رفتن به محتوای اصلی

خشکسالی‌ها
26.02.2016 - 17:47

خشکسالی‌ها با فرمت پی دی اف

فصل اول

1

پیله‌کند* آبگیر بزرگی است که رودخانه را به سه شاخه تقسیم می‌کند. هر کدام از این شاخه‌ها خرامان به سوی روستایی جاریست. از آنجا که این آبگیر شاهراه تقسیم آب به آبادی‌های دیگر است، مردمان بومی چنین نامش نهاده‌اند. شاید در نقشه‌ی جغرافیای این منطقه، پیله‌کند را هرگز رسم نکرده باشند، یا که آن را به نامی دیگر بخوانند، اما مادر او "سپیدرود" نام دارد، و او خود از صدها چشمه‌سار کوه منشاء گرفته و به خزر ختم می‌گردد.

سپیدرود همیشه جاری، بسان هر مادری، بخشنده و مهربان است، به ویژه در فصل‌های بهار و تابستان، با صدها پستان گمنام چون پیله‌کندش، مزارع و مردمان آبادی‌های این سامان را سیراب می‌سازد. اما بسا لحظه‌ها که قهار و توفانی است، و هر آنچه را که در مسیرش قرار گیرد از جا کنده و در خود غرق می‌گرداند، بجز ماهیان که هماره همراه با اویند.

شرشر، باران می‌بارد و رعد و برق روز تاریک پائیزی را بی‌گاه و گاه روشنی می‌بخشد. صدای قلقل توفانی آب به گوش می‌رسد. چندان معلوم نیست که این صدای آبگیر پیله‌کند است یا صدای امواج دریای خزر که در فاصله‌ی چند کیلومتری آن قرار دارد. قریب صد قدم جلوتر از آبگیر، تنه‌ی شکافته شده‌ی درخت قطوری را روی دو ساحل رودخانه گذاشته‌اند و از آن به عنوان پل استفاده می‌کنند. در یک سوی پل جاده‌ای باریک و مالرو، و در سوی دیگرش ابتدا انبار کاه، کندوج،* و سپس در چند متری آن، آلونکی از چوب و کاهگل و گالی به چشم می‌خورد.

با نزدیک شدن به کندوج، صدای قلقل توفانی آب با هن‌وهن نفس‌کشیدن‌های آدمی و تاپ‌تاپ کوبیده شدن جاکو* بر ساقه‌های خشکانده و دودزده‌ی برنج هماوا می‌شود و سکوت و خواب و سستی غم‌انگیز پائیز طبیعت را می‌شکند و ساکن بودن آدمیزاد در این نقطه‌ی گمنام و پرت از سیاره‌ی زمین را اعلام می‌دارد.

دور فضای باز زیر کندوج با چند حصیر احاطه شده‌است و در آن سه کودک خردسال همراه مادر به جداکردن دانه‌های برنج از ساقه‌ها مشغولند. مادر بچه‌ها هرازگاه ساقه‌ها و چوب را روی زمین می‌گذارد، عرق‌ریزان و دردمند با دستهایش مسیر حرکت فرزند هنوز به دنیا نیآمده‌اش را روی شکم دنبال می‌کند و "آخ!..." می‌نالد. در چند متری کندوج، تنه‌ی درخت به شکل پله تراشیده شده‌ای سطح زمین خیس و گلی را به آلونکی گالی‌پوش مرتبط می‌سازد.

آلونک روی شش پایه در ارتفاع یک متری از کف زمین قرار دارد.

روی این پایه‌ها چندین تنه‌ی درخت موازی در کنار هم چیده شده‌اند و در فاصله‌ی نیم‌متر مانده به انتهای این دیرک‌های قطور، چهار ستون عمودی بالا رفته‌اند. دیوارها و سقف از چوب و کاهگل‌اند.

اتاق از هر چهار طرف به ایوانی متصل است. در پشت آلونک چند چوب موازی به ایوان اضافه شده که از آن بعنوان مستراحی سر باز استفاده می‌گردد. چشم‌انداز ایوان جلویی، درخت و باغ و مزرعه است. در چند متری یکی از ایوان‌های پهلویی، رودخانه، و در فاصله‌ی اندکی از دیگری، کندوج قرار دارد.

درون اتاق، بر گرد کَله*، سه کودک قد و نیم‌قد دور آتش نشسته‌اند. فضای اتاق را دود ناشی از سوختن هیزم پوشانده است. مردی میانسال، تکیه‌داده به رف کهنه و دودگرفته‌ی چوبی، از پشت شیشه‌ی بسیار کوچک و گردی که به عنوان پنجره در دیوار تعبیه شده و در روزهای آفتابی خورشید از همه بزرگواری و کرامتش تنها نور ضعیفی از طریق آن به درون اتاق و بر ساکنانش ارزانی می‌دارد، به بیرون، یعنی به کندوج خیره شده است. بالای سر او دسته‌های به هم بسته شده‌ی ساقه‌های سرشار از خوشه‌های برنج بر سیخ‌های چوبی، خارَکچو،* آویزانند و بوسیله‌ی گرما و دود درون اتاق خشک میشوند.

ادامه...

خشکسالی‌ها با فرمت پی دی اف

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.