رفتن به محتوای اصلی

آیا میتوان متافیزیک را با خرافات و اوهام، یکی دانست؟
23.02.2016 - 22:09

گاهی پاسخ به بعضی از پرسشهای بسیار بدیهی و پیش پا افتاده، مشکل و دشوار است! و به نظرم علت این رویداد، تفاوت و شکاف درمیان آگاهی و شناخت ها است. این پرسش در مورد موهوم بودن متافیزیک؛ یکی از همین موارد است که در آخرین نشست و بحث پیرامون کتاب اخیر من «در برابر متافیزیک» طرح و از من سئوال شد. گویا هنوز هم هستند کسانی که در موضوع متافیزیک یا همآن ماوراءالطبیعه؛ دانسته یا نادانسته به دفاع از آن می پردازند. اگر مسئولین تئوری پرداز نظام مذهبی جمهوری اسلامی ایران، در دفاع از متافیزیک و ایجاد تردید در اذهان، چنین پرسش هایی بکنند؛ برایم هیچ تعجبی را به دنبال نخواهد داشت زیرا که ایشان در رسانه های گروهی شان مدام بر طبل بد آهنگ متافیزیک می کوبند؛ اما تردید داشتن روشنفکران و انقلابیون بر روی این موضوع؛ انسان را دچار بهت و حیرت می کند.

پاسخ صریح و روشن به این پرسش مثبت است و من باور دارم که متافیزیک با وهم و خرافه، یکی است. اصولا در کتاب «دربرابر متافیزیک» توضیح داده ام که از نظرمن متافیزیک متشکل از سه شاخه ی بزرگ و مهم است. 1_ رشنالیسم (عقلانیت) 2_ ایده آلیسم 3_ افلاطون باوری.

میتوان با نگاه دقیق به متون فلسفی تا به امروز، به این نکته رسید که متافیزیک همواره با پدیده های ذکر شده ی سه گانه ی بالا، پیوندی سخت و سنگین داشته و دارد. این موضوع نه چندان پیچیده است که ایده آلیسم در بخش های زیادی با رشنالیسم دارای ارتباط و پیوند است. نکته ی دیگر این است که علت ریشه ای بروز متافیزیک از لحاظ واژگانی و کارکرد آن به دستگاه فلسفی ارسطو_ افلاطون و همچنین سقراط برمی گردد. و چنانچه میدانیم، ارسطو ابتدا کتابی نوشت به نام « طبیعت» یا همآن فیزیک و بعدا کتاب دیگری نوشت به نام «متافیزیک». واژه ی «متا» در یونانی، یعنی «بعد از». روش عقلانی ارسطو در رویکرد به موضوعات، نه تنها در این دو اثر بلکه در کارهای دیگر او نیز آشکار است. در اینجا بایستی اشاره کرد که ارسطو پسر پزشک دربار مقدونیه بود و ساختار اجتماعی و شیوه ی نگاه او به فنومن های هستی، آشکارا به اشراف زادگی مربوط بوده است و در آثار و آراء او به طوری علنی از برده داری دفاع شده است و چرایی و دلیل آنرا اینگونه آورده است که چون ملوانان_ برزگران_ کارگران و برده ها، نمی توانند و وقت مطالعه ندارند، بنابراین درک و شناخت آنها از طبیعت و هستی و پدیده ها، ناممکن است و از اینرو تحقیق و تفکر بر روی مسائل فلسفی و هستی، مختص قشری است اشراف زاده که اسباب کار را برای انجام آن در اختیار دارند! _ بدتر از آن اینکه ارسطو عقیده دارد که «زن» در هنگام بارداری و تولد فرزند، تنها توده ای از مواد را تحویل می دهد و این پدر است که به فرزند «صورت» می بخشد! و منظور او از صورت، همآن شخصیت و اثر است! بنا براین ارسطو در همین نقطه، مرد را بر زن برتری داده و او را از ارزش های انسانی و اجتماعی ، تهی کرده است! چیزی که به هیچ شیوه ای مورد قبول نیست. و چنانچه دیدیم حتی در مورد برده داری نیز به خطا رفته بود و در هزاره های بعد از ارسطو، برده داری به طور کلی از اجتماع انسانی مردود شناخته شد. (البته باید به این نکته تاکید کرد که نظام فعلی جامعه ی جهانی، خود یک برده داری نوین است که دلایل آن در حوصله ی این نوشتار مختصر نیست).

از خصوصیات متافیزیک، می توان به یکی از بارزترینشان اشاره کرد که همآنا، برتری دادن پدیده ها بر پدیده ای دیگر بوده است. استاد او یعنی افلاطون، علنا عنوان می کند که: نوشتار فرزند ناخلف گفتار است! تحقیقات ژاک دریدا نشان داده است که این دریافت برتری دادن گفتار بر نوشتار، مفهومی متافیزیکی است. آنچنانکه امروزه به این مفهوم رسیده ایم که پدیدار مرد سالاری، ناشی از این دست باورها بوده است و به علت برتری دادن مرد بر زن، شاهد مرد سالاری بوده ایم. نکته اما فقط این نیست، و در مجموع برتری دادن هر پدیده بر پدیده ای دیگر، در ساختارهای دیگری نیز به ظهور رسیده است مثل برتری نور و روشنایی بر تاریکی _ حضور بر غیاب و غیره... در تمامی عرصه هایی که پدیداری بر پدیدار دیگری برتری داده شده اند، با متافیزیک مواجه هستیمو چنانچه پیداست، علت های ریشه ای موضوع متافیزیک، به دستگاه فکری افلاطون و ارسطو بر می گردد. بار معنایی ماوراء الطبیعی که همآن متافیزیک باشد، نشانگر جنگ متافیزیک با «واقعیت» و «ماده» است. موضوعات ماوراء الطبیعی یا فرا طبیعی در همه ی شاخه های مختلف ادیان و مذاهب گوناگون به نمایش در آمده اند که زایش عمدی اوهام و خرافات را به دنبال داشته است. چیزی که بدون آن، یعنی بدون خرافات و اوهام، نمی تواند به حیات خود ادامه بدهد. از اینرو متافیزیک در عرصه های بسیاری پدیده ها را از ارزش های واقعی اشان، تهی می سازد و آنها را بی معنا جلوه می دهد! به خاطر اینکه در نبود فهم واقعیت گرایانه و درک درست از فنومنها و پدیده ها، بتواند به زندگی خود ادامه بدهد. از مفاهیم خرافی و متافیزیکی، میتوان به واژه ی خداوند اشاره نمود، چیزی که کاملا متافیزیکی و دور از دسترس فیزیک یا همآن طبیعت است. چیزی که قابل تجربه نیست، و فلاسفه ی ایده آلیست نتوانسته اند آنرا به اثبات برسانند_ فلاسفه ای مثل قدیسین قرون وسطایی آگوستینوس، توماس آکویناس ، آنسلم _ مسلما و پس از این سه فیلسوف، شخصی به نام رنه دکارت به ظهور رسید که فلسفه ی او از شک آغازید و نهایتا به اثبات وجود خداوند نزد خودش رسید! و پس از او نیز لایپ نیتس اولین فیلسوف آلمانی، دنبال همآن فلسفه را گرفت و موضوع «موناد»ها را مطرح ساخت و چنانچه توضیح می دهد، جهان هستی سرتاسر موناد یا روحی است، نهمادی و فیزیکی! و اینگونه بود که اردوگاه رشنالیسم و ایده آلیسم با همکاری همدیگر و ادغام در همدیگر، به طور کلی ماده و جهان هستی را منکر نمود! یعنی کار این دو شاخه از متافیزیک، به این نقطه رسید؛ اما بعدها با فیلسوفانی مثل نیچه_ هایدگر_ ژان پل سارتر_ فوکو_ ویتگنشتاین و ژاک دریدا، متافیزیک از اعتبار پیشین خود و تخریب فلسفه و دانش فلسفی، بر زمین کوبیده شد و نیچه درکتاب های شامگاه بتان، چنین گفت زردشت و دجال، صریحا مرگ خدا را اعلام نمود. پیشتر گفته شد که مجموع ادیان و مذاهب از زیر مجموعه های ایده آلیسم هستند و در ایده آلیسم می بینیم که «ایده» بر ماده برتری داده می شود و نهایتا هم دیدیم که فلاسفه ی ایده آلیست مثل دکارت یا آگوستینوس و یا لایپ نیتس، خدا را خالق جهان معرفی کرده و چنانچه رفت، حتی لایپ نیتس با وجود اینکه در ابتدا وجود ماده را مطرح و قبول کرده است، اما با پیش کشیدن موضوع «موناد» و جهان روحی و این ادعا و گفتار که: « آخرین ذره ی بسیار کوچک غیر قابل تقسیم، موناد یا همآن روح است و از اینرو سرتاسر جهان هستی، روحی است». او به این شکل ماده و هستنده گی فیزیکی جهان هستی را انکار کرده است که تناقض فلسفی در دستگاه فکری او مشخص و معلوم است زیرا که در ابتدا وجود ماده را قبول دارد اما در پایان کار به انکار آن رای می دهد! بنابراین متافیزیک با خرافات و اوهام یکی است و نمیتوان خرافات و اوهام را از متافیزیک جدا ساخت زیرا که متافیزیک بدون اوهام و خرافات، نمیتواند به حیات خود ادامه بدهد.

بایستی اشاره کرد که متافیزیک از پدیده های هنری که خالق آنها خود انسانها هستند، سوء استفاده کرده و مسائل متافیزیکی را با ادغام در زیبایی، به معرض نمایش می گذارد! مثل زیبایی های هنری نور پردازی، گچ بری، آینه کاری، موسیقی، شعر، داستان نویسی، معماری، مجسمه سازی و نقاشی؛ در اماکن مقدسی مثل واتیکان در رم یا آثار هنری نقاشی و مجسمه های زیبا که توسط رافائل و یا میکل آنژ پدید آمدند و یا مساجد و دیرها و مکانهایی که در واقع پرستش گاهها هستند و در همآن مکانها هم، دروس ماوراء الطبیعی یا متافیزیکی تدریس می شود! در صورتیکه زیبایی متعلق به طبیعت یا همآن فیزیک بوده و هست و آثار هنری را که زیبا و اثر بخش اند، توسط خود انسانها ساخته و پرداخته شده اند و نه توسط موجودات وهمی متافیزیکی! به این خاطر متافیزیک با شیوه های مختلف توانسته است در اعماق فرهنگ ها و افکار و اندیشه ها نفوذ کرده و نتیجتا مقاصد خود را به انجام برساند. نگاه ژرفناک به هنرهای موسیقی و شعر خصوصا سنتی در ایران، به روشنی بیانگر و نمایش دهنده ی هنرهایی است که متافیزیک به آنها تجاوز کرده است!

مسلما قدرت خواهی و خصوصا در عرصه ی ساختارهای سیاسی نیز، که وجهی دیگر از عقلانیت متافیزیکی است، پیش برنده ی آمال و اهداف متافیزیک است. علت ریشه ای بروز جنگها بین کشورها و یا جنگ های داخلی کشورها نیز به همین موضوع بر می گردد و وضعیت کشور سوریه ی امروزی، و ساختار سیاسی و رهبری جناب بشار اسد و عدم کنار رفتن او از قدرت سیاسی، نشاندهنده ی عقلانیت متافیزیکی است که عرصه ی وسیعی را برای عرض اندام کردن کشورهایی چون روسیه_ آمریکا و اتحادیه ی اروپا و ترکیه_ ایران و داعش و عربستان صعودی را فراهم کرده است. یعنی پدیدار قدرت و همآغوشی آن با رشنالیسم سیاسی؛ بستر این جنگ و اینهمه کشتار را فراهم آورده است. به این خاطر متافیزیک در عملکرد نشان داده است که رهبری_ قدرت طلبی_ سلطه جویی_ ستم ملی و قومی_ راه و رهروی را نیز در عرصه های گوناگون؛ مورد نیاز خود دانسته است و با به کارگیری این عنصرها، هر روز انسان را از ارزش های واقعی اش تهی می سازد طوری که از بین رفتن میلیونی انسانها و آواره شدن و تخریب هستی اجتماعی آنها، هدف غایی متافیزیک است_ کاری که در گذار هزاره ها صورت گرفته و همچنان در حال وقوع است.

مطلق گرایی از خصوصیات متافیزیک است

یکی دیگر از مشخصات متافیزیک، رویکرد به مطلق گرایی در بسیاری از عرصه هاست. در رشنالیسم و در ایده آلیسم به وضوح دیده می شود که پدیدار غیر طبیعی و غیر واقعی خداوند، به طور مطلق معرفی شده است و در متون این دو شاخه ی متافیزیکی به تکرار آمده است که خداوند جهان هستی را از عدم آفریده است! رنه دکارت خود در دستگاه فلسفی اش عنوان می کند که «عقل» نزد «اگو» (من) یا انسان، ناقص است و در این صورت بایستی کمالی باشد که این نقصان را آفریده باشد! او عنوان می کند که کمال نمی تواند از نقص به وجود بیاید! بنابر این نتیجه ی عقلانیت دکارتی همآنا رسیدن به خداوند است!
نکته ای ظریف در این راستا چنین است که خود توماس آکویناس، باور دارد که بنا بر ملاحظات دقیق فلسفی نمی توان ازلی بودن جهان هستی را از قدیم منکر شد! اما به عنوان یک متفکر مسیحی باور دارد که خداوند جهان هستی را از عدم آفریده است! یعنی تناقض در این دستگاه های فلسفی متافیزیکی تا به این اندازه روشن و آشکار است. نکته ی دیگر چنین است که در فلسفه ی پسا مدرن، موضوع «کمال» جز در مورد فیزیک یا طبیعت؛ مردود شده است. برای نمونه حتی در فلسفه ی بندیکت اسپینوزا، توضیح داده شده است که همه می دانند که طبیعت پدیداری کامل است. حالا اگر خداوند هم کامل باشد، این دو کمال همدیگر را نقض می کنند. اسپینوزا نتیجه می گیرد که در این صورت بایستی خداوند درطبیعت باشد و نه جدای از آن! پیش کشیدن این موضوع، باعث شد که جامعه ی یهودی آنزمان که به شدت توسط انگیزسیون هدایت میشد، آن اعلامیه ی مشهور جهانی مبنی بر ترد اسپینوزا از جامعه صادر و به مورد اجرا در بیاید! گو اینکه بسیاری از روشنفکران ایرانی، تنها ادیان نوری و یا شاخه های دینی و مذهبی دیگر را(مثلا مکاتب هندی) متافیزیکی می دانند؛ در صورتی که متافیزیک تا اعماق وجودی جوامع و به شیوه هایی بسیار تردستانه؛ نفوذ کرده است. برای نمونه در فلسفه ی سیاسی می توان به موضوع برتری دادن تشکل و سازمان و حزب خویش بر دیگر احزاب را مثال آورد و در زمینه های هنری، نزد هنرمندان، ایشان به حدی خود را والا مقام دانسته اند که جز هنر ایشان، کس دیگری بایسته و شایسته نیست! و این نوع نگاه آیا بجز به نمایش در آوردن عقلانیت و فهم متافیزیکی؛ چه می تواند باشد؟ در حالیکه دیرینه شناسی پدیدارها و در تمامی زمینه ها، به روشنی نشان داده است که هر فنومنی در گذر زمان دستخوش انقلاب و تغییر و دگرگونی است و هیچ سنتزی نه به کمال می رسد و نه پایان موضوع بوده است! اما نارسیسم هنری نزد هنرمندان و متفکرین ایرانی، آنها را دچار این وهم متافیزیکی کرده است که گویا هستی، بهتر ازایشان را به خود ندیده است! به نظرم آرامش دوستدار در کتاب «درخشش های تیره» این گرفتاری متافیزیکی اندیشه و متفکران ایرانی را به روشنی نشان داده است. توهم فعالین سیاسی در اپوزیسیون ایرانی بر روی موضوع اخیر انتخابات و امضاء طوماری که خواستگاه آن رفع فیلترهای نظام متافیزیکی ایران از کاندیداها است خود اسارت در متافیزیک را بسیار وقیحانه به نمایش در آورد(آخرین مقاله ی اسماعیل نوری علا در نقد این موضوع،رویکردی به همین مفهوم را دارد)_ گو اینکه هنوز و پس از اینهمه سال از کشتار جمهوری اسلامی ایران و اقدامات ضد انسانی رهبران و مسئولین این نظام فاشیستی، این توهم در تعداد زیادی ازروشنفکران سیاسی ایرانی؛ رسوب کرده است که می توان از رهبری و این سیستم قرون وسطایی؛ خواستی بر مبنای آزادی و انسانیت داشت...! از اینرو روند متافیزیک و ترویج اوهام و خرافات که برای ادامه ی حیات آن ضرورتی است آشکار، در بسیاری از زمینه ها؛ تکان دهنده و نهایتا تخریبگر ارزش های واقعی انسان و اجتماع جهانی آن و سرتاسر هستی است.

 نادر خلیلی
دوم فبروری 2016

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

امرالله ابراهیمی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.