رفتن به محتوای اصلی

بـرخیـز، او دارد چـون شمـع، ذره ... !
29.06.2016 - 11:31

شنیدنِ خبرهای دردناک از سرزمینم/ دردی ست عظیم که هرروزه /

مرا در خویشتن می شکند/

دلم گرفته از این همه خبرهای عذاب آور/

آخر این چه سرزمینیست که هر روزش با خبرهای زجرآور/

پگاه را  به شب تار، می رساند/

این چه سرزمینیست که در آن / نوزاد بدنیا نیامده، بفروش می رود !/

این چه سرزمینیست که در آن / مادری برای در آغوش گرفتن فرزندانش/

دست به اعتصاب غذا، بزند !/

این چه سرزمینیست که در آن / رقص و شادی، گناه کبیره است و مجازاتش، شلاق !/

این چه سرزمینیست که در آن / آواز خوانی زنان، حرام است ! /

این چه سرزمینیست که در آن / روشن کردن شمع برایِ /

مرگ دلخراش 19 سرباز جوان وطن در تصادف / جُـرماست و پاسخش، ضرب و شتم/

این چه سرزمینیست که در آن /کارگرش برای ابتدایی ترین حقوق معیشتی و اجتماعی /

به مُشتی پوست و اسخوان، تبدیل می شود ولی/

برگ حقوق ماهیانه اوباشان مُفت خور رژیم / با ارقام نجومی، پـُر می شود /

این چه سرزمینیست که در آن / کارگر زحمتکش اش، شلاق می خورد /

این چه سرزمینیست که در آن / سُفره مردم زحمتکش اش خالی از آذوقه است  ولی در عوض/

درآمد سرشار از فروش نفتش / صرفِ تروریست های سوری و لبنانی می شود /

این چه سرزمینیست که در آن / طلای  سیاه هست اما /

فقـر، بدبختی، فلاکت و فحشاء در آن بیداد می کند ! /

این چه سرزمینیست که در آن / غارتگران، می مکند خون ِ مردم ِ ستم دیده را /

این چه سرزمینیست که در آن / کارگرش در حال جان کندن است!/

این چه سرزمینیست که در آن / باید در انتظار خبر مرگ کارگرش باشد !/

این چه سرزمینیست که در آن / روشنفکرش در سکوت است !/

این چه سرزمینیست که در آن / باید گفت، جعفـر کارگر هم، رفت !/

تـو ! اما، جعفر عظیم زاده /

هم چون قطره ای از مبارزه و مقاومت / در مقابل اقیانوس ِ نابرابری ها /

چنـان ایستاده ای که / نظامی را به انتهای جنون بُردی که /

فریاد بزند:"هیچ کاری برایش نمی کنم، حتی اگر بمیرد" /

راستی، کجاست آن دست گشایدنده / کجاست دلاوران آن مرز و بوم/

کجاست آن فریاد اعتراض تودۀ میلیونی / بر این حکومتِ ضـد مردمی /

ای کارگران زحمتکش !/

وقتی یـار تو، جعفر عظیم زاده /

بخاطر تو و ... با مرگ، دست و پنچه نرم می کند /

پس کجاست آن همبستگی کارگری / از جانب تـوی کارگر ِ به ستوه آمده !؟ /

مگر شما در سرزمین چپاولگران سرمایه های مردمی/

چیزی دیگری هم دارید که از دست بدهید بجز زنجیرهایتان /

پس چرا  هم طبقه ای تو، تنـهـاسـت !؟ /

برخیـز و نه بگذار رفیـق ات /

مانند شمع ذره ذره، بسوزد/

بـرخیـز و نـه بگـذار /

این فقر طبقاتی و ستم حکومت ِ 38 ساله فاشیسم مذهبی جمهوری اسلامی /

تـو را هم به شمعی تبدیل کند که، ذره ذره، بسوزی /

در آن سرزمین غمزده / که زحمتکش آن در بندخانه ی دژخیم اسیر است/

دل هر انسان آزادیخواهی را بدرد می آورد ولی گویا /

دیدن و شنیدن این همه بیدادگری ها، عادی شده است !!!/

جفعر عظیم زاده، ای فـریـاد کارگران دربند !/

افسوس و اندوه، شرمنده ام ! /

اما شرمنده از اینکه /

نـه تـوانـا و جـوانکه با دژخیمان / رو در رو، مبارزه کنم/

و نه چشم و امید به آسمان، که برایت دعـا کنم /

حمایتـم از تو کارگـر ِ مبارز ِ خستگی ناپذیر، انعکاس ِ خُـروش ِ توست /

امـا، ای رفیق کارگر !

با حضور این همه بیداد / هنوز امید به سحرگاهی دارم که /

زمزمۀ فسانۀ شیرین ِ سرنگونی رژیم جهل و جنون جمهوری اسلامی /

طنین افکن دشت، کوه و برزن باشد /

یقین دارم که آن زمزمه،  آن صبح روشن، آن روشنی آفتاب و بوی نسیم آزادی/

در راه است.

29/06/2016 - استکهلم

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

پویان انصاری

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.