رفتن به محتوای اصلی

یادداشتهای روزانه (4)
08.08.2009 - 17:12

1 - زندان کهریزک را به فرمان رهبر بستند و اکنون سناریو این است که با دستگیری و محاکمۀ دو تن از مسئولان آن کشتارگاه که ادعا می‌شود خودسرانه عمل کرده‌اند، سر و ته ماجرای مثله‌کشی‌ها و تجاوزهای گروهی در حضور زندانیان دیگر را ماست‌مالی کنند، برای که؟ برای آن شماری ازپیکرۀ مافیای حاکم، امثال پسر مطهری که به صدا آمده است. و یا پدر فاسد محسن روح‌الامینی تا بتواند باز بگوید: « تلاش‌های دشمنان مردم، نظام، امام، رهبری و شهدا برای مصادره فرزند عزیزم آب در هاون کوبیدن است و امروز همه وظیفه داریم دست در دست هم با وحدت خانواده بزرگ انقلاب اسلامی در راه پیشرفت نظام حرکت کنیم و فرصت‌طلبان را مأیوس کنیم».

چقدر باید یک آدم سقوط کرده‌باشد که برای نگاه داشتن جایگاهش در آن نظام مطرود، به این سادگی، حتی از روی نعش مثله‌شدۀ پسرش هم بگذرد. امثال مطهری و روح‌الامینی سال‌هاست که می‌دانند رژیم دارد جنایت می‌کند. اما، ماجرا تاکنون چنین آشکار نشده بود: تجاوز به برخی جوانان در حضور بقیۀ زندانیان حکایتی نیست که آنها که خود را پیروان اسلام راستین می‌دانند، بتوانند نزد فرزندان و همسرانشان برایش توجیهی شرعی بتراشند.

اعلام می‌کنند که همۀ این جنایت‌ها خودسرانه بوده‌است و با بستن زندان کهریزک و محاکمۀ دو تن می‌خواهند همۀ جنایتها را سرپوش بگذارند تا آقای دکتر روح‌الامینی رئیس انستیتو پاستور بتواند به مادر پسرش دست کم، باز دروغ بگوید؛ بگوید مثلا: «خودسرها دهان پسرمان را خورد کردند بابا! رهبر که نرفته بگوید او را بزنند.» باری، نه رهبر و نه احمدی‌نژاد و نه آقا مجتبا نرفته‌اند ندا را نشان کنند برای هدف قرار دادن یا ترانه را برای تجاوزکشی و.. اما، این مثله‌کشی‌ها و به ویژه تجاوزهای درحضور دیگر زندانیان، بدون آگاهی و رواداشت شخص رهبر و آقا مجتبایش نمی‌توانسته‌اند رخ دهند؛ اینها همه جزواتی هستند از تئوری قسر حضرت مصباح یزدی که خشونت را ساما‌ن‌گر اصلی هستی می‌دانند. خدای آقای مصباح یزدی جنایتکار پلیدی است که زلزله و سیل و ‌آتشفشان را تنها برای ارعاب آفریدگانش بر آنان نازل ‌می‌کند، بندۀ آن ابلیس تبهکار که حضرت مصباح باشد و پیروان نابکار ایشان که آقا مجتبی و پدر بزرگوارش باشند هم، باید تجاوز در حضور هم‌زنجیران را در مورد به قول خودشان «گردن‌کلفتها» روا بدارند: «ما با گردن‌کلفتها اینطور می‌کنیم.»، این نمی‌تواند بدون روادید آنان بوده‌باشد: النصربالرعب. و این رعب چگونه ایجاد می‌شود؟ یک راهش این که روا بدارند که نزینگان هارشان پس از درسپوختن‌های پرشمار تا حد پاره کردن مقعد جوانی دلیر او را آزاد کنند، تا همه بدانند این دیگر خود ابلیس است که بر ایران حکم می‌راند و ماستها را کیسه کنند. می‌بینیم اما، که حضرات کور خوانده‌اند. خشونت تا حدی موجب جازدن انسان‌ها می‌شود. از حدی که بگذرد، ترسوترین آدم‌ها هم میل به پایداری می‌یابند. خشم در کنار عشق و شرم یکی از سه پایه یا بنیاد انسان و انسانیت است؛ شیران شرزه توزنده (عصبانی) می‌شوند اما خشمگین نه. انسان خشمگین در برابر خود ابلیس هم پس نمی‌نشیند؛ تا چه رسد به نمایندگان حقیرش مصباح و آقا مجتبا و پدر نابکارش: می‌بینیم: کار به جائی رسیده‌است که متروسواران هنگام خروج از زیرزمین با شعار همگانی مرگ بر دیکتاتور از پله‌ها بالا می‌روند.

در عین حال، این که با چه انگیزه‌ای و کیان را می‌خواهند به عنوان عوامل خودسر کهریزک دمر کنند، در این تغییری نمی‌دهد که بستن زندان کهریزک و جایگزین کردن فشنگهای جنگی با پلاستیکی گونه‌ای عقب‌نشینی هم هست. همین به جوانان ما دل می‌دهد؛ به آن جوانی که پس از تجاوز مرگبار، آزادش کردند که برود به همه بگوید که خود ابلیس بر ایران حکم می‌راند، بگوئیم: عزیز! خودت را پیدا کن. دندان‌های شکسته‌ و پارگی رکتوم و کوفتگی‌ها و زخم‌هایت ترمیم و درمان می‌شوند. نگذار روحت کشته شود؛ جسمت که ترمیم شد، باز برو به میدان و بغر پهلوان... بغر! ننگِ عمل آغامحمد پلید بر لطفعلی‌خان زند نماند، بر آن خواجۀ فرومایه ماند. فردایش، هنگامی که فرومایه به سمت پهلوان رفت و به تسخر و طعنه، پرسید: «ها... لطفعلی....؟!» پهلوان شریف آخرین تیر ترکش را راهی او کرد: «من از تو نمی‌ترسم. خواجۀ پلید!» می‌دانست دمی دیگر زبانش را خواهند برید و این آخرین جمله‌ایست که می‌تواند برآورد؛ او تنها مانده بود؛ ما اما، تنها نیستیم: «نترسیم! نترسیم. ما همه با هم هستیم.»

2 – این مضحکه‌ای که با شعار «مرگ بر موسوی» در آمریکا راه انداخته‌اند، حقا دل به هم‌زن است. علم کردن پرچم شیروخوشید و تحمیل آن بر شاخۀ برون‌مرزی جنبش سبز نیز یک جنگ روانی‌ بس زشت.

خانم‌ها و آقایان سلطنت‌طلب! دموکراسی نسبت عکس دارد با آزادی فردی: و این اصل از دوران روسو شناخته شده‌است: یک فرد تنهازی در چارچوب ممکنات، هر آنچه بخواهد می‌تواند بکند. هنگامی اما که همسر یا همراهی دارد، یا باید او را منکوب خود کند، یا از برخی از تمایلات خویش به خاطر او بگذرد، در یک جمع سه‌نفره، دایرۀ آزادی او باز کمتر می‌شود و.... تا برسیم به یک جامعۀ بیش از هفتاد ملیونی. در چنین جامعه‌ای اگر نخواهیم جماقدارانه، همچون مقام معظم رهبری همگان را خفه کنیم، ناگزیریم در حوزۀ عمومی به خواست اکثریت گردن نهیم و مثلا پرچم ملی را آنچنان بپذیریم که اکثریت می‌خواهد و البته حق داریم که سعی کنیم اکثریت را مجاب کنیم که خواستۀ ما درست‌تر است. منطقی‌تر است. البته نه با چماق یا عربده یا رگان گردن به حجت قوی، فقط و فقط با دلائل قوی معنوی.

مردم ایران بر سر پرچم سه‌رنگ ایران اتفاق نظر دارند، اما بر سر نشان شیروخورشید چنین نیست. شما می‌توانید در مجلس موسسان آینده بکوشید که دوباره، این نشان آذین پرچم سه‌رنگ ایران شود. اما، تا آن هنگام ناگزیرید رأی اکثریت فعالین جنبش سبز (شاخۀ برونمرز) را بپذیرید. یا آن که به کل، حسابتان را سوا کنید. وارد تظاهراتهای آنها نشوید و برای خودتان جداگانه تظاهرات برگذار کنید. هیچ اشکالی ندارد که گرایشهای سیاسی سکتاریستی، در تظاهرات گروهی خودشان با نشان و بیرق و پرچم ویژه‌شان حضور یابند. اما، تحمیل نشانی که مورد توافق اکثریت نیست و از یک هویت سیاسی ویژه حکایت دارد، بر جریانی که ناشی از یک توافق همه‌ملی‌ست، جز ایجاد نفرت نسبت به گروهی که آن نشان را شناسۀ خودش کرده‌است چه فایده‌ای دارد؟ مجاهدین به این نتیجه رسیده‌اند که هنگام پیوستن به شاخۀ برون‌مرزی جنبش سبز، نشان و علم و کتل و عکسهای خودشان را کنار بگذارند؛ سلطنت‌طلبها هم کاش عاقل شوند و اگر نه یار شاطرند، بار قاطر دست کم نشوند. سالها پیش شاهزاده رضا در مصاحبه‌ای که با او داشتم، هنگامی که اشاره به این حرکتها کردم، گفت: «من چه کنم با این کاسه‌های داغ‌تر از آش؟» خانم‌ها، آقایان! انقلاب نوین ایران تنها علیه مافیای حاکم نیست، علیه هرگونه‌ای از اقتدار سنتی‌ست، علیه هر اقتدار سیاسی‌ای که مشروعیت خویش را از آسمانها می‌جوید و نه از رأی و نظر مردم حی و حاضر. میرحسین موسوی، با هر چه کرده‌است و هرچه بوده‌است، در حال حاضر در برابر مافیائی قد علم کرده‌است که از هیچ جنایتی علیه مردم ایران ابا ندارد. شعار شما علیه میرحسین موسوی، دقیقاً ایستادن در برابر رأی و نظر مردم حی و حاضر است که حتی اگر بهانه جسته‌اند، بهانه را در آدمی به نام میرحسین موسوی یافته‌اند؛ مطمئن باشید که آن مردم اما، دیگراهل چک سفید دادن به کسی نیستند. تحمیل آن پرچم شیروخورشید نشان بر جنبش سبز نیز، توجیهی نه زمینی که آسمانی دارد؛ نظر شما این است که ایران سلطنتی بوده‌است، دوهزار و پانصد سال پیشنیۀ شاهنشاهی داشته و باید چنین بماند. اما، آن کس که شما می‌خواهید به جای کوروش بر تخت سلطنت بنشانیدش می‌گوید که اگر از چنگال این رژیم درآمدیم و تک تک مردم از من خواستند شاه شوم، در خدمتشان خواهم بود. کاسۀ داغ‌تر از آش نشوید.

خانم‌ها و آقایان! نجات سرزمینی که شما می‌خواهید بر آن شاهنشاهی اعمال کنید، از چنگ مافیای حاکم، تنها نجات از چنگ آنان نیست؛ نجات از نیستی‌ست؛ اگر اندیشیدن در شما به کل نمرده‌است، به آنچه می‌گویم بیندیشید: از یک سو ایران را دارد کویر می‌بلعد و از سوی دیگر بنای موریانه خوردۀ آن تمدن بیمار، در آن سرزمین، تنها با دیرک‌های نفت سر پا مانده‌است. دو فاجعه همزمان فرود خواهند آمد: آنگاه که دیگر نفتی نماند و طاق و دیوارهای آن تمدن به تمامی فروریزد، در آن سرزمین، دیگر جز واحه‌هائی همه جا کویر خواهد بود؛ طوفان‌های پیاپی گرد و غبار وشن در شهرهای مرکزی ایران، طلایه‌های لشکر کویرند. در چنان جهنمی خود شیطان هم حاضر به شاهنشاهی نخواهد شد؛ و مافیای حاکم را اما، تنها یک اجماع همه‌ملی می‌تواند از اریکۀ فاشیستی‌اش پائین کشد. فعلا نفتی برای فروش در اختیارش هست و مشتی بیمار روانی سادیستی هم که مزد بگیرند و به آن جوان یل و ترانه موسوی تجاوز کنند و ندا را به تیر غیب گرفتار آرند و سهراب‌ها را بکشند.

اگر پرچم شما نشان پذیرفته‌شدۀ همگانی می‌بود و صداهائی علیه آن برمی‌خاست، من سردهندگان آن صداها را به اندیشیدن فرامی‌خواندم؛ اکنون اما، ناچار شما را به اندیشیدن فرامی‌خوانم؛ و می‌پرسم: آیا اندیشه در شما به کل نمرده‌است؟!

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.