رفتن به محتوای اصلی

اسلام و فلاکتی که پیروان را گرفتار کرده است - بخش یکم
04.07.2015 - 12:03

 

در پیشگفتار بگویم و اعلام کنم: هیچ متن، نوشته و کتاب، و هیچ شخصیّت و انسانی چه در گذشته و چه در حال، مقدس نبوده و نیست و تمام نوشته ها و کتابها را می توان نقد کرد. آنچه به انسان عرضه شده و خرد آدمی با آن رو در رو است، از دایره ی  بررسی و نقد بشر نمی تواند بیرون رود و جایگاهی غیر قابل دسترس ندارد. اوصافی مانند معصوم، و قدیس به کس و یا کسانی دادن و صفاتی چنین برای کسانی قائل شدن، و به پیروی از آن برایش معجزه و خرق عادت تراشیدن، همه اختراع آخوند و عوامفریبان است و نشان از شیفتگی عوام نسبت به  منابع موهوم. بتهای سنگی و مجسمه های گلی قرنهای گذشته، جایشان را اکنون به گور و مقبره ی کسانی داده اند که به نام رهبران دینی و مقدسات، آدمهای اندک مایه را مغزشوئی کرده و خردشان را دزدیده اند.

منزه و بی عیب پنداشتن آدمی امری کاملاً نسبی است و هیچکس حتا پیغمبران و خلفا و امامان شیعه نه منزه بودند و نه معصوم. وجود بی عیب و نقص و اتوپیا، تنها در خیال و آرزو شکل می گیرد. به همین دلیل خدا چون موجودی است ساخته ی ذهن بشر، لذا نه تنها بی عیب و نقص است، بل دارای تمام صفات و کمالاتی است که انسان ندارد ولی دوست دارد داشته باشد. یعنی بتی ذهنی با اوصافی تخیلی. خدائی که باورمندان لاهوتی در خیال تصور و تصویر می کنند، با آن خواص و روابطش، هنگامی که خالق  کائنات و اداره کننده و نگهدارنده ی جهان معرفی می شود، ناچار چه به صورت فلسفی و چه از منظر منطق، در برابر اعمالش مسئول خواهد بود و باید در برابر این مسئولیّتها، عیوب و نارسائی هایش نیز برملا و نقد شود. زیرا هم کائنات و سیارات؛ و هم گیاه و درخت و حیوان و خود انسان بیشتر از آنکه در نظم باشند، از بی نظمی دررنجند.

پیر ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت.       آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد

        

با این گونه مراعات حال و رعایت جوانب که ما مسلمانان داریم و پی می گیریم، محال است ره به دنیای روشن تمدن و تجدد به مانند ملتهای مترقی ببریم. برعکس، با پنهان کاری و چشم پوشی از عیبها، امروزمان بدتر از دیروز بوده و گذشته از پس ماندگی در اقتصاد و ثروت، بنیاد استبداد را نیز پیوسته تداوم و استحکام می بخشیم؛ و کاستیهای محیط و جوامع همچنان روزافزون خواهد ماند.

منبع باورها و پایه های علائق الاهی و پرستشهای دینی در نظرگاه و شعور آدمی در روی زمین سر به هزاران گونه میزند و تمام این باورمندان براین گمانند که حق با آنهاست. هنگامی که نیاکان ما از همان زمان پیدایش یکتاپرستی این حق را داشته اند که در بود و نبود خدا نیز تردید کنند و به آسانی سخنان پیامبران مدعی را نپذیرفته اند و لذا داعیان پیامبری برای به دست آوردن اقبال عامه نسبت به عرضه ی کالای خود باآنهمه مشکل مواجه بوده اند، نقد ادعاها و نظریات آنان چرا باید تابو باشد و به زندقه تعبیر شود؟ چرا نقد بت پرستی شایسته و رواست ولی ایراد بر یکتاپرستی کفر است؟ چرا یکتاپرستان به سراسر گیتی میسیون و گروه مبلغان گوناگون می فرستند تا باور خود را به دیگران حقنه کنند، اما «هیچ پرستان» حق نداشته باشند که دیدگاه خود را بیان کنند و بگویند در ماوراء طبیعت چیزی نیست؟

دراین عصر حیرت انگیز تکنولوژی، آدم آگاه و اندیشمند پذیرای باورهای خیالپردازانه و بی پایه نیست. اتفاقاً ایرانیان در قرن چهارم و پنجم و ششم هجری در برابر نقد باورهایشان، بسیار شکیباتر و بردبارتر از امروز بودند و با مخالفان عقیده، مسامحه و مدارا می کردند؛ و تحمل نقد عقایدشان را داشتند و دلایل دو سوی باورمند و بی باور را می شنیدند و می نیوشیدند؛ و در این زمینه تاریخ چندین فیلسوف مخالف و حتا دهری در جوامع اسلامی را معرفی کرده است. پس چگونه نمی توان امروز به رغم درخشش شگفت انگیز خرد و دانش و تکنیک، در مورد سود و زیان دینها و باورهای لاهوتی برای بشر سخن گفت و یا نوشت؟

اینکه بگویند نباید به باور مردمان کار داشت و آن را به نقد کشید، سخنی ناپذیرا بوده و دستوری است درتأیید و تشویق استبداد و جلوگیری از گسترش و تعالی اندیشه و آزادی سخن، و قفلی است بردهان. اگر حضرت محمد رعایت چنین دستوری را می کرد و جوانب را نگاه می‌داشت، چگونه می توانست برضد عقاید نیاکان و قوم و قبیله‌اش برخیزد و به جنگ عقاید پدران خود برود؟ به چه دلیل رفتار و کردار آن حضرت و پشتکارش در رد عقاید زمان خود تأیید می شود و حتا این نوع پایداری معجزه لقب می گیرد، اما امروز نزدیک به 14 سده پس از آن مبارزات، مخالفت با آراء ایشان کفر نامیده می شود؟

در جهان متمدن گناه وجود ندارد؛ واژه ی گناه پایه ی آسمانی دارد و از فرآورده ی دینها است که جای جرم را گرفته است و پاداشش را هم در جامعه تعیین کرده، و هم به بهشت و جهنم حواله داده اند. درجوامع زنده و آزاد، آنچه زشت و ناپسند و زیانبار است، نامش جرم است.

 

چرا مسلمانان از کاروان دانش و تکنولوژی جاماندند؟       

گمان نمی رود که این پرسشی تازه و برای نخستین بار باشد. دستکم در قرن اخیر بارها و بارها آگاهان، دلسوزان، فرهیختگان و جامعه شناسان جوامع اسلامی آن را مطرح کرده و در پیرامونش سخنها گفته و خامه‌ها زده اند. اما متأسفانه دراین راه آنها که خودی بوده اند، نتوانسته اند به عیان و روشنی دیدگاهشان را بیان کنند و از ترس داروغه و محتسب، و بدتر ازآن، هراس از پیروان متعصب بیسواد و اندک مایه، کتمان حقایق کرده و اغلب درقالب اشاره و الفاظ گنگ و مبهم جهت فریب متولیان دین‌، شوربختانه خواننده را نیز سردرگم و پا درهوا نگه داشته؛ و درپایان چیزی دندانگیر تحویل نداده اند. غیرخودیها هم که با زبان بیگانه نوشته‌اند، یا ترجمه نشده و یا ترجمه‌ شان درخوان های گوناگون مقررات حکومتهای خودکامه دینی و رعایت سنت، به سدّ کنترل و سانسور برخورده و با این اتهام که نویسنده مسلمان نیست، نوشته و دیدگاهشان را پَی‌ورزانه و مغرضانه داوری کرده اند و اصول و حقیقت فدای قضاوت شیفتگان شده است. بدبختانه، هنوز دراین زمان و دراین مکان مهد آزادی نیز، دینداران گریخته از بیداد دین، در هراس از دنیای ناشناخته و موهوم پس از مرگ، اندیشه و حتا وجدان‌شان قفل شده و به دستاویز غلط و ناروای «نباید به باورهای مردم کارداشت» از هر فقیه و معمّمی بیشتر دلنگران رخنه در ایمانند.

اما مرز آزادی را قانون تعیین میکند و این مرز تنها و تنها در زیان رسانی به مال و جان دیگران است. وگرنه نقد تاریخ و اتفاقات گذشته حتا اگر مربوط به موسی و عیسی و محمد هم باشد، چون ذره‌ای زیان جسمی و مادی دربر ندارد، هیچ«خط قرمزی»را نمی پذیرد و جای عدم تحمل و ایراد نیست.

دین اسلام بیش از 36 سال است در ایران به یمن قدم شوم خمینی و مِهر متولیان، نمایش قدرت و سیاست می دهد و چونان زمان پیدایش و سده های تداومش دوباره به ایدئولوژی برای فرمانروائی و اداره کشور تبدیل شده است. امروز در ایران دین اسلام با تمام مظاهر و فرمانهایش، به مانند قرنهای نخست ظهورآن، جنبه ی مانیفست برای زمامداری و اداره کشور را دارد و از وسیله‌ای برای تزکیّه نفس و تقرب به منابع نامرئی که باورمندان درس خوانده‌اش تبلیغ می‌کردند، به قانون اساسی برای حکومت فقیهان و اداره‌ ی کشور تبدیل شده است. حتا خمینی یک بار گفت جهت نگهداشت این حکومت می توان فرائض دین را نیز نادیده گرفت. در همین حال، متعصبان دیگر جوامع مسلمان در خاورمیانه را نیز به جنون برای کسب قدرت مبتلا کرده است... نام رژیمش، جمهوری اسلامی؛ پارلمانش، مجلس شورای اسلامی؛ و دانشگاه هایش نمازخانه و مصلی و قبرستان شده است. قانون قصاصش جاری و ساری است و زن و مرد خطاکار جنسی را به نیروی سنگسار روانه‌ی نیستی می‌کنند. روزه‌خواران را به مانند عصر شترسورای ودوران حکومت امیر مبارزالدین، شلاق می‌ زنند و می‌ کشند. دست و پای دزد را می‌برند؛ و چشم دربرابر چشم و گوش در برابر گوش بر حسب دستور تورات و قرآن تقاص می شود. اینکه بگوئیم این کارها جزو دین نیست، نه واقعیّت را تغییر می دهد و نه آگاهان را مشتبه خواهد کرد. تمام این دستور ها در قرآن وجود دارد و جزو دین است.

تمام دستورهای جاری در ایران حتا الک کردن نامزدهای انتخاباتی توسط شورای نگهبان دستور اسلام است؛ و قرآن رسماً می گوید کسانی را به کارها بگمارید که مورد تأیید شما باشند؛ و منظور قرآن هم تأیید حضرت رسول و هیئت حاکمه است نه تأیید بنده و مردم.

 اگر این اعمال از دین نیست و شریعتمداران معمم در این موارد یاوه می‌گویند، پس چگونه دیگر ادعاها و سخنانشان را می توان پذیرفت و حتا زندگی را برفرموده‌های آنان بنا نهاد؟ اگر مسلمانان به دستور آخوند زناشوئی می‌کنند؛ اگر به فرمان ملا نماز و روزه را انجام می دهند؛ اگر مسلمانان به دستور فقیه مراسم حج را برگزار می کنند؛ اگر ملا از مردمان خمس می ‌گیرد و به گاه مرگ ‌آنان را با شیوه اسلامی به خاک می سپارد و بر سر گور برایشان طلب آمرزش می ‌کند؛ اگر دعاهائی را که آخوندها ساخته اند باورداریم و می خوانیم و حتا تلویزیون و رادیوهای فارسی زبان ایرانیان دیار کفر نیز آنها را تبلیغ و تکرار می کنند، چگونه قصاص و دیگر مسائلی را که جزو لاینفک اسلام است و قرنها قانون کشورداری بوده از اسلام جداکنیم؟ احکام قصاص شامل برده در برابر برده، آزاد در برابر آزاد، زن در برابر زن، دوزن در برابر یک مرد، بریدن دست دزد، کشتن مخالفان، حد زدن زانی و رعایت حجاب و... همه آیه است و در قرآن به روشنی وجود دارد.

 این کاستیها و کژیها اگر جزو دین است- که هست- پس لازم می آید که نقد شود و با صدائی رسا اعلام گردد که: این دستورها ستمگرانه و حتا وحشیانه است. باید یک یک این کاستیهای دین نقد و بررسی شوند ودرونمایه دینها را نشان داد. به ویژه باید زیانهای این گونه احکام را برشمرد. مگر برشمردن این مضرات، چیزی غیر از انتقاد است؟

چگونه از مرام مارکسیم و کمونیسم که هوای فرمانروائی دارد و می خواهد جهان را تسخیر کند، می توان ایراد گرفت؛ اما در برابر دینی که از همان ابتدا برای حکومت آمده است و اکنون هم در پی فرمانروائی برجهان است، باید خفه شد؟  تنها ایراد گرفتن از کارکرد زمامدارانی که احکام خدا را اجرا می ‌کنند، نه درست است و نه ره به مقصود می برد.

از این روی نقد هر مقوله‌ ای رواست و به دستاویز قداست و پیوستگی با مابعدالطبیعه نمی توان هر مذلتی را پذیرفت. اتفاقاً از آقای خمینی و پیروان و نواب ایشان باید سپاسگزار بود که با طرح اسلام سیاسی و پیاده کردن و استحکام آئین برای اداره کشور، راه را برای بررسی و روشن کردن بنیادها بازکرده و مردمان کنجکاو و اهل تحقیق را به دنبال کاوش در مقولات دین ترغیب کردند تا علل درماندگی و پس افتادگی مسلمانان پیدا و عرضه شود.

 

اینجا دو پرسش را می توان مطرح کرد:

1- آیا مسلمان‌ها به این علت عقب مانده اند که به مانند صدر اسلام رفتار نمی شود و در باورشان ضعف و ناباوری رخنه کرده است؟

2- آیا فقر، بی‌سوادی، در ماندگی و پس افتادن مسلمانان ریشه در باورهایشان دارد و وابستگی به دین است که مانع تغییرات زندگی در گذر زمان شده است؟

 

   پاسخ پرسش نخست از دید من، منفی است؛ زیرا کارکرد مسلمانان چیزی جز همان مطالبی که شریعتمداران می گویند و تبلیغ و تبیین می‌کنند و اکنون در فضای ایران و بدبختانه در جای جای گیتی هم نمایان است، نیست. میراث مسلمانان هرچه هست همانی است که در قرآن به روشنی بیان شده است. گذشته‌ی واقعی مورد اشاره که منظور جلوه‌ و درخشش دو سه قرن دانش و فلسفه توسط دانشمندان خاورمیانه زیر شهرت نادرست علمای اسلام است، ربطی به دین اسلام ندارد و مربوط به استعداد آن افراد از یک سو، و تأمین فضای باز ازسوی دیگر میشود. اگر در یک مقطع زمانی - حدود دو قرن- در خاورمیانه و میان مسلمانان جهشی علمی و فلسفی پدیدار شده است و نخبگانی پیدا شده‌اند، علت نه در باور آن بزرگان به دین، و نه در ذات و ماهییّت دین بود. بلکه یک بعدش عدم اعتقاد آن دانشمندان به دین، و بعد دیگرش شوق و استعداد عالمان برای فراگیری دانش و امر تحقیق بود. آنان یا دست از دین شستند و یا آن را در ذهنشان چنان رقیق و بی مایه کردند که مانعی در برابر پرواز اندیشه نشود. از سوی دیگر وجود سامانیان در حکومت خراسان و چند خلیفه‌ی عباسی که خود شرابخوار بوده اند، با دیدی وسیع و سعه صدری بالا و ذهنیّتی دموکرات برای آن زمان، محیط را جهت پرورش ذهن و پرواز فکر آن اندیشمندان فراهم کرد. دانشمندی نامدار چون محمد زکریای رازی، نخست از عقاید دگم و اندیشه‌ کُش دست کشید و سپس به آن کشفیّات نائل آمد. تا زکریای رازی خود را راضی به خلع عقاید ارثی‌اش نکرد، دانشمندی به نام محمد ابن زکریای رازی نشد.

بوعلی سینا هم به گمان شریعتمداران آن زمان، فیلسوف و دانشمندی مرتد بود و مجبور شد که آن شعرها را در تبرئه‌ی خویش بگوید و اعلام کند: «اگردر همه دهر یک مسلمان باشد او است»! رباعیّات عمرخیام نیز کیفیّت عقاید دینی ‌اش را به ما می نمایاند؛ آنگونه که ملاهای زمان مانع دفنش در گورستان مسلمانان شدند. شیخ اشراق (سهره‌وردی) عین القضات، حلاج و...همه در راه ترویج عقلانیّت و نفی جزمیّت یعنی نقطه مقابل دین، سربر باد دادند. ابن خلدون با اینکه خود از اعراب است سدها ایراد بردین اسلام و اعمال اعراب دارد.

به شاهکار ادبیّات فارسی یعنی شاهنامه فردوسی با دیدی خارج از هرگونه تعصب، نگاهی دوباره بیندازیم تا معلوممان شود که آن بزرگوار برای رضایت محمود غزنوی مسلمان قشری و حنفی، و بستن دهان ملاهای زمان چند بیتی نیز در وصف پیامبر اسلام و خلفای راشدین سروده است. با تأکید قاطع می توان گفت، بیشتر ابیاتی هم که در وصف حضرت علی در شاهنامه وجود دارد به طوری که اندیشمندی چون فردوسی را یک غالی نشان می‌دهد، همه ساخته‌ ی متشاعرهای شیعی مذهب است که به شاهنامه فردوسی سنجاق کرده‌اند تا این متفکر بزرگ را شیعه جلوه دهند. در صورتیکه هزاران امثال ابوبکر و عمر و عثمان و علی در برابر بزرگی و هنرمندی فردوسی رنگ می بازند. کسی که درمورد خدا می‌گوید:

«به هستیش باید که خستو شوی         زگفتار بی گار یکسو شوی» ... یعنی تعبدی باید وجودش را بپذیری تا دچار لفاظی و روده درازی نگردی و از سخن بی ارزش دوری کنی، نمی تواند گرفتار مباحث شیعه و سنی شده و متعبد و متحجر باشد.

 اگر نقطه‌ی روشنی در تاریخ کشورهای اسلامی هست، دقیقاً به خاطر ظهور و رشد عقاید اعتزال است و نه به دلیل ملاهای کلامی و وجود محمد غزالیها و کلینی‌ها و...

  بنابراین، پرسش نخست مطلقاً جای بحث ندارد و ما میراثی از صدر اسلام و همچنین دو تا سه قرن نخست استیلای اسلام بر خاورمیانه و شمال آفریقا نداریم. میراث آن زمان یک مشت تفکرات متعبدانه و قشری‌گونه است که باید بی چون و چرا پذیرفت و به آن گردن نهاد و همچنان در جهل و تاریکی ماند. میراثی اگر هست مربوط به زمانی است که متفکران ما به دلیل وجود فضا و مکان نسبتاً آزاد در دوسه قرن، در باورهای خود تجدید نظرکرده و نگاهی نقادانه به دین دوختند. به جای توهم‌گرائی، خردگرا شدند. در نتیجه از لحاظ ذهنیّت رخصت یافتند که به کاوش در دانش بپردازند و در راز و رمز طبیعت خارج از مقوله‌ی لاهوت غور کنند.

  پایان پرسش نخست به اینجا می رسد که آیا... «مسلمانان باید به گذشته‌ی واقعی و یا تصوری خود بازگردند؟»

      کند و کاو در گذشته‌ ی تصوری، با مراجعت به تاریخهای دیرینه‌ی مورخان مسلمان شده، بی رنگی این گذشته را نمایان کرده و در دامنه‌ ی تخیل و توهم فرو می رود؛ و آنگاه گذشته ی واقعی رُخ می نماید که جز مقداری دستور برای زندگی‌های ابتدائی و شبانی و بیان داستانهای اساطیری و دو سده لشکرکشی طایفه بنی امیه برای غارت و رسیدن به غنائم زیر نام گسترش دین، چیزی در آن به چشم نمی آید.

 اگر به دقت به آیههای کتاب قرآن مجید و فرمایشات شارحان این کتاب توجه کنیم، درخواهیم یافت دین اسلام آئین زندگی کردن نیست؛ بلکه روش چگونه مردن است. به سخن دیگر اسلام دین زندگان نیست و دین مردگان است. هرچه می گوید و هر دستوری که صادر فرموده است، دقیقاً برای تنعم و تلذذ در تاریکخانه ی دنیای توهمی پس از مرگ است. اسلام هیچ نسخه ای برای مردم زنده ندارد و هرچه هم بفرماید، در نهایت سر از وادی مرگ و کار آخرت ناشناخته ‌ای که برای آدمی رقم زدهاند درمیآورد. نگاهی دقیق به قرآن این موضوع را به نیکی روشن میکند که دستورهای دین ولو برای تقسیم ارث مرده آدمی هم باشد، سرانجام به این مطلب منتهی میشود که ... خداوند جزای شما را در آخرت خواهد داد و خداوند... قهار، خیرالماکرین، قاصم الجبارین است و... به این ترتیب، در سراسر قرآن یک آیه برای بهتر شدن زندگی آدمی و درجهت  تلاش معاش و خردگرائی و رشد دانائی و ثروت و پیشرفت علم و هنر انسان، جز دستور وضو و غسل و طهارت وجود ندارد. حتا قرآن جا به جا برسر آدمی منت می گذارد که برایتان از آسمان آب فرستادیم و از زمین درخت و گل و گیاه رویاندیم تا شما بخورید و شکرگذار باشید. یا «مابرای شما دریا ساختیم تا شما روی آن کشتی رانی کنید!» گویا کشتی را هم خدا ساخته و یا اگر دریا نبود، لابد به جایش آتش بود که با شتر و چهارپایان امکان رد شدن از آن نمی‌بود. اصلاً محمد علت وجودی اقیانوسها را نمی داند که مسب تولید برف و باران می شوند!!

تمام کتابهائی که شارحان و مفسران قرآن با عنایت به آیات قرآن نوشتهاند، سرانجام سر از روده درازیهای بحارالانوار و حلیت المتقین ملا باقر مجلسی در می آورد.

 

  بی شبهه، دین اسلام با دستورهایش بسیار وقت گیر و عمرتلف کن است. تمام کارهای بی فایده و بی تأثیری که مسلمانان به عنوان ترضیّه ی خاطر خدا و رسول خدا در راه دین انجام می دهند (نمازهای پنج گانه و روزه یک ماهه و زکات و حج و خمس و جهاد و خواندن اوراد و دعاها...) گرچه نیمی از وقت زنده و آزادشان را هدر می‌دهد، ذره‌ ای سود دنیائی در آن مترتب نیست. پیروان دین یهود و مسیحی هفته‌ای یک بار آنهم بدون هیج جبر و دستوری به کلیسا می روند تا به موعظه‌ها گوش دهند و بقیه ایام هفته را زندگی میکنند. در عیسوِیّت نماز و روزه نیست. روزه در یهودیّت تنها یک روز است و... اما مسلمانان شبانه روز مشغول ذکر و عبادت خدا هستند و یک ماه تمام روزه دارند. جدا از نمازهای پنجگانه، چندین نوع دیگر نماز سنت و نافله و باران و نماز وحشت و نماز نیمه شب و... برایشان رقم خورده است. فزون برگرفتاریهای فراوان در دین اسلام و موانع گوناگون درمقابله با تلاش برای تعالی و پیشرفت زندگی که این دین در پیش پای باورمندان نهاده است، مذهب تشیع با دو ماه عزاداری مداوم و دیگر عزاداریها در مرگ چهارده معصوم و زیارت گور امامان و امامزادگان، کل عمر پیروان را وقف مذهب کرده و تمام ایام سال را به مراسم دین و مذهب اختصاص داده و به خدمت  مذهب گرفته است.

دین اسلام در زمان پیدایش به سبب مخالفتهائی که قوم قریش پیوسته با واضع و بنیانگذار دین می کرد، مجبور شد به پیروان تازه مسلمان خود مرتب دستور دهد که نماز به پا دارند و زکات بدهند! چرا؟ چون با اقامه نماز، فرد تازه مسلمان روزانه نزدیک سد بار نام الله و حضرت محمد را برزبان می آورد و خاضعانه با ادای تشهد، اقرار می‌کند که محمد رسول خدا است؛ و این یعنی تکرار و ملکه شدن موضوع در ذهن. در نتیجه چنین آدمی برگشتش از دین اگر ناممکن نباشد، دستکم دشوار خواهد بود. زکات دادن نیز همان صدقه دادن است تا به این وسیله به این تازه مسلمانانی که دین اسلام اوقات شبانه روزشان را باعبادت خدا پرکرده است و وقتی برای کار کردن ندارند، توسط محتشمانی مانند ابوبکر و دیگران کمک و مساعدت شوند و نانی برای خانواده شان فراهم گردد.

 چنین است دینهائی که نگاه اصلیشان به جای مواجهه با زندگی و مسائل حیات پیروان، به آخرت نامعلوم و تاریک انسان منتهی می شود، دربست عامل بازدارنده‌ای در راه تلاش مادی و بهزیستی هستند. در این رابطه مسلمانان در مقیاس اکثریّت غالب، بسیار بیشتر از آنکه دراندیشه ی پیشرفت و تعالی زندگی و دنیائی باشند، دل‌نگران عاقبت کارشان درون گور و دربرابر عرش کبریا و در روز قیامتی اند که وعده اش سراسر قرآن را پرکرده است و بیش از1400 سال است که منتظر آنند.

دین اسلام فرهنگ ساز نیست و واژگونه‌ ی آن فرهنگ کش است. آنچه به نام فرهنگ اسلامی در زمینه علوم و فلسفه در تاریخ مورد اشاره است، ربطی به اسلام ندارد و دقیقاً حاصل کار و تلاش گروهی است که دلبستگی‌شان به اسلام کاملاً صوری بوده است و رغبتی عمیق به دین نداشته‌اند. فرهنگ جامعه را عوام می سازد؛ و بدیهی است در هیچ جامعه‌ای کار خواص و ایلیت را به پای عامه‌ی مردم نمی گذارند و تلاش علمی و تحقیقی و فرآوردهای آنان را که اغلب به سبب ترس، دور از آگاهی و دسترس عوام انجام میشود، فرهنگ عام برآورد نمی کنند. در سالهای نخستین پس از انقلاب اسلامی ایران، این عوام و مردم عادی بودند که اگر سازی را در دست موسیقی دانی می دیدند آن را برسرش می شکستند؛ این همسایه ها بودند که به فرمان آقای خمینی به جاسوسی همدیگر مشغول شده بودند؛ بانوان همان عوام فرهنگ ساز بودند که النگو و گوشواره‌های خود را به حساب 100 امام سرازیر می کردند. همان عوام الناس بود که نوای موسیقی در خانه همسایه را به کمیته  گزارش میکرد. فرهنگ اسلامی همان چیزی است که در نزد عوام وجود دارد و دست و پای او را بسته و اندیشه اش را قفل زده است (البته تحصیلات کلاسیک و کارمند دولت شدن هم مانع خروج از جرگه عوام نمی شود) این فرهنگ هم چیزی جز فرهنگ تعبد، ارتجاع، هراس افکنی، تنبلی، فحاشی و فریبکاری نیست. فرهنگ این نیز بگذرد است. فرهنگ تعصب غلیانی است؛ فرهنگ غیرت بیجا و بی حد است آنهم نه در میهن پرستی که در حفظ ناموس از دید و نگاه بیگانه. فرهنگی است ناشی از تأثیر این آیات:

آیه 74 از سوره نساء: «مؤمنان باید آنان را که دنیای مادی را برآخرت ترجیح می دهند، بکشند و هرکس در این راه کشته شود و یا بکشد اجرش پیش خدا است»

آیه 51 ازسوره مائده: «ای مسلمانان، یهودی و مسیحی را به دوستی نگیرید و...»

آیه 23 سوره توبه:«ای مسلمانان، شما نباید پدران و برادران خود را که مسلمان نشده اند دوست بدارید. هرکس آنان را دوست بدارد، بی شک ستمکار است...»

آیه 69 از سوره توبه:«ای محمد به آنها بگو شما هم مانند پیشینیان که قوی و مالدار بودند و به متاع فانی دنیا دو روزی متمتع بودند، دنیا پرستید. اکنون که نوبت شما است هلاک آنها را فراموش کرده و به تمتع و شهوات دنیا مانند آنها مشغولید. شما هم به کیفر آنان خواهید رسید و...»

 چنین است که مسلمانان اگر در پی ثروت و اندوخته ‌ای باشند در بیشتر حالات دادن زکات و صدقه در آن ملحوظ است؛ تا خمس مال را به ملایان تقدیم کنند و یا سفر حج و زیارتهای متعدد خود را تأمین سازند. مسلمان زکات و خمس را با میل و رغبت تقدیم می ‌کند؛ ولی از زیر بار مالیات دولتها و عوارضی که برای پیرفت کشور مفید است، با گونه گون ترفندها و فریبها شانه خالی می‌ سازد. مسلمان واقعی میهن پرست نیست بل دین پرست است. مسلمان هممیهن ندارد، بل برادر دینی دارد. مسلمانان، کربلا و نجف و مکه را بر کشور خود ترجیح می دهند. و...

ادامه دارد...

 

کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا  28/6/2015

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.