رفتن به محتوای اصلی

شهر بیداد گران
01.03.2016 - 10:09

يك صبح سحر ميان بازارچه شهر////
فرياد زدم ، خوبى بيار و شر ببر//
داروغه رسيد و گفت به من نادانى؟؟؟
از بهر چه اين اراجفى مى خوانى؟؟؟
دادو ستد مشروط بر آن است كه تو //
كالا بدهى و كالايى دگر بستانى///
اكنون بگو اهل كجايى اى غريب///
كه اينچنين حرف برانى تو عجيب///
گفتمش كه از شهر بلا آمده ام///
از شهرى پر از رنگ و ريا آمده ام///
آن شهر كه زنش بهر شكم تن بفروخت///
يا ز بيدادگرى ، مردى در آتش بسوخت///
آنجا كه كودكان همه ،، تب دارند///
از بيدادگرى ، ملت همه بيزارند///
آن شهر كه ،، نامش كنون شهر خداست///
خداوند خود بپرسد ، كو ، كجاست؟؟؟
نام حاكمش، ولى ، فقيه الله بود///
داروغه اش هم ،، اسمت چه بود؟؟
ميرزا بود؟؟؟

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.