رفتن به محتوای اصلی

اگر من زنم همه روزهایم ارزانی مردانی که...!
05.03.2010 - 16:12

این هم یک زن نوشت کهنه است برای یک زخم همیشه تازه

به مناسبت روز زن، وقتی زنان دگر اندیش کشورم به جرم برابری خواهی یا در حبس و یا پرونده دار و یا از خانه رانده و یا از همه جا مانده و یا در خانه غریب افتاده اند، هیچ انگیزه ای برای تبریک به مناسبت روز زن نمی یابد آدم... مطلب جدید نوشتنم هم نیامد وقتی جدید ترین نوشته هایی که از ایران به روز می شود گزارش وضعیت شیوا نظر آهاری و بازداشت دوباره هنگامه شهیدی و بی خبری از آذر منصوری و بیماری بدرالسادات مفیدی و اعدام خواهر کرد ما و شکنجه و کشته شدن آن یکی زن دیگر در یک زندان گمنام و بی قراری های مادر سهراب زیر همان عکس سبز پسرک نداشته و دل آزردگی های ندا برای فرهنگ لغت سخیف دولتمردان در تعریف نام زیبای ندا است و چشم انتظاری و شب نشینی زنان در برابر اوین و هزاران قصه تلخ دیگر زنانه است.... این متن کهنه زنانه را باز تکرارش می کنم به یاد همه روزهای زنی که ما مسولانه در گوشه ای از شهر در یک اتاق دربسته در ایران روزمان را جشن می گرفتیم ومسولان مردسالار نیز ناگهان وارد می شدند و بساط را برهم می زدند و گمان می کردند که پیروز شده اند تا همین یک روز را هم از ما بگیرند....روزمان هم ارزانی شما که در شعورتان زن یعنی شرم و در شرع شان، تجاوز به شعور زنان حرام نیست

 

اگر من زنم.....

بی شک در قاموس زن و مردی که پدر و مادر شدن نسل من، گناه بزرگ شان است، هذیانی بیش نیست «زیر باران با زن خوابیدن». حتما پردهها حسابی از خجالت پنجره ها درآمدهاند و نگذاشته اند احیانا آفتاب و آمیزش، در سوز و سوزش شکل گیری نطفه ناخواسته «نسل من» با هم شریک باشند . آفتاب که خوب است مهتاب هم که بخواهی نخواهی بیدار ناگزیر میدان همآغوشی های شبانه پدران و مادران نسل من بود هم آخر نتوانست راز این پنجره های «بسته» به روی «بستر» را بفهمد.

حاضرم شرط ببندم که رقص و رایحه باد هیچ نقشی در نقشه آن شب پدر و مادر نداشت و قطعا هیچ برگ و گلی گذرش به پوست تن مادر نخورد و به طنز می مانست اگر احیانا کسی آن وسط میان وظیفه دشوار همخوابگی، هوس یاس و نرگس به سرش می زد و دلش خنکای چمن می خواست و بعد داغی تن. اصلا «تکلیف” بود انگار و خدای شان نیز آن بالا، درست عین معلم، منتظر نه ماه بعد ماند تا خط بزند این مشق پرغلط را.

خط خوردم مادر! خط خوردم پدر! دسته گل آنشب تان حجمش چند گرمی کمتر از حجم دلخواه جامعه مردسالارانه شد و از قضا همین جنس نابرابر نیز برشانه شهنه های شهر سنگینی کرد. با این همه اما گمان نکنید به نوشته شدن ام بر صفحه ناصاف سرزمینم پشیمان ام. نه! تنها نگرانم مبادا ندانید که اصلا مشق آن شب شما برای همین خط خوردن نوشته شد و تا ابد غصه خط های نشسته روی صورتم را بخورید. خب شما چه می دانستید بازی بیزاری جامعه از جنس دوم را ؟ ژنهایتان که به آژان های ژنده پوش این عصر آشنا نبودند تا یک طوری در هم آمیزند که من پسر زاده شوم و نه دختری که گردن فرازیاش، گردن تان را کج کند میان در و همسایه. پس گردن بالا بگیرید که من تنها زن خط خورده و عصیانگر تاریخ نیستم. یک دشت پر از اسب رمیده پیش روست.

به ارغوانی مانندم که اگرچه نفس ام پس پسک میرود از بس که گردن دراز کرده ام تا یال و بالم بیرون کشم از سکون و ماندن اما خسته راه نیستم. در میان همجنسان دیگرم که در هر دم، نداشته ها یمان را فرو می بلعیم و در هر بازدم، دستآورده های خویش را به دشت می بخشیم، تنها نیستم. حالا هزار شکارچی و دام هم بیاید پی مان، اصلا همه مان در قفس، فردا قفس اگر خود نفس جامعه شد چه؟

درست است که خط خورده ایم ما اما دیگر تمام شد آن روزها که تب می کردیم و داغ می شد تنمان وانگار گرده و گردنمان به گل می نشست از حجم سنگین دو گلوله گناه وارهای که با خود بر سینه یدک میکشیدیم. دیگربرای پنهان کردن این دو عقاب روی سینه، دختران دشت، شرم نمی کنند و دوکتف استخوانی را به دوسو خم نمی کنند و قوز نمی کنند و انحنائی عبث را بر قامت خویش صلیب نمی کشند. عقابها می رقصند و یال بلند “اسب تمنا” نیز موج می گیرد بر پیکره ناب زنانه، آنگاه همه روزها روز زن میشود و شرم نیز تنها به گاه لمس و نیاز پاک و ناب، گونه سرخ و داغ میکند ورنه شرم واقعی برای آنانی است که اگرچه در سالنامه اسلامی شان، روزی را به نام زن سند زده اند اما در مذهب شان یک نیمروزهم زن را برابر با نیمه مردانهاش، تاب نمی آورند و مدام خط می زنند.

اگر من زن ام، همه روزهایی که به نام من است تقدیم به همه مردانی که فکر میکنند برای داشتن و دیدن کودکم باید منتظر لطف و منت بیکران مرد باشم ...اگر من زنم همه روزهایی که به نام من سند خورده تقدیم به آنانی که من باید برای چادر و چکمه ام، به چه کنم چه کنم افتم تا مبادا دین نداشته مردان شهرم با نیش باز و پای نازی برباد رود...اگر من زنم، روزم تقدیم به آنانی که چون نامم به خاطر عشق در شناسنامه شان رفت تا ابد باید اجازه خروج و ورود و اشتغال و تحصیل و هزار و یک کار و بار دیگر نیز با امضا و الطاف مردانه آنان برایم مقدور شود، اگر من زنم ، روزم ارزانی آنان که خون بهای شان برتر است و خون بهای من برابر با دیه ناکارآمد شدن و زار شدن ابزار مردانگی شان است، در عوض بگذارند ما و باقی مردانی که هرگز فکر نمی پندارند چند گرم اضافه وزن، می توانست حقوقمان را برابر کند، عین آدم کنار هم زندگی کنیم و آنگاه همه روزها به نام مان باشد؛ روز آدم.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.