رفتن به محتوای اصلی

سکولاریسم در کدام جهان بینی و ساختار سیاسی ؟
04.05.2016 - 17:28

 

سکولاریسم محصول اندیشهء راسیونالیسم

سکولاریسم(Säkularismus) محصول رشدِ یک درخت و فرآیندِ پروسه ای تاریخی است که ریشه و سر آغاز آن با ظهور دانشگاهها و پرداختن آنها به دانش و علوم تجربی این جهانی در جوامع  اروپایی در اواخر قرن 11 جوانه زد و مبارزهء پیگیری را در مقابل علوم آسمانی ماوراءالطبیعهءِ کلیسا و حوزه ای و مدرسه های دینی را تا به امروز در پیش گرفته است.

 در حقیقت سکولاریسم در دامن اندیشهء راسیونالیسم(Rationalismus) پرورش یافت. راسیونالیسم را در ادبیّات علمی و سیاسی فارسی تنها با واژه خردگرایی“ تعریف کردن کافی نیست.

 این تعریف خردگرایی از راسیونالیسم، منفرد و یک بُعدی است، یک تئوری خشکِ بدون بازدهی، و همراه با اندیشه ورزیِ خلاق و تولیدیِ سکولار در عرصه های مختلف و موازی با روند تجربی و پراتیک دوران تکاملی نیست، محصولی را ببار نمی آورد، ابزاری را نمی سازد، تغییر و تحرکی را باعث نمیشود، روش با مسیری متناسب و موازی با زمان و مکان را نشان نمیدهد،  و به نیازمندیهایِ ضروری روزمره و آینده نگری جامعهء ایرانی نمی پردازد و پاسخ نمیدهد.

تنها یکی از وظایف جانبی فلسفهء راسیونالیسم، پرداختن به موضوع دین گرایی متافیزیک است، عرصه های مهم دیگر در اندیشهء راسیونالیسم در کار و زار تئوری پردازی و پراتیک اندیشه ورزی ایرانی بویژه در میان طبقه روشنفکری و پشتازان جامعه ایرانی اعم از قشر سکولار و اسکولار و آتئیست، آن نادیده گرفته میشود، یک فرهنگِ راسیونال با فرهنگِ دینی تفاوتِ بنیادی و آشتی ناپذیری دارند، امّا در ایران به کرات دیده شده است که از دیدگاه و از سکوی  دین  و طبق مسلک شیعه گری، فلسفه و اندیشهء راسیونالیسم را تعریف و در صدد جایگزین کردن آن در چهار چوب سیاسی دین باوری هستند، بر عکس ایران، در جوامع پیشرفته راسیونالیسم دین و سایر پدیده ها را زیر مجموعهء خود و از پالایش خود گذراند و آنها را با ابزار دانش زیر و رو  و به روز کرد،

راسیونالیسم درست نقطهء مقابل جهان بینیِ متافیزیک و متضادِ با دین باوری و داده های کهنه و سنـتّی بدون تغییر آن است. پس زمانی میتوانیم از خردگرایی در اندیشهء راسیونالیسم سخن به میان آوریم که  شناخت و تفکر، خلاقیّت ها، آفرینش ها، کنش و واکنشهای خود انسان و اندیشهء این جهانی  و درک او را جای خدا، خدایان، و الله و پیامبران و امامانش با پیشداده های غیر علمی و تخیلی آنها بگذاریم و سکانِ کشتی سرنوشتِ امروز و آیندهءِ انسانها را بدون کمک گرفتن از قدرتی مافوقِ شعور و تفکرِ انسان، به خود آنها واگذار کند.

راسیونالیسم ساختار مشترک و قانونمندِ سیاسیِ سکولار و قراردادیِ این جهانی و زمینی را جایگزین حکومت آسمانی دین و مذهب میکند و نمایندگانِ سیاسی دین و مذهب (کلریکالها) مانند کشیش ها و طبقهءِ آخوندها را از مسندِ قدرتِ سیاسی و از مرکز و مرحعیّتِ هستی شناسی و روابط اجتماعی و فرهنگیِ ایراسیونال ماوراء الطبیعه بر کنار و در تقیسم کار طبقاتی بنا به مهارتهای انسانیِ دانش محور در جامعه، حرفه و شغلی را مانند شهروندان دیگر در اختیار آنها میگذارد، از سویی از نظر حقوقی با سایر شهروندان دیگر تفاوتی و یا امتیازی را ندارند.

در پروسه شکل گیری جوامع مدنی، خردگرایی و تجربه گرایی بین دو جهان بینی و یا بین دو آموزهء:  قلمرو الهی و قلمرو زمینی، و ساختار های سیاسی بر آمده از آنها، یعنی "حکومت آسمانی وحکومت زمینی" مرزی مشخص کشید. قلمروِ زمینیِ مسلح با دانش تجربی، قلمرو آلهی با ساختار حکومتی آسمانی و ولایت فقیهیِ آنرا از دور خارج کرد،

طبیعی است این کشاکش و مقابلهء دانش تحربی دانشگاهها با علوم دینی قرون وسطی، مدّت زمان طولانی را لازم داشت و دوران گذار آن بسادگی صورت نگرفت. در اروپا هم از دوران رنسانس و رفرماسیون قرن پانزده تا قرن هیجده با پشت سر گذاشتن مبارزات پیگر و جنگهای دینی و عقیدتی، صیقل خوردن دور و دراز .جدال تبادل اندیشه در بین اندیشمندان و تئوری پردازان بطول انجامید.

سکولاریسم در کدام جهان بینی و ساختار سیاسی ؟

اگر بپذیریم که راسیونالیسم از نظر فلسفی آموزه ای است که تنها اندیشه ورزی بر اساس خردگرایی را در مرکز شناخت هستی شناسی پدیده ها و مبنای روابط فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و سایر عرصه های دیگر قرار میدهد، و هدف نهایی راسیونالیسم انتخاب مسیر زندگی مطلوب در راستای معنویّت و متدهای سکولار ویژهء محصول تغییرات زمان حال و تلاش در نوآوری در تداوم بهبود آن در آینده است، پس میتوان نتیجه گرفت که تغییر و تحولات و پیدایش پدیده ها، در جهان بینی ها و در دوران مخصوص بخود و بنا بر شرایط و مناسبات زمان خود مطابق با تئوریهای دمکراسی، بر پایه فلسفهء هستی شناسی و سیاسی  جامهء عملی بخود گرفته و میگیرد. 

در دو جهان بینی لیبرالیسم (Liberalismus)و سوسیالیسمSozialismus) تاریخ تکاملی جوامع  را بر اساس اندیشه و فلسفهء راسیونالیسم مورد تفسیر و تحلیل قرار داده است. جهان بینی های لیبرالیسم که بر پایهء راسیونالیسم و سوسیالیسم که بر مبنای ماتریالیسم دیالکتیک بنا نهاده شده است هر دو بر اساس اندیشه و نگاه علمی غیر دینی این جهانی راسیونالیسم به پدیده ها شکل گرفته است، با این تفاوت که دوران تکاملی آنها و ارزش گذاری بر این دوران و نحوهء گذار به مراحل بعدی و مرحلهء پایانی  آنها یکسان نیست.

در دیدگاه لیبرالیسم دوران تکاملی را به 3 دوره تقسیم میکند : 1- آنتیک 2- قرون وسطی 3- مدرنیته. در جهان بینی سوسیالیسم بنا بر ماتریالیسم تاریخی دورانها را به : 1- دوران اولیّهءِ خاندانی پدر سالاری 2- برده داری، 3- فئودالیته 4- سرمایه داری 5-سوسیالیسم 6- کمونیسم طبقه بندی میکند .

پایان تاریخ در دیدگاه لیبرالیسم عصر مدرنیته است و بقیّه تغییر و تحولات و اعصار دیگر از جمله عصر دیجیتالی زیر مجموعه ای و یا اشکال مختلف از دوران مدرنیته محسوب میشوند. در دیدگاه  سوسیالیسم فاز و مرحلهء پایانی تاریخی همان کمونیسم( جامعه ای بدون طبقات و بدون تضاد طبقاتی) است.

در هر کدام از جهان بینی ها که عملی کردن سکولاریسم را در در برنامه جانبی پلاتفرم خود قرار میدهد، دارای شاخص ها و ایستگاههای خاص خود و دارای ساختار های حکومتیِ، اقتصادی، حقوقی، مدنی، قضایی، سیاسی، و حقوق فردی و شهروندی با روابط فرهنگی و مناسبات اجتماعی و حقوق گروهی کلکتیو ویژهء خودمیباشد.

سکولاریسم در: سوسیالیسم، ناسیونالیسم، در ساختارهای غیردمکراتیک

بحث سکولاریسم را در جهان بینی سوسیالیسم گذاشتن همان اندازه خطاست که مارکسیسم را در مسلک شیعه گری و دینی گرایی ایستایی مطلق غیر علمی قرار دادن از جمله انقلاب 57 به رهبری آخوند خمینی است. سکولاریسم را در کاسهء ساختارهای سیاسی و حکومتی ناسیونالیستی و نژاد پرستی و توتالیتر گذاشتن همان اندازه اشتباه است که  دمکراسی و آزادی بدون قید و شرط مطبوعات را در محور یک ساختار دیکتاتوری تمام عیار پلیسی گذاشتن میباشد.

سکولاریسم کهنه و نو ندارد. سکولاریسم انواع و اقسام  فرانسوی، آمریکایی، آلمانی و غیره را ندارد، افرادی که این مسائل را مطرح میکنند برای پاک کردن صورت مسئلهء جدایی دین از حکومت و برای به انحراف کشاندن پروسهء سکولاریسم میباشند و در ماهیّت امر بر بحث سکولاریسم و بر جهان بینی های لیبرالیسم و سوسیالیسم و تفاوت اساسی آنها بطور عمیق پژوهشی مطابق با دوران شناسی تسلط کافی نداشته و سطحی بر آن گذری کرده است.

گروهی خود سکولاریسم را به یک جهان بینی تبدیل و از آن یک ایدئولوژی و مکتب و دینی تازه میسازند و آزادی ادیان و باورمندی دینی در جامعه را امری پذیرفتنی و محترم میدانند، ولی مارکسیستها در جبههء سکولار دمکراتیک آنها قرار نمیگیرند، چرا که گویند مارکسیستها ایدئولوژیک هستند.

فاجعه است که دین داران متافیزیک متزلزل در اندیشه گری، از حقوق دمکراتیک و آزادی فردی و گروهی برخوردار باشند، امّا مارکسیستهای آتئیست که اکنون در دیدگاههای خود اصلاحات بینادی را حتّی تا سوسیال دمکراسی، لیبرال دمکراسی، با لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی آن انجام داده اند، از حقوق اولیّهءِ خود در ساختار سکولاریسم کهنه و نو بعضی از افراد، برخوردار نخواهند بود.

سلطنت طلب ها و مشروطه خواهانِ بدونِ جهان بینی و بدونِ شناخت از تاریخ تحولاتِ پیرامونی، از سکولار هایِ دستچین شدهءِ تاریخ هستند، امّا دگر اندیشان دیگر که شعار بزرگان سوسیالیسم" دین افیون فکر بشر" را سر داده اند و میدهند و هزاران نفر از آنها اعدام و دربند بودند و هستند، سکولار نیستند،

در مقابل کسانیکه دیروز دستیار خمینی و او را در ماه نشاندند، عامل برپایی دیکتاتوری سیاه دینی و شریک در کشتار و در بند کشیدنِ آزادیخواهان بودند، عاملین انقلات فرهنگی و سیاسی دینی در ایران بودند، اکنون که به نان و آبی رسیده اند، و یا از درگاهِ ولایت فقیه رانده شده اند، امروز اصلاح طلب دینی سکولار، بنیادگذار و مبتکر سکولاریسم کهنه و نوع میشوند و متأسفانه رسانه های گروهی ایرانی آنها را از این نشست به ان نشست دعوت مکنند.

اگر به عبارتی سکولاریسم  یعنی آزادی مذاهب و ادیان است، پس این سکولاریسم هم نمی تواند دخالت ایدئولوژی های غیر دینی امّا دمکراتیک را در سیاستِ ممنوع و کمونیست ستیز و دگراندیش ستیز باشد ؟

بنا بر این منبع حقوقی در جامعهء سکولار دمکرات یک قانون اساسی است، که این قانون اساسی اصول و قوانین حزب و سازمان سازی و پایه های پلورالیسم حزبی و پارلمانتاریسم با سیاست ورزی و ساختار حکومت را معیّن میکند،در یک قانون اساسی لیبرال دمکرات فراگیر و طولانی و پیچیده، بحث سکولاریسم و لائیسم فقط  یک جمله از این قانون اساسی طویل را بخود اختصاص میدهد و نه بیشتر.

سکولاریسم درجهان بینی هایِ لیبرالیسم و سوسیالیسم

برای روشن شدن مطلب ضرورت هست که بطور مختصر به اهداف نهایی و روش گذار دوران تکاملی در دو جهان بینی لیبرالیسم و سوسیالیسم نگاهی بیفکنیم. کارل مارکس پدیدهء پیدایش و ضرورت ساختار حکومت را نتیجهء ظهور طبقات و تضاد های طبقاتی برخاسته از آن میداند، در همین راستا هدف نهایی و آخر تاریخ را بر فاز کمونیسم( جامعه ای بدون طبقه) و سرنگونی حکومتهای برخاسته از طبقات را در دیدگاه سوسیالیسم قرار میدهد، بنا به دیدگاه او یک جامعهء بدون طبقه ساختار حکومت و ارباب نمیخواهد. تاکیتک و استراتژیک و مفهوم و هدف مبارزات سیاسی در دیدگاه مارکسیسم دامن زدن به تضادهایِ طبقاتی و تشدید آنهاست تا زمانیکه به یک جنبش و انقلاب قهر آمبز برای سرنگونی حکومت وقت منجر شود، طبیعی است که دیدگاه مارکسیسم با دین و مذهب سر جنگ و ستیز دارد و هدف برکناری قهر آمیز آنرا دارد و ماتریالیسم دیالکتیک را جایگزین آن میکند.

 بطور روشنتر بنا بر گفتهء لنین: [.." جنگ" یک بخش از مبارزات عملی سیاسی  و ادامهء مبارزات  سیاسی در تئوری امّا در شکل و ابعاد دیگری است...]. ساختار حکومت در سوسیالیسم متمرکز و تک حزبی است، سیستم اقتصادی متمرکز حکومتی و دولتی و تولید کالا زیر نظر و کنترل حکومت است. پایه حقوقی گروهیِ کلتیو (Kollektiv)میباشد و حقوق فردی و شهروندی و انتخاب اختیاری دین و مذهب در حوزهء خصوصی هم رعایت نمیشود، آزادیهای سیاسی و مطبوعاتی در خدمت سیستم متمرکز است.

اصولأ پلورالیسم سیاسی و حزبی و دمکراسی پارلمانی در دیدگاه سوسیالیسم بویژه نوع شوروی سابق آن بی مفهوم بود، چرا که پشتازان مارکسیسم بر این نظر هستند که  دوران تکاملی و تغییر و تحولات و تضادها و راه حلّ آنها بطور اجباری طبق قوانین"جبر دیالکتیکی" خود بخودی پیدا میشوند و میگذرند. از نگاه آنها تئوری های دمکراسی و پارلمانتاریسم ساخته و پرداختهء سرمایه داری است و بر گردش دوران تآثیر گذار نیستند.

در جهان بینی لیبرالیسم برعکس دیدگاه سوسیالیسم بجای دامن زدن به تضادهای طبقاتی، کوشش دارد که فاصله های طبقاتی را کم کند، هدف دارد که طبقات را بهم نزدیک و آشتی دهد، از بحران و اوج گیری تضادها که به انقلابات قهر آمیز تبدیل میشوند جلوگیری کنند، دین را به حوزهء خصوصی افراد تبدیل میکند، رفرمیسم و خزندگیِ ضروری و همسان سازی با شرایط موجود را در پیش میگیرد،  این تجربه را از انقلابات قهر آمیز فرانسه و روسیه و اثرات خسارت بار آن  آموخته اند.

 در دیدگاه لیبرالیسم مبنا بر حقوق فردی و شهروندی است  (Individualismus ). فرد و رعایت حقوق فردی پایه  و واحد تشکیل ساختار حکومت و قانون اساسی است، ساختار حکومت غیر متمرکز و آزادی های سیاسی و اقتصادی بصورت فردی و گروهی محور اصلی در قانون اساسی است.

لیبرالیسم در انتخاب دین و مذهب در کنار لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی قرار میگرد، سه پایه هرم قدرت و ساختار سیاسی  میباشند. اگر شکل گیری اندیشه و فلسفهء مارکسیسم برای مقابله با عصر صنعتی شدن و سرمایه داری بود، سوسیال دمکراسی هم در مقابل لیبرال دمکراسی قد برافراشت و تأثیر حکومت بر روابط اقتصادی و تولیدی و بر قانون بازار کار بین کارگر و کار فرما را برجسته کرد. و در واقع آنارشیسم در اقتصاد لیبرالیسم (اقتصاد بازار آزاد) را مهار میکند.

کوتاه سخن، باید پذیرفت که سکولاریسم بُرداری و فاکتوری از جهان بینی لیبرالیسم و لیبرال دمکراسی است که از قرن 17 " لیبرالیسم سیاسی، لیبرالیسم اقتصادی، و لیبرالیسم در انتخاب دین و مذهب را هم مطرح کرد.

شاید گروهی از طبقات مختلف جامعهء ایرانی، بویژه مارکسیستها و سوسیالیستها  هم با دیدگاه لیبرالیسم، بویژه با لیبرالیسم اقتصادی آن که پرورش یافته در سیستم سرمایه داری است اصلأ سر سازش نداشته باشند، امّا اگر در این مرحله خود را سکولار دمکرات و یا لیبرال دمکرات میدانند، مجبور هستند که اصول لیبرالیسم را در شکل معتدل آن یعنی،" سوسیال دمکرات" بپذیرند، همانطور که برای گذار ار نظام شاهنشاهی دانسته و یا به اجبار به رهبری دینی خمینی گردن نهادند، امروز دلایل بسیار منطقی هست که لیبرال شوند.

سوسیالیستهای ایرانی باید به یک خانه تکانی در اندیشه و باورهای گذشتهء خود دست بزنند و یک بازنگری عمیقی را در پیش گیرند، وگرنه همچنان از کاروان زمان باز خواهند ماند.

واقعیّت است که ایده آلهای سوسیالیسم در همین نظامهای سوسیال دمکراسی و با برقراری دمکراسی بدون واسطه(Direkte Demokratie) و با دخالت مستقیم قشر های مختلف و بستر و کف جامعه در امور سیاسی و اقتصادی (نوعی شورایی) دارد شکلی عملی بخود میگیرد.

چپّ ایران نه در دوران قبل از انقلاب یک فرهنگ سیاسی پایدار و قانونمند را از خود باقی گذاشت و در دوران انقلاب هم جبههء وسیعی از آنها  اصول مارکسیسم را زیر پا گذاشتند و رهبری یک آخوند را پذیرفتند، و در دوران بعد از انقلاب تا به امروز، آنقدر سردرگم و پریشان حال هستند که حتّی به اندازهء اصلاح طلبان حکومتی ولایت فقیه نتوانسته اند در روند دمکراتیزاسیون و بازگشایی فضای دمکراتیک و دوران گذار مفید واقع شوند، دلیل آنهم ارزیابی نادرست از دوران تکاملی و دگماتیسم در اندیشهء جهان سوّمی و گرفتار در مشی سوسیالیسم خرده بورژوازی و فئودالیته و دهقانی قومی قبیله ای  ارتجاعی ما قبل دوران سرمایه داری ملّی و انقلابی است.

عدم شناخت دقیق چپِ ایران از دوران تکاملی و نداشتن برنامه و کنسبتِ دقیق از این دوران در جهان بینی های مختلف، کشور ایران را به عقب ماندگی امروز و به این دیکتاتوری سیاه دینی دچار کرده است، که ادامهء آن تحت هیچ شرایطی دیگر جایز نیست،

کمونیست ها و سوسیالیست باید در کنار نیرویهای سکولار دمکراتِ راستین، هدایت گری جامعه و اپوزیسیون نظام جمهوری اسلامی را از چنگ، اصلاح طلبان دینی و  از کنترل لابی های جمهوری اسلامی و سایر نیروهای ناکارآمد خارج کند و آنرا بر عهده بگیرند، این یک وظیفه و رسالت تاریخی سوسیالیست ها در جوامع مختلف بوده و هست.

آیا سکولاریسم پاسخگوی همهء مسائل هست ؟

این سکولاریسم نیست که تعریف هستی و آفرینش را بر اساس داده های دانش محور این جهانی تعریف میکند و تعریف و برداشت های دین از هستی و جهان پیرامونی را باطل اعلام میکند، بلکه فلسفه و یا اندیشه ورزی راسیونال و خردگرایی و عقل گرایی در جهان بینی لیبرالیسم، و اصول ماتریالیسم دیالکتیک هست که از عصر مدنیته و رفرماسیون و از دوران روشنگری بجای خدا خود انسان و خرد او ر را در مرکز قرار میدهد

در جهان بینی لیبرال دمکراسی استوار بر اندیشهء راسیونالیسم و خردگرایی است که علاوه بر اینکه سکولاریسم را پیاده میکند، حوزه های شخصی و حوزه های اجتماعی و عمومی را از هم جدا میکند،  فرد و فردگرایی را واحد تشکیل دهندهء ساختار حکومت و واحد زیر بنای قوهء قضائیه و اجرایی قرار میدهد، و سایر عرصه های دمکراتیک را در دامن خود پرورش میدهد.

امروز اکتفا کردن به آن واژهء دمکراسی در پسوند سکولاریسم و  یا وصل کردن آن به هر واژهء دیگر سیاسی کافی نیست، اغلب کشورهای سوسیالیستی هم دمکراسی را با خود حمل میکردند، چین هم پسوند دمکراتیک را دارد، حتّی انتخاب نظام جمهوری اسلامی و سایر  دیکتاتورهای دینی و غیر دینی هم بر اساس دمکراسی انتخاب شده است،( رأی اکثریّت بر اقلیّت). بخشی از اصلاح طلبان حکومتی هم سکولار هستند،

تئوری پردازان نظام جمهوری اسلامی و اصلاح طلبان ادعا دارند که رسالت محمد ابن عبدالله و دین اسلامی را که به او نسبت میدهند، در اصل سکولارِ سکولار است، زیرا اغلب آیه های آن زمینی و برای زندگی روزمرهء انسانهابر روی زمین نازل شده است . بنا بر این پیاده کردن پروسهء سکولاریسم در جهان بینی هایی قابل اعتماد هست که با تئوریهای دمکراسی امروز و لیبرال دمکراسی و سوسیال دمکراسی که بستر اصلی سکولار دمکراسی است و بر پایه راسیونالیسم خردگرایی غیر دینی بنا شده است. همسویی داشته باشد.

مایهء شگفتی اینجاست که افرادی خود را سکولار دمکرات و مبتکر و کاشف آن میدانند،  امّا بروشنی دانسته و یا ندانسته منکر آن هستند که بگویند ما با انتخاب سکولاریسم، بر قطار جهان بینی لیبرالیسم و لیبرال دمکراسی که بر فلسفه دانش محور استوار است سوار شده اند و علنأ اعلام میکنند که ما لیبرال نیستیم. خوب اگر لیبرال نیستید، اوّل اینکه لیبرالیسم و پروسهء آنرا تا به امروز نشتاخته اید، دوّم اینکه اگر لیبرال نیستید، نمی توانید سکولار دمکرات باشید، همچنین دیگر نمی توانید حقوق دمکراتیک فردی و گروهی دیگران را به رسمیّت بشناسید، از اینها گذشته تنها خود را سکولار دانستن، هویّت سیاسی، پایگاه و جایگاه طبقاتی و اندیشه ورزی و پیوند به تئوری های دمکراسی و به جهان بینی و منش دمکراتیک کسی را بیان نخواهد کرد.

سکولاریسم فقط میتواند شاخصی از هویّت و برنامه های سیاسی یک حزب و سازمان و شعار گروهی خاص باشد و در بر گیرندهءِ جهان بینی و اهداف و ساختارهای کلان آن نمی تواند باشد. سکولاریسم بخشی از هویّت یک جهان بینی و یکی از برنامه های سیاسی بعضی از احزاب سیاسی و ساختار های حکومتی و بخشی از تئوریهای دمکراسی و هومانیستی است. سکولاریسم پاسخگوی همهء مطالب نیست و نوع حکومت و برنامه های سیاسی پایدار و جهان بینی شما را معیّن نخواهد کرد. سیاست ورزی بدون جهان بینی هم اصلأ وجود ندارد.

در دوران انقلاب مشروطه هم گروهی پیشرو که میخواستند حزب دمکراتیک ایران را تأسیس کنند، امّا چون جامعه شاید آمادگی آنرا نداشت و طبقهء روحانیّت از این نام "دمکراتیک" حساس و وحشت داشتند، در نتیجه نام آن حزب را " مساوات" گذاشتند.

امروز هم گروهی از آوردن نام سکولاریسم و لائیسم (جدایی دین از حکومت، و از آموزش و پرورش) و بیرون انداختن دین ایدئولوژیک پسا مدرن از سیاست، شرمنده و وحشت دارند، امّا امروز باید با تأکید تمام واژهء سکولاریسم و جدایی دین از حکومت و حتّی در سیاست با توسل به جهان بینی لیبرالیسم را مطرح شود.

قدم اصلی و بنیادی سکولاریسم این بود که موضوع دین و قدرت آنرا از دست یکطرفهء روحانیّت بیرون آورد و آنرا  به اندیشمندان سکولار و عامه مردم(غیر روحانیّت) هم بسپارد، در واقع با دو قطبی شدن انتخاب و دخالت در دین (از سوی مردم و روحانیّت) زمینهء عملی شدن سکولاریسم ممکن شد و شناخت دین داری و اصول آن از حوزهء تخصصی و کلید داری بهشت و حهنم فقط در دست روحانیّت خارج و به طبقات دیگر انتقال یافت و ارزشهای سکولار جانشین ارزشهای دینی گردید.

اصل مطلب این هست که ما باید بپذیریم که سکولار دمکراسی که ما از آن سخن میرانیم، در سیسم سرمایه داری رشد و نمو کرده است، سرمایه داری با عصر مدرنیته با رفرماسیون و رنسانس، با هومانیسم با سکولاریسم و با ساختارهای مدرن امروزی پیوند ناگسستنی دارد، باید پذیرفت که سکولاریسم  پیامد عصر روشنگری در قرن 17 و  برآمده از اندیشهء هومانیسم میباشد.

آیا سکولاریسم فقط مخصوص جوامع غربی و جهان مسیحیّت هست ؟

در جوامع شرقی به اشتباه، و حتّی بعضی از پژوهشگران غربی میگویند، سکولاریسم مخصوص جوامع غربی و جهان مسیحیّت هست، و با جهان شرق سازگاری ندارد، در این ادعای سراپا توهین اهداف و دلایل بسیار فلسفی و سیاسی و اقتصادی نهفته است، که همه مردود و بی اساس شمرده خواهند شد، امّا یکی از این ادعاها درست است که آنهم بدین منظور درست و بحق است که دین اسلام و اسلامگرایی سنی و شیعه گری با دمکراسی و با دوران مدرنیته و با عصر رفرماسیون و رنسانس و با حقوق بشر و ساختار های مدرن امروز و فردار سازگار نیست.

همانطور که اشاره شد در اصل سکولاریسم محصول دوران تکاملی در مقطعی مشخص از شناخت و رشد و توسعهء فراگیر راسیونال در جوامع مختلف پس از گذار ار دورن قرون وسطایی فئودالیته و دین باوری و دین سالاری است، دوران تکاملی در همهء جوامع کرهء زمین و در سیارات دیگر هم یکسان است،

همانطور که یک کودک در زمانی مشخص راه رفتن و دندان در آوردن و دوران نوجوانی و جوانی و بلوغ آن در همه جوامع مرسوم و یکسان است، زمان و پروسهء سکولاریسم هم  در همه جوامع یکسان باید به سرانجام رسد. سکولاریسم جهان شرق و غرب، جغرافیا، زمان و مکان، نژاد و قوم، فرهنگ نمی شناسد، یک دوران  و پُلی است که باید همهء جوامع در سن بلوغ از آن عبور کنند.

جوامعی که هنوز از پُل سکولار عبور نکرده اند به آن شناخت و بلوغ لازم نرسیده اند، اینکه جوامع غربی سکولاریسم را فقط به خود اختصاص میدهند و فقط خود را شایستهء آن میدانند، یک برتری طلبی استعماری و نژاد پرستی بدون پرده است.

سکولاریسم برای مردمانی مانند ما ایرانیان از ضرورتهای تاریخی و حیاتی است، چرا که دور جستن از دین و مذهبی که کشور ما را تسخیر و هویّت و تاریخ و فرهنگ ایرانی ما را پایمال کرده و عقب ماندگی و خرافات پرستی 1400 ساله را باعث شده است، و امروز  هم جغرافیای ایران را برای ایرانیان به زندان و به جهنمی تبدیل کرده است، این سکولاریسم فقط رهایی و بازگشت به خویشتن و به ناسیونالیسم سالم ایرانی و پیوستن به جامعهء جهانی را بشارت خواهد داد.

سئوال و مشکل اصلی جامعهء امروز ایران چیست ؟

سئوال و معضل اصلی امروز جامعهء ایرانی این میباشد که این پروسهء سکولاریسم که شعار آن مرتّباز هر گوشه و کنار بلند هست، در کدام جهان بینی از جمله: ایده آلیسم متافیزیک، سوسیالیسم، کمونیسم، لیبرالیسم، لیبرال دمکراسی، سوسیال دمکراسی، ناسیونالیسم، فاشیسم، نازیسم، سلطنتی مطلق، مشروطهء سلطنتی، فئودالیته، در حکومتهای محلی قومی و قبیله ای پسامدرن، رفرماسیون، اصلاح طلبی و غیره... پیاده کند  تا از این شرایط نکبت باری که در مدّت نزدیک به 40 سال نظام جمهوری اسلامی در درون و در عرصهء بین المللی ایجاد کرده است رهایی یابد ؟.

 سئوال بنیادی دیگر این هست که آن قانون اساسی سکولار دمکراتیک که باید حقوق فردی و شهروندی همهء شهروندان ایرانی را از هر قوم و قبیله و از هر رنگ و نژاد، و با هر باورمندی و از هر جغرافیا  رعایت و تضمین کند، بر اساس کدام جهان بینی باید تهیه و تنظیم شود ؟

 آیا ساختار خلیفه گری و سلطانی و ولایت فقیهی جمهوری اسلامی ایران که بر پایه قوانین شریعت دوران دین اسلام کهنه شدهء 1400سال پیش و مسلک شیعه گری بنا شده است، سازگار با دوران تکاملی امروز و فردای ایران، و سازگار و همسو با مناسبات و روابط بین المللی جهان گلوبال امروز هست ؟

مرحلهء تکاملی بعدی این نظام اسلامی چیست ؟ آیا پایان تاریخ ایده آل نظام جمهوری اسلامی ظهور فردی فرضی عرب تبار بنام مهدی است که اکنون 1000 سال زنده است ؟ و اگر ظهور کرد فقط ایران بهشت میشود و سایر جهان بی بهره خواهند ماند ؟

  آن عواملی که در عصر اکنونی و آیندهء نه چندان دور  نقش اساسی را بازی خواهد کرد و تمام تغییر و تحولات را شامل خواهد شد، افزایش جمعیّت جهانی، گرسنگی، کم آبی، قحطی محیط زیست، و از همه مهمتر، کمبود انرژی و خطر اتمام انرژیهای فسیلی نفت و گاز است.

آیا برای آمادگی و مقابله با این عوامل تهدیده کنندهءِ در بالا ذکر شده، دین و مذهب و خدا و خدایانی به ایرانیان کمک خواهند کرد ؟ کشورهای پیشرفته و آگاه و آینده نگر حداقل از نیم قرن تا کنون برای رفع این خطرات و تهدیدات طبیعی و غیر طبیعی با کمک اندیشه سکولار و راسیونال بپا خواسته اند و موفقیّتهای چشمگیری را بدست آورده اند،

آیا با امام پرستی و با صنعت امامزاده سازی و با تبلیغات دینی بی مایه و سلام و صلوات گفتن و عبادتهای ظاهری، بر منبر رفتن و روضه خوانی و آخوندسالاری و انقلاب بازی سپاه و بسیج و با ایجادِ سپاه محسوس و نامحسوس برای جلوگیری از حجاب کاری از پیش خواهد رفت، آیا با سانسور و ممنوع کردن زبان انگلیسی میشود با زبان دینی و عربی قرآن  به منابع علمی دست یافت ؟

 آنچه  که مسلم است هر روز که از ادامه و استمرار اسلامگرایی و شیعه گری حاکمیّت نظام جمهوری اسلامی در ایران میگذرد، جامعهء ایرانی یک مرحلهء تکاملی و یک عصر از سایر ملل بیدار و در حال رشد عقب خواهد ماند.

تنها یک حکومت سکولار دمکرات بر پایهء اندیشه لیرالیسم با دیدگاه راسیونالیسم با پلورالیسم سیاسی و اقتصادی و تکثر احزاب در راستای یک سیستم و تئوری دمکراسی  پارلمانتاریسم میتواند جلوی خسارت و فاجعهء بیشتر را در ایران بگیرد.

 |ماه مه 2016| آلمان|

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناصر کرمی
آرشیو نویسنده

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.