رفتن به محتوای اصلی

سرنوشت ما بعد از توافق وين
11.08.2015 - 07:32

به مبارکی و ميمنت ، سرانجام "آقا" جام راسرکشيد و امروز ما شاهد سکسکه های پس از شرب هستيم که ميتواند به سردرد و بيحالی و خواب فردا صبح بينجامد و يا ، سرحالی و کيفوری و شوخ طبعی را بهمراه آورد ( درويش کرمی بود در طرقبه مشهد که با نوشيدن زهر مار چنان نشئه ميشد که خودش ميگفت انگاری ده سر نی دود زده ام . و اشاره اش به نگاری محلی بود که أهل شيره برچراغ ميگيرند و دود شيره کوکنار را ميمکند ) . از ماهها پيش از امضای قرارداد وين ، بين توده مردم از يکسو و نخبگان جامعه - در داخل و خارج کشور - دو محور اساسی ، محل اهتمام و بحث و گفتگو بوده است . رسانه های داخل و خارج کشور هريک از نگاه و باور خود ، بر اين دو محور نور تابانده اند . محور نخست پيرامون فوائد اقتصادی توافق بوده و هست . و طبيعی است اين محور بيش از محور دوم مورد توجه توده مردم و أهالی کسب و کار از دستفروش توی خيابان تا بازرگانان سرشناس و سران مجموعه های مافيائی تجارت ، بوده است . محور دوم که نخبگان را مشغول داشته ، پيامدهای سياسی قرارداد وين است . چه سرنوشتی در انتظار ما است ؟ و قرار است کداميک از پيش فرضهای زير به اجرا در آيد ؟

۱- بازگشت به مرحله پس از مرگ آيت الله خمينی ، گشايش اقتصادی ، شل کردن محدود قيدوبندهای فرهنگی و اجتماعی ، همراه با تشديد سختگيری های سياسی ، سانسور و همزمان خروج از عزلت و بهبودی بخشيدن به روابط اقتصادی و فرهنگی وسياسی درحد تعامل دولت با دولت ، با جامعه بين المللی به ويژه غرب ، و کشورهای منطقه . مجريان اصلی اين طرح که مشغول زمينه سازی برای أن ميباشند در درجه اول هاشمی رفسنجانی و در پی او حسن خمينی ، مهندس کرباسچی ، حسين موسويان و علی اکبر ناطق نوری ، حسين مرعشی و ...هستند.

۲-پيش فرض دوم خود قائم بر پيشفرض ديگری است که بر غياب أيت الله علی خامنه ای – با مرگ او – ناظر است . بر پايه اين پيشفرض در انتخابات اسفند ماه مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان ، شاهد برپائی مجلسی از نوع دوره پنجم ( و نه ششم ) خواهيم بود که در آن بخشی از اصلاح طلبان جواز حضور پيدا خواهند کرد . در خبرگان نيز با ورود حسن خمينی ، موسوی بجنوردی و يوسف صانعی ، زمينه برای انتخاب حسن خمينی به جانشينی خامنه ای و نمادين کردن مقام ولايت با حذف "ولايت مطلقه " فراهم خواهد شد . به اين ترتيب چراغ اصلاحات روشن خواهد شد و فتيله آن به مرور و توسط خاتمی ، عبدالله نوری ، ميرحسين موسوی ، مهدی کروبی ، و شماری از مشارکتی ها و ملی مذهبی ها ... بالا کشيده خواهد شد و نظام به مرور به يک نظام نيمه دينی / نيمه مدنی متحول خواهد شد.

(در يک گزارش مرکز تحقيقات استراتژيک که عنوان خيلی محرمانه دارد و به دست من رسيده ، کم و بيش اين پيش فرض مورد بررسی قرار گرفته و با ضريب احتمالات گفته شده در سال ۱۴۰۰ يعنی شانزده سال ديگر ، در صورت به اجرا در آمدن اين سناريو ، با تعديل قانون اساسی و حذف ولايت فقيه و مجلس خبرگان توسط نسل سوم انقلاب ، رژيمی مدنی جايگزين رژيم مذهبی خواهد شد . جالب اينکه نويسنده (يا نويسندگان) گزارش پيش بينی کرده اند که اين پيش فرض احتمال تحقق ۹۰ درصدی دارد!!)

۳-پيش فرض سوم که به گمان من زمينه سازی هايش به سرعت فراهم ميشود ، نظر به سيطره کامل سپاه بر کشور ، با شبه کودتای سپاه پس از مرگ آيت الله خامنه ای ، اعلام وضع فوق العاده در کشور به مدت يک يا دوسال ، رفع قيد و بند از آزاديهای اجتماعی و فرهنگی به شکل عملی و گسترده ، برقراری رابطه نزديک با غرب ، حذف شعارهاو رفتارهای راديکال چون مرگ بر اسرائيل و آمريکا و حمايت از گروههای تندرو منطقه ، نزديکی عملی با تکنوکراتها ، حمايت از بخش خصوصی در اقتصاد و تعميم اقتصاد بازار ، و سرانجام به تخت رياست نشاندن يک پرويز مشرف شيک و خوش بيان از نوع محمد باقر قاليباف ، يحيی رحيم صفوی و حتی قاسم سليمانی و سپس در يک دوره ده ساله رژيم نظامی را به رژيم رياستی پارلمانی کنترل شده ، متحول کردن ، هدف اين پيش فرض سوم است . 

سوال اين است که آيا جامعه مدنی و توده مردم ، نخبگان سياسی و فرهنگی و سررشته داران اقتصاد ، ميتوانند، 
الف : تحقق يکی از سه پيشفرض را ممکن سازند و يا تسريع دهند ؟
ب : مانع از تحقق هر سه پيشفرض شده و برپائی يک نظام غير دينی مردمسالار سکولار را ممکن سازند؟
برای پاسخ به اين دو سوال نخست بايد خواستهای عمومی مردم را در مرحله بعد از قرارداد بررسی کرد . اين خواستها را بر پايه اولويتها – در نزد اغلب آحاد جامعه – ميتوان به شرح زير جمع بندی کرد

۱-بهبودی وضع اقتصادی 
۲-ايجاد فضای بازتر اجتماعی ( آزاديهای اجتماعی )
۳- برخورداری از امنيت 
۴-مبارزه جدی با فساد دولتی 
۵-رفع قيد و بند و پرونده سازی برای سفر مليونها ايرانی مقيم خارج ( تقريبا از هر ده خانوار ايرانی ، سه خانوار نزديکان درجه يک و دو در خارج دارند ) به وطن و آسان شدن رفت و آمد به کشور ، از جمله اولوياتهای بخش بزرگی از مردم ايران است .

و أن چيزهائی که اکثريت مردم حاضر به تجربه کردنش نيستند نيز دارای أولويتهائی است . مثلا با توجه به اوضاع عراق و سوريه و ليبی و ... پس از سقوط نظام متمرکز قدرتمدار ، مردم ايران به هيچ روی حاضر نيستند برای براندازی استبداد دست به شورش کور بزنند و يا به دنبال انقلاب باشند . مردم به شکل عام و نسل اول و دوم انقلاب به شکل خاص ، حاضر نيستند به ريسکی تن در دهند که در صورت شکست به تجزيه ايران ، جنگ داخلی و ويرانی کشور منجر شود . جامعه بين المللی و به ويژه دولتهای منطقه و أمريکا و روسيه و اتخاديه اروپا نيز ، به هيچ روی از گزينه هائی که اگرهم به سرنگونی جمهوری اسلامی منفور منتهی شود ، شعله جنگ داخلی و هرج و مرج و تجزيه ايران و منطقه را در پی داشته باشد ، حمايت نخواهند کرد . مردم از هجوم جنوب به شمال و شورش مستضعفينی که رژيم بنامشان وطن را غارت کرده ، به شدت بيمناکند . جامعه امروز ايران سوختن خشک و تر باهم را نمی پذيرد چون پايانش آزادی و عدالت نيست بلکه به سلطه اوباش و شورشی های کور منجر خواهد شد .

مردم از پيامدهای اخلاقی غيبت قدرت ( هرچند سرکوبگر ) وحشتزده اند . در خلاء قدرت با توجه به باغ وحشی که رژيم برپا داشته ، ديگر مال و ناموس ، حريمی نخواهد داشت . سال ۵۷ نيست که هنوز پليس و نيروی ارتش و جوانان پاکنهاد و عاشق و عدالت جوی اخلاقمند در صحنه باشند و صيانت از مال و جان و ناموس مردم را برعهده گيرند .

مردم از تضادهای فرهنگی و مذهبی و عرقی و زبانی که در عصر جمهوری ولايت فقيه پررنگ شده ، و پيامدهای اين تضادها در فردای غياب قدرت ، بيش از آن وحشت دارند که دلخوشی دادنهای ما در باب جاودانگی وحدت ايرانيان و تجزيه ناپذير بودن وطن ، بتواند نگرانيهايشان را برطرف کند .

حال برگرديم به دوسوالی که پيش از اين مطرح کردم . نخست اينکه نقش مردم در تحقق يکی از سه پيشفرض چيست و أيا مردم ميتوانند به واقعيت يافتن اين سه پيشفرض کمک کنند ؟

در دو پيشفرض اول و دوم آری ، در مورد سوم که بازيگران نظامی، و سروکار مردم با توپ و تانک و تفنگ خواهد بود ، گمان ندارم نخبگان و به احتمال بسيار توده مردم در تحقق آن نقشی داشته و يا برعهده گيرند. اما متاسفانه اگر اين تحول آرامش ، آزاديهای اجتماعی و فرهنگی ، بهبود روابط با خارج و بهتر شدن وضع اقتصادی را بهمراه داشته باشد ، مورد حمايت توده ها در مرحله پس از استقرار دولت نظامی ، قرار خواهد گرفت . دولتهای منطقه و در نهايت غرب کودتا را به رسميت خواهد شناخت و حتی از آن استقبال خواهد کرد . به خصوص اگر به مرور ( مثل مصر ) حمايت مردمی را بهمراه داشته باشد و قاسم سليمانی ، يا يحيی رحيم صفوی و يا محمد باقر قاليباف با ورقه پيروزی در يک انتخابات به ظاهر مشروع ، نظاميگری خود را بيرنگ و مدنی شدن خويش را پررنگ کنند.

نظر به سيطره کامل سپاه بر کشور ، با شبه کودتای سپاه پس از مرگ آيت الله خامنه ای و اعلام وضع فوق العاده در کشور به مدت يک يا دوسال ، رفع قيد و بند از آزاديهای اجتماعی و فرهنگی به شکل عملی و گسترده ، برقراری رابطه نزديک با غرب ، حذف شعارهاو رفتارهای راديکال چون مرگ بر اسرائيل و آمريکا و حمايت از گروههای تندرو منطقه ، نزديکی عملی با تکنوکراتها ، حمايت از بخش خصوصی در اقتصاد و تعميم اقتصاد بازار ، و سرانجام به تخت رياست نشاندن يک پرويز مشرف شيک و خوش بيان از نوع محمد باقر قاليباف و سپس در يک دوره ده ساله رژيم نظامی را به رژيم رياستی پارلمانی کنترل شده ، متحول کردن ، هدف اين پيش فرض سوم است . 

در سوال دوم ، ميپرسيم آيا مردم ميتوانند مانع تحقق اين سه سناريو شوند و همزمان بتوانند يک نظام مدنی سکولار عدالت محور مردمسالار را برسرکار آورند ؟

ياسر عرفات هنگامی که نميخواست امری را تأييد کند ولی همزمان آن را تکذيب هم نکند در برابر پرسش آيا پاسخ شما آری است يا نه ؟ ميگفت لعم ( لا ی نفی و عم از نعم آری ) رهبر معظم نيز وقتی فرمودند با قرارداد نه مخالفند نه موافق همين شيوه عرفات را بکار بردند . من نيز ميگويم پاسخ اين سوال لعم است . شدنی نيست چون ما در ايران و نيز در خارج يک جبهه يا قاعده سياسی منضبط و همبسته با برنامه و طرح و استراتژی نداريم تا بتوانيم دليل راه تودها و عامل پيوند و همبستگی آنها در جهت تحقق يک هدف معين باشيم و در مرحله غياب خامنه ای با عرضه قدرت خود ، بازيگر حداقل هم عرض بازيگران در قدرت شويم. بازيگری که بدون حضورش ، امکان بسامان رسيدن اوضاع کشور غير ممکن باشد ( جمهوری اسلامی و نوکرانش در عراق پس از سرنگونی صدام حسين به دنبال برپائی يک نظام جمهوری اسلامی شيعه با ولی فقيه بودند ، مقاومت سنی ها ، نيروهای مدنی و سکولار ، اقليتهای مذهبی غير مسلمان و کردها مانع تحقق رويای اهالی ولايت فقيه شدند البته آيت الله سيستانی نيز در برابر وسوسه ولی فقيه عراق شدن سخت مقاومت کرد . و امروز آشکار شده است که اوضاع عراق بدون مشارکت همه ی اقوام و مذاهب و نيروهای سياسی اين کشور در اداره امور ، به سامان نخواهد رسيد )

پاسخ ميتواند نعم يا آری هم باشد و آن در صورتی است که نيروهای بالقوه سياسی و مدنی و نخبگان جامعه در داخل کشور و بيرون از مرزهای ايران ، فعليت پيدا کنند . به زبان ساده تر در برابر گزينه های ، رفسنجانيسم و خاتميسم و پرويز مشرفيسم ، آنها نيز بديلی ارائه کنند که مقبول نخبگان و اميد برانگيز در بين توده ها باشد . اين فعليت با توجه به خطوط قرمزها ميتواند در خارج کشور و البته با نوعی هماهنگی با داخل ، تحقق پيدا کند.

چشم انداز بعد از قرارداد بر بستر امروز 

با توجه به اوضاع و احوال جاری کداميک از پيشفرضها ، بخت توفيق بيشتری دارند ؟

رسم است که در هر نوع تحليل و پيش بينی سياسی ، واقعيتهای موجود را بايد با در نظر گرفتن ضريب احتمالات ، در کنار هم چيد و بعد داوری کرد .

من واقعيتها را در چهارچوب موفقيتها و شکستهای رژيم در برابر قضايائی که رژيم پيش از امضای قرارداد درگير أن بوده است عرضه ميکنم . أنگاه نتيجه گيری آسانتر ميشود .

۱-در داخل کشور دستگاه رهبری و همه نيروهای آويزان به آن ، هرگز تا حد امروز بی آبرو ، بی اعتبار و منفور نبوده است .

۲-در صحنه منطقه ای ، شکست سنگين در يمن ( چهارمين سرزمينی که قاسم سليمانی و محمد علی جعفری و زاکانی پيشاپيش ، پيوستش را به امپراتوری سيد علی آقا اعلام کرده بودند ) ، برباد شدن آرزوها در بحرين ، رسوائی در عراق با اقدامات اخير حيدر العبادی و اقدامات سريع برای حذف نوری المالکی سر مزدور ولی فقيه ، برپائی موج ضد رژيم در لبنان و شکست های پياپی در سوريه ؛ جايگاه منطقه ای رژيم را سخت آسيب زده است .

۳- تسليم کامل مقام ولايت در برابر هجمه شيطان بزرگ در وين ، و نوشيدن جام زهر قرارداد ، حتی " آقا " را نزد ذوب شدگان در ولايتش بی اعتبار کرده است .

اينها را کنار هم بچينيد و بعد همراه من احتمالات را در نظر آوريد .

*اگر رژيم راه اعتدال گرفت ، به رفتن بشار الأسد و محاکمه نوری المالکی و اصلاحات عراق تن در داد ، پذيرفت که انتخاب رئيس جمهوری لبنان يک امر داخلی و حق همه گروهها و کيانات سياسی است و حتما نبايد ژنرال ورشکسته ميشل عون رئيس جمهوری شود ، اگر رژيم گزينه های ملت بحرين را پذيرا شد و دست از تحريک و توطئه برداشت و بالأخره اگر موسوی و کروبی از حصر آزاد شدند ، مطمئن باشيد دو پيشفرض اول و دوم ، قابليت تحقق دارند . اما اگر رژيم بر بقای بشار الأسد اصرار کرد ، نوری المالکی را در پناه گرفت ، اجازه برگزاری انتخاب رئيس جمهوری لبنان را نداد و در داخل فتيله سرکوبی و قلع و قمع صدای مخالف را تشديد کرد ، ترديد نکنيد پيشفرض سوم در راه عملی شدن است مگر آنکه ما نخبگان و مخالفان و منتقدان نظام فعليت پيدا بکنيم ....

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.