رفتن به محتوای اصلی

نوروز، بزرگترين جشن ملی ـ ميهنی مردمان پشته ی ايران
19.03.2016 - 15:26

 

نوروز کهن ترین جشنی است که انسان در پیوند با آغاز زندگی زیست بوم یا طبیعت به یاد دارد.

شاهنامه بنيان گزار نوروز، بزرگترين جشن ميهنی مردمان ايرانی را جمشيد پادشاه چهارم پشته ايران (پس از کيومرس، هوشنگ و تهمورس)، می داند. و آن روزی است که جمشيد شاه بر تختی ويژه که ديوان آنرا بر دوش می کشيدند برنشست و به سوی آسمان پرواز کرد.

اين شاه ايران ساز پس از آنکه رشتن، بافتن، دوختن، وهمچنین بيرون کشيدن آهن از سنگ و سپس ساختن جنگ ابزار و زره و جوشن را به مردم آموخت و خانه و گرمابه سازی و بسياری کارهای بايسته و شايسته ديگر را آغاز کرد، به ساختن کشتی و سفر به درياها دست زد و دید جهانی خود را گسترش داد و پس از آن بود که عزم سفر به آسمان کرد و فرمان داد تا تختی بسازند که شاه بتواند بر آن بنشيند و آن تخت بر رویِ دوش آن ديوان به آسمان برده شود و چنین شد و مردم آن روز را روز نو ناميدند. فردوسی بنا بر داستانهای کهن در اين باره می سرايد:

 

به فـر کيــانی يکـی تخـت ساخت             چه مايه بدو گوهر انـدر  نشاخت

که چون خواستی ديو بـر داشتی             ز هـامون به گـردون بر افراشتی

چــو خـورشيـد تابان ميـان هــوا             نشستــه بــر او شــاه فــرمـانـروا

جهـان انجمن شـد بــــر تخـت او             فــــرو مـــانــده از فـــره بختِ او

به جمشيد بـر گوهــر افشــاندند              مـر آن روز را روز نـو خـواندند

ســر ســـال نـو هرمــز فـرودين              برآســوده از رنــج روی زميـــن

بزرگــان بـه شــادی بياراستنــد               می و جام و رامشگران خواستند

چنين جشن فرخ از آن روزگار                به ما ماند از آن خسروان يادگار

 

 

ابوريحان بيرونی در آثارالباقيه در بخش فروردين ماه می نويسد:

"نخستين روز آن نوروز است که اولين روز سال نو است و...، عيد بودن نوروز را چنین گفته اند که چون جمشيد برای خود گردونه بساخت در اين روز بر آن سوار شد و جن و شياطين او را در هوا حمل کردند و به يک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای ديدن اين امر در شگفت شدند و اين روز را عيد گرفتند و برای يادبود آنروز در تاب می نشينند و تاب می خورند.

دسته ديگر از ايرانيان می گويند که جمشيد زياد در شهرها گردش می نمود و چون خواست به آذربايجان داخل شود بر سريری از زر نشست و مردم به دوش خود آن تخت را می بردند و چون پرتو آفتاب بر آن تخت بتابيد و مردم آنرا ديدند اين روز را عيد گرفتند"

 

نوروز بزرگ

روز نخست فروردین ماه نوروز عامه یا نوروز کوچک گفته می شد و پنج روز آغازين فروردین ماه جشن نوروز همگانی بود و همه ی مردمان به برگزاری جش و و شادمانی می‌پرداختند و روز ششم فرورین ماه را نوروز بزرگ نام نهاده بودند. اين روز خردادروز از فروزدين ماه و زاد روز اشو زرتشت اسپنتمان است.

دمشقی در نخبةالدهر نوشته است: ششمین روز از نخستین ماه سال، نوروز بزرگ، نامیده می‌شود. شاهان ایران در پنج روز اول سال، به کار ادارهٔ کشور می‌پرداختند، روز ششم را با خود خلوت می‌کردند.

ابوريحان در آثارالباقيه در باره نوروز و روز ششم فروردين يا نوروز بززرگ می نويسد:

"در روز ششم این ماه نوروز است که نزد ايرانيان عيد بزرگی است و گويند که خداوند در اين روز از آفرينش جهان آسوده شد زيرا اين روز آخر روز شش گانه است و در اين روز خداوند مشتری را بيافريد و فرخنده ترين ساعتهای آن روز ساعات مشتری است ززتشييان می گويند که در اين روز زرتشت توفيق يافت که با خداوند مناجات کند و کيخسرو بر هوا در اين روز عروج کرد و در اين روز برای ساکنان کره زمين سعادت را قسمت کنند و از اينجاست که ايرانيان اين روز را روز اميد نام نهادند و ...

هر کس در بامداد اين روز پيش از انکه سخن گويد شکر بچشد و با روغن زيتوتون خود را چرب کند در همه سال از انواع بلاها سالم خواهد ماند. "

 

خوان نوروزی يا سفره هفت سين:

 

ابوريحان بيرونی در کتاب "التفهيم" می نويسد:

"نوروز نخستين روز از فروردين ماه و پيشانی سال نو است،

و ششم فروردين ماه(روز زايش زرتشت) نوروزبزرگ ناميده می شد و

باشکوه ترين بخش جشنشان نيز در اين روزبود."

نوروز هنگامی است که خورشيد فروزان روی مدار خط استوا قرار می گيرد و درازای روز و شب برابر می شود. اين برابری را به زبان عربی اعتدال ربيعی (ربيع= بهار) که همان برابری و يکسانی بهاری باشند، می نامند. همچنانکه در مهر روز از مهرماه نيز برابر شب و روز در گاييز را داريم.

خانه تکانی نوروزی و سفيد کردنِ ظرفها:

به پيشباز نوروز رفتن در بسياری شهرستانها از اول اسفندماه آغاز می شود و برای همین، ماه اسفند را در شماری از شهرهای ايران، ماه عيد می نامند.

خانه تکانی از باورهای کهن ايرانی است که در راستای پاسداری از زيست بوم يا طبيعت و همچنين به کارگيری دستورات بهداشتی و همچنين پاکيزگی سرچشمه می گيرد. در روزگاران گذشته، هر سال دو بار، يک بار در هنگام جشن مهرگان و يک بار نيز در هنگام جشن نوروز خانه تکانی می کردند که  اينک کمتر در هنگام برگزاری جشن مهرگان، خانه تکانی می کنند.

مردمانی که در پشته ی ايران زندگی می کرده اند همواره نمود پاکی و پاکيزگی و پاسداری از داده های طبيعی بوده اند. چنانچه به نوشته های تاريخی نگاه کنيم می بينيم که ايرانيان را به همين انگيزه ی پاسداری از محيط زيست، طبيعت پرست ناميده اند.

در مورد پاکيزگی ايرانيان در خاطرات "سينوهه" پزشگ فرعون_( که با پشتکار شادروان ذبيح الله منصوری به فارسی برگردانده شده است)_ به بودنِ گونه ای از توالتهای بهداشتی اشاره شده است. او می نويسد که آنان به اتاقها پوشيده ای که جوی کوچک آبی در آن روان بود رفته و رفع حاجت می کردند.

خوان نوروزی يا سفره هفت سين:

راستی خوان نوروزی چيست؟ چه درونمايه و فلسفه ای دارد؟ از چه چيزهايی گرد می آيد و آن چيزهايی که بر خوان نوروزی يا سفره هفت سين گذاشته می شوند،  نمود چه چيزهايی هستند؟

آيا خوان نوروزی يا سفره هفت سين يا هفت شين از هفت آخشيج يا عنصر طبيعی که نامشان با آوا يا حرف "سين" يا "شين" آغاز شده اند؟

آيا ... ؟ و آيا ...؟، اينها و بسياری پرسشهای ديگر هر ساله و در هنگامه نوروزِ خجسته ی باستانی، برای بسياری از ما و فرزندانمان پيش می آيند و پاسخ گويی به آنها، به ويژه در ديارِ غربت و برای آشنا نمودن فرزندانمان پا فرهنگ پربار ايرانی، نيازی بزرگ است.

بزرگترين انگيزه گستردنِ خوان نوروزی را، سپاسگزاری آدميان از دادههای اهورايی و پروردگاری دانسته اند. به همين سبب هم پاره ای گذاشتن کتابهای مقدس دينی بر سفره هفت سين را نياز نمیدانند، زيرا همانگونه که سعدی می گويد:

برگ درختان سبز در نظر روزگار                             هر ورقش دفتريست معرفت کردگار

بسياری، هر داده طبيعی که بر خوان گذاشته می شود را دارنده ی رمز و رازها و نشانه ای از توانايی و دانايی و مهربانی پروردگار يگانه می شناسند و آنها را چون کلام پروردگاری بر می شمارند و تنها ديوان ِحافط و شاهنامه فردوسی را بر خوان می نهند. بسياری نيز کتاب آسمانی آيين خود را بر خوان میگذارند که اوستا يا گاتها برای زرتشتيان، تورات برای يهوديان، انجيل يا کتاب مقدس برای مسيحيان و قرآن برای مسلمانان می تواند باشد.

 

هفت سينی، هفت سين، هفت شين و يا هفت چين:

پيش از اينکه به خوان يا سفره نوروزی پرداخته شود می خواهم به نوشته ای از ابوريحان بيرونی و در پيوند با سبزکردن دانه ها بپردازم.

ابوريحان در آثارالباقيه پس از انکه از چشيدن شکر و روغن زيتون مالیدن به تن از سوی ايرانيان برای تندرست ماندن در سراسر سال سخن می گريد، می افزايد:

"... و ايرانيان می گويند که در بامداد اين روز (ششم فروردين)، بر کوه پوشنگ شخصی صامت و خاموش ديده می شود که يک طاقه مرو در دست دارد و به اندازه يک ساعت پيداست سپس از چشم پنهان می شود و تا يک سال ديگر اين و قت آشکار نمی گردد. ابوريحان سپس از گفته زادويه می آورد:

"زادويه در کتاب خود گفته که سبب اين است که آفتاب از ناحيه جن.بی که افاهتر است طلوع می کند. بيان اين مطلب از آن است که ابليس لعين برکت را از مردم زايل کرده بود به قسمی که هر اندازه خوردنی و آشاميدنی تناول می کردند از طعام و شراب سير نمی شدند و نيز باد را نمی گذاشت بوزد که سبب روييدن اشجار شود و نزديک شد که دنيا نابود گردد. سپس جم به امر خداوند و راهنمايی او به قصد منزل ابليس و پيروان او به سوی جنوب شد و ديرگاهی در آنجا بماند تا اينکه اين غائله را بر طرف نمود آنگاه مردم از نو به حالت اعتدال و برکت و فراوانی رسيدند و از بلا رهايی يافتند و جم در اين هنگام بدنيا بازگشت و در چنين روزی مانند آفتاب طالع شد و نور از او می تافت و مردم از طلوع دو آفتاب در يک روز شگفت نمودندو

در اين روز هر چوبی که خشک شده بود سبز می شد و مردم گفتند (روز نو) يعنی روزی نوين و هر شخص از راه تبرک در تشتی جو کاشت سپس، اين رسم در ايرانيان پايدار ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات در هفت اسطوانه بکارند و از روييدن اين غلات به خوبی و بدی زراعت و حاصل ساليانه حدس بزنند."

 

هفت چين: راستش را بخواهيد آنچه پيش از اين و از آثاالباقيه ابوريحان بيرونی خوانديد، کهنه ترين نوشته ای است که درباره سبزه انداختن و شماره هفت، به دست رسيده و خوانده ام. حال اگر دیگر پژوهشگرانی به بيش از اين دست يافته اند، درخواست آگاهی گيری دارم.

بنا بر آنچه آمد شماری باور دارند در زمان پادشاهی هخامنشيان آيين بر روی هفت پايه يا ستون، هفت گونه دانه و گياه همچون نخود، عدس، لوبيا، ذرت، برنج، گندم، جو، ماش، باقالی، و همانند آنها را می روياندند و از آنجا که تمامی شرايط و ويژگيهای روياندن آنها را يکسان بود، هر کدام از دانه ها که بهتر و بارورتر رشد می کردند را برای کشتِ آن سال بر می گزيدند. اين کار افزون بر دربارهای شاهی و فرمانروايی در همه خانه ها نيز انجام می شد و رسم امروزی روياندن سبزه پيش از نوروز و نهادن آن بر روی سفره هفتسين را هم سرچشمه گرفته از آن سنت می دانند. بنا بر اين ديدگاه، خوان نوروزی می توانسته هفتچين نيز ناميده شود.

 

هفت سينی: باور ديگر اين است که در روزگاران کهن دوگونه فرآورده از کشور چين به ايران وارد می شد. يکی آوندها يا ظرفهايی که از جنس کائولين بودند و امروزه نيز در بيشتر خانه ها هست و به نام چينی شناخته می شوند، ديگری نيز فرآورده هايی فلزی که سينی _(واژه عربی شده چينی)_ناميده میشدند و امروز نيز نمونهای از آنها را برای آوردن استکانهای چای و ميوه و همانند آنها بهره می گيريم و همان سينی می ناميم.

به گمان نويسنده، خوان نوروزی با داده های زيست بومی يا طبيعی آرايش می شد، و شماره ی هفت که در باورهای دينی ايرانی  پيشينه دارد و برآمده از شش امشاسپند و اهورامزد می باشد، سپس و با گذشت زمان به آن افزدوه شده است.

در نوشته های کهن آمده است که خوان نوروزی عبارت بود از دانه ها و از فرآورده های کشاورزی همچون برنج، نخود، عدس، لوبيا، گندم، جو و ميوه و گل، خشگبار و مانندِ آنها که در آوندهايی فلزی چينی يا همان سينی قرار می دادند و بر خوان می نهادند. هنوز در ديگر کشورهای پشته ی ايران، سينی های پر از خشگبار و خوراکی بر خوان نوروزی می گذارند و کاری هم با شماره ی هفت ندارند.

بنا بر اين ديدگاه، هفت سين، بايد هفت سينی باشد که اندک اندک کوتاه شده و هفت سين گرديده است.

 

هفت سين: به کار بردن واژه "هفت سين" برای خوان نوروزی را همانگونه که هر ايرانی میداند، بدين سبب میدانند که بر اين خوان يا سفره هفت فرآورده و دادهی کشاورزی می نهند که نامشان با آوا يا حرف سين آغاز می شود. فرآوردههايی همچون: سيب، سير، سماق، سنجد، سمنو، سبزه، سنبل، سبزی و...، که همگی طبيعی و خوردنی اند و جنانچه کاشته شوند می رويند.

هفت سين، داده هايی هستند گياهی، روييده شده، که می توانند رويانيده نيز بشوند و همگی خوردنی هستند

 

هفت شين: شماری گمان می کنند که خوان نوروزی از هفت فرآورده با آوا يا حرف آغازين "شين" نه "سين" تشکيل می شده است. فرآورده هايی چون: شير، شکر، شيرينی، شربت، شراب، شيره، شمع و شمعدان و ... که پس از يورش اعراب و آورده شدن اسلام به ايران، و بخاطر حرام شمرده شدن شراب نزد مسلمانان، ايرانيان برای از ميان نرفتن خوان نوروزیشان، ناچار هفت سين را به جای هفت شين بر سفره گذارده اند.

از آنجا که همواره می (شراب)، شير، شکر و شيرينی بر روی خوان نوروزی نهاده می شد و تازيان می را حرام دانستند و ايرانيان را از بر خوان گزاردنش ترسانيدند. گمان می رود که اين نام بردن از هفت شين برای مبارزه با دشمنان آيين و فرهنگ بر زبان مردم روان شد.

اين سخن چندان نمی تواند درست باشد، چرا که چند نام از آنها تازی هستند و نمی توانند در پيش از يورش تازيان کاربرد داشته باشند. و بيشتر گمان می رود که بر زبان آوردن چنين چيزهايی، گونه ای مبارزه با تازيان بوده است و نبايد از سوی اين و آن به ريشخند گفته شود.

 

ديگر خوان يا سفره نشينان نوروزی:

بجز از هفت سين، بسته به رسم و آيين مردمِ هر منطقه، چيزهای ديگری نيز بر خوان يا سفره هفتسين نهاده میشود که هر کدام نمود و سمبل ويژهای هستند. اين چيزها عبارتند از:

آيينه، ماهی(پيش تر ها ماهی دودی بر خوان می نهادند و امروز بيشتر زنده و  سرخ رنگ)، شمع فروزان و شمعدان، آتش و آتشدان، گلاب، تخم مرغ، نان، آوندی پر از آب که نارنجی در آن شناور میباشد، نقل و شيرينی، شکر، شير، گل، بيدمشک، اسپند يا اسفند، سمنو، ميوه و از ميان ميوه ها انار و نارنج وجودشان چنانچه در دسترس باشند. پارهای نيز با نهادن شيره و شربت و شراب هفت شين و هفت سين را همراه می سازند. ديوان حافط که بيشتر اروپاييان آنرا همچون کتاب مقدس ايرانيان میشناسند و شاهنامه فردوسی نيز در بيشتر سفره ها گذاشته میشوند. همانگونه هم که پيشتر آمد بسياری از مردم کتاب مقدس آيين خود را بر خوان می نهند.

 

هفت سين نشينها نمود و سمبل چه چيزهاينی هستند؟

سيب نمودارِ راز و رمز عشق و دلدادگی و باروری است.

سنجد نشانه مهر و عشق است.

سکه بيانی از برکت مادی و بی نيازی است.

سمنو، بيانی گياهی که خوردنش از بايستههای نوروزی است و آنرا نمود روانها و ارواح پاک يا فروهرها نيز میدانند.

سبزه، تازه روييده از گندم، جو، عدس، ارزن و ديگر دانهها، نشانواره زايش و باروری و نوزايی و برکت در طبيعت. رنگ سبز آن رنگ ملی مذهبی ايرانيانِ باستان.

سماق و سير، از دادههای طبيعی پروردگاری. سير گندزا و آلودگی زداست.

سنبل و گلهای ديگر، نشانهای از زيبايی طبيعت.

شمع و شمعدان، نشانه کانون گرم خانوادهمیباشد.

نان نشانه برکت است.

شير نشانواره زايش و يادی است از آفرينش انسان.

تخم مرغ، تخم و تخمه و نمادی است از نطفه و نژاد.

انار، نمادی از باروری و ميوههای است که از ديرباز چون ميوهای مقدس مورد احترام مردمان پشته ايران بودهاست.

اسپند يا اسفند، از سپنتا به چم و معنی مقدس و گندزدايی کننده است.

آب، نشانه روشنی و پاکی است.

ماهی زنده، اگر چه آنرا خوان و سره نشينی جوان می دانند، نمادی است از جنبش و پويايی هستی.

نارنج و آب، نماد آسمان. (فراموش نکنيم ايرانيان کهن از ستاره شناسان نامدار بودهاند).

آيينه، نمادی از وجدان و بازتابِ انديشه، گفتار و کردار آدمیمیباشد.

گلاب، بيانی است از عشق و دلدادگی.

گل بيدمشک، گل اسفند است و نشانه سپندارمزد.

نقل و شيرينی نشانه شيرين کامی است.

و . . .

 

حاجی فيروز:

حاجی فيروزه، سالی يکروزه

ارباب خودم سلام و عليکم ارباب خودم سرتو بالا کن

ارباب خودم بزبز قندی ارباب خودم چرا نمی خندی

و يا:

آتش افروز آمده، سالی يک روز آمده

آتش افروز صغريرم سالی يک روز فقيرم

روده و پوده آمده هر چی نبوده آمده.

آمدنِ حاجی پيروز يا حاجی فيروز يا آتش افروز که با لباسِ سرخرنگ و شليته و کلاهی دراز و رنگی و باز هم بيشتر سرخ فام و دايره زنگی يا زنگدار کوچکی در دست و چهرهای دود زده و پيش از نوروز با آواز خوانی و پايکوبی و دست افشانی پيروزی بهاری بر سرمای زمستانی را مژده می دهد و آمدن نوروز پيروز و جشن عيد را جار می زند نيز از نشانه های است که شادمانی نوروزی و بايستگی به شادی نشستن در نوروز را به همگان نويد می دهد.

درباره پيدايش حاجی فيروز زياد ننوشته اند برای نمون نگارنده و گردآورنده اين جستار در در جايی خواندم و يا از بزرگواری شنيدم که حاجی فيروز نمود سياووش میباشد که با سرفرازی از آتش بيرون آمده است. رخت سرخ رنگ تن او نيز نشانگر شراره های آتشی می باشد که او با سرفرازی و تندرستی از آن گذر کرده و با شادی از آن بيرون آمده است. البته پرفسور فرهنگ مهر ايرانشناس نامی، با گمانزنی، سنت حاجی فيروز را به زمان عمرابن عبدالعزيز نسبت می دهند. در باره اين مورد در بخش نوروزی و هنگاميکه از کوسه برنشين يا مير نوروزی سخن می رود بيشتر خواهيم نوشت.

يادمان باشد که ايرانيان  برده دار نبوده اند و همواره بر برخورداری از آموزه های زرتشت، کورش و فردوسی و هستند آنان از اين گونه کارهای نابخردانه دوری می جسته اند. تا اينکه تازيان چنين پديده ی ناپسندی را با خود همراه می آورند.

دکتر علی اکبر جعفری، در گفتگوی با نگارنده، پيشينه ی حاجی فيروز را را به دوره ای بر می گردانند که پرتقالی ها بردگان سياه پوستی را با خود به ايران آوردند. اين بردگان پس از رانده شدن پرتقالی ها در ايران ماندگار شند و با ايرانيان در آميختند و به مانند هر ايرانی ديگری از آزادی های کشور برخوردار گشتند.

در ميان اين سياهان بی گمان هنرمندانی نيز  بودند که از آوای خوشی برخوردار بودند. همگان نيز می دانيم که افريقايی ها دست افشانها و رقصنده های خوبی هستند و می توان گفت همگی از نرمش خوبی برای دست افشانی برخوردارند. چرا که اين کار ريشه در آيين های فرهنگی و دينی آنها دارد. بنا بر اين دور نيست که شماری از آنان، هنگامه ی شادی نوروز را هنگام خوبی برای نشان دادن هنر خود و همچنين به دست آئردن درآمد بر شمردند.

بر اين پايه گفته ی استاد جعفری می تواند سر و سرچشمه و درستی داشته باشد

به هر روی شادروان انجوی شيرازی آمدن حاجی پيروز را نشانه آمدن عيد می داند و در اين باره می نويسد:

"ظاهر شدن حاجی فيروز در تهران و آذربايجان، نوروز نثار در قزوين، عروس گلی در گيلان و خواندن اشعاری در تعريف نوروز، آمدن عيد را مژده می دهند.)

 

مير يا امير نوروزی يا کوسه بر نشين:

مير نوروزی يا کوسه برنشين که بهار نشين هم خوانده شدهاست از رسم هايی میباشد که ايرانيان در هنگام نوروز برگزار می کردند. اين آيين بدينگونه بود که در روزهای نوروزی برای ايجاد شادی و شادمانی بيشتر در ميان مردم، شخص خنده دار يا مضحکی را مانند شاهان و اميران می آراستند و او بيشتر سوار بر خر و گاه اسب به کوچه و خيابان می آمد و در حاليکه بسياری از نوکران و چاکران پيرامونش را گرفته بودند کار های خنده دار می کرد و به مسخرگی میپرداخت و به هر کسی دستوری میداد و باج و خراج میگرفت و ....

ابوریحان در آثارالباقیه و بخش "آذرماه"، می نویسد:

"اولين روز آن روز هرمز است و اين روز سواری کوسه است و آن سنتی است مرسوم که مردی کوسه و خنده اور در اين روز بر خری سوار شود و اين سنت منحصر به مردم فارس است و چون اين روز به علت اهمال کبيسه اشتداد سرماست اين کوسه پارچه هايی برخود پيچيده و جامه های کهنه می پوشد تا برای شناخته شدن از جمع مردم علامتی باشد و غذاهای گرم و مسخن خورده و نوشابه های تسخين آور می نوشد و تن خويش را با روغن هايی که جلو سرما را بگيرد چرب کرده سپس بادبيزنی به دستمی گيرد و خود را باد می زند و مردم به او می خندندو بر او آب می پاشند و برف و یخ به سوی او پرتاب می کنند و او از اعيان و اشراف عطاهايی دريافت می کند و در عصر ما اين رسم در شيراز و برخی شهرهای ديگر فارس معمول است و او برای اين کار باجی هم به حکومت می پردازد."

ابوريحان همچنين در التفهيم می نويسد:

"... مردی بيامذی کوسه بر نشسته بر خری و بدست کلاغی گرفته و به بادبيزنی بر خويشتن باذ همی زدی و زمستان را وداع همی کرد و ز مردمان بذا چيزی يافتی و بزمانه ما به شيراز همين کرده اند بضريبت پذرفته از عامل تا هرج ستاند از بامداذ تا نيم روز بضريبت دهذ ..."

يکی از پزشکان هم ميهن درباره اين رسم که خود در سال ۱۳۰۲ خورشيدی و در بجنورد برگزاريش را به چشم خود ديده است مینويسد:

"... در دهم فروردين ديدم جماعتی کثير_(گروهی زياد)_ سواره و پياده می گذشتند. يکی از آنها با لباسهای فاخر بر اسب رشيدی نشسته و چتری بر سر افراشته بود. جماعتی هم سواره در جلو و عقب او روان بودند. يک دسته هم پياده به عنوان شاطر و فراش بودند که بعضی چوب در دست داشتند و بر سر هر چوبی سر حيوانی از قبيل گاو و يا گوسفند بود. يعنی استخوان جمجمه ی حيوانی و اين رمز آن بود که امير از جنگی فاتحانه برگشته و سرهای دشمنان را با خود می آورد. دنبال اين جماعت، انبوه کثيری از مردم متفرقه ی بزرگ و خرد روان بودند و هياهوی بسيار داشتند. تحقيق کردم، گفتند در نوروز يک نفر امير میشود و تا سيزده عيد، حکم فرمای شهر است, به اعيان و اعزه ی شهر حواله نقد و جنس می دهد که همه کم يا زياد تقديم میکنند. باين طريق که مثلا حکمی مین ويسد برای فلان متعين_(پولدار)_ که شما بايد سدهزار تومان تسليم صندوقخانه کنيد. البته مفهوم اين است که سد تومان بدهيد, اين سد تومان را کم و زياد میکردند ولی بهر حال چيزی گرفته می شد. غالب اعيان به رضا و رغبت چيزی می دادند، زيرا جزو عادات عيد نوروز و به فال نيک میگرفتند. از جمله به ايلخانی هم مبلغی خواله میدادند که می پرداخت. بعد از تمام شدن سيزده عيد، دوره ی امارت او بسر می آمد و گويا در يک خانواده اين شغل ارثی بوده است."

 

دکتر فرهنگ مهر، هنگاميکه درباره زمان پيدايی حاجی فيروز گمان زنی می کند، میآورد:

"سنت حاجی فيروز ممکن است به زمان عمرابنعبدالعزيز خليفه اموی برسد. آمده است که در زمان اين خليفه اموی مرد کوسهای را که گندمگون، خوشرو و گشاده زبان بود و خوش قدم شناخته شده بود به "ميرنوروزی" بر می گماشتند، بر الاغی سفيد سوار کرده و در شهر می گرداندند. در جلوی او مردی با جامه و در پشت او مردی که چتر سفيدی را بالایِ سر ميرنوروزی نگاه می داشت حرکت میکردند و به دنبال آنها مردم شادی و پايکوبی می کردند. مير نوروزی کلاغ سياهی که پايش بسته بود در دست چپ داشت و نشانه ای بود از سپری شدن سختی و سردی زمستان، و بادبزن سفيدی در دست داشت که آنرا میجنباند. باين معنی که غم و اندوه اهريمنی را با سپيدی اهورايی از همه دور کند. مردمی که به دنبال مير نوروزی حرکت می کردند، دنبال سور و سات بودند. اين مراسم سيزده روز به درازا می کشيد."

در زمان يکی از خليفههای اسلامی حادثهای روی داد که شايد اندکی به واژه و نام "ميمنت" که در تاتر روحوضی يا تخته حوضی ما بکار میرود و حاجی فيروز نيز باز گردد. رويداد از اين قرار بود که در هنگام برگزاری جشن نوروز خليفه با جامهای زربفت بر تخت می نشست و کسی که از آوای خوشی برخوردار بود و بخوش قدمی شهرت داشت و "ميمنت" ناميده میشد، اجازه واردشدن میخواهد و پس از اينکه خليفه به او اجازه ورود می داد از او میپرسيد :"از کجا می آيی و چه پيامی داری؟ و ميمنت ترانه خوان تبريک نووروزی می خواند. در هنگامه يکی از اين ترانه خوانیها، ردای متوکل خليفه عباسی بپايش گير میکند و به زمين میافتد. خليفه خرافه پرست افتادنش را از بدقدمی ميمنت دانسته دستور کشتن او را میدهد. مي

ميمنت که باهوش و حاضرجواب باشد با تيز هوشی میگويد،: ای خليفه انصاف بده آيا ديدن من برای شما بديمن بود بود که به سلامت از زمين برخاستيد و يا ديدن شما برای من که حالا بايد کشته شوم. خليفه از اين حاضر جوابی ميمنت خوشش میآيد از کشتنش در میگذرد.

 

سيزده به در، به آب سپردن سبزه های نوروزی و سبزه گره زنی:

سيزده به در

سال دگر

بچه بغل

خونه شوور(شوهر)

جشن نوروز دوازده رووز به درازا میکشيد و در سيزدهمين روز خانوادهها گروهی به بيروون از شهر و می روند و در دشت و دمن به شادی و شادمانی و پايکوبی و دست افشانی  میپردازند.

در روز سيزده نوروزی که سيزده بدر ناميده میشوند خانواده ها بيشتر بگونه ای گروهی به دامنه کوه و دشت و هامون می روند و با شادی و شادمانی روز خود را سپری میکنند. در اين روز سبزههايی را که پيش از نوروز روويانده بودند به آب روان میسپارند.

رسم است که در اين روز دوشيزگان سبزه گره میزنند و همزمان با گره زدن سبزه، ترانه وار اين سرود را میخوانندإ

سيزده به در سال دگر بچه بغل خونه شوور(شوهر)

 

نوروز در شعر و سرود شاعران ايرانی:

خيام نيشابوری:

بــــر چهــــــره ی گل نسيـــم نـــوروز خوش ست

در صحــن چمـــن روی  دل افـــروز خوش ست

از دی که گـذشت هــر چه گــــويی  خوش نيست

خوش باش و ز دی مگو که امـروز خوش است

 

هاتف اصفهانی:

نسيـم صبـح عنبــر بيـز شـد بــر تـوده ی  غبـرا

زمين سبـز نسـرين خيـز شد چون گنبد خضرا

ز فيض ابـــر آزاری زمين مــرده   شـد زنــده

ز لطـفِ بـاد نــوروزی جهـانِ پيـر شد بــرنــا.

 

حافظ:

ز کـــوی يـار می آيــد  نسيـــم  ِ بـــــادِ نــــــوروزی

ازيـن بــاد ار مدد خواهی چـــراغِ  دل بر افــروزی

چو گل گر خورده يی داری خدارا صرف عشرت  کن

که قــــارون را  غلــط هـا داد سـودایِ  زر  انــدوزی

به صحــــرا رو کــه از دامــن غبــار غـــم  بيفشـــانی

به گلــــزار آی  کـــز بلبــل غـــزل  گفتـن  بيـــاموزی

سخـن در پـــرده میگـويـــم چـو گل از پرده بيرون آی

که بيـش از پنـج روزی نيسـت حکـم ميـــر نــوروزی

 

ابوالفرج رونی:

جشن فـرخنـدهی فـروردين است

روز بـازار گـل و نسـرين است

آب چون آتش عود افــروز است

باد چون خاک عبير آگين است

بـاغ پيـراستــه گلــــزار بهشــت

گلبن آراسـته حورالعيــن است.

 

فرخی سيستانی:

ز بــاغ ای بـاغبـان  مـا را همـی بــوی بهـــار آيد

کليــد بـاغ  مـا را ده  که فـــــردامـان بـه کـار آيد

کليـــد بــاغ  را فـــردا هـــــزاران  خـواستــار آيد

تو لختـی صبـرکن چنـدانکه قمـری بـرچنــارآيد

چـــو انـــدر بـــاغ تــو بلبــل بـه ديـــدار بهــار آيد

تـو را مهمـان نـا خـوانـده  به روزی سـد هـزارآيد

کنــون گـر  گل بُنـی را پنج شش گـل  درشمـارآيد

چنــان دانی که هـرکس را همـی زو بـویِ يــارآيد

بهار امسـال پنـداری  همـی  خـوش تـر ز پـار آيد

وزين خوشتر شود فـرد ا که خسـرو از شکارآيد

بــدين شـايستگی جشنـی، بـدين بـايستـگی روزی

ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

و باز:

مـاه فــروردين از گنــج و گهـــر يـافـت مگـر؟

که بيــاراست همـه  روی زميـن را به گُهــــر

روز نوروز است امروز و چو امروز گذشت

کـس بـديـن در نَـرسَـد تـا نَـرسـد سـال دِگـــــر

و  ننِز:

 

عشـق نـو و يـار نــو و نـــوروز ِ ســر سال

فـرخنـده کنـاد ايزد بر ميـر من اين حال

روزی است که در سال نيابند چنين روز

سالی است که در عمر نيابند چنين سال

* و:

بيــا در بـوستــان چونـان که رسـم بـاستـان بـاشد

تو سـروی و گلی و سـرو و گل در بوستان باشد

از اين فـرخنـده فـروردين و خرم جشن نوروزی

نصيب خسـرو عـادل سعــادت بــاد و پيــروزی

و باز هم از فرخی است:

بهـــار آيــد بـــرون آيــم که از وی بـا امـان باشم

روانها را طرب گشتم، طربهارا روانباشم

بدين شايستگی جشنی، بدين بايستگی روزی

ملک را درجهان هر روز جشنی باد ونوروزی

بهجت الروح هنگاميگه از الحان باربد و دستگاههای موسيقی سخن میگويد، به دستگاه يا لحنهای "نوروز"، "گوشت"، "سلمک" و کردانيد اشاره می کندإ

مطــرب بـــر شــــه  چـو نغمــه را سـاز کند

نـــوروز و گــوشت و سلمـــک آغــــاز کند

گفـتـــا صنمــــــا  نمــــــای  کـــــردانيـــه را

پــس  مــايـــه بگــــردانـــد و شهنــــاز کند

(گوشت با زبر يا فتحه اول، کردانيه با پيش يا ضمه اول)از کتاب بهجت الروح

 

منوچهری گويد:

آمـد نــوروز و هـم از بـامـداد

آمدنـش  فــرُخ  و فـرخنـده باد

باز جهان خرم و خوب ايستاد

مُـرد زمستان و بهـاران بـزاد

و :

آمده نوروز ماه با گل و سوری به هم

باده سوری بگير، بر گل سوری بچم

و:

نوروز روزگار نشاط است و ايمنی

پوشيده ابـر دشت به ديبــای ارمنی

و:

نوروز در آمد ای منوچهری

با لاله ی لعل و با گل حمری

و هنگاميکه از دستگاهای موسيقی سخن میراند و از دستگاه نوروز ياد می کند، میسرايد :

نــوروز بزرگـــــم بــزن ای مطرب نوروز

زيـــرا که بــود نوبت نـــوروز به نــــوروز

بَـرزن غَـزلی نغـز و دلانگيـز و دل افـروز

ور نيست تـو را  بشنـو از از مرغ نوآموز

و يا:

مطربان ساعت به ساعت بر بنای زير و بم

گاه سـروستان زننـد امروز و گـاهی اشکنـه

گاه زيـر ِ قيصـــران و گـاه  تخـتِ اردشيــر

گاه  نــوروز بزرگ  و گـه بهــار ِ بشکنــه

و باز هم:

نـــوا آمد مقـــــام و هسـت  مشهــور

ز وی نــوروز خارا دان و مـاهـــور

ز پنجم نغمـه اش  نــوروز خـاراست

هم از شش نغمه ماهور آشکار است

 

طهير فاريابی:

ميمـون و خجستـه بـاد بـر تو

نوروز بزرگ و روز تحويل

مسعود سعد سلمان:

رسيد عيد و من از روی حور دلبـر ِ دور

چگـونه باشـم  بی روی آن بهشتـی حـور

رسيد عيد همـــايــــون شها به خــدمت تــو

نهــــاده پيش تو هديه نشاط لهو و سرور

به رســم عيـــد شهـا باده ی مـــروق نوش

به لحن بربط و چنگ و چُغـانه و تنبــور

...

اينـک اينــک نــو بهــــار آورد بيـــرون لشگری

هر يکی چون نو عـروسی در دگرگون زيـوری

گـــر تمـــاشـــا می کنی بــر خيز کاندر باغ هست

بــاد چون مشاطه ای و بــاغ چــون لعبت گــری

عرض لشکر می دهد نوروز و ابرش عارض است

وز گل و نــرگس مــر او را چون ستاره لشگري

 

سعدی:

علم دولت نوروز به صحرا بـر خاست

زحمت لشکر سرما ز سر ما بـرخاست

بر عروسان چمن بست صبا هر گهری

که به غواصی ابر از دل دريا برخاست

تا ربــايد کله ی قــاقم برف از سر کوی

بزک تابشِ خورشيـد به يغمـا برخاست

جشنهای ايرانی، کارآترين ابزار و جنگافزار ايرانيانِ بافرهنگ، در هنگامهی دشواريها، گرفتاريها و کارزارهايشان با يورشگران ضد فرهنگ انيرانی بـوده و هستند!

نوروز باستانی، اگر چه سرِسال نو نيز هست، ولی برای ما مردمان نجد ايران خجسته نوروز باستانی و بزرگترين جشن ملی و مهينی و فرهنگی میباشد نه سرِسالِ نو!

سال های درازی، سال نو ايرانی با مهرگان آغاز میشده و چه سالها که سال ايرانی در خردادماه نو شده است.

نوروز بزرگترين جشن ملی و ميهنی و فرهنگی ماست و اين توطعه است که به ويژه در دو تا سه دهه ی گذشته، شماری نادان و نا آگاه و يا دشمن شاد کن و دريوزه کن بيگانه، گفتن سال نو مبارک را به جای خجسته باد نوروزی رواج داده اند. يا اينکه نگاره های بانوان زيبا روی ايران را در کنار خوان نوروزی يا پارس و پاسارگاد  با روسری نقاشی می کنند.

از همين راه به همه ايرانيان پيشنهاد میشود از خريدن و فرستادن کارتهايی که بر روی آنها تنها "سال نو مبارک" نوشته شده است، خود داری نمايند!

آيا اين ننگ نيست، هنگاميکه عربها واژه نوروز را برابر و همپای جشن، بطور مطلق، به کار ببرند و علیابن ابیطالب رهبر شيعيان، عيد نوروز را در هنگام گرفتن هديه نوروزی تبريک بگويد_(الا حبذا نيروز کل يوم)_، يعنی "هر روز را برايمان نوروز سازيد" ، آنوقت ما به جای جخسته باد و تبريک جشن يا عيد ِ نوروز، سال نو را مبارک باد بگوييم؟

 

نوروز بزرگترين جشن ملی فرهنگیِ مردمان پشته ايران:

نوروز بزرگترين جشن ملی ما ايرانيان با عمری به درازای تاريخ زندگی درپشته يا فلات ايران است. جشنی است که در درازای زمان و فراز ونشيب تاريخ کهن ايرانی از هر گونه گزند و آسيبی رسته و همچنان چشمه ی هميشه جوشانی نويد دهندهی روز و روزگار نو تر از روز و ماه و سال پيش و پيشتر است.

جشنی است برخواسته از فرهنگ و آيين شادی آفرين ايرانی که از هزاران سال پيش از تا به امروز همدم و همساز مردمان نيک انديشهی پشته ی ايران بوده، همواره آنان را به شادی و شادمانی و جشن و سرور نشاندهاست.

اين جشن، جشنِ زندگانی تازه گل و گياه و روان آدمی، جشن رها کردن روان از غم، بدور ريختن کينه و دشمنی و پيوند با شادی و شادمانی و دوستی و مهربانه میباشد.

به گفته ی شادروان دکتر پرويز ناتل خانلری، نوروز از بوته آزمايش تاريخ سربلند بيرون آمده، از فراز و نشيبها گذشته، در برابر يورش تازيان و ترکان ايستادگی کرده "از زير بار سنگين حوادث پيروزمندانه بيرون آمده و هنوز چون ستارهای بر پيشانی تاريخ درخشان فرهنگ ايران می درخشد_"

نوروز کهنسال و ديگر جشنهای ايرانی همچون مهرگان، سده و سوری، نه تنها همچنانکه شادروان خانلری گوشزد میکند، از فراز و نشيبها گذشتهاند و در برابر ترکتازيها از خود ايستايی و ماندگاری نشان دادهاند، که همواره همانند ابزاری کارآ و جنگافزاری بـُـرا، در هنگامهی دشواريها، به کار و ياری ايرانيان آمدهاند. از ياد نبريم که نزديک به  بيست و نه سال پيش از اين مراسم برگزاری چهارشنبه سوری در تهران و ديگر شهرهای ايران چگونه ميدان کارزار مردم بافرهنگ ايرانی از يکسو و نا آگاهان ضد فرهنگ ايرانی از ديگر سو شده بود. نبردی که حماسه وار با پيروزی مردمان بافرهنگِ ايرانی پايان پذيرفت.

از ياد نبريم که در سالهای آغازين جمهوری اسلامی تلاشهايی نيز برای از ميان برداشتن نوروز انجام گرفت ولی ناکام ماند. تلاشهايی مانند کاستن از تعطيلات پانزده روزه نوروزی دانشآموزان و بسياری کارهای ديگر که با واکنش مردم فرهنگ دوست ميهنمان روبرو گرديد و ناکام ماند. امام محمد غزالی که حجت الاسلامش میخواندند و گويا همين بر نام و لقب حجت الاسلامی که امروزه به آخوندِ دون پايه میدهند از برنام ِ او گرفته شدهباشد، او که همواره مخالف برگزاری جشنهای ايرانی نوروز و سده بود. غزالی در "کيميایسعادت" از ايرانيان خواستهاست که در اين روزها رخت تازه بتن نکنند، چراغانی ننمايند و حتا عزاداریکرده و به روزه داری بپردازند تا اين سنتِ مجوسان متروکشود. گفتنی است که اين سخن غزالی بسيار بيهوده و ياوه میباشد، چرا که نه نوروز، نه مهرگان و نه سده هيچ کدام جشن و سنتی تنها مذهبی نيستند و گفتار جناب غزالی يا بر اثر در دست نداشتن سرچشمهها و آگاهیهای بايسته و شايسته بوده ، يا از سر تعصب زيادی آن جناب به دين اسلام و يا برای خوش رقصی برای حاکمان تازی و تازیپرست و زور گوی زمانه داشته است، که اميد ننگ اين آخرين را به دوش نکشيده باشد! البته دست آخر همين آقای غزالی و غزالیهای ديگر که حتا سخنان علی ابن ابیطالب را هم نشنيده بودند، دريافتند که آب در هاون میرکوبند و آبروی خود می برند و زحمت ما میدارند!

چه بسيار حاکمان قداره بند و ديکتاتور و خرافاتی و متعصب ومذهبی و کهنه پرست و بيگانه پرور و چه بیشمار دوستان نادان و دشمنان دانايی که برای از ميان برداشتن نوروز از هر کوششی کوتاهی و از هر پليدی دريغ نکردند و  دست از پا درازتر رفتند و جز نامی به بدنامی از آنان نماند ولی نوروزِ هميشه پيروز همچنان سربلند و سرافراز ماند و به قول "امير خسرو دهلوی" که سروده:

دور ِ جهان دور  ِ نو از سر گرفت

موسم  ِ نوروز  جهان  در  گرفت

بر جای ماند تا دور جهان از سر گرفته شود و گل نسيم نوروز را خوش در کنار داشته باشد. همانگونه که خيام نيشابوری سرود:

بر چهــره ی گـــل نسيــيم نــــوروز خــوش است

در صحــنِ  چمــن رویِ  دلافــروز خوش است

از دی که گذشت هـــر چـه گــويـی خـوش نيست

خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است.

نوروز بزرگترين جشن ملی ميهنی فرهنگی ماست، نه تنها آغازِ سالِ نو:

در اينجا به نکته بسيار درخور توجه و مهمی میخواهم اشاره کنم که اميدوارم آويزه گوش همه ما مردمان ’پشته يا  فلاتِ ايران قرار گيرد و توطعه هيچ دوست نادان و دشمن دانايی نيز نتواند آنرا تغيير دهد و آن اين است که همه ما بدانيم، نوروز باستانی، اگر چه سرِسال نو نيز هست، ولی برای ما مردمان پشته ی ِ ايران، خجسته نوروز باستانی و بزرگترين عيد ملی و مهينی و فرهنگی میباشد نه سرِسالِنو! پس بسنده کردن بگفتن "سال نو مبارک" اشتباه است و پيش از گفتن سال نو مبارک بايد خجسته باد نوروزی داد. زيرا سال های ِ درازی، سال نو ايرانی با مهرگان آغاز شد و چه سالها که سال ايرانی در خردادماه نو شده است.

اينک نيز سال نو مسيحی، سال نو يهودی و سال نو اسلامی که همان مهشيدی يا قمری باشد نيز وجود دارند و بسياری از ايرانيانی که بدان آيينها باورها دارند در آن هنگام ها سال را نو میکنند، ولی هيچ يک سر سال نو ما نيستند و نخواهند بود.

پس فراموش نکنيم که عيد نوروز بزرگترين جشن ملی و ميهنی و فرهنگی ماست و اين توطعه است که پارهای نادان و نا آگاه و يا دشمن شاد کن و دريوزه گر بيگانه، گفتن سال نو مبارک را به جای خجسته باد نوروزی بر زبان می آورند و می کوشند آن را بر زبان مردم روان کنند. به همين سبب و از اين راه  به همه ايرانيان پيشنهاد میشود از خريدن و فرستادن کارتهايی که بر روی آنها تنها "سال نو مبارک نوشته شده است، خود داری نمايند!

آيا اين درست است، هنگاميکه عربها واژه نوروز را برابر و همپای جشن به طور مطلق بکار ببرند** و علی ابن ابیطالب رهبر شيعيان عيد نوروز را در هنگام گرفتن هديه نوروزی، نوروز را خجسته دانسته و می گويد _(کل يوم نيروزنا)_، يعنی "هر روز را برايمان نوروز سازيد" ، آنگاه خود ِ ما ايرانيان به جای بر زبان آوردن ِ جخسته باد و تبريک عيد نوروز، سال نو را مبارک باد بگوييم؟

شيخ عباس قمی آخوند بسيار پای ورز و متعصبب به اسلام نيز در باره آداب نوروز از زبان امام ششم شيعيان مینويسد: "که چون نوروز شود غسل کن و پاکيزه ترين جامههای خود را بپوش و به بهترين بوهای خوش خود را خوش بو گردان" ...

*. پشته ايران = فلات ايران = ?! Iran's Plateau= منطقه ايست جغرافيايی که با مردم و فرهنگ همگون و مشترکشان سروکار پيدا می کند و با جغرافيای سياسی کاری ندارد. پشته ی ايران دربرگيرند ايران سياسی کنونی،  افغانستان، تاجيکستان، تمامی و يا بخشهايی از ترکمنستان، اران ـ (جدا شده از پيکر ِمادر که به دروغ  آدربايجانش ناميده اند) ـ ، پاکستان، عراق و... می باشد و از همين روی هم هست که هيچ ايرانی نبايد خود را از افغان و تاجيک و ساير خواهران و برادران اش به دور و سوا بداند. برای نمونه نظامی گنجوی، رودکی سمرقندی، مهستی خجندی يا گنجهای، خاقانی شروانی را ايرانی میدانند. اين نگارنده خود را به همان اندازه ايرانی میداند که يک تن افغان يا تاجيک و يا ... را.

**. هاشم رضی مینويسد که در نوشتههای عربی واژه "نوروز" را به چم و معنی مطلق عيد به کار برده اند. به چم و معنای عيد و جشن و نه تنها برای عيد نوروز که سرآغاز سال خورشيدی نيز است. من خود در کشور های تازی زبان کار کرده ام و خود شنيدم و ديدم که جشن و برگزاری نمايشگاه را نيز مهرجان (مهرگان) می گفتند.

 

برگزاری نوروز نزد تازيان و دربارهای خليفه های عرب:

با همه کوششی که تازيان برای جلو گيری از برگزاری سنتهای ملی، ميهنی و آيينیِ ايرانيان به کار میبستند و با همه مشکلاتی که در راه انجام آنها فراهم میکردند، اينگونه آيين ها ـ(که هنوز هم پايدارند)ـ، هر روز نيز بيش از روز پيش از ارزش و بايستگی افزونتری برخوردار گرديدند، در دربار خود عربها و در ميان مردمشان نيز رواج پيدا کردند و چنان جايگاهی نزد آنان يافتند که بزرگتر از مراسم خودشان ارجمند و عزيزش شمردند.

در تاريخ آمده است که خجسته نوروز باستانی چنان در ميان اعرابی که عزم براندازيش را داشتند جا باز کرد که در هنگامه نوروز و مهرگان و سده به تقليد از پادشاهان ايرانی به جشن و بار عام و ديدار با مردم می پرداختند و هديه میدادند و هديه میگرفتند. آنان در هنگامه سده و سوری بزرگترين آتشها را در بغداد می افروختند، کودکان صورتک يا ماسک به چهره میزدند و همگان به شادی و شادمانی می نشستند.

 

سال شمار يا نوروز جلالی:

بسيار شنيده میشود که سالشمار يا تقويم ما را سالشمار جلالی میگويند. در سال ۴۶۷ يا ۴۶۸ و يا ۴۷۱ هجری مهشيدی ( قمری)، و در زمان پادشاهی ملک شاه سلجوقی، سال شمار يا تقويم تازهای که به سالشمار جلالی نامور شد بنيان نهاده شد و بر همان بنيان نيز، سال خورشيدی و کبيسه را که همواره و از ابتدا نيز در ايران زمين رواج داشته بود شماره کردند. سالشمار کنونی ما نيز بر همان پايه استوار است.

*. بانوی انديشمند و فرهيخته فتانه فريد در همايشی که در هامبورگ(کشور آلمان) برگزار شد آورد:

ايرانيان دامدار و کشاورز از زمان باستان، سال خود را بر شش بخش کرده بودند که با کار و پيشهشان جور بيفتد. هر کدام از اين شش بخش را با جشن و و شادی برگزار میکردند که در آن پيشوايان کيشی با آيينها رنگين و خونين خود پيشاپيش بودند*.

. نخستين جشن، جشن نوروز بود و نامش " همسپتمئيدی " Hamaspathmaidhya "به معنی برابری روز و شب در تابستان" يا به گفته گاهشماران " اعتدال ربيعی" است.

۲. جشن نيمه بهاری ...

۳. جشن نيمه تابستان ...

۴. جشن دروکنان ...

۵. جشن "نارهسپاری ...

٪۶. جشن نيمه سال ...

هر کدام از اين جشنها، آغاز فصل تازهای بود. نخستين ِ آن ها آغاز سال و بهار بود. دوم از آنچه کشته بودند از شمار چارپايان نوزاد نويد میداد. سوم از آماده شدن کشت و رسيدن ميوه آگاه میساخت. چهارم آنان را آماده درو و انبار میکرد. پنجم همه را برای جفت کردن چارپايان و پايان سفرهای دور و دراز کاروانها آماده میکرد. ششم از شکست زمستان و آمادگی برای کشت بهاری آگاه میساخت.

** تازيان به نحسی و خوش يمنی و بديمنی و خوش قدمی و بد قدمی و از اينگونه انديشههای ياوه و بيهوده بسيار عقيده داشته و هنوز هم دارند. بنا بر چنين انگيزه ای است که می گويند تازيان چنين بهانه ای را برای باز داشتن ايرانيان از  برگزاری ِ چهارشنبه سوری پيش کشيدند و گفتند چهارشنبه ها نحس است و ايرانيان نيز برای رد بهانه بيهوده آنان به برگزاری چهارشنبه سوری در روز سه شنبه پرداختند. البته نگارنده خود در کشورهای عربی و در هتلهای بين الملی یشان هم ديدم که در آسانسورها شماره سيزده وجود نداشت و از شماره دوازده به يکباره به شماره چهارده پريدهبودند.

نوروز را در آن روزگاران در بيش از پنج روز به جشن می نشستند. سالشمار ايرانيان باستان سالشماری خورشيدی بود. آنان سال را به دوازده ماهِ سی روزه بخش می کردند که رويهمرفته ۳۶۰ روز در سال میشد. پنج روز باقيماند را هم بهيزک، پنجه دزديده شده يا به قول عربها خمسه مستقرقه میگفتند و اين پنج روزه را نيز به جشن و شادی نشسته میپرداختند. _(بابليان و ساميان که عربها نيز از آنهايند از سال شمار مهشيدی (قمری) يا گردش ماه به دور زمين پيروی مینمودند و مینمايند)_

 

گاهان بار:

ـ فتانه فريد، در همايش هامبورگ افزود: زرتشت چون راهنمای راستی و درستی، برای پاکسازی آلودگیها و پس ماندگیهای خرافی که جهان را از پيشرفت باز داشته بود برخاسته بود، و دستی (برای) از ميان بردن راه و روش خوب نداشت. اين است که میبينيم اين شش جشن که امرز ما آنها را " گاهنبار" می شناسيم، همچنان نيک ماندهاند. تنها کاری که بهدينان کردند، هرکدام از اين جشنها را پنج روزه کردند تا در هر کدام از اين پنج روز، از بامداد تا شب، يکی از گاتهای پنجکانه بطور نماز خوانده و سپس فهمانده شود ا اگر کسی پرسشی داشته باشد، پاسخ خود را در يابد. پس از آن هم همه در خوراکی که از آنچه هرکس با خود آورده بود و آن را در يک ديگ بزرگ پخته بودند، نوش جان میکردند و به رقص و آواز میپرداختند. آن خوراک دستجمعی همان " آش" خوشمزه ايرانيان است و آن ساز و آواز هنوز در ميان همه تيرههای نژاد ايرانی نژاد در هر جشن و شادی رواج دارد.

گاهنبارها جشنهای پاک و شاد هستند که مردم (را) برای کارهای سودمند اجتماعی آماده میسازد.

ناگفته نماند که واژه "گاهنبار" از دو واژه " گاهان" به معنی گاتها و بار به معنی نوبت، (تشکيل شدهاست) و بستگی به گاتها خوانی دارد.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کاوه جویا

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.