خبر اومد که عمر دیب سر شد
به پا افتاد شب، وقت سحر شد
"ندا"یی اومد از دشت شقایق
که لیلی صید زوبین و تبر شد
***
نشونت نیست دختر، چند ماهه
دل مادر شکستن، وُل! گناهه
خدایا پیر شد مادر شبونه
خبر اومد که تنگستون سیاهه
***
دلُم درد و دلُم درد و دلُم درد
وطن زندون، وطن زندون، وطن بند
دل تهمینه... آه ... ای وای، رستم
که تیغ از گرده سهراب بَر کند
***
دم زندون، پدر دل ناگرونه
قد سرو پسر می ده نشونه
نشون و نام و عکس و ... آی روله
خبر اومد که تنگستون خزونه
***
دل سبزش – خدا!- آواز می خواست
غمش بو(د) ناله های ساز می خواست
کنار راه پر می زد به خونش
بزن نی زن، دلش پرواز می خواست
***
نوشتم مادرم را: " بخت یاره"
زمستون رفت و دشستستون بهاره
نوشتم، توی زندون، تا ندونه
شب ابر است و دنیا تیره تاره
***
ز دست ناکس و نامرد فریاد
که خواهر می کشه با تیغ پولاد
مرا عهدیست با جانان... وگر نه
"تفنگ دسته نقره ام دادِ بیداد"
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید