فراهم آمدن این فرصت همزمان شد با پیدایش و اوجگیری داعش که تهدیدی برای منافع هر دو کشور محسوب میشود. از اینرو، کمتر کسی تصور میکرد که ایران و آمریکا گامهای بعدی را در جهت همکاری با یکدیگر برای غلبه بر بحرانهای موجود، به خصوص در عراق و سوریه، بر ندارند، علیالخصوص که آیتالله خامنهای گفته بود که در صورت حل مسئله هستهای "این تجربه را میتوان در مسائل دیگر ادامه داد".
با تمام این احوال، سخنرانی آیتالله خامنهای در روز ١۵ مهر ماه، به احتمال قریب به یقین، موضوع مذاکرات گستردهتر ایران با آمریکا را، تا آینده قابل پیشبینی به بایگانی سپرد. وی گفت: "مذاکره با آمریکا ممنوع است."
این سخنرانی پس از مسافرت حسن روحانی و محمد جواد ظریف برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل ایراد شد و به ظن قوی در واکنش به اتفاقاتی بود که در نیویورک افتاد.
آشتی یا دشمنی
آقای روحانی دو نشست یکی در روز ٣ مهر با روزنامهنگاران، و دیگری در روز ۵ مهر با پژوهشگران و صاحبان اندیشه آمریکایی داشت. در این دو نشست روحانی حرف هایی زد که به وضوح به روند آشتی بین ایران و آمریکا اشاره داشت.
وی با اشاره به اینکه هم در ایران و هم در آمریکا کسانی وجود دارند که مخالف توافق هستهای هستند و ترجیح میدهند که دشمنیهای گذشته را زنده نگاه دارند گفت که "اگر ما این دشمنی و این تنش را ادامه دهیم نتیجه آن چه خواهد شد؟ جنگی در بگیرد؟... باید به فکر آینده باشیم. تجدید تنش و دشمنی به نفع هیچکس نخواهد بود."
او در جمع پژوهشگران و صاحبان اندیشه در نیویورک هم گفت، اینکه ما فکر کنیم که تا ابد این دشمنی و تنش و نداشتن رابطه ادامه خواهد داشت، چنین چیزی غیرممکن است.
روحانی در جمع روزنامهنگاران تأکید کرد که هر دو طرف، یعنی ایران و آمریکا، باید تمرکز بیشتری به خرج دهند که برای مسائل فی مابین راهحل پیدا کنند. او پیدا کردن راهحلها و رسیدن به چنان هدفی را "ممکن دانست". او همچنین به موضوع پیشرفت در رابطه ایران و آمریکا اشاره کرد و گفت که دو سال پیش کسی تصور نمیکرد که وزرای امور خارجه ایران و آمریکا هفتهها و ماهها با هم بر سر میز مذاکره بنشینند.
در کنار این سخنان، دست دادن آقای ظریف با پرزیدنت اوباما نیز مزید بر علت شد و انفجاری در جناح محافظهکار پدید آورد که پایگاه اصلی آقای خامنهای به شمار میروند.
آقای خامنهای نمیخواست مستقیماً با جناح میانهرو، که حداقل بر اساس نتایج انتخابات ٩٢، پایگاه بزرگی در ایران دارد، درگیر شود. اما از سوی دیگر هم نمیتوانست نتیجه حاصل از سونامی توافق هستهای، که منجر به شکلگیری زمینه نزدیکی با آمریکا شده را نادیده بگیرد. این امر میتوانست به جایگاه ولی فقیه، بعد از نزدیک به سه دهه رهبری مبارزه با آمریکا در ایران و حتی منطقه، نزد حامیانش، آسیب جدی وارد کند.
خطر نفوذ
افزون بر این، آقای خامنهای در سخنرانی ١۵ مهر خود به دلایل دیگری برای موضعگیری خود مبنی بر ممنوعیت مذاکره با آمریکا اشاره کرد که قابل توجه است.
آقای خامنهای در بخشی از سخنرانی خود گفت: "مذاکره با آمریکا یعنی راه را باز کردن که اینها بتوانند در زمینههای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و امنیتی کشور نفوذ کنند." وی افزود: "دشمن برای نفوذ فرهنگی سعی میکند باورهایی که جامعه را سرپا نگه داشته دگرگون، مخدوش و در آنها رخنه ایجاد کند... برای نفوذ سیاسی سعی میکنند در مراکز تصمیمگیری و اگر نشد در مراکز تصمیمسازی نفوذ کنند".
در این فراز، آیتالله خامنهای نگرانی خود را از مذاکرات گستردهتر با آمریکا حول سه محور توضیح میدهد؛ نفوذ سیاسی، نفوذ اقتصادی، و شاید از همه مهمتر نفوذ فرهنگی که میتواند باورهائی را که حکومت اسلامی را سر پا نگاه داشته مخدوش کند.
"فرهنگ آمریکایی" و "اقتصاد آمریکا" در واقع دو مؤلفه اصلی قدرت نرم آمریکا را تشکیل میدهند که آمریکا با اتکا به آنها نفوذ خود را در جهان هم گسترش میدهد و هم ثبات میبخشد.
نگرانی آقای خامنهای از نفوذ اقتصادی آمریکا این است که با توجه به تهاجمی بودن آمریکاییها در تجارت، قضیه به نفوذ سیاسی آنان بیانجامد و شخصیت هایی را در مراکز تصمیمگیری (یا تصمیم سازی) تحت تأثیر قرار دهند. این امر میتواند به تضعیف جناح محافظهکار، روحانیت و جایگاه ولی فقیه بیانجامد.
از بعد فرهنگی نیز نزدیک شدن ایران با آمریکا و باز شدن راه رفت و آمد میان دو کشور بیتردید میتواند در تغییر بافت جامعه ایران تأثیر فزایندهای داشته باشد. واقعیت این است که فرهنگ آمریکایی، چه خوب و چه بد، جاذبه بالایی، به خصوص برای جوانان کشورهای در حال توسعه دارد. این فرهنگ جایی برای تبعیت مطلق از ولی فقیه یا اعمال نرمهای دینی از قبیل حجاب باقی نمیگذارد. اینجاست که رهبر ایران در همان سخنرانی میگوید که "عدهای در قضیه مذاکره (با آمریکا) سهلانگاری و سهلاندیشی میکنند و عمق مسائل را نمیفهمند."
Image copyrightMEHR
دو مرد، دو نگاه
موضوع رابطه با آمریکا در مرکز دعوای دو جناح محافظهکار و میانهرو قرار دارد که دو نفر، نزدیک به سه دهه است که در صحنه سیاسی ایران آن را نمایندگی میکنند: آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی رفسنجانی.
آقای رفسنجانی موضوع برقراری رابطه با آمریکا را حتی زمانی که آیتالله خمینی زنده بود طی نامهای با ایشان مطرح کرده و استدلال کرده بود که نمیتوان با آمریکا که یک ابر قدرت است تا ابد رابطه نداشت. آقای رفسنجانی در دوران ریاست جمهوری خود با آنکه تز آقای خامنهای "رابطه با غرب منهای آمریکا" بود چندین بار علنی و غیرعلنی تلاش کرده بود که با آمریکا رابطه برقرار کند. از جمله بزرگترین قرارداد نفتی تا آن تاریخ را، با آنکه شرکت آمریکایی "کونِکو" برنده مناقصه نشده بود، به آن شرکت واگذار کرد. این حرکت رفسنجانی با واکنش غیر منتطره کلینتون و اعمال بزرگترین تحریم نفتی بر ایران که تا امروز هم برقرار است روبرو شد.
سؤال اینجاست که وقتی آقای خامنهای چنین خطری را از نزدیکی با آمریکا احساس میکند، چگونه است که آقای هاشمی رفسنجانی و کسانی که در این مورد شبیه او فکر میکنند، از جمله حسن روحانی و محمد خاتمی چنین خطری را برای حکومت اسلامی نمیبینند؟
پاسخ این است که آقای هاشمی رفسنجانی حاصل ادامه دشمنی و قطع رابطه با آمریکا را که باعث تحریک آن کشور از یکسو و افزایش فشارهای سیاسی و اقتصادی در داخل کشور از سوی دیگر میشود، خطر بزرگتری میبیند چرا که نهایتاً منجر به روی گرداندن مردم از حکومت میشود. آقای هاشمی رفسنجانی استدلال میکند که "هیچ حکومتی بدون مردم دوام نمیآورد" بنابراین باز شدن رابطه با آمریکا و کاهش فشار در درون میتواند به استمرار نظام کمک کند هر چند که تهدیدهایی که آقای خامنهای هم عنوان میکند مطرح باشد. اظهارات آقای هاشمی رفسنجانی پس از حصول توافق هستهای مبنی بر اینکه "تابوی مذاکره با آمریکا شکسته شد" از همین زاویه مطرح شد.
در مقابل این دیدگاه، نظر آیت الله خامنهای این است که ایران می تواند با اتکا به ظرفیتهای درونی، خطرات ناشی از قطع رابطه با آمریکا را جبران کند. تز اقتصاد مقاومتی متکی به این نگرش است.
آقای هاشمی رفسنجانی در دوران ریاست جمهوری خود نشانی از مردمسالاری بروز نداد و جو امنیتی سنگینی بر کشور حاکم بود که عکسالعمل آن حملات بی وقفه اصلاحطلبان به وی بعد از انتخابات ١٣٧۶ و روی کار آمدن محمد خاتمی بود. اما این احتمال وجود دارد که در کوران تجارب چندین دهه، در بالاترین مناصب در جمهوری اسلامی، آقای هاشمی رفسنجانی به این نتیجه رسیده باشد که "اگر مردم نباشند حتی اگر حکومت هم الهی باشد، آن حکومت تحقق پیدا نخواهد کرد و به جایی نمیرسد"
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید