رفتن به محتوای اصلی

اعراب و جنبش سبز
04.03.2010 - 14:12

متاسفانه یک سوء تفاهم جدی در میان بخش‌های قابل توجهی از مردم خاورمیانه، به خصوص بین مردم مصر، لبنان و یا فلسطین درباره‌ی جنبش سبز وجود دارد. بسیاری از افراد در این کشورها یا از ماهیت واقعی جنبش سبز خبر ندارند و یا این جنبش را در جهت مطامع و منافع کشورهای غربی، به خصوص آمریکا تلقی می‌کنند.

تعدادی از آنها حتی جنبش سبز را نماینده منافع و خواسته‌های طبقات مرفه و غرب‌زده می‌دانند که پیروزی‌شان در ایران ممکن است علیه منافع سیاسی اعراب در مواجهه‌شان با آمریکا و اسراییل باشد. اگر چه بیانیه اخیر گروهی از روشنفکران عرب در حمایت از جنبش سبز، تحول قابل توجهی محسوب می‌شود؛ با این وجود تصور عمومی در کشورهای عرب مسلمان را باید بسیار جدی گرفت.

اینکه چرا بخش قابل توجهی از مردم عرب اینگونه تصوری از جنبش سیاسی ـ مدنی سبز دارند، خود پرسش مهمی است که باید به آن پرداخت؛ ولی در تحلیل نهایی مسئولیت عمده بر عهده دلسوزان جنبش سبز ایران است که با ایجاد ارتباط، نظرات خود را در میان روشنفکران، فعالین و اقشار سیاسی منطقه خاورمیانه گسترش داده و آنها را قانع کنند که پیروزی این جنبش، نقش مثبتی در مبارزات مردم عرب در نیل به دموکراسی و حقوق بشر ایفا خواهد نمود. واقعیت این است که حمایت مردم خاورمیانه، به خصوص مسلمانان منطقه از جنبش سبز، نقش مهمی در تضعیف مشروعیت بین‌المللی دولتی که خود را اسلامی و ضد امپریالیست و طرفدار مظلومان مسلمان منطقه می‌داند، خواهد داشت. محبوبیت پروژه سیاسی جنبش سبز باید توهم مظلوم‌گرایی احمدی‌نژاد در بین بخش‌هایی از مردم مسلمان منطقه به خصوص لبنان و فلسطین را بی‌رنگ نماید. این یکی از مسئولیت‌های فعالین جنبش دموکراسی‌خواهی است. با این حال به نظر می‌رسد که متاسفانه اهتمام جدی در این زمینه صورت نمی‌گیرد. در واقع یا به عرب‌ها توجهی نمی‌شود و یا در بدترین حالت، برخی اشخاص چنان به عرب‌ها نظر می‌کنند که گویی آنها قرن‌ها پیش با آوردن اسلام به ایران، مسئول مصیبت سیاسی کشور یعنی استبداد سیاسی هستند. گاهی در صحبت‌های خصوصی بین برخی هم‌وطنان ایرانی شاهد چنان نظرات نژادگرایانه‌ای در مورد اعراب هستیم که مایه شرمندگی است. واقعیت این است که پاره‌ای از سیاست‌های عوام‌فریبانه حاکمیت در ایران این نوع واکنش‌های رقت‌آور را تشدید می‌کند. شعار نامیمون “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” که در تظاهرات روز قدس گذشته عنوان گردید، نمونه‌ای از این گونه واکنش‌ها است.

انحصارطلبان حکومتی با آن گفتمان پوپولیستی و عوامفریبانه، بسیاری از ارزش‌های متعالی را لوث کرده‌ و اهداف والا را از محتوا تهی نموده‌اند، مبارزات رهایی‌بخش را به سم افراطی‌گری و خشونت آلوده‌اند، استقلال را به ابزار سلب آزادی و انزوا از جامعه بین‌المللی معنا کرده‌اند، کمک به تهیدستان را تبدیل به خرید حمایت و مشتری‌مداری کرده‌اند و یا حمایت از مردم فلسطین را با ضد یهودیت و اهداف نژادپرستانه رقم زده‌اند. در این بستر، حاکمیت عملا ارزش‌های متعالی را به ضد خود تبدیل نموده بطوریکه اسلام حکومتی، گریز از اسلام را تشدید نموده، ضدیت با آمریکا، طرفداران آ‌مریکا را افزایش داده و مخالفت با امپریالیسم، سیاست‌های امپریالیستی را توجیه و تهذیب نموده‌اند.

در بستر چنین معادلاتی است که رژیم تجاوزگر اسراییل بیش از هر چیز دیگر به طور غیرمستقیم از گفتمان افراطی انحصارطلبان حکومتی سود برده و سلطه ظالمانه خود را بر مردم مظلوم فلسطین توجیه می‌کند.

دقیقا به خاطر چنین وضعیتی است که جنبش مدنی و افراد طرفدار آن باید بیش از دیگران آگاه، عقلانی، صبور و غیراحساساتی باشند و از افتادن در تله نابکار استدلال استبداد مذهبی احتراز نمایند و از این دیالکتیک نابخردانه که “هر آنچه که ضد یک پدیده بد باشد، ضرورتا خوب است و بالعکس” دوری جویند. طبق این استدلال مثلا چون دولت بوش و یا نئوکنسرواتیوها بد هستند، پس هر جنبش و رژیمی که ضد بوش و نئوکان‌ها است، ضرورتا خوب و مترقی ارزیابی می‌شود. به این ترتیب لابد رژیم‌های ضد انسانی صدام حسین یا کره شمالی باید مترقی و عادل محسوب شوند.

شعاردهندگان “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران”، متاسفانه دقیقا همین تفکر و ایده حاکمیت را دنبال کردند، با این استدلال که “چون این حاکمیت بد، مدعی طرفداری از غزه و لبنان است، باید نتیجه گرفت که آنها باید بد باشند و ما باید مخالفشان باشیم”.

واقعیت این است که سیاست بین‌المللی و مسائل مربوط به ائتلاف و جهت‌گیری سیاسی خیلی پیچیده‌تر از این استدلال‌های سیاه و سفید است. در این آشفته بازار روابط سیاسی و اجتماعی و حیات مبارزاتی پیچیده، راه‌ها و قضاوت اخلاقی ما در مورد یک فرد و یا یک حکومت نباید تنها این باشد که ببینیم دوست و یا دشمن این فرد یا حکومت کیست. قضاوت ما باید از اصل عدالت پیروی کند. به عبارت دیگر باید موقعیت آن فرد یا حکومت را در قلمروهای مختلف حیات سیاسی و در ارتباط با روابط چندگانه و حتی متعارض آنها، توانایی‌ها و محدودیت‌های آنها و بالاخره در عمل‌شان مدنظر قرار داد؛ چرا که یک فرد یا حکومت نه یک علاقه، بلکه منافع مختلفی (مثلا سیاسی، اخلاقی، داخلی یا بین‌المللی و …)‌ دارد که بر حسب آنها روابطش با دیگران تنظیم می‌شود.

فعالین جنبش سبز باید بر این پرسش مهم تامل کنند که چرا حاکمیت ناحق ایران اینقدر بر طبل دفاع از آرمان مردم فلسطین و شیعیان لبنان می‌کوبد و چرا بخش‌هایی از فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها از حکومت احمدی‌نژاد جانبداری می‌کنند؟

برای جنبش سبز حیاتی است که حمایت بین‌المللی خود را در میان مردم مسلمان، به خصوص در میان مردم خاورمیانه گسترش دهد

حزب‌الله لبنان سیاستمداران کارکشته‌ای دارد و انگار می‌دانند که در رابطه با ایران چه می‌کنند؛ اگر چه گاه نسبت به توانایی خود توهم نیز دارند و دچار اشتباه می‌شوند. روشنفکران حزب‌الله لبنان و شیعه به طور کلی اغلب تصدیق می‌کنند که حاکمیت ایران چه بلایی بر سر منتقدین جدی خود می‌آورد. آنها به مانند همتایان فلسطینی‌شان به سرکوب منتقدین توسط حاکمیت ایران اذعان دارند و از آن اظهار تاسف و شرم می‌کنند؛ ولی در عین حال می‌گویند که ایران در مرحله کنونی به ما کمک مادی و معنوی می‌کند و ما چطور می‌توانیم کمک ایران را قبول نکنیم حتی اگر بدانیم که انحصارطلبان حاکمیت چقدر اصول دموکراتیک را زیر پا گذاشته‌اند؟ بنا بر این به نظر می‌رسد که بازی‌های حمایتی بین ایران ـ حزب‌الله و ایران ـ فلسطین (حماس) ضرورتا از روی اصول نیستند؛ بلکه محصول یک سیاست واقع‌بینانه و حفظ برخی منافع مقطعی است.

با وجود این، جنبش سبز ـ دقیقا به این علت که جنبشی حق‌طلب است ـ باید مطابق اصل متعالی دفاع از عدالت و آزادی (حالا هر کجا و توسط هر کسی که باشد) از حقوق مردم غزه و لبنان دفاع کند. به این علت ساده که فلسطینی‌ها سال‌های متمادی است که تحت یک سیاست ظالمانه از حقوق اصلی خود محروم شده‌اند و ما باید از این حقوق دفاع کنیم؛ حتی اگر همین افراد با حاکمیت سرکوب‌گر ایران رابطه صمیمانه داشته باشند. حق‌طلب بودن، اصولی بودن و دموکرات بودن کار آسانی نیست و با فرمول‌های آسان قابل تحقق نیست، نیاز به تعهد به اخلاق رهایی‌بخش و درایت سیاسی دارد. بر همین سیاق جنبش سبز همچنان که از حقوق اساسی مردم فلسطین و لبنان دفاع می‌کند، باید از سیاست‌های غیردموکراتیک حزب‌الله و حماس که در عمل به ضرر هدف رهایی‌بخش خودشان منجر می‌شود، انتقاد کند. صرف اینکه این نیروها با دولت غاصب اسراییل مبارزه می‌کنند نباید به بری بودن آنها از خطاکاری، بی‌اصولی و انتقاد تلقی شود.

بحث ما تاکنون روی اصول بوده است؛ به خصوص دفاع بلاشرط از اصل عدالت (مربوط به هر کس و در هر جا و هر زمان). در عین حال این موضوع اهمیت سیاسی مهمی برای جنبش سبز نیز دارد.

برای جنبش سبز حیاتی است که حمایت بین‌المللی خود را در میان مردم مسلمان، به خصوص در میان مردم خاورمیانه گسترش دهد. به نظر می‌رسد جنبش سبز به اندازه کافی در میان کشورهای غربی محبوبیت دارد. این مهم نه تنها به خاطر ماهیت دموکراتیک، کثرت‌گرایی و ضدیت آن با خشونت حاصل شده؛ بلکه ایرانیان مقیم خارج نقش بسیار ارزنده‌ای در معرفی جنبش سبز به مجامع این کشورها داشته‌اند. با این حال بسیار حیاتی است جنبش سبز مقبولیت‌اش را به همان درجه در بین مردم مسلمان منطقه گسترش دهد.

لازم است که فعالین جنبش در داخل و خارج از ایران با محافل و جنبش‌های دموکراتیک و عدالت‌خواه مثلا در ترکیه، مصر، لبنان، فلسطین و مراکش مراوده و همکاری کنند؛ زیرا در اینجا و در بین مردم مسلمان است که ماهیت استبداد دینی در ایران باید روشن شود، بطوریکه نه تنها مردم منطقه روی گروه‌های اسلام‌گرای خودشان تامل نمایند؛ بلکه حقانیت و مشروعیت مبارزه مردم ایران برای دموکراسی و حقوق بشر به اثبات برسد.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
nedayeiranzamin

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.