رفتن به محتوای اصلی

مرگ مشکوک امیر ساران و اندوهی بی پایان
08.03.2009 - 17:12

امیر حشمت ساران در پی به وخامت گراییدن وضع جسمی اش به بیمارستانی در بیرون از زندان رجایی شهر منتقل شد و روی تخت بیمارستان در حالی که دستانش با دستبند به دستگیره تخت قفل شده بود، به کما رفت و به راستی چه شد؟ (که به کما رفت) و ناگهان جان سپرد؟

بابک پسر زنده یاد امیر می گوید روز دوشنبه برای ملاقات پدر به زندان رجایی شهر رفته اما حال پدر آنقدر وخیم بوده که او را به سالن ملاقات نیاورده بودند. این پرسش مطرح است که چرا اگر حال امیر ساران روز دوشنبه تا این اندازه وخیم بوده که نتوانسته اند او را برای ملاقات با پسرش به سالن ملاقات بیاورند، او روز پنجشنبه به بیمارستان منتقل شد؟ در این دو روز در دخمه های زندان رجایی شهر بر امیر ساران چه گذشت؟ همان که بر سر اکبر محمدی و یا ولی الله فیض مهدوی و یا ابراهیم لطف الهی گذشت گریبان امیر ساران را هم گرفت و او را به کام مرگ کشاند و یا چه؟ و چه کسی پاسخگوست؟

از سالهای سیاه اعدام های شبانه فوج فوج زندانی سیاسی عبور کنیم که صحبت از آن خط قرمزی بوده برای همه جناح های حکومت، و برسیم به اکنون، که حکومت اسلامی سعی دارد وانمود کند که حقوق بشر به خوبی در ایران رعایت می شود (شاهرودی در قطر این را گفت)؛ و حتا حقوق متهمان عادی چه برسد به زندانیان سیاسی که اتهام شرافتمندانه ای دارند. مگر نه آنست که بهداشت و درمان و تغدیه و امنیت زندانیان در زندان بر عهده سازمان زندان ها و قوه قضاییه است؟ در مورد مرگ رازآلود اکبر محمدی دانشجوی فداکار که پیش از مرگ در اعتصاب غذا بسر می برد، معاون دادستان تهران سالارکیا گفت او بر اثر فروکش کردن فشار خون و سکته ناشی از اعتصاب غذا جان سپرد و در مورد ولی الله فیض مهدوی 28 ساله در حالی که ابتدا خبر از سکته او داده بودند، ادعا شد که این زندانی سیاسی در دستشویی زندان خودکشی کرده و در قضیه مرگ سراسر مشکوک ابراهیم لطف الهی دانشجوی سنندجی در زندان اطلاعات هم بازپرسان پرونده ادعا کردند که او در سلول اش (سلول یک زندان امنیتی که 24 ساعته توسط نگهبان ها سرکشی می شود) خودکشی کرده، همانند زهرا بنی یعقوب پزشک جوانی که همراه با نامزدش در پارک توسط ماموران امر به معروف و نهی از منکر بازداشت و زندانی و در نهایت گفته شد که در سلول اش خودکشی کرد. در قضیه ابراهیم پزشکی قانونی در گزارشی ضمن اشاره به شکنجه وی، شکستگی بینی و جمجه ابراهیم پیش از مرگش را تایید کرده بود؛ و مرموزانه آنکه در اکثر موارد ماموران امنیتی (به راستی از ترس برملا شدن چه؟) شبانه جسد زندانیان را در خاک دفن و فرصت حقیقت یابی خانواده ها را کور کردند. آری، اینچنین است که ما به اینگونه مرگ ها مشکوک هستیم و می خواهیم کنجکاوی کنیم و پی ببریم به علت بی توجهی و سهل انگاری مسئولان زندان رجایی شهر به امیر ساران، و بدانیم که چرا آنقدر دیر او به بیمارستان روانه شد! آری ما مشکوک هستیم به شرایطی که زندانی بیمار در آن قرار می گیرد و بجای مداوا (مانند قضیه اکبر محمدی) دستش را به تخت قفل می کنند و صدای فریادش را با چسبی که بر دهانش می زنند در گلو خفه می کنند تا به گوش نماینده ی مجلسی که برای بازدید به زندان آمده نرسد! آری ما مشکوک هستیم به این شرایط!

امیر ساران آزاده بود!

در گیرودار فعالیت های سیاسی و به قول زنده یاد امیر ساران "مبارزات خیابانی و درگیرانه" مان، با خانواده ی بسیار صمیمی ساران آشنا شدم. آنها در خانه ای استیجاری در کرج زندگی می کردند. معمولا آخر هفته ها به همراه چند تن از دوستانم در جبهه دمکراتیک ایران به قصد هماهنگی فعالیت هایمان با بچه های کوشا و مبارز ساکن کرج به امیر می رفتیم و با گروهی پرشور از جوانان مواجه می شدیم که او با تلاش و پشتکار به دور خود گرد می آورد تا مجهزشان کند به "تاکتیک های موثر" برای برپایی گردهمایی های اعتراضی مان که در آن روزهای پر تب و تاب سال 1382 بی باکانه برگزار می شد.

امیر ساران مردی مقتدر و در مواجهه با ماموران سرکوبگر نترس بود. او با ماموران در تظاهرات های خیابانی و یا با قضات در محاکم قضایی و حتا با زندانبانان زندان ها بحث و جدل می کرد و به هر طریق ممکن سعی داشت متفاعدشان کند که کارشان تمام است و روزی از همین روزها رفتنی هستند. "امید" پر بود در سراسر وجود این مرد. این امید را با جسارت واژه هایی که به زبان می راند، پر و بال می داد و منتقل می کرد به درون قلب تک تک آدمهایی که به دلایل مختلف و حتا متفاوت به دورش گرد می آمدند. آنها به راستی خواستار تغییر بودند. بیانیه چاپ می کردند؛ برای سالگرد 16 آذر و یا به مناسبت فرا رسیدن 18 تیر و یا حتا در حمایت از فراخوان معلمان به اجتماع در برابر خانه کار! آنها با رسانه های فارسی زبان گفتگو می کردند تا صدایشان را جمع بیشتری از مردم بشوند. آنها اساسا می کوشیدند تا به هر طریق ممکن شمار بیشتری از مردم کوچه و بازار را در جریان فعالیت های خود قرار بدهند. شیوه کارشان زبان به زبان شدن با مردم و گفتگوی مستقیم با آنها بود و دعوت کردن شان به حضور در تظاهرات خیابانی مسالمت آمیز!

بی باکی امیر ساران تا اندازه ای بود که تقریبا اکثر اعضای خانواده و بستگانش را به تظاهرات هایی که به مناسبت های مختلف در تهران برگزار می شد می آورد. تظاهرات مسالمت جویانه به مناسب 16 آذر در روبروی دانشگاه تهران را به خاطر می آورم که او در جلو صف مان در حرکت بود و همسر و فرزندان و دوستان و آشنایانش در اطرافش. تصور کنید نیروهای امنیتی و پلیس چه حالی پیدا کردند وقتی که قصد داشتند او را بازداشت کنند اما دیدند که اعضای خانواده اش هم در طلب بازداشت شدن همراه پدر خانواده بودند.

الهه نازجو زنی مهربان و مادری فداکار و همانند همسرش امیر حشمت نترس بوده است. پس از زندانی شدن امیر، او در تابستان سال 1383 به همراه جمع دیگری از مادران و فرزندان به مقابل دفتر سازمان ملل در تهران رفت و بازداشت شد و مدتی را در بازداشتگاه امنیتی و بدنام 209 سپری کرد و آزاد شد و دوباره تلاش برای بازتاب صدای حق طلبانه همسر زندانی اش را از سر گرفت.

برای هر چه منسجم تر شدن مبارزان کرجی، امیر ساران گروهی به نام جبهه اتحاد ملی را تشکیل داده بود که اعضایش همسایه و فامیل و دوست و آشنا بودند و در یک کلام هم محله ای ها اما از آن رو که فعالیت جمع آنها بی پرده و شفاف بود ماموران امنیتی خیلی زود آنها را شناسایی کردند و به گردهمایی شان یورش بردند و ده ها نفر را بازداشت نمودند. او در دادگاه انقلاب به اتهام تشکیل گروه غیرقانونی به هشت سال زندان محکوم شد و روانه زندان گردید. در 5 سال گذشته امیر تنها توانست یک بار از زندان به مرخصی برود. در پایان آن مرخصی او که خود را گناهکار نمی دانست با پای خود به زندان برنگشت و در خانه منتظر ماند تا ماموران زندان وادار شوند به زور او را دوباره به زندان بیافکنند. با وجود بیماری، امیر حشمت ساران تا روز پنجشنبه گذشته در دخمه های ناامن زندان دهشتبار رجایی شهر زندانی بود و خانواده اش در دلهره و نگرانی؛ دلهره ای که با مرگ او تا ابد به اندوهی بی پایان مبدل گردید.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.