در بخش یکم بطور خلاصه به گوناگونی در ایران در ابعاد مختلف آن اشاره شد. همچین نقش حاکمیت که در چند دههی گذشته در سستکردن یا از بینبردن عوامل و شبکهی همزیستی مسالمتآمیز نقش فعالی داشتهاست. در واقع در پی ارتباط و تعامل واحدهای فرهنگی، اقتصادی، مذهبی و سیاسی با هم است که با افزایش میزان شناخت نسبت به هم روبرو خواهند شد و همین شناخت و آگاهی نسبت به همدیگر سخن از اتحاد را آسانتر مینماید. در دنباله به ناکامی احزاب و اپوزیسیون جمهوری اسلامی در عملیکردن طرح اتحاد اشارهشد.
باتوجه به تغییر و تحولات جامعه جهانی بویژه در چند دههی اخیر در برخی زمینهها سیر تحولات به گونهایست که ایستایی فکری را ناممکن و بیش از پیش زیانبار نمودهاست. اندیشهی بشر امروزه بیشتر از هر زمانی بسوی گفتمان توافقی و قرارداد روی آورده حتی در زمینههای فرهنگی. با این توضیح که از پیشینهی تاریخی اندیشه قرارداد اجتماعی ژان ژاک روسو بیش از دویست سال در اروپای غربی میگذرد.
توسعهی اندیشه بشری، گسترش فردگرایی، تعریف بیشتر و دقیقتر از حقوق و مفاهیم مربوطه، رشد و گسترش جریانات روشنفکری، مبارزات فمنیستی و برابریخواهانه و غیره با همگامی وهمراهی تکنولوژی پیشرفته ارتباطات، بشر امروزی را وارد عرصهای دیگر از سطح مطالبات کردهاست. شبکههای اطلاعرسانی و دیدهبانی، زندگی بشر امروزی را بسویی سوق دادهاست که میتوان ادعا نمود که در قسمت عمدهای از جهان، دیگر هیچکس یا هیچ حاکم و حاکمیتی یکهدار میدان نیست نه بلحاظ زندگی خصوصی بلکه در بعد جهانی و زندگی جهان اجتماعی آن کمتر کسی را میتوان یافت که تنها باشد، نه اینکه جسما تنها نباشد، مرگ احسان فتاحیان تنهایی تن وی را نشان داد ولی همدردی، همکاری، اطلاعرسانی و احساس همسنگری انسانهای آزادیخواه با احسان نشان داد که نه تنها احسان تنها نبود بلکه میشود گفت که جهانی با او بود.
توجه جهان و پیگیری عمیق و وسیع وقایع اخیر ایران از سوی بخش عظیمی از دولتها، سازمانها، مراکز حقوق بشری و حتی افراد در گوشه و کنار جهان را میتوان به درآمدن ایرانیان و جنبشها و مبارزات داخل کشور از انزوای کلاسیک خبری یا اطلاع رسانی تعبیر نمود.
جنبش اخیر در ایران به لحاظ بینالمللی دارای جایگاه و از سطح توجه خوبی برخوردار است، ولی مشکل کار از داخل و بیشتر در سازوکار اتحاد و سراسری کردن جنبش است. همچنانکه در بخش پیشین اشارهشد این جنبش هنوز تا سراسری شدن فاصلهی زیادی دارد. ولی ظاهرا این جنبش در فکر توقف نیست و روز به روز رادیکالتر خواهد شد، به تعبیری دیگر دامنه اشتراک در هر مرحله بالاتر رفته و افراد یا گروههای بیشتری خود را در بستر جنبش تعریف خواهند کرد. با این توصیف میتوان ادعا نمود که جنبش بسوی سراسریشدن در تکاپوست.اگر بخواهیم آناتومی نیروهای تحولخواه یا فاکتورهای قدرت ( مخالف حاکمیت ولی فقیه) در داخل ایران را ترسیم کنیم که به نحوی از انحاء خواهان تغییر و تحول هستند، میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
• احزاب و سازمانهای منطقهای و اتنیکی با گرایشهای گوناگون
• جنبش دانشجویی
• جنبش فمینیستی و زنان
• نیروهای اصلاحطلب
• احزاب و سازمانهای غیر اتنیکی با گرایشهای گوناگون
به باور من هر یک از گزینههای بالا در نوع خود یکی از بلوکهای قدرت تغییر هستند و هرکدام هم فلسفهی خاص حضور خودرا داراست. به همین جهت و در ادامه بحث اتحاد سیاسی و سراسریکردن این اتحاد نگاه به هریک از گزینهها لازم و ضروری مینماید. به تعبیری دیگر نادیدهانگاشتن خواستههای هریک از موارد بالا از یک سوی سرعت پروسه اتحاد را خواهد کاست و از سویی دیگر اگر چنانچه اتحادی هم بوقوع بپیوندد، پدیدهی ناکاملی خواهدبود. به همین خاطر جادارد که مجریان یا هرآنکس که به اتحاد میاندیشد، نگاهی روشن و دقیق به هر یک از بلوکهای تحولخواه بیاندازد و برای به هم رساندن یا پیدا کردن ثقل مشترک خواست و برنامههای طیفهای فوقالذکر طرحی نو دراندازد. آیا میتوان به پیداکردن چنین ثقل مشترکی امیدوار بود؟
نکتهی آغازین و بسیار اساسی برای چنین بحثی به نوع نگاه به ایران و چگونگی حق اشتراک نیروهای مذکور برمیگردد واینکه در این میان هیچ نیازی به اثبات فلسفهی وجودی نیست، به این معنا که یکی از این نیروها در پی اثبات عقاید و خوبی و بدی و فلسفهی وجودی خود برای دیگران باشد. مهم پیداکردن مکانیزم رسیدن به توافق نهایی است و نقطه آغازین برای شروع هم نقاط مشترک است و بس. به همین خاطر کالبدشکافی بلوکهای نامبرده و پیداکردن نقاط مشترک در میان آنان برای شروع لازم است. هرچند این نوشتار قصد وارد شدن به جزئیات این بحث را ندارد، ولی به گمان من و بطور اجمالی میتوان از موارد زیر بعنوان ویژگیهای مشترک در میان نیروهای تحولخواه یاد کرد؛ جدایی دین از دولت، دمکراسی پارلمانی، آزادی و برابری خواهی، جمهوریخواهی و ...، که فرصت مناسبی را برای پرداختن به امر گفتگو فراهم میآورد. بدون تردید هر یک از بلوکهای تحولخواه خواستههای سیاسی دیگری نیز دارند که آن نیز در ادامه بحث و در بستر و روند گفتمان سیاسی فیمابین روشنترخواهد شد و امید به دستابی راهحل یا نقطهی توافق بالا خواهدگرفت. آنچکه مهم و حیاتی است پیبردن به اهمیت گفتگو و بحث در میان احزاب و سازمانها و اینکه در این برهه از زمان بسیار ضروری است، ولی اگر همچون سی سال گذشته احزاب و سازمانهای مخالف رژیم از شروع گفتگو با هم دریغ ورزیدهاند یا ناتوان از اجرای آن باشند، چه باید کرد؟ به باور من در این حالت باید به دنبال آلترناتیوی کارساز گشت و آنهم نشست الیتهای سیاسی و روشنفکری با دخالت دادن دو جنبش بیطرف زنان و دانشجویی. این گفتگوها باید مداوم و دارای جوهر رفرمیستی باشد، رفرمیست به این معنا که به دنبال معانی، راهکارها، گزینشها و آلترناتیوها باشد. سعی این طیف در شفاف سازی و جذب جریانات و طیفهای سیاسی دیگر به داخل میدان گفتگو باشد. هرچند در این سطح نیز کارهایی انجام پذیرفته است، ولی نشستها و بحثهای انجام شده غالبا یا جهتدار بوده و یا اینکه فراگیر نبودهاست. به تعیبیری دیگر گفتمان آنان نباید سعی در کتمان یا نادیدهگرفتن دیگران باشد، بلکه جریانات تحولخواه غیرحزبی باید به این امر همچون یک کار تخصصی نگاه کرده و توان خود را در پیریزی و آغاز یک فضای سالم با هدف ایجاد یک گفتمان سیاسی تکثرگرا صرف نمایند.
نادیدهانگاشتن یا حذف، کم اهمیتکردن، برچسب و اتهامزدن، تکروی با احساس سکانداری، فرصتطلبی و پوپولیسم، مسیر را به انحراف بردن و یا اتلاف وقت و انرژی و غیره نهتنها ما را به هدف نخواهد رساند بلکه از مسیر دور انداخته و راه و امکان را برای فرصتطلبان بیشتر و بازتر خواهدنمود. به گمان من بودن و حضور هر یک از بلوکهای یادشده ضروری و تنها راه جلوگیری از سوءاستفاده خواهدبود. شاید این مسیر کمی دشوار و وقتبر بنماید، ولی در عوض مطمئنترین و پایدارترین روش دستیابی به دمکراسی واقعی در ایران خواهدبود.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید