایستند. این رژیم کور دل است و نمی داند که دختران قهرمان مرعوب تهدیدها وچشم ترسها و جنایتهایش نمی شوند. این دختران غیور می دانند که اگردستگیر شوند سرنوشتی بهتر ازشیرین علم هولی وترانه موسوی نخواهند داشت. امابا آگاهی تمام به مبارزه ادامه می دهند. همین روزنامه مثل این که افکار این دختران جوان را خوانده است و در این باره می نویسد: گیرم که می زنید،

گیرم که می برید،

گیرم که می کشید

با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟

رژیم وحشی جمهوری اسلامی فکر می کند باکشتن و بریدن و ناتوان کردن، می تواند بر جنبش مردمی ختمی بگذارد. اما اینان خرفت تر از آنند که بدانند با خون شیرین، فرزاد، علی، فرهاد، مهدی و دیگران جوانه ها آبیاری می شوند و نسل بعد از انقلاب، یعنی شیرینها می رویند. این را دیگر نمی توان هیچ کارش کرد.

شاعری هموطن می نویسد: "برای فرزاد کمانگر-دوست داشتنی ترین معلم ایران زمین". بله این شاعر درست گفته است. فرزاد بهترین معلم کردستان و ایران بود و به قول روز نامه بذر او به دریا زد. زیرا او ماهی کوچلوی صمد بهرنگی، از پیشکسوتان خود او بود. فرزاد می خواست به دریا ها برود و جهان دگری را کشف کند و کرد و با مرگ قهرمانانه خود بر این کشف مهر زرین تاریخ را کوبید. او واقعا مسلح بود و سلاح بس برنده ای نه در دست، بلکه در مغز و افکارش داشت و همین خطری جدی بود برای جمهوری اسلامی. لذا او باید می رفت! به همین دلیل ملاهای حاکم بر ایران ابتدائی ترین حقوق یک زندانی در بندرا زیر پایشان گذاشتند و بدون رعایت حتا مراحل قانونی خود ساخته فرزاد و همرزمانش را به چوبه دار بستند. ما تردیدی در آن نداریم که رژیم با این اعمال جنایتکارانه به رفتن خودش سرعت می بخشد.

هموطنان خارج نشین، بیائید باهم بسیج کنیم مردمان ملتهای جهان را علیه این نا عدالتیها در ایران. نگذاریم جوانهای مملکت را به دلیل تظاهرات و نارضایتی از کنترولها و محدودیتهای بی رویه دستگیر و زندانی و شکنجه و اعدام کنند. اجاز ندهیم این رژیم وحشی و قرون وسطائی حتا لیبرال ترین نیروهای آگاه را از مملکت و بویژه زنان روشن فکر را فراری دهد. بیائید یک بار برای همیشه با گذشته تاریک خویش وداع گوئیم و آینده روشن و تابناک را ببینیم. رمز پیروزی ما در اتحاد ما و شناسائی حقوق همه انسانها است، نه بیش و نه کم.

هایدلبرگ، آلمان فدرال 11. 5. 2010 دکتر گلمراد مرادی

g-moradi@t-online.de

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.