رفتن به محتوای اصلی

تنها كار مفيدى كه مشروطيت انجام داد دار زدن شيخ فضل الله نورى بود
14.06.2016 - 09:55

 

 

 

 

 

گاهى در ذهنم شيشگيلان را قدم مى زنم و در آغوش نهاية التعليم ( وطن ديلى ) آرام مى گيرم. به كناره و كرانه ى ديوى (١) دست مى يازم كه دل پارسيان را به دانش برافروخت و نبشتن بديشان بياموخت. كه حساب و هندسه و تاريخ و جغرافيا يادشان داد. كه حساب و كتاب يادشان داد. كه گرم كرد اجاق سراى سرد نيما يوشيج ها را (٢). بارها مكتبش را آتش زدند و فراريش دادند اما دوباره برگشت و ايستاد و جنگيد. مردى به شكل پوزيتيويسم اگوست كنت. آرى، ذهنم جامعه ى تبريزِ حسن رشديه را در جستجو است. شبح ها اگر بگذارند. يكى از اين شبح ها شيخ فضل الله نورى است. مردى كه برخلاف بزرگنمايى ها، ذهنى كاملاً متحجر داشت. ملتى كه تاريخ بيداريش را شيخ فضل الله ها مى داند و از ميرزا حسن رشديه عبور مى كند لياقتش همين حال و روز امروزيش است.

" ناظم الاسلام، ترا به حقیقت اسلام قسم می‌دهم. آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقائد شاگردان را سخیف و ضعیف نمی‌کند؟"(٣)

براى من هنوز هم تهران چهره ى فضل الله نورى است و تبريز چهره ى حسن رشديه. آن چهره به شكستن قليان و اسيد پاشى به مردم مشغول است و اين چهره دارد مبانى تعليم و علم و انسانيت را مى نگارد. هم بداية التعليم را مى نويسد و هم نهاية التعليم را به زبان تركى. در انديشه ى رشديه تعليم به زبان مادرى اساس كار است. دستهايى سعى در پنهان كردن چهره ى تركى ميرزا حسن رشديه دارند و دليل اينكه مانور كمى روى امثال حسن رشديه ها مى دهند يكى هم همين اصرار ايشان بر تعليم زبان تركى است. تفكر ميرزا حسن رشديه با افكار دربارى و بسته ى امثال فضل الله ها زمين تا آسمان متفاوت است. شيخ فضل الله دربارى و متحجر، سمبل و قهرمان جلال آل احمدها است. كوته فكرانى همچون جلال آل احمدها با عَلَم كردن غربزدگى و خيانت روشنفكران و ...كه بيشتر به توجيه نامه هايى براى تداوم استبداد شبيه اند سعى كردند مرحله ى گذار به سمت مدرنيسم و دموكراسى را عقب بيندازند و انداختند. جلال می‌نویسد:
«از آن روز بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی می‌دانم که به علامت استیلای غرب‌زدگی پس از ۲۰۰ سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد».(٤)
به نظر من تنها كار مفيدى كه مشروطيت انجام داد همين دار زدن شيخ فضل الله بود. آنها سمبل سرسپردگى و سركوب و تحجر را دار زدند اگرچه نتوانستند خود تحجر و سرسپردگى را دار بزنند. و البته نبايد فراموش كرد كه دار تجدد ايرانى با دار تحجر سلطنتى و تحجر دينى اگر يكى هم نباشند بسيار شبيه همند. (٥)
 در تبريز فارغ از آرتيست بازى هاى به اصطلاح جريان روشنفكرى تهران، جغرافياى ذهن و فكر حسن رشديه به وسعت مصر و استانبول و بيروت و تفليس و تبريز تا مشهد شكل گرفته و رشد يافته بود. او مدرسه و سواد را به ايران ارزانى داشت. او زبان فارسى را بر مكتب نشاند و فارس ها زبان ميرزا حسن را از او گرفتند. وطن ديلى را از او و ملت او گرفتند.
وطن ديلى ( زبان وطن) كتابى است كه سعى كردند زياد به آن نپردازند چون مغاير امنيت ملى بود! تجدد حسن رشديه با تجدد مشروطه خواهان در بسيارى موارد در تضاد است. در دموكراسى حسن رشديه تعليم و تربيت و رشد انسان با زبان مادرى خويش آغاز مى شود. او ترك و فارس را به سمت اقاليم علم و دانش و رهايى فرا مى خواند. براى او مرزبندى زبانى و قومى معنايى ندارد. در هر دو زبان نيز مى شود آموخت. اتفاقاً اولين كلاس درس در ايران در تبريز و به زبان تركى گشايش يافت. تبريز آموختن را ارزانى ايران كرد اما ذهن هاى بسته ى جهالت و راسيسم تبريز را از آموختن به زبان مادرى ( به تعبير رشديه، وطن ديلى ) باز داشتند.
حسن رشديه و وطن ديلى نشانه ى لازم براى ساختن معناى خويشتن و ديگرى (٦) در بستر هويت سازى را به ما مى دهد. موضوع بحثى به نام هويت آزربايجانى را مى گشايد.
حسن رشديه پشت به جغرافياى تقليد كرد و به جاى رفتن به نجف و مكتب خانه هاى دينى به تركيه و مصر عزيمت نمود تا روش نوين تدريس و تحصيل را بياموزد. او از حصار ويژگى هاى مقلد بودن گريخت. تبريز هر وقت فرصتش را پيدا كرده تقليد و تحجر و استبداد را كوبيده است اما با ريتم و آهنگ مخصوص خودش.
وطن ديلى مغاير با پروژه ى هويت سازى فارس ها بود و هست. پروژه ى هويت سازى فارس ها با همه ى مخلفاتش و بنا بر مصلحت سياسى به روايت سازىِ سانسور شده و بعضن ساختگى از تاريخ روى آورده است. براى همين متن هايى كه با اين پروژه سازگار نيستند كنار گذاشته مى شوند. نهاية التعليم روايت تبريز از تاريخ است. روايتى كه چون رود جارى شد و به جريان هويتى امروز آزربايجان رسيد. زبان اين روايت تركى است.
گاهى در تاريخ انديشمندانى ظهور مى كنند كه فكرشان به ويژگى هايى براى دموكراسى و تمدن و نوگرايى بدل مى شود. تبريز و شيشگيلان بستره ى تولد چنين ويژگى هايي هستند.

 

 ------------

پى نوشت ها:

(١) به زعم فردوسى نسل آريايى توسط ديوهايى دانشمند - ترك ها - انسان شده است:
نبشتن به خسرو بياموختند/ دلش را به دانش برافروختند
ديوهايى كه سى زبان مى دانستند! فردوسى اصلاً توى باغ نيست. او يادش رفته بسرايد آنكس كه دل دشمن را با دانش مى افروزد و دشمن را با دانش آدمش مى كند نيازى به جنگ و كشتار ندارد.

(٢) نيما يوشيج:
یاد بعضی نفرات، روشنم می‌دارد
اعتصام، یوسف
حسن رشدیه
قوتم می‌بخشد
راه می‌اندازد، و اجاق کهن سرد سرایم
گرم می‌آید از گرمی عالی دمشان
یاد بعضی نفرات
رزق روحم شده‌است. وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جراتم می‌بخشد. روشنم می‌دارد...

(٣) ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول ج اول، رودکی

(٤) در خدمت و خيانت روشنفكران

(٥) بد نيست گريزى بزنم به فلسفه ى دار زدگى ايرانى. فرهنگ ايرانى به همان اندازه كه در شعر خويشتن را به بهانه ى اناالحق و عشق و عاشقى دار مى زند در واقعيت و در جامعه ى سياسى و فكرى خويش، مردم را ( ديگرى را ) دار مى زند.

(٦) ديگرىِ همزيست و نه ديگرىِ دشمن.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محمدرضا لوایی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.