رفتن به محتوای اصلی

بیر شئعیر- خاطرات عصیانگر
28.12.2015 - 01:42

Missing media item.

بیر شئعیر

 

بیر شئعیر یازماق ایستیرم

دنیز اولسون قاییتمایا

اوچسون کؤچن دورنالارین قانادلارینا

 

اؤپوش اولسون ایسلاتمایا

قونسون قورو دوداقلارین چاتلاقلارینا

یارا سرپسین اورمو گؤلونون دوزلارینا

 

من بیر شئعیر یازماق ایستیرم

پنجره اولسون یوخویا

آچیلسین دوغان گونشین ساچلارینا

ایشیق ساچسین گؤزلرین قاماشماسینا

 

من بیر شئعیر اولماق ایستیرم

 

 یک شعر

می خواهم شعری بنویسم

دریایی بشود برای بازگشت

پر بکشد بر بالهای درناها

 

بوسه ای باشد برای خیساندن

بنشیند بر شکافتگی لب ها

زخم بپاشد بر نمک دریاچه اورمیه

 

من می خواهم شعری بنویسم

پنجره ای شود برای خواب

باز شود به گیسوان آفتاب

نور بپاشد بر خیرگی چشم ها

 

من می خواهم شعری بشوم

 

A Poem

 

I want to write a poem that

It becomes a salty lake for coming back

It flies to the migrated turnagiller’s wings

It becomes a wet kisses

To perch on the lip cracks

 To rub wounds into the salt of Urmu Lake

 

I want to write a poem that

It becomes a window to wake up

To open to the hairs of raising sun

To shine into dazzle eyes

 

I want to be a poem

 ....................................

Missing media item.

 

عاصی خاطیره لر

 

 خاطیره لریم دیرمانیرلار

اوشاقلیغیمین داغلارینا

انیرلر گئنجلیک دره لرینه

گوزلریمدن گول له لر یاغیر

شه هرده یالقیز گزن قوجالیغیما

 

یئمک چانتاسیندا بیر قیزین آرزولاری گئنه کوچه ده

 داشیییرلار دیلیملنمیش اوشاقلیغینی

گله جه یینی یئمک ساعاتینا

و بیر تنففوس ساعاتی سالدیریر مدرسه یه

یاندیریر کیتابلار، رویالارینی

چالیرلار حسرتینده یاندی کؤنلونون زیلینی

 

دوشونجه لریم یولداشلیق ائدیرلر

خاطیره لریمین گؤزلریمدن یاغدیران گول له لرینه

 

خاطیره لر خندق قازیبلار

اوره گیمده حسرتیمین دار کوچه لرینه

پارچالاماق ایسته ییرلر کؤنول اؤلکه سینی

 

محکمه سیز آسماق ایستیرم دوشونجه لریمی

 عیبرت اولسون اوره گیمه آجی وئرن خاطیره لره

 

 

خاطرات عصیانگر

 

خاطراتم بالا می روند

از کوهای کودکی ام

سرازیر می شوند به سوی دره های جوانی

گلوله ها از چشمانم شلیک می شوند

بر سر کهنسالی سرگردان در شهرم

 

آرزوهای دخترکی ، توی کیف تغذیه اش حمل می کنند

کودکی قاچ قاچ شده اش را، باز دوباره توی کوچه

برای خورده شدن آینده اش در زنگ تغذیه

و یک زنگ سیاحت حمله می کند به مدرسه

کتاب ها به آتش می کشند رویاهایش را

زنگ ترانه سوخته شدن دلش را می نوازند

 

اندیشه هایم با

گلوله هایی که خاطراتم از چشمانم شلیک می کنند

همراهی می کنند

 

خاطرات، خندق کنده اند

توی کوچه های باریک حسرت های دلم

قصد تجزیه کشور دلم را دارند

 

می خواهم اندیشه هایم را بدون محاکمه  به دار بکشم

تا عبرتی باشد برای خاطراتم

 Missing media item.

 Rebel Memories

 

Memories climb up childhold mountain

Go down to youth valleys then

Bullet rains come down from eyes

Wondering senility is alone in the town

 

Desires of a little doughter

Carries hers sliced childhold in a lunch bag

To eat hers future in the lunch time

And a recess time attaches school

Books burn hers dreams

School ring plays a song

For hers burned longings

 

Thoughts keep company with bullets

That memories shoot them

Coming down from my eyes

 

Memories dig trenches

On the narroow streets of my land

Revolting to divide my heart

 

I want to hang my thoughts

Without any court order

To warn every memory

 

 ......................................

Mohammad Ahmadizadeh

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محمد احمدی زاده

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.