دوستان ارجمندی که از من انتظار شعر و مقاله دارند، قطعا شگفتزده خواهند شد که این دیگر چه ماجرائیست. اما باری، یک شاعر و نویسنده هم میتواند ناخلف شود و مخترع هم از کار درآید. هر چند باید بگویم به این نتیجه رسیدهام که اندیشیدن منطقی در هر زمینهای که باشد، اگر همراه باشد با اطلاعات که این روزها از راه اینترنت در دسترس همگان قرار دارد، میتواند ثمر بدهد و شگفت شباهتی دیدهام میان شعر و اختراع: هردو فرا رفتن از دایرۀ ممکن موجود است و زدن به دل لایتناهی ناممکن موجود. جائی خواندم (به یاد ندارم از چه کسی) که چرخ را بزرگترین اختراع و نیز شعری دانستهبود که انسان خلق کردهاست. و چنین است: در هر دو، هم شعر و هم اختراع، نطفۀ آغازین اندیشه از گوشهای ناگهان در ذهن سر برمیدارد و از این به بعد دیگر باید دنبالش را بگیری و ول نکنی تا به ثمرش برسانی.
و باری، شش سالی پیش، فرودم از یک شیب بسیار تند و یخ زده که بر آن برف هم باریده بود، نطفۀ این اندیشه را در ذهنم پدید آورد. خودرو (مرسدس)ی که من میراندم هم به لاستیک زمستانی و هم آباس مجهز بود. اما برای لحظاتی من دیگر هیج کنترلی بر آن نداشتم. آغاز کرد پس از ترمز کامل به سرسره رفتن. به تقاطع رسیدم و تنها شانس بود که از هیچ سمت آن جادۀ پررفت و آمد خودروی سر نرسید. جادۀ متقاطع کفی بود و توانستم مجددا بر خودرو تسلط بیابم و اندیشه از اینجا شروع شد: هیچ چیز در اختیار من نبود. هیچ چیز. همان آن دو چرخ اسپایک پرمیخ و پره کوچک در کنار دو چرخ عقب در ذهنم نقش بست و این که این چرخها نه مجازند ترمز مستقل داشته باشند و نه میلکاردان مستقل؛ بلکه باید چرخش آنها در هر لحظه و بدون فاصلۀ زمانی تابعی باشد از چرخش چرخهای اصلی و تنها هنگامی که به آنها نیاز هست وارد عمل شوند و در بقیه موارد کنار روند.
شاید اگر یک مهندس مکانیک و آشنا به سیستمهای فنی به این اندیشه میرسید، میتوانست ظرف یکی دو ماه کار را تمام کند. اما من چهار سال وقت لازم داشتم. به ویژه که تصمیم گرفتم سیستم را تکمیل کنم و آن را برای چرخهای جلو هم طراحی کنم.
نتیجه سیستمی شدهاست که بنا بر بررسیهای کارشناسانه بدون جایگزین است، نه تنها هنگام ترمز که بل، هنگام حرکت میتواند به کار آید و جلوی بکسواد را بگیرد. در نتیجه وکیل پاتنتم آن را به عنوان سیستم کمکرانش (Fahrhilfesystem) به ادارۀ پاتنت آلمانی معرفی کرد. این سیستم بسیار ارزان است. سبک است و به ویژگیهای آئرودینامیک صدمه نمیزند. بنا براین با وصف این که به سادگی قابل بازکردن است نیازی نیست که حتی تابستانها باز شود و کنار گذاشته شود. حین حرکت میتوان آن را اکتیو و غیر اکتیو کرد. به یک خود رو تک دیفرانسیل توان یک خودروی جفتدیفرانسیل را میبخشد که چرخهایش به زنجیر چرخ مجهز باشند. برای سواریهای معمولی تنها قسمت عقب کافیست. و اما سواری دیفرانسیل جلوی که فقط به قمست عقب این سیستم مجهز باشد، تا حدودی (به شرط آن که چرخهای جلو گیر نکردهباشند) قدرت یک جفت دیفرانسیل را خواهد یافت که چرخ عقبش به زنجیر چرخ مجهز باشد (بر مبنای تجربههایم واروی این ممکن نیست. یعنی دیفرانسیل عقب را نمیتوان تنها به سیستم جلو مجهز کرد.). از بیرون دیده نمیشود (جز یک تکۀ کوچک). و اگر کلهگاوی دیفرانسیل عقب گیر کند، تا حدود ده الی پانزده سانتیمتر میتواند عقب خودرو را بلند کند و پیشش براند. اکتیو شدن آن سر و صدا و تکان ایجاد نمیکند و به گونهای طراحی شدهاست که امکان درگیری یکطرفه به کلی منتفیست.
گرچه این سیستم برای خودروهای آینده اختراع شدهاست، اما قسمت عقبش قابل نصب بر بسیاری از خودروهای موجود هم هست.
سیستم کامل (چهارچرخ) که ویژۀ خودروهائیست که بیرون جادهها مورد بهرهبردای قرار میگیرند (مثلا خودروهای ارتشی یا خدماتی و تحقیقاتی و...)، توان آن را دارد که چند دسیمتر خودرو را بلند کند و پیش براند. و در این مورد هم سیستم حین حرکت و در هر زاویه از چرخش چرخها قابل اکتیو و غیر اکتیو شدن است. المنتی که این مورد را ممکن میکند شبیهسازی و در حضور وکیل پاتنت با موفقیت آزمایش شد.
در عین حال سیستم قابل نصب بر خودروهای بزرگ (کامیون و تریلی و..) و حتی هواپیماست.
این نیز گفتنیست: برای مقابله با لغزندگی باید اصطکاک ایجاد شود و ایجاد اصطکاک با سیستمهای الکترونیک ممکن نیست. حتی آباس که جلوی انحراف حین ترمز را میگیرد، گاه خود خطرآفرینتر است، برای این که ترمز اصلا کار نمیکند. حتی نخستوزیر آلمان که یک فیزیکدان است بر این بنبست در مورد خطر لغزندگی صحه گذارد و گفت ما باید کاری در مقابله با این خطر انجام دهیم. وکیل پاتنتم به من توصیه کرد به او بنویسم: انجام شده است خانم مرکل! هنوز ننوشتهام. فکر کردم بهتر است پس از نمونهسازی بنویسم.
به دلایلی که ذکر شد، برای سیستمی که من اختراع کردهام، هیچ جایگزین مکانیکی دیگری (غیر از زنجیرچرخ و لاستیک اسپایک که در آلمان ممنوع شدهاست) وجود ندارد و نمیتواند به وجود آید هم؛ و این را نیز کارشناسان تأئید کردهاند. از همین رو با پرروئی بر آن نام نویدیاسپایک گذاردم. نویدی نامی ایرانیست و خواستم همه بدانند مخترع این سیستمی که سالانه میتواند جان دهها هزار نفر را نجات دهد و همین شمار را هم از فلج و قطع عضو و مجروح شدن و.. محافظت کند یک ایرانیست. همینجا به خرافهای هم اشاره کنم که ما ایرانیها بدان گرفتار شدهایم: اندیشه منحصر به انسان اروپائی و ژاپنی نیست. ما نیز میتوانیم و خوب هم میتوانیم.
متن اختراع توسط یک دکتر فیزیک که وکیل پاتنت است (وکلای پاتنت متخصصین طراز بالای فنی هستند.) تنظیم شدهاست. از آن آدمهائیست که نمونۀ وجدان کاری هستند. تا نسبت به عملی بودن وعملکرد مجاب نشود نمینویسد و دستش درد نکند؛ با کاری هفتاد ساعته که 15 ساعت آن حضوری بود، چنان آن را تنظیم کردهاست که مو لای درزش نمیرود و یعنی اختراع قابل دزدیدن نیست و من به ویژه به کمک یک مهندس قطعهساز این مورد را بررسی کردم. پس از ثبت، چندین مهندس مکانیک و یک دکتر فیزیک و استاد دانشگاه که در کار صنعت هم هست، اختراع را بررسی کردهاند و بر عملی بودن سرتاپایش تأکید نهادهاند. همۀ آنها به این نتیجه رسیدهاند که هیچ مرزی برای درآمد این اختراع نمیشود در نظر گرفت. در بررسی دولتی هم کارشناسی که سیستم را از جنبۀ مارکتینگ بررسی کرد بر همین صحه گذارد و اما بلافاصله درخواستی پیش نهاد که من خشکم زد. وارد جزئیات نمیشوم؛ گرچه این متن فارسیست. اما..... و چون با سکوت من مواجه شد، درخواست کمک ناچیزی را که برای نمونهسازی ارائه داده بودم، به رغم اعلام موافقت قطعی حضوریاش، با این بهانه، کتبی رد کردهاست: «آقای نویدی میخواهد اختراعش را بفروشد و نمیخواهد خودش را به زحمت بیندازد.» که اصلا من چنین چیزی نگفته بودم و از طرف دیگر اما نوشتهاست: «او نگران این است که اختراعش خریده و راهی کشو شود» که این را گفتهبودم؛ با این توضیح که بنابراین قصد ندارم امتیاز اختراع را یکجا به یک شرکت بفروشم و بقیۀ زندگیام را با وجدان زخمی سر آرم. و توضیح داده بودم که به همین علت هم تا کنون به هیچ کنسرنی مراجعه نکردهام و برنامهام این است که پس از ساخت پروتوتیپ از طریق یک سایت اینترنتی اختراع به مردم معرفی شود تا بعد وارد معامله بر سر واگذاری جزئی (هر شرکت برای خودش) شوم. و او هم تأئید کرد: «بله! کنسرنها چنین میکنند شما حق دارید و راه بسیار خوبی اندیشیدهاید.» و اما در پاسخ کتبیاش نتیجه گرفتهاست: «این نگرانی او تخمین موفقیت مالی اختراع را بسیار مشکل میکند.» جلالخالق!
من آدم خسیسی نیستم؛ اما در برابر فساد و وقاحت به شدت حساسم. باور (انگار بنا نبود بنویسم چه گفته است.) به هر رو چندین ماه وقت که صرف دویدن دنبال این امکان شد، از دست رفت. وکیل گرفتهام. اما میدانم که میدانند پیش ثبت تا 28 فوریه اعتبار دارد. پس کشش خواهند داد. بعد یا باید برای یک سال و نیم با پرداخت حدود 5000 یورو تمدید جهانی شود و یا درخواست پاتنت دهساله شود که بسیار گرانتر است. (حدود 25000 یورو) و حسابشان این است که درست که موظف به دادن این کمک هستیم. اما پاتنتش را که از دست بدهد تمام شدهاست: و دیگر هم چون وکیل گرفتهام لج کردهاند: همان ضربالمثل فارسی خود ما: دیگی که برای من نمیجوشد بگذار سندۀ سگ در آن بجوشد. و در این مورد هم مثل بسیار موارد این جهان قوانین واقعا غیر انسانیاند. اگر پاتنت تمدید نشود، از روز 29 فوریه، هر کسی که شرح اختراع را در اختیار دارد، میتواند بدون اجازۀ من از این اختراع استفاده کند.
در عین حال یک تیم شامل یک مهندس قطعهساز، سه مکانیک (دو نفرشان در عین حال دانشجوی سال آخر مهندسی مکانیک هستند.)، بدنهساز و برقکار آمادۀ همکاری برای ساختن نمونه (پروتوتیپ) هستند و از آنجا که در مراحل مختلف بررسی آن ارگان دولتی همه چیز اکی بود، خودرو سواری را هم خریدیم که کار را شروع کنیم. باری، گرفتاری من هم مالیست. هر آنچه را داشتهام در این راه تا کنون گذاشتهام و دست و بال دوروبریهایم هم خالی و شگفت این که بانکها مطلقا اعتبار و محل و شعبهای برای دادن اعتبار برای پیشبرد یک اختراع ندارند. هر اختراعی که میخواهد باشد.
گذشته از این بسیار دلم میخواهد، فردای آزادی ایران صنایع مربوط به این اختراع را بتوان به آنجا برد و حتی اگر مطمئن میبودم گیر سپاه پاسداران نمیافتد، همین حالا هم حرفی نمیداشتم. اما............
و بنا بر این از هممیهنانی که امکان و تمایل دارند در کار این اختراع سرمایهگذاری کنند، درخواست دارم با آدرس زیر به من میل بزنند. سیصد سهم از هزار سهم این اختراع واگذار میشود به بهای هر سهم 250 یورو. حدود صد سهم دیگر هم یا فروخته شدهاست که صرف هزینهها شده یا برای کسانی در نظر گرفتهام که از خود من بیپولترند.
و اما از آنجا که نمیخواهم گیر آدمخواران رژیم بیفتم، از دوستان درخواست دارم، دو سه نفری از میان اهل فرهنگ و سیاست شناخته شدۀ همین اپوزیسیون را به عنوان معرف، اگر من خودشان را به جا نمیآورم، معرفی کنند.
این هم آدرس ایمیل من:
لطفا در مورد بنویسید: Fahrhilfesystem
و شماره تلفن بدهید البته. اگر ممکن است تلفن ثابت. پس از دریافت ایمیل متن آلمانی و فارسی شرح (و دستور ساخت) و نیز برنامۀ من برای پیش بردن کار برایتان ارسال خواهد شد.
و با ذکر این نکته پایان دهم: آنانی که مرا میشناسند میدانند مذهب من حقیقت است. در آنچه نوشتهام سر سوزنی اغراق نیست. و البته اما، دوستانی که مایل به این سرمایهگذاری هستند، بدون بررسی متنها و ترسیمها و مشورت با اهل فن، اقدام نخواهند کرد.
سپاسگزارم
کیومرث نویدی
از کیانوش توکلی هم درخواست دارم این متن را رپورتاژآگهی به حساب آورد و پس از درج در صفحۀ نخست، لینکش را بگذارد قسمت چپ. البته فعلا نسیه حساب کند. یک سهم بابت این لطفش به ایرانگلوبال پیشکش میشود.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید