رفتن به محتوای اصلی

نه می بخشم و نه فراموش می کنم !
پاسخ شعله پاکروان به فراخوان "آشتی" محمد نوری زاد
10.04.2016 - 12:54

 

شعله پاکروان، مادر زنده یاد ریحانه جباری و کنشگر اجتماعی، در پاسخ به فراخوان " آشتی مردم با حکومت" محمد نوری زاد می گوید: " نمی دانم طبق چه معنا و معیاری سخن از دادخواهی دو طرف کرده اید؛ گویی هم ظالم و هم مظلوم دادخواهند !!! "

پیام شعله پاکروان در پاسخ به فراخوان "آشتی" محمد نوری زاد چنین است:

جناب آقای محمد نوریزاد 
پیام آشتی جویانه ی شما را خواندم . چه خوب است که شما مردم بزرگ ایران را در سراسر کره زمین به بخشیدن یکدیگر فرا میخوانید . مثل قصه هایی با پایان خوش که در انتهای همه ی ظلمهایی که به افراد میشد ، هفت شب و هفت روز جشن میگرفتند و تا پایان عمر به خوبی و خوشی زندگی میکردند . 
نیک میدانید که برای شما و تیزهوشی تان احترام فراوان قائلم . اکنون که پرچم آشتی ملی و بخشش عمومی فراز کرده اید از شما میخواهم چند نکته را مد نظر داشته و مرحله به مرحله پیش بروید . 
فرض را بر این بگیریم که فراخوانتان ، آبی بر آتش دلهایی باشد که فرزندانشان تیرباران یا سر بدار شده اند . فرض کنیم که در یک فراموشی ملی ، آوارگی ها و مصادره اموال و محرومیت از تحصیل و پاکسازی های شغلی و هزار مورد دیگر از ذهن ها پاک شود . اما با هزاران زندانی که اکنون لشکر ذخیره ی اعدام هستند چه میکنید؟ 
بهتر است در گام اول از مسئولینی که با شما حشر و نشر دارند بخواهید همه ی اعدامها چه سیاسی و چه عادی را متوقف کنند . زیرا در دیدارهایی که با خانواده های اعدامی داشته ام ، هیچ نشانی از مهر و دوستی و آشتی با ماشین اعدام ندیده ام . بی شک شما نیز در دیدارهایتان با چنین خانواده هایی به این درجه از نفرت و آتش دل پی برده اید . حتما یادتان هست که تقریبا یکسال پیش 6 زندانی اهل سنت اعدام شدند که شما گزارش حال و روز مادری که دو پسرش را اعدام کرده بودند ، همچنین مهنای خردسال را منتشر کردید . وقتی مادری با مشت به شیشه آمبولانس میکوبد تنها گوشه ای از آتش درونش را نشان میدهد . تنها تکه ای از کوه نفرتش را پرتاب میکند . شما بهتر از من میدانید که هر اعدام به معنای ایجاد کانون جدیدی از نفرت و خشم است .

مرحله بعدی برای آشتی و بخشش این است که همه ی زندانیان عقیدتی و سیاسی آزاد شوند . چگونه میتوان حکم نوزده ی ساله ی آرش صادقی را دید و از او توقع آشتی و بخشش داشت ؟ چگونه آتنا فرقدانی یا دائمی میتواند دوازده یا چهارده سال پشت میله ها بماند و گیسهایش رنگ دندانهایش شود و سخن از آشتی بزند ؟ هزاران کس چون اینان پشت میله ها در حال پوسیدن هستند . حتما افشین سهراب زاده را میشناسید . پسر جوانی که مبتلا به سرطان است و به زندان میناب تبعید شده . او هنوز سی سالش نشده . حسین رونقی با تن تکه پاره و کلیه های نابود شده اش هنوز زیر دندان مرگ ، پشت میله هاست . 
شما بعنوان مردی که از صف سیاهی و ظلمت جدا شده و در پی جبران گذشته اید برای پس گرفتن اموالتان کفن پوشیدید و پشت زندان اوین اتراق کردید و دشواری های زیادی را تحمل کردید . کسانی که سالهای جوانی شان به یغما رفته و میرود چه کنند ؟ کسانی که پاره های تنشان را زیر خاک کردند چه کنند ؟ شما که خود مدتی را در زندان گذراندید ، دهها و صدها زندانی را بهتر از من میشناسید که بیمارند و با مرگ دست و پنجه نرم میکنند . تکلیف آنان را به خیر و خوشی روشن کنید . تازه این اول ماجرای آشتی ملی ست که شما چراغش را روشن کرده اید . 
مرحله بعدی این است که بساط تبعیض های قومیتی و جنسیتی و دینی و .... را جمع کنید . 
آیا میتوانید همان کسانی را که خودتان میگفتید از خون و مال این مردم بی پناه فربه شده اند وادار کنید که از منافعشان دست بردارند و چنگهای فرو رفته شان در گوشت ملت را بیرون بکشند ؟ 
من برای شما آرزوی موفقیت میکنم و از ته دل امیدوارم پیش از مرگ آن روز را ببینم که ظلم پایان یافته ، اعدام لغو شده ، زندانیان عقیدتی آزاد شده ، زندانیان عادی دارای حقوق اولیه ی انسانی شده ، دزدهایی که دستشان تا ارنج در خزانه ملت فرو رفته به محکمه کشیده و منصفانه محاکمه شوند ، دختران و پسرانی که آواره سرزمینهای دیگر شده اند به آغوش مادر میهن باز گردند بی آنکه چون حکمتی و کوکبی و صدها بازگشته ی دیگر دستگیر شوند ، 
در آخرین مرحله هم بخواهید که در راستای بخشش عمومی و فراموشی ملی ، لطف کنند و آدرس قبر جوانان مردم را که از دهه های قبل اعدام شده و در خفا دفن شده اند بگویند . تا مردم داغدار بعد از خوردن شیرینی آشتی ملی ، بروند و سنگی بر مزار عزیزانشان بگذارند و بر سینه بکوبند و یک دل سیر گریه کنند بر سالهایی که سنگی نداشتند بر گورجوانشان . 
برادر عزیزم آقای محمد نوریزاد ، شما پرچم آشتی را فراز کردید ، بی آنکه به پی ریزی پرچم دادخواهی نیم نگاهی بکنید . نمیدانم طبق چه معنا و معیاری سخن از دادخواهی دو طرف کرده اید . گویی هم ظالم و هم مظلوم دادخواهند !!! راستش این را یا باید از سر سهو انگاشت و یا از سر تیزهوشی سیاست بازانه . دلم نمیخواهد شق دوم را در موردتان باور کنم . بنابر این پیش خود میگویم این یک اشتباه انشایی ست . وگرنه چطور توجیه کنم ماجرای تحصن روبروی زندان اوین و لاستیک دنا را که به دستگیری دهها معترض خاموش منجر شد که هر کدامشان با وثیقه های چند ده میلیونی آزادند ؟ 
برادر مصلحم جناب آقای نوریزاد ، همانگونه که در منزل حوری فرج زاده در مراسم تولد شهرام بخون تپیده و در حضور فعالین اجتماعی در مقابل فرمایش مصلحانه شما مبنی بر دست دوستی و آشتی و پذیرش همبستگی با کسانی که دستشان بخون آلوده است و اکنون پشیمان و نادمند گفتم ، اگر همه ی انسانهای روی کره زمین پشت شما بایستند و بگویند که کشندگان فرزندان را ببخشید ، به تنهایی میایستم و تکرار میکنم که هرگز با کسانی که دسیسه کردند و ریحانم را در اوج سلامت و جوانی ، با آن همه آرزو سربدار کردند حتی زیر یک سقف نمیمانم . آنروز هم در حضور کسانی چون دکتر ملکی ، عیسی سحرخیز ، حشمت طبرزدی و دیگر یاران و دوستان گفتم که هیچکس در آن جمع به اندازه ی من برای بخشش التماس نکرده و معنای بخشش را نمیداند . هیچکس توسط عزیز جوانمرگش توصیه به بخشیدن نشده . آنروز هم به شما برادر بزرگوارم گفتم که هرگز به مرگ یا اعدام کسانی که فرزند بی گناهم را در اوج ناجوانمردی و در لفافه ی قانون کشتند ، راضی نیستم . زیرا مرگ را شیاطین میپسندند و خونخواران . اما محاکمه و اقرار به دسیسه ،برای ثبت در تاریخ عدالتجویی در این سرزمین ، مهمترین کاری ست که باید انجام گیرد . بار دیگر به شما دوست و برادرم یاداور میشوم که شما صلاح خود را بهتر میدانید که در مسیر آشتی ملی از اموال خود بگذرید و ببخشید و فراموش کنید . اما من ، نه میبخشم و نه فراموش میکنم . تا پایان عمر ، چه کوتاه و چه بلند ، در انتظار محاکمه ی منصفانه ی دست اندرکاران کشتن ریحانه که با دفاع شجاعانه اش در برابر عمل کثیف تجاوز حاج مرتضی سربندی مزدور ایستاده بود ، هستم . محاکمه ای بدون حکم مرگ بدون اعدام . محاکمه ای برای رفع ابهامات . برای روشن شدن حقیقت . برای تجلی گوهر عدالت .
..............
متن نامه ی محمد نوریزاد:

ای خدا ای فلک ای طبیعت

گرچه خود می دانم در این نوشته سخن به گزاف رانده ام و آرزویِ فقیرانه ی خود را بر طبق نهاده ام اما چه باک از درمیان گذاردنش با شما؟ اجازه بدهید سخن پایانی ام را همینجا در ابتدا بگویم. این که: من از شما از خودم از مسئولین از روحانیان از رهبر از سرداران از آسیب دیدگان از مخالفان از موافقان از تهرانی ها از شهرستانی ها خلاصه از همه ی ایرانیان دعوت می کنم همگی بخاطر فردای فرزندانمان، از اسب سرکشِ غرور از برج بلند نفرت از قلعه ی فلک الافلاکیِ منفعت های همینجوری فرود آییم و به نیکبختیِ ایران و ایرانی تمرکز کنیم. ما بکلی داریم از دست می رویم. کسی آیا متوجه نیست؟ ما داریم کم کم محو و تهی می شویم. از هویت از خرد از ادب از مهربانی از انسانیت از فردا. من خود می دانم که در این نوشته بار بسیار بزرگی را بر دوش ایرانیان می نهم که حمل آن به این راحتی و آسانی میسر نیست. اما چرا نگویم این بارِ سخت و سنگین، همچنان بر زمین است و به تک تک ما التماس می کند که: مرا از سرِ راهتان بردارید تا به راه افتید و به آینده ی نیک دست یابید.

ما باید نفرت های بحق و نابحق را کنار بگذاریم و به سوی یک آشتیِ بزرگ و ملی حریص شویم. وگرنه به فردایی فرو خواهیم شد که فرصت ها رفته اند و بارها بر زمین مانده اند و دستها تهی اند از هرحیث. من پیش از این نوشته ام و گفته ام که تنها و تنها راهی که به رهایی و نیکبختیِ مردمِ این سرزمین می انجامد، بخشایشِ همگانی است. ما باید بخاطرِ نیکبختی ای که مرتب از ما می گریزد، همه همدیگر را ببخشاییم. در این بخشایشِ بزرگ، همه باید حضور داشته باشند. از بسیجی و پاسدار و رهبر تا سلطنت طلب تا مجاهد تا شیعه تا سنی تا مسیحی تا کلیمی تا زرتشتی تا کمونیست تا آسیب دیده تا آسیب زده تا مانده در وطن تا دل کنده از وطن. که نیک اگر بنگریم، در این سی و هفت سال همه یکجور مقصربوده ایم وهمه اجازه داده ایم جامعه به راهی درافتد که جز آسیب و رنج و دلمردگی در آن نباشد. خب، در این کج روی بعضی ها کمتر مقصر بوده اند و بعضی ها مثل منِ نوری زاد بسیار.

شمی دانم در این میان، هستند آسیب دیدگانی از دو سوی که سخت متنفرند و جز دادخواهی و انتقام آنان را آرام نمی کند. اما باید بدانیم با هرخونی که ریخته شود، خون های تازه تری جاری خواهد شد. ما یکجا، آری یکجا باید همدیگر را ببخشاییم و کار وامانده ی خود را یکسره کنیم. اکنون، همین سال نود و پنج شمسی به ما ایرانیان التماس می کند که: اجازه ندهید زمان از کف برود و مثل سال های گذشته در میانِ ایرانیان نفرت وجدایی وفریبکاری جولان بدهد. و این که ما ایرانیان به با هم بودن مستحق تریم تا دوری و دشمنی. من روزی را می بینم که درهای کشور را برای ورود همه ی ایرانیانِ سفرکرده و قهر کرده گشوده ایم و در یک پیوند فهیمانه با مردمِ داخل همگی به سمتِ یک انتخابات سراسری هجوم برده ایم. در انتخابات مورد نظرِ من، ما آنقدر مطمئن و دل گنده ایم که ناظران بین المللی را برای دیده بانی از درستیِ انتخابات بکار گرفته باشیم. خروجیِ این انتخابات هرچه می 
خواهد باشد، باشد، می پذیریم. منتها پیش از آن ما باید همگی به دلِ یک آشتی بزرگ فرو شده باشیم و از کینه ها دست شسته باشیم. در این پیوند بزرگ، نقش مادران عجبا که کارساز است اساسی. چرا؟ چون آینده ی پاکی و مهربانی و ادب و خرد، از مادرانِ نیک اندیش است که شیر می مکد. ای خدا ای فلک ای طبیعت، شود آیا؟

پی نوشت: من از این پس جز آنچه که به آشتیِ ملی بینجامد، چیزی نخواهم نوشت.

محمد نوری زاد
بیستم فروردین نود و پنج - تهران

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کاوه جویا

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.