رفتن به محتوای اصلی

انتخابِ جدائی دین از دولت
01.02.2016 - 00:16

تلاشی کرم وار در لاشه ی خودکامکیِ فردی ـ مذهبی ـ مافیائی، میان کل باندهای ( تندروان و نرمش سرایان) یکبار دیگر با اسم رمز "انتخابات"در پیش چشم مفسران سیاسی و اپوزیسیون پراکنده قراردارد. اپوزیسیون رنگینی که در بیرون از گود مبارزه دمکراتیک ـ اجتماعی ـ طبقاتی ست و برای دگرگونسازی های تدریجی و بنیادی از آغاز تا همینک بدلیل شکست انقلاب، خفقان صرِف و سرکوب سیستماتیک مذهبی اخته مانده است. چراکه بر اساس اصول بنیادِ دینی، ساختار حکومت مطلق مذهبی و از آن هم خشکتر قوانین دگرگون ناشونده ی"الهی ـ ولائی" جمهوریت جزو حکومت محسوب نشد، و عملا هم سازماندهی تشکل های مستقل اجتماعی ـ طبقاتی نیز در این دوران بلند جایز نبوده و اپوزیسیونِ متشکل از احزابِ "آزاد، مستقل و سکولار" که بتواند آزادانه فعالیت سیاسی کند، هیچگاه وجود خارجی نداشته و هیچیک از ابزارهای اثرگذاری فراگیر و قانونی در سمتگیری ها بسوی این یا آن طبقه ی اجتماعی در همه ی انتخابات 37 ساله راه نداشته و پیشینه ی تاریخی هم ندارد. به باور من قطب بندی طبقاتی اپوزیسیون به معنی مرسوم آن در ساختار بورژوا اسلامی اصلا موجود نیست. زیرا اپوزیسیون همان بانیان رانده شده ی این رژیمند که بارها برای سهم بیشتر از ثروت و قدرت با هم ستیز داشته ولی همزمان اما، مقابل اراده ی مستقل و آزاد مردم نیز بوده است و برای بقای منافع خود و سردمداران، همیشه در کنار "حاکمیتِ مسلط و مطلق" مانده و اهداف متفاوتی از خودکامگان نداشته است.

آشکار است که حکومت و( طیف هایش ) بسان پیشین و پیشترها، در اینگونه بزنگاهِ سرنوشت سازِ رای گیری های مجالس و...، همگی سخت بهم نیازمند بوده، در هم لولیده و خستگی ناپذیر در درون "لاشه ی رژیم آسمانی" خویش می پیچند تا مگر باهم و با هر قیمت و ترفندی چاره ای برای گذر از تأتر انتخابات و صیانت کالبد دستگاه بیابند. از رهبر تا نوحه خوان ها همه می دانند که دوام وجود بی رقیب شان، درگرو تغذیه و دچار حفظ همین جسدِ فاسد، در هم شکسته، بی آبرو و تکقطبی ست و ناگزیر به سازش بوده، شده و هستند؛ و آگاهانه نیز هربار در انتخابات، با قدری اشتلم های ریاکارانه علیه هم، سرآخر با هم همکاسه، همگام و همپشت می شوند. بهتر است بگویم که اندکی فدرالیسم مصلحتی در میان آنهاست، و بهتر از مخالفان ذهنی می داند که انتخابات آزاد و راستین، برابر فروشدن ولایت و پایان خلافت شیعه است. پس گمان ندارد که هیاهوهای سیاهی لشگر انتخابات شان بخاطر گرمی بازاراست و نه فرصتی برای اختیار و انتخاب.

بنا بر این: هیچکدام از (مدافعان حکومت مذهبی) نخواسته و نمی خواهند ریسمان زندگی بهشتین و زمینی خود را در چنین مقاطع حساس ببرند. هریک از آنها ( از خامنه ای لاریجانی سپاهی ها، تا رفسنجانی موسوی روحانی ها)این واقعیت را بارها دانسته و دقیقا در ژرفای اختلاف ها، گره های نگرشی و رودرروئی های منافع ( سیاسی ـ اقتصادی) ماهرانه جنگ ها را کنار نهاده تا نظام شان محفوظ و زنده بماند؛ و با این دانش برجامانده است. شگفت انگیز اینکه: بخش بزرگی از همین اپوزیسیون ما اگر که کاملا نمرده، اما هرباره گول انتخابات و استحاله ی دم و دستگاه الهی را خورده و خود تجزیه شده است؛ و فرجامش اینکه: زیر پا و پشتش پیوسته خالی ست. چراکه در میان و میدان مخالفان و سرنگونی خواهان، هر جریانی بر خلاف باندهای خامنه ای ـ موسوی"شیپور" خود را می دمد و یا متوهم به تغییر بوده و ناگزیر مهره ای در این بازی دومینوی انتخاب های پوچ بوده است و به تبع آن همچنان تضاد و تناقض های دیدگاه ها، راهبرد همکاری ها و چگونگی همسوئیگرائی ها علیه بساط نرمش ناپذیر حکومت ولائی بسیار در دور دست، سرسخت و با همنوائی مشترک ناخوان می باشد. و"ستیزهای نظری" همین فرقه ها بنام اپوزیسیون، عملا به تقویت پایگاه توده ای حکومت در این 37 یاری داده و تجدید نیرو می رساند. باید اقرار کرد که رژیم در برابر مخالفان متوهمش هربار با تصاحبِ برجسته بر رسانه های بیشمار و نتیجتا تسلط بر اراده آسیب پذیر مردمِ بیکار و گرسنه، توام با ایجاد خفقان، فضای ترس و اعلام جسورانه ی زمان اعدام ها در میادین شهرها، توانسته بر اپوزیسیون خارج چیره شده و با زیرکی و ترفندهای موذیانه فائق آید و عملا دردسرهای بزرگ  انتخابات دستوری ـ نمایشی را هربار با کمترین زخم و سرآخر پیروزمندانه پشت سرگذارده و التیام بخشد.

گره کارِ ناتوانی و ناباوری مردم به خویش و تداوم پراکندگی اپوزیسیون، بیش از همه ناشی از ژرفش و پهنش "خودکامگیِ تقدس" است که اصولا ریشه در باور به عقاید فوق بشری روحانیت دارد؛ و ناگزیر، پذیرش بی کم و کاست حکومت "شیعی فردی" نیز در میان توده ها از همینروست و رژیم نیز کاملا از آن آگاهی دارد و به شکل تجربی و سیستماتیک از این وابستگی مذهبی توده ها با بهترین راهکار های تاریخی در این 37 سال هولناک بهره برده و می برد. اگر به روند 37 ساله ی برگزاری همه انتخابات مجالس، خبرگان؛ روسای جمهور و... با دقت بنگریم می بینیم که خلا منافع مردم با حاکمیت عمیق تر شده و قصد اتنخابات نیز تنها در راستای ایجاد امیدواری به تغییر از بالا، اصلاح رژیم توسط این و یا آن فرد مصلح، این و یا آن طیف درونی و وابسته به حکومت مذهبی تبلیغ می شده است؛ و نه توسط اراده آزاد و توانای مردم، یا تغییر قانون اساسی و مهمتر از آن به یاری سازمان ها و تشکل های مستقل کارگری ـ توده ای و وجود احزاب اپوزیسیون بیرون از قدرت! ما بخوبی موانع ایدئولوژیک ـ دینی این نظام را برای دگرگونی های لازم می شناسیم و قانون اساسی آن هم "مو لای درزش" نمی رود. زیراکه حکومت اسلامی شیعی بنا بر تعریف یک خواست و مشیت الهی ست؛ و نه انسانی! همانگونه که برای دیگر طیف های مدعی حکومت سنی چنین می باشد و هیچ انسانی قادر به دخل و تصرف در اصول و امور پایه ای (ولایت و الوهیت)آن ندارد. در این دعاوی و نوامیسِ به اصطلاح ازلی و ابدی، هر اصلاح و دگرگونی به منزله ی کفر، الحاد و گمراهی شمرده شده است که این باور نیز، در اعماق ناخودآگاه مسلمانان، انسان هائی که در همین حکومت های چپاولگر نان و زندگی بخور و نمیرشان نیز بربادرفته است، دریغا که آنان همچنان دچار سرسپردگی به دکانداران مذاهب مانده و قرن ها و نسل در نسل ها این مسلخ را بمثابه فریضه بجان پذیرفته، و مخالفت با استبداد سران ریاکار شیعی سنی را به عنوان کفر در خویشتن کاشته و ریشه دوانده است و به همین سادگی اراده ی مسلمانان را اینگونه که می بینیم توسط مذهب مداران فاسد و جاهطلب میطع و بیچاره کرده و قریب به اتفاق آنها را در "جهان اسلام" چنین بی بر و بارشان ساخته است. پرسش! اگر واقعیت مذاهب همین است که از دیرباز بر مردمان مسلمان منطقه و ما رفته و می رود، پس ما با شرکت در انتخابات قادر به چه دگرگونی هائی در این سرنوشت و قوانین قرآنی خدائی هستیم؟ پاسخ من: هیچ است!

این ناسازگاری ذاتی و دشمنی حکومت مذهبی با "جمهوری" در شرایطی ست که بخشی از اپوزیسیون ملی، ملی مذهبی، سکولار، لیبرال، دمکرات، مترقی، چپ و کمونیست بسان گذشته ی 37 ساله یکصدا علیه انتخاباتی که وجود نداشته و ندارد همچنان متفق نیستند و هنوز با همان آرزوی گنگِ*سیزیفی برای تغییر فردا، با اهرم انتخابات ولائی به تسخیر قله ی خلافت امید می بندد، و در رویای چندش آور آن فرومی افتند. واکنشی تکراری و بی سرانجام که بسود خواست مردم و اندکی جابجائی مفید نبوده و کمترین بازتاب انگیزه مند را نیز هرگز نداشته است. اما شرکت در آن بسود بقای حاکمیت مطلق انجامیده و نتایجش به معنی خودزنی خویشِ اراده ی اجتماعی در برابر استبداد فردی بوده و هست. چراکه توهم ناشی از آن در بخش بزرگی از این نیروهای مردمی ـ کارگری ـ روشنفکری، در این میدان "تکتازی ولائی" که اسمش انتخابات مردمی ست، هرگز همراهی و همآوردی هرچند کوچک و قانونی جهت امکان انتخاب شدن و نشدن نمایندگان مستقل از احزاب آزاد و فرصت تبلیغ برنامه های آنان وجود خارجی نداشته و اصولا هم پشتوانه تاریخی ندارد. زیرا 1400 سال جنگ مذهبی موید این واقعیت هولناک فرقه ای ست.

مگر داعش شیعی خامنه ای و داعش سنی خانواده سعودی جز شیوه اسلاف خود روش دیگری داشته اند تا بدون زور و کشتار برگزیده ی جمهوریت شده باشند؟ هرگز! مگر نه بر عربستان یک خانواده ی فاسد بنام سعودی همچنان حکومت می کند و در ایران یک کاست کوچک جنایتکار و غارتگر خامنه ای؟! آیا این دو استعداد پذیرش انتخاب آزاد مردم خود را دارند؟ پس چرائی امیدواری به انتخابات تاکنونی رژیم ولائی و تشویق مردم به شرکت آتی در آن، پرشی بس ناگوار و تکراری بوده است که مخالفان ناچارند روزی به آن پاسخ درخور دهند و ایکاش همین امروز و در همین گردنه ی کمرشکن مردم، در سرسپردگی کل رژیم به اقتصاد و سیاست بازار ِنئولیبرال که روحانی "کلیددار اصلاح و رفرمیسم مذهبی" آن شده است و آشکارا می خواهد لاشه ی برجامانده ی نظام شیعی را با جراحی امپریالیسم آمریکا و غربی ها مومیائی کرده و نجات دهد. کارستانی که مدیریت آن در این قمار باخت باخت برکول مردم پائینی، کارمزد و تنگدستان گذاشته شده است. سزاوار ماست با همه ی توانمان برای سرنگونی رهبرِ خودرأی، روحانی امنیتی، مدافعان داخلی و خارجی و هرگونه خوشبینی به اهداف کلی ساختارسرمایه سالاری انگل و بازاری اسلامی بایستیم و مقاومت و ستیز مردمی و ایستادگی در برابر آنرا، همینک و در همین تنور داغ "انتخابات فرمایشی" تا گرم است؛ بتوانیم نان و آزادی خود را در آن بپزیم. وگرنه فرصت دوباره سوخته و تاریخ، یکدوره ی دیگر دچار ایستائی خواهد شد.

این رقابت خودی ها برای کسب قدرت و ثروت، تنها میان منافع سردمداران تاکنونی رژیم و باندهای چندسویه ی آن است که دوباره در سراسر ایران با داد و فریادهای "انتخابات" به راه افتاده و قصد دارد خواست "مطلقگرائی" شخص خامنه ای و کل باند های درنده ی او و یاران پیشین اش را از چشم مردم، نوعدوستان و جوامع مدافع حقوق بشر بپوشاند تامگر به وجود پلید خویش مشروعیت دوباره بخشد و بگوید که "حق رأی آزاد" برای مردمان اسیر ایران وجود دارد و به همین دلیل ناگزیر به هیاهوی "دمکراسی اجتماعی"می باشد که عملا آنرا با فریب میان شهروندان برای انتخاب بد و بدتر دامن می زند. در حالیکه اصولا خواست خدا و خلیفه ها ( بیرون از اراده ی تاثیرگذاری مردمی ست) خصوصا شیعی! بنا بر این کلاهبرداری های هرباره انتخاباتی جز شیره مالی بر سر مردم نبوده و البته نمی تواند برای همیشه از دید مردم بجان آمده و گرسنه و بیکار پنهان بماند و نمی ماند. رقابت های بی هوده مردمی در این بازی "گماشتن و برکنارساختنِ مهره ها" جز در بین کاسه لیسان و باورمندان ساده لوح به "دینِ دولتی" دیگر خریداری ندارد و مجموعه ی تلاش حاکمان معطوف به زدودن زمینه های انفجار مردمی دارد، تا مگر با نشان دادن تلطیف استبداد مذهبی و امکان اصلاحی آن با انتخابات، نظام خودکامه مهیای فضای آرام و امیدبخش شود، ترفندی که هربار حکومت اسلامی می خواهد آنرا فراهم کند.

 

در مقاله های پیشینم بارها گفته ام که این بساط ولائی هرگز تابع آمال و اهداف جمهوری نبوده و نیست! بل یک کاست مذهبی و توتالیتاریسم فرسوده ی فردگرا بسان فرهنگ شاهی ست که اهرم مذهب را خوب در اختیار دارد و هیچگاه نمی توان با تحریک اجتماعی و اهرم های رفرماسیون مذهبی همچون افانگلیسم مسیحیت اروپائی متحول بشود و بتوان آنرا به نرمش های برابری حقوق انسان ها، قوانین همه شمول متمدنانه و حقوق بشری دعوت کرد و به تبع آن امید به پذیرش و ایجاد فضای حضور اجتماعی و دخالت آزاد و دمکراتیک مردمی در آن داشت و تحملش کرد. نه این یک فریب است. راه ما با گذر از کل رژیم و سرنگونی دینِ دولتی آغاز می شود. آیا پس از 37 سال هنوز به ضرورت جدائی دین از دولت نرسیده ایم! و چرا؟ آخر تاکی می باید برای کسب عاجزانه ی ارزش های انسانشمول از حاکمیت تبهکار، آنهم با نیرنگ های بخش "اصلاحجویان" همچنان فریب خورد و به درگاه خامنه ای آویزان شد؟ اینبار نیز بسیار تاسف برانگیز است که خامنه ای و یارانش دوباره بتوانند در سراسر ایران و در میادین پُرهیاهو "طبل توخالی انتخابات" را بصدا درآورده و جولان دهند و تکرار تاریخ 37 ساله نظام ولایت مطلق را تجدید قوا کنند. در این میدان مسخرگی انتخابات، اپوزیسیون برابر پوزیسیون به مفهوم مرسوم و متداول امروزی و بویژه در یک ساختار فناتیک وجود خارجی نداشته و ندارد. بلکه: حاکمان و رقبا در بن بست دعاوی اسلامی دچار شده و بیش از این نمی توانند همچون گذشته به جنایت ها، خودکامگی ها و چپاول ها ادامه دهند و بهمین خاطر بسان گرگان زخمی و چرکین و گرسنه را بجان هم افتاده اند، تا مگر کیسه ها و شکم های سیری ناپذیرشان پُرکنند. بیائید یکصدا جدائی دین از دولت را فریادزنیم و روز رأی گیری یکپارچه در خانه بمانیم. یادمان نرود که بیشترین قربانیان این بیدادگری های حکومت شیعه، خود شیعیانِ پاکباخته و برپادارنده ی این رژیم بوده و هستند! 

بهنام چنگائی 12 بهمن 1394

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهنام چنگائی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.