رفتن به محتوای اصلی

تابوشکنی گونتر گراس و راز «پارانوییای یهودی و ضد یهودی»
21.04.2012 - 17:52

شعر  چالشانه گونتر گراس «آنچه باید گفته شود» و برخوردهای مختلف به آن و به ویژه تهمت ضد یهودی زدن به او از طرف سیاستمداران اسرائیلی، چند موضوع و تابو در جامعه آلمان و در بحث «آنتی سمیتیسموس» را نشان می دهد و نیز امکانی برای «بازگشایی عمیقتر» بحث پارانوییا، چه در مدل اسرائیلی آن و یا در مدل ضد یهودی و نفی هولوکاست آن:

 اولا اینکه گونتر گراس با اینکار و انتقاد از دولت اسرائیل و بیان «آنچه باید گفته شود» به مثابه یک روشنفکر و هنرمند مسئول به مقابله با تابو و احساس گناه و «گفتمان اسرائیل» خطرناکی رفته است که در جامعه آلمان حاکم است و به این خاطر در این جامعه هیچکس جرات نمی کند اسرائیل را و خطاهایش را زیر سوال ببرد. زیرا آلمانیها احساس می کنند که به یهودیها به خاطر آشوویتس بدهکارند. موضوع اما این است که این ناتوانی از بیان حقیقت به شیوه نویی تایید و تکرار آشوویتس است،زیرا آنجا نیز حقیقت و حقوق مردمی نفی و سرکوب شده است. ناتوانی و هراس از دیدار با این واقعیتها و پیامدها باعث شده است که جامعه آلمانی و کلا جهان مدرن  در عرصه سیاسی نتواند به شیوه مثبت و خوبی بر بحران اسرائیل/فلسطین، یا بحران اسرائیل/ایران و بحران منطقه تاثیر بگذارد و توانایی برخورد نقادانه و همزمان دوستانه با هر دو طرف و  توانایی مانورسیاسی داشته باشد. همانطور که این ناتوانی و گرفتاری در تابوی « به اسرائیل و یهودیان انتقاد نکن»، _تابویی که در حال تبدیل شدن به فرمان یازده موسی و به «اسرائیل دست نزن» در ذهن و ناخودآگاه جمعی جامعه آلمانی یا مدرن است و ازینرو هر انتقادی به اسرائیل سریع  با چماق تکرار هولوکاست و یا یادنگرفتن از هولوکاست سرکوب می شود_، باعث شده است که در این جوامع مدرن و سیاست مدرن هنوز این حقیقت جا نیافتد که  آنتی سمیتیسموس و آنتی اسلام بودن، دو روی یک سکه هستند و هر دو اساسشان بر روی هراس از غریبه و  فرهنگ غریبه است و این غریبه در واقع آن چیزی است که در خفا می طلبند. برای آلمانی آن زمان یهودی بدجنس و خطرناک بود، زیرا در فانتزی او یهودی بدنبال پول، قدرت و رابطه جنسی بود، یعنی آن چیزهایی که آلمانی در خفا می طلبید. امروز نیز در هراس از اسلام و یا هراس از شرق، هراس از   احساسات و اشتیاقات غیر قابل کنترل و غیر قابل فهم نهفته است. همانطور که در فیلم «سیصد»ما این هراس غربی از شرق در نهایت هزار رنگ و لذت پرست بخوبی نشان داده شده است.(در این باب به نقد من بر فیلم سیصد مراجعه کنید).

 

 همانطور که در هراس شرق از غرب و مدرنیت، هراس و اشتیاق مسلمان و انسان شرقی از  دیدار با تمناهای پنهان خویش نهفته است و آنچه می طلبد. ازینرو نیز شرق ستیزی و غرب ستیزی دو روی یک سکه و دیسکورس هستند. اولی همانطور که ادوارد سعید در کتاب «اورینتالیسم» نشان می دهد در خویش به عنوان غربی نماد عقلانیت و علم را می بیند و ازینرو و بناچار شرقی برای او نماد «ساحت غیر عقلانی یا خرافاتی می شود. همانطور که آنگاه بخشی دیگر از این جهان غربی در این شرق رمز آلود بدنبال آرامش و رهایی از عصبیت غربی و جهان سحرآمیز عارفانه یا هندی و بودایی می گردند.

 

 دومی یا شرقی در غرب همان شیطان وسوسه انگیزی را می بیند که او می خواهد مرتب در خودش سرکوب بکند و همزمان تمام مدت بدنبال دیدار این وسوسه و بدست آوردن آن، از تلویزیون تا ماشین و غیره می گردد و ازینرو گفتمان هیستریک غربی/شرقی، یا نه غربی/نه شرقی/ راه سوم یا جمهوری اسلامی، یا گفتمان هولناک و کین توزانه بن لادنی را می آفریند. (درباره این موضوعات و پیوند دیسکورسیو و روانشناختی« نگاه ما به غرب و غرب به ما»، به مقاله ای از من به همین نام در کتاب الکترونیکی «بحران و دگردیسی» مراجعه بکنید.

 

همچنین می توان چشم اندازی دیگر بر این بحث و پدیده باز کرد و در  نمونه اسرائیل و یهودیان بخوبی دید که چرا، همانطور که روانشناسی می گوید، « قربانی می تواند به مجرم نو تبدیل شود» اگر او نیز از تاریخ خویش به خوبی یاد نگیرد و بخواهد فقط نقش قربانی جاودانه را بازی بکند. آنگاه فرهنگ و قوم و ملت یهودی که ار یکسو یک پایه گذار و یا نقشی مهم در تولید اندیشه و تفکر و ساختار مدرن و علم مدرن در همه زمینه ها داشته اند، از طرف دیگر دچار یک «پارانوییایی» می شوند که مرتب نیز طبیعتا تحقق می یابد و در همه جا دشمن می بینند و اگر در هولاکاست به خاطر هراس و نفرت و پارانوییای دیگران قربانی می شوند، حال خودشان همین کار را به شیوه دیگری با فلسطینیها می کنند و راحت  از حمله به ایران سخن می گویند.( البته منظور سیاست و نظر حاکم بر آن جامعه است وگرنه همینجا نیز میل به دوستی می بینیم مثل اکسیون ویدئوهای دوستت دارم ایران از طرف اسراییلیها و از طرف ایرانیها).

 

برای درک بهتر این پارانوییای یهودی و ضد یهودی و اصولا معضل «ضد یهودیت» بایستی به اصل  و ابتدا بازگشت، به این نقطه در انجیل قدیم بازگشت  که در آنجا  قوم یهود به عنوان «قوم برگزیده» انتخاب می شود و جالبتر آنکه علامت این برگزیدگی این است که آنها «ختنه» می شوند. یعنی  برگزیده شدن، علامت و   بهای آن «ختنه شدن» است. جدا از معانی روانشناختی و غیره این اسطوره بایستی به اصل و حالت سناریوی «برگزیده شدن» و  قوم برگزیده و تاثیرات روانشناختی و عمیق آن بر خویش و دیگری نگریست. زیرا موضوع برگزیده شدن توسط بزرگترین و مهمترین دیگری یا غیر بزرگ، یعنی  توسط خدا است.

 

روانکاوی لکان نشان می دهد که « فرد یا سوژه تمنای دیگری» است و آنچه که دیگری مورد عشق یا احترام درباره من یا شما می اندیشد و یا می طلبد، از  یکسو تاثیر فراوان با «تمنا و شخصیت» من و تو دارد و از طرف دیگر تمنا و راه زندگی ما را تعیین می کند. موضوع اما این است که ما در نهایت دقیق نمی دانیم که دیگری، چه معشوق یا پدر و مادر و یا خدا از ما چه می خواهند و ازینرو مجبوریم که حدس بزنیم و هیچگاه در نهایت ندانیم که آیا دیگری منظورش این بوده است و آیا واقعا مرا دوست دارد یا ندارد و یا اصلا چرا دوست دارد یا ندارد. یعنی «رابطه فرد/دیگری» همیشه پارادوکس و در پرده ای از ابهام است. این ابهام از طرف دیگر سبب دیالوگ و چالش و ایجاد روایات نو از هر چیز، از عشق تا مذهب و ایمان یا علم می شود. نمونه ای از این ابهام را در لحظه مرگ مسیح می بینیم که در آن لحظه ای که قرار است به عنوان فرد برگزیده بمیرد، ناگهان فریاد می زند که «خدایا،خدایا چرا مرا ترک کردی» و شک می کند به اینکه آیا این دقیقا آن چیزی است که او طلبیده است. ازینرو به قول ژیژک دقیقا همین حالت مسیح باعث می شود که ما از طریق مسیح به درک نوینی از عشق و ایمان و رابطه میان «فرد و دیگری»، فرد و خدا دست یابیم، رابطه ای که هیچگاه کامل و نهایی نیست و هیچکس راز نهایی و  تمنای نهایی دیگری را نمی داند.

 

اما در مورد قوم یهود ما با وضعیتی دیگر روبرو هستیم. اینجا به وضوح و به روشنی این قوم به عنوان «قوم برگزیده» انتخاب شده است و از ابتدا هر دردی که کشیده است، بهای این برگزیدگی بوده است. پیامدهای چنین رابطه روشن و برگزیده ای میان «فرد/خدا، قوم/خدا» آنگاه برای مثال این است که وقتی قومی یا فردی چنین احساس و  برداشتی نسبت به خویش و دیگری را دارد، آنگاه از یکطرف قادر است که بدترین سختیها را تحمل بکند زیرا «دلیلی» دارد، «چون و چرایی» دارد، زیرا او «برگزیده» و همیشه «متفاوت» از دیگران است و  از طرف دیگر این «برگزیدگی» و جا و مقام از یکطرف باعث احساسات حسادت، خشم و یا احساسات دوسودایی عشق/نفرتی،  هراس همراه با شوق پنهان از طرف دیگر فرزندان خدا می شود و اینکه چرا آنها برگزیده اند و نه من،  یا اینکه اصلا کی گفته است که آنها برگزیده اند. از طرف دیگر «قوم یهود» نیز به عنوان «پسر و فرزند برگزیده» پدر یا خدا جدا از یک «خودشیفتگی» از طرف دیگر دچار یک احساس «پارانوییا» می شود و هراس از اینکه دیگران با من برگزیده چکار می خواهند بکنند یا چه بلایی می خواهند بر سر من بیاورند. لازم به توضیح نیست که آن خودشیفتگی و آن قدرت و توانایی و این پارانوییا از طرف دیگر دارای خویشاوندی و همپیوندی هستند. ( ازین جهت هم جالب است که می بینیم هر جبار نو و هر بنیادگرای جدید اسلامی یا مسیحی و غیره خویش را « برگزیده» و نماینده خدا می نامد. از بن لادن گرفته تا بقیه)

 

 اینکه چرا قوم یهود به این احساس برگزیدگی احتیاج داشت و غیره، بحث دیگری است و می توان به کمک درک آن و شناخت دلایل مختلف آن، هم شیوه برخورد یهودی به «گره و کمپلکس حقارت»  و هم  تاریخ قوم یهود و اسرائیل را به کمک آن بهتر فهمید، اما شناخت این حالت و نتایج روانی آن برای قوم یهود و دیگران به این بحث و به ما کمک می کند تا ببنیم که برای عبور از «آنتی سمیتیسموس یا ضد یهودیت»  و همچنین از «پارانوییای یهودی و  ضد یهودی» در واقع یک حرکت دو جانبه لازم است:

 

 از یکسو اینکه قوم یهود  و ملت اسرائیل، به قول نویسنده و طنز نویسی یهودی و اسرائیلی که اسمش از یادم رفته است، سرانجام از این تلاش و مقام دست بردارد که «قوم برگزیده» باشد و به دیگران نیز اجازه برگزیده بودن بدهد و از طرف دیگر باید اقوام دیگر، چه مسلمان و غیره،  به جای حسادت یا نفی هولوکاست، شیوه ای نو در برخورد با این برگزیدگی پیدا بکنند و هم قدرتهای این قوم و مذهب دیگر و فرزند دیگر خدا را به رسمیت بشناسند و تاریخ او را  و هم به این «برگزیدگی» شخصی و خودخواهانه  آن بخندند و به طنز بگویند که خوب خدای یهودیان یعنی یهوه هنوز مسلمان و بودایی و مسیحی و غیره را نشناخته بود و از روی ناچاری و نبود امکانات آنها را انتخاب و برگزیده کرد و اگر الان ازش سوال بکنی، حتما می گوید که فرزندان زیادی دارد و از دست همه شان هم بنوعی ناراحت و خسته است و همزمان خوشحال و مغرور. مگر اینکه «ضد مسلمان و آنتی مسیحی یا آنتی بودایی» باشد و اینکه چرا همه ی آنها ختنه نیستند که آن موقع موضوعی دیگر است و بایستی از این خدا خواست که برای حفظ خدایی خویش «آپ دیت یا به روز» شود.

 

هر تحول واقعی و اصیل همیشه از طریق تحول در «نوع رابطه با دیگری» می گذرد، زیرا ما نمی توانیم  خویش را تغییر بدهیم، بدون آنکه نگاهمان و برداشتمان از دیگری، چه از معشوق، از خویش یا از رقیب، یا از خدا را تغییر بدهیم.  بنابراین برای چیرگی بر پارانوییای مدل یهودی و ضد یهودی بایستی از رابطه عمدتا نارسیستی با دیگری ، چه با مذهب دیگر و ملت دیگر و در نهایت با خدا عبور کرد و سناریوی جدید و رابطه سمبولیک و پارادوکسی با  دیگری ایجاد کرد. رابطه ای که هم اجازه نقد و هم امکان احترام و علاقه به دیگری می دهد. با این تحول درونی در «رابطه با دیگری»، در «رابطه با خدا و زندگی» آنگاه  هم «پارانوییای» اسرائیلی و اینکه او همه جا دشمن می بیند و مرتب قصد حمله پیش گیرانه دارد و از طرف دیگر تلاش برای «نفی هولوکاست» و کشتار نوین یهودیان کمرنگ و بی اثرتر می شود و ما وارد عرصه نوینی از رابطه و چالش فرهنگی،سیاسی  وغیره می توانیم بشویم و بهتر به حل مشکلات منطقه بپردازیم.. تا با این تغییر رابطه با دیگری، هم یهودی از رابطه نارسیستی و برگزیده با خدا و دیگری بزرگ بیرون آید و در فلسطینی یا ایرانی یک «غریبه و دشمن» نبیند و هم دیگر فرزندان مسلمان یا مسیحی خدا از خشم و حسادت به یهودیان و اسرائیل دست بردارند و مرگ آنها را نخواهند .آنگاه بباور من  این یهودی ستیزی، اسلام ستیزی و دیگرستیزی هر چه بیشتر کمرنگ و خنده دار خواهد شود بی آنکه کامل از بین برود اما بیشتر به حسادت معمولی و میل چیرگی ورزشی یا علمی و غیره بر حریف و یا از طریق جوک ساختن درباره همسایه تبدیل خواهد شد و همیشه همزمان هشداری باقی می ماند که نگذاریم به این گذشته خونین و خطرناک برگردیم. زیرا در واقع « به تعداد آدمها راه برای رسیدن به خدا وجود دارد ( حتی اگر این حرف سیتادی از فیلم مارمولک باشد) و هر کس می تواند حدیت عشق به زبان خویش بخواند». ( یا نمونه دیگر و وطنی این پارانوییا را می توان در پارانوییای مذهبی نسبت به « بهاییان» در ایران و تعقیب و آزار  یا قتل آنها و نفرت مذهبی از این مذهب و مسلک دیگر ایرانی دید و آنجا نیز تنها راه درست قبول حق حیات و  مذهب آنها و ایجاد یک رابطه پارادوکس  همراه با نقد و علاقه میان مومنان مسلمان و بهایی، میان جامعه ایرانی و  این بخش دیگر  از شهروندان ایرانی و مومنان ایرانی است.)

 

 باری بایستی هم به مخالفت با ضدیهودیت پرداخت و هم به ضد اسلامیت و از طرف دیگر قادر بود با هر دو اندیشه و هر نظر دیگر رابطه ای پارادوکس همراه با علاقه/نقد ایجاد کرد و اینگونه به این پارانوییای جمعی و هراس از دیگری پایان داد و یا آن را کمرنگ کرد و هر چه بیشتر جا را برای دوستی،صلح و رقابت سالم و خندان میان فرزندان خدا و یا فرزندان زمین و طبیعت باز کرد. در این راستا نیز شعر گونتر گراس و بیان آنچه باید گفته شود را بایستی از یک سو به عنوان نمادی از کار و جسارت روشنفکری، تابوشکنی و مقابله با دیسکورسهای غلط  یافت و  از سوی دیگر به سان راهی برای عبور از این خطاها و یافتن دیالوگ و چالش بهتر و نمادین با دیگری و میان ملتها یافت. شعر و نگاه گونتر گراس نمونه  و بستری برای رابطه انتقادی/ همراه باعلاقه و احترام میان جامعه مدرن یا آلمانی با «اسرائیل» و وسیله ای برای عبور از «احساس گناه و تابوی اسرائیل» و ورود به عرصه دیدار چهره با چهره با دیگری و بیان قدرت و ضعفهای خویش و دیگری است. زیرا آنکه اسیر احساس گناه و شرمساری است، در نهایت باز هم دست به قتلی جدید می زند، قتل حقیقت و گفتگوی صادقانه با دیگری، قتل تحول در روابط و شرایط. بی دلیل نیست که شرمساران می توانند براحتی به قاتلان و کین جویان نو تبدیل شوند. همانطور که آنکه «قربانی» بماند، به ناچار به «مجرم» تبدیل می شود. زیرا ظالم و مظلوم، قربانی و مجرم، شرمسار و بیشرم لازم و ملزوم یکدیگر و دو روی یک سکه هستند و در جایی به یکدیگر تبدیل می شوند. آنها دو قطب یک دیسکورس مشابه هستند.

 پانویس: برگردان فارسی شعر گونتر گراس

http://nedayeazadi.org/articles_cur.php?id=751

ادبیات:

1/ http://www2.asar.name/books/ravankavanifilm.pdf

2/ http://www2.asar.name/books/rawankawiebohran.pdf

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.