(به تازگی اعلام شد که جمعیت جهان از مرز هفت میلیارد نفر گذشته است)
پس از ازدواج در سال ۱۳۷۱ همسرم اصرار داشت که به زودی بچه دار شویم. او به نیازش به تجربه حاملگی و زایمان و مخاطرات بچه دار شدن در سنین بالا برای زنان اشاره می کرد. من مخالف بودم. نه به این دلیل که از فرزند داشتن بیزار بودم یا نمی خواستم علائقم را برای فردی دیگر و مسئولیت هایش به حاشیه برانم، بلکه نمی خواستم موجب به دنیا آمدن انسانی شوم که زیر سایه حکومت ولی فقیه بزرگ شود: در مدرسه وی را تحت آموزش ایدئولوژیک قرار دهند، برای رفتن به دانشگاه یا گرفتن شغل گزینش ایدئولوژیک شود، برای تهیه یک سی دی موسیقی یا دی وی دی به سراغ بازار زیر زمینی برود، در خیابان با دوست دختر یا دوست پسرش بازداشت شود، اگر دختر بود حجاب اجباری را بر وی تحمیل کنند و برای سفر به خاج کشور به اجازه شوهرش نیاز داشته باشد، یا به خاطر عقایدش از حقوق سیاسی و اجتماعی محروم شود.
البته شش سال بعد که هنوز در ایران بودیم یک روز پس از آن که همسرم چمدانش را برای رفتن بست تسلیم شدم. فرزندمان ۱۸ ماهه بود که ایران را برای همیشه ترک کردیم. تصمیم من برای بچه دار نشدن- که البته به جایی نرسید- تصمیمی شخصی اما سیاسی بود.
هفت میلیارد و بیشتر
در دنیایی که از ۵ آوریل ۲۰۱۲ هفت میلیارد نفر در آن زندگی می کنند تصمیم برای بچه دار شدن دیگر یک تصمیم شخصی- سیاسی یا اجتماعی یا احساسی- نیست، بلکه یک تصمیم اخلاقی است. هر کس که می خواهد بچه دار شود، لازم است برای یک لحظه به منابع زمین و ظرفیتهای جامعه خود برای تامین آینده وی بیندیشد. علاوه بر منابع زمین لحاظ شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه اختصاصی نیز ضرورت دارد. در جامعهای که افراد از هیچ حقی در برابر حکومت برخوردار نیستند و نقش آینده بسیاری از آنها دویدن در پی اتومبیل رهبران سیاسی برای چند ده هزار تومان است، افزودن بر جمعیت موضوعی نیست که خوشایند فرزند محتمل در آینده باشد، البته اگر وی امکان مقایسه خود را با دیگران بیابد.
امروز ما در جهانی به هم پیوسته زندگی می کنیم که قحطی در یک نقطه، دیگر نقاط را نیز تحت تاثیر قرار می دهد یا رکود در یک نقطه موجب رکود در دیگر نقاط می شود. در این دنیا، گرسنگی و مالاریا و جنون گاوی در یک نقطه دیگر نقاط را تحت تاثیر قرار می دهد. علاوه بر آن باید به بحرانهای بهداشتی و جنگ در دنیا و مخاطرات آنها برای جمعیت موجود جهان اندیشید.
تفکیک ارضای غریزه جنسی و تولید مثل
خوشبختانه با تحولات پزشکی و فنی و نیز با اخطارهای نظریه جمعیت شناسانه توماس رابرت مالتوس و اقدامات شجاعانه افرادی مثل چارلز نولتون در نشر آثاری در باب پیش گیری (مثل "میوههای فلسفه، پزشک خصوصی همراه برای زوجهای جوان"، منتشر شده در ۱۸۳۲ و پرداخت هزینه اجتماعی بالا بر ای این کار) امروز دیگر همه می توانند میان ارضای غریزه جنسی و تولید مثل تفکیک قائل شوند. امروز آدمیان می توانند تصمیم بگیرند که چند فرزند داشته باشند یا اصلا نداشته باشند. ما دیگر در دنیایی زندگی نمی کنیم که بچه دار شدن در آن "طبیعی" است. در این دنیا، نخواستن بچه هیچ توجیهی نمی خواهد. بر عکس در دنیای امروز بچه دار شدن "دلیل" می طلبد.
تولید مثل و آینده نگری
غریزه تولید مثل، ضرورتا نباید به تولید مثل منتهی شود، همانطور که غریزه بقای آدمیان نباید به انقراض نسل ماهیان و میگوهای دریاها منجر شود. انسان هم غریزه تولید مثل و بقا دارد و هم خرد آینده نگری. روشهای متکثر پیش گیری برای زنان و مردان به کار کسانی می آید که بچه نمی خواهند. اما برای آنها که واقعا می خواهند در رشد انسانی دیگر نقشی بازی کنند و مراحل رشد انسانی دیگر را از نزدیک مشاهده و تجربه کنند چه می توان کرد؟ آنها می توانند به یک یا دو فرزند اکتفا کنند، به روشهای بدیل صاحب فرزند شوند، یا با ذخیره کردن تخم یا اسپرم، زمان فرزند دار شدن خود را به تعویق بیندازند.
از روشهای بدیل فرزند دار شدن قبول کودک قبلا به دنیا آمدهای به فرزندی است که امروزه در سطحی بین المللی انجام می شود و هزاران کودک به دنیا آمده در کشورهای فقیر یا کم درآمدتر را که سرپرست ندارند به کشورهای ثروتمند و توسعه یافته با چشم انداز موفقیت بیشتر در زندگی گسیل می دارد.
تولید مثل برای معنی دادن به زندگی
از دلایل دیگر تولید مثل، گریز از تنهایی، داشتن افرادی برای دوست داشتن بی دریغ و گسترش حیطه روابط انسانی است. برای همه این امور می توان در دنیای صنعتی شده بدیلهایی پیدا کرد. در ایالات متحده، حدود ۵۰ درصد افراد به صورت مجرد زندگی می کنند و یک سوم خانوارها تک نفره هستند. در این خانوارها معمولا افراد با نگهداری از حیوانات خانگی خود را از تنهایی نجات می دهند. افراد مجرد همچنین در فعالیتهای داوطلبانه، مدنی و جمعی مشارکت بیشتری دارند که این نه تنها به زندگی آنها معنی می بخشد بلکه بر سرمایه اجتماعی می افزاید. اما با وجود هفت میلیارد انسان بر روی کره زمین، دیگر تضمین تداوم نسل بشر نمی تواند دلیل موجهی برای تولید مثل باشد.
در ایران هم توجه به حیوانات خانگی رو به افزایش است، اما حکومت سیاستی روشن علیه حیوانات خانگی اتخاذ کرده است. همچنین حکومت در برابر فعالیتهای داوطلبانه مستقل و مدنی نیز ایستاده است. اما این اقدامات به جای تقویت نظام خانواده سنتی (مرد، زن و فرزندان) به آسیبهای اجتماعی دیگر دامن زده است.
معیشت و تامین اجتماعی
در جامعه کشاورزی فرزند بیشتر به معنی نیروی کار بیشتر و تولید بیشتر مواد غذایی بود. همچنین در ایام پیری تنها فرزندان بودند که از والدین و سالمندان حمایت می کردند و داشتن فرزند نوعی تضمین زندگی پس از بازنشستگی بود. اما در جامعه صنعتی که تنها ۳ درصد جمعیت غذای بقیه را تولید می کند (مثلا در ایالات متحده) و افراد سالمند از تامین اجتماعی برخوردارند دیگر افزایش فرزندان، بیمهای برای آینده نیست بلکه زمان حال افراد را تاراج می کند. با توجه به بالا رفتن هزینه نگاهداری و پرورش کودکان، فرزند بیشتر در دنیای امروز یعنی ضرورت کار بیشتر و صرف وقت بیشتر برای کودکان و در نتیجه ایثار و از خود گذشتگی بیشتر و رها کردن همه علائق برای دادن خدمات به فرزندان. این نوع هزینه- فائده بیشتر سخن اصلی این مطلب را که فرزند دار شدن دلیل می خواهد تقویت می کند.
***
با در نظر گرفتن همه موضوعات فوق، تاکید بر اخلاقی بودن تصمیم فرزند دار شدن به معنی تعیین تکلیف برای فرد فرد آدمیان نیست. هر کس بر اساس موقعیت اجتماعی و شرایط زندگی خویش در این باره تصمیم می گیرد، اما به تدریج شرایطی در دنیا برقرار می شود که دیگر نمی توان این رخداد را "طبیعی" جلوه داد. این موضوع نیز مثل بسیاری دیگر از وجوه زندگی بشر از به دنیا آمدن تا ازدواج و مرگ نه تنها توسط جامعه بلکه توسط انواع فن آوریها و روندها و فرایندها مدیریت و دستکاری می شود. جهان امروز گزینههای بسیاری را در برابر ما نهاده و بسیاری از امور را برای ما پیش بینی پذیر ساخته است و همین گزینهها و پیش بینی پذیری هاست که بر مسئولیت ما افزوده است.
*مجید محمدی، جامعه شناس ایرانی ساکن آمریکا است
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید