رفتن به محتوای اصلی

جامعه ى ايرانى، صادق هدايت و فلسفه ى سگ شدگى
01.07.2016 - 13:00

 

 

 

 

اين تنها صادق هدايت نيست كه اندوه " سگ شدگى " دارد. جامعه ى ايرانى را اين اندوه فرا گرفته است. سگ شدگى و ول شدگى گريبانگير اين جامعه است. سگ يار، سگ ديار، سگ دربار بودن از آموزه هاى كلاسيسم فارسى است. زير نامه هايى كه بر شيخ و شاه اين مملكت نوشته مى شد امضاى سگ شدگى به وفور ديده مى شود. عبارتى همچون سگ آستان دوست ، سگ درگاه حضرت شيخ، سگ دربار پادشاه هفت اقليم و ...
هدايت تنها طرح موضوع كرده است و آدمى نبود كه به دنبال تحول ذهنى و سياسى جامعه باشد. فلسفه ى سگ شدگى كه ميداندار اصلى آن حاكمان و به دنبالش نخبگان وابسته مى باشند هنوز هم دارد جامعه را به سمت فنا و اضمحلال پيش مى برد.
درست است كه فقه، سگ را نجس ترين موجود زنده مى داند و حتى دست زدن به آن را نجاست مى داند اما اكثر فقيهان شاعر و عارف به سگ كوى يار بودن افتخار كرده اند. سگ در جامعه ى ايرانى نماد وفادارى است. به تدريج كه اين سگ شدگى از ادبيات كنده شده و به سمت اجتماع و سياست خيز بر مى دارد وفادارى نيز معانى و قالب هاى به روزتر پيدا مى كند. وفادارى چيزى مى شود در مايه هاى كاسه ليسى و چاپلوسى و دم تكان دادن و پاچه خارى. تسليم شدن در برابر فلسفه ى سگ شدگى و دهان كجى كردن بر دموكراسى و حقوق بشر دغدغه ى اصلى نويسندگان پاچه خار و سگ صفتى است كه بر صندلى هاى آموزش و پرورش و دانشگاهها، و بر مراكز مهم فرهنگ لم داده اند. آنها با توجيهاتى شبيه مبارزه با تهاجم فرهنگى و غيره، غير مستقيم دارند اين فلسفه را اشاعه مى دهند. نويسندگانى كه به بهانه هاى مختلف آرمان هاى رهايى را رها كرده و بر سگ شدگى خويش قانع شده اند. و بدتر از آن نگهبان آستان سركوب گشته اند.
موضوع مداحانى كه خود را سگ امامان و بزرگترها مى خواندند و موضوع كسانى كه چون سگ، سينه خيز و پارس كنان به سمت ضريح امامان مى رفتند جهت گرفتن فتوا به آيت الله صافى برده مى شود.
" اینکه نوشته شده: بعضی خود یا دیگران را سگ امام می شمارند، و شرافت مؤمن به این است که آدم حقیقی باشد نه سگ.

جواب را آیت الله صافی حفظه الله اینگونه داده اند که: هیچ کس نمی گوید مؤمن سگ است، و این عبارات که من سگ درگاه خدا، یا سگ در خانه پیغمبر یا امام هستم، معنایش این نیست که من سگ هستم. این الفاظ معنای لطیف و دل پسندی دارد که خود به خود در ذهن شنونده وارد می شود و لذا کسی جز شما به گوینده آن اعتراض نمی کند که چرا خود را سگ خواندی و چرا دروغ گفتی. غرض این است که همانگونه که سگ در خانه صاحبش را رها نمی کند و اگر او را براند و دور کند به جای دیگر روی نمی آورد و وفا و حق شناسی دارد و پاس احترام ولیّ نعمت خود را نگاه می دارد، و از صاحبش و خانه اش دفاع می کند و عنایت کم و لقمه نان صاحبش را بر سفره های چرب دیگران بر می گزیند، من هم بر سر کوی شما مقیم شده و در خانه شما را رها نمی کنم، و به پاسبانی منزل محبوب و مراد خود افتخار می کنم.
این تعبیر، بسیار عرف پسند و شیرین و عاطفی و مهیّج است و در اشعار شعرا و اهل ذوق عرب و عجم، بسیار است که در درگاه خدا یا پیغمبر یا امام، حقیرانه خود را سگ می شمارند; مانند این اشعار:




لقمه نانی به این سگ کن عطا -- کم نگردد از عطایت ای خدا


شاها چو تو را سگی بباید --- گر من بودم آن سگ تو شاید


هستم سگکی ز حبس جسته --- بر شاخ گل هوات بسته


از مدح تو با قلاده زر --- زنجیر وفا به حلقم اندر


خود را به قبول رایگانت --- بستم به طویله سگانت


افکن نظری بر این سگ خویش ---- سنگم مزن و مرانم از پیش


من سگ اصحاب کهفم بر در پاکان مقیم --- نیم نانی می رسد تا نیم جانی در تن است


و این ضعیف هم در منظومه مناجات علی 7 خطاب به آن حضرت عرض کرده ام:


بسته سنبل گیسوی توام --- فخرم این بس که سگ کوی توام "


( ‫و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید (قرآن 18/18) - و سگشان گستراننده بود دو ساعدش را به آستانه ٔ در غار. )‬
‫هم در ادبيات دينى و هم غير دينى هراس از ول شدگى به برجسته سازى بيشتر سگ شدگى انجاميده است. صادق هدايت در قالب سگى رها شده مدام به دنبال نوازش از سمت كسى است كه صاحبش باشد. در سگ ولگرد دعوا بر سر گذر از سگ شدگى نيست بلكه زندگى و حتى مرگ پات بر سر تثبيت سگ شدگى است. ‬
‫" من نيستم سگى كه روم ز آشيان تو ‬
‫مرگم ز آستان تو سازد مگر جدا "‬
‫ سگ داستان صادق هدايت آنقدر به دنبال يافتن صاحب مى دود كه جان مى كند. يعنى سگ شدگى بدون صاحب و آقاى بالاى سر مفهومى ندارد. ول شدگى هدايت بدتر از سگ شدگى وى مى باشد. به نظر مى رسد صادق هدايت بيشتر از اين ول شدگى گله دارد تا سگ شدگى. صادق هدايت دارد ولنگارى و وادادگى و ول شدگى اجتماعى را به تصوير مى كشد كه خودش نيز عضوى از آن است. فرقى بين تفكر صادق هدايت و مثلاً اين شعر " سحر آمدم به كويت به شكار رفته بودى / تو كه سگ نبرده بودى به چه كار رفته بودى" وجود ندارد. هر دو مى خواهند سگ بمانند و تغيير نيابند. سيستم هاى حاكم بر ايران نيز در طول تاريخ كارى كرده اند كه فرهنگ سگ شدگى دست نخورده باقى بماند. در طول تاريخ حاكميت ها عوض شده اند اما سگ شدگى تغييرى نيافته است. هر وقت هم كه شوقى براى رهايى و تغيير در ذهن يك ايرانى نقش بسته، هم از سوى جامعه و هم از سوى حاكمان به ولنگارى و وادادگى و ول شدگى محكوم شده است. ‬
‫اين سگ حتى دوست دارد كه قصاب ( يك جانى و مستبد و خونريز ) بر سرش دست نوازش بكشد و صاحب او باشد. ‬
‫چرا سگ هدايت از رهاشدگى  ( آزادى) واهمه دارد؟ آيا هدايت مرعوب سيستمى شده بود كه سعى داشت توقعات انسان را در سطح نوكرى و كاسه ليسى نگه دارد؟ آيا درد صادق هدايت ولشدگى از فلسفه ى سگ شدگى بود يا داشت با فلسفه ى سگ شدگى مى جنگيد؟‬
‫ولشدگى وادادگى نيست. اما ول شدن تعبير ديگرى دارد. اگر سگى ول است يعنى اينكه كسى او را ول كرده است. اگر انسانى ول است يعنى اينكه از سوى خانواده اى و نهادى و قدرتى و مجموعه اى ول شده است. اگر صادق هدايت رها بود و در جامعه اى رها و باز زندگى مى كرد به يقين موضوع داستانش سگ ولگرد نبود بلكه شايد سگ رها بود. ‬
‫موضوع اين است كه در داستان سگ ولگرد حس رهايى جايش را به اندوه ولشدگى داده است. ‬
‫چرا اجتماع ايرانى حس رهايى ندارد و با اندوه خوش است؟ هنوز هم ساختارشكنان و آنهايى كه از قواعد " صاحب " و يا از قواعد به قول هدايت " بد مسّب صاحاب" رها مى گردند فى الفور رانده مى شوند. كسانى كه اندوه رهايى دارند يا از بين مى روند و يا به اقاليم ديگر فرستاده مى شوند، اما بد مسّب صاحابِ ايرانى با آنهايى كه اندوه ولشدگى دارند كمى تا قسمتى ابرى تا مى كند. چون هرچه باشد اندوه آن يكى طرد و نفى صاحب است و اندوه اين يكى بازگشت به دامان صاحب. ‬

‫هدايت آن انسانى را كه در اعماق چشمهاى سگ داستانش مخفى است به بيرون مى كشد و من از اين لحاظ برايش احترام قايلم. انسانى كه خودش است، ايرانى است و درمانده. ‬او در نامه ای به جمال زاده از اوضاع خود می گوید:
" نه حوصله ی شکایت و چس ناله دارم و نه می توانم خودم را گول بزنم و نه غیرت خودکشی دارم. فقط یک جور محکومیت قی آلود است که در محیط گند و بی شرم مادر قحبه یی باید طی کنم. همه چیز بن بست است و راه گریزی هم نیست."

محكوميت قى آلود. تعبيرى كه هنوز هم قابل لمس است. سلطنت شاهنشاهى چه بلايى بر سر نسل هدايت ها آورده بود كه به دنبال غيرت خودكشى بودند؟ آيا سگ كشى مى تواند شبح سرگردان بر فراز اين محيط گند و بى شرم را خاموش سازد؟ صادق هدايت در نامه اى ديگر مى نويسد: " چندين جا برايم پايش افتاد، اگر كمترين تملق يا چاپلوسى مى كردم نانم توى روغن بود ولى نتوانستم...ديدم مثل ديگران ساخته نشده ام. "

مثل ديگران ساخته نشده ام. صادق هدايت سگ امر سلطنت و سگ امر قدسى نشد اما نتوانست از محيط سگى نيز خود را بيرون بكشد. ما شاهد نويسندگانى هستيم كه بى اعتنا به دموكراسى و حقوق مردم از سگ شدگى خويش نهايت لذت را مى برند و بر فلسفه ى سگ شدگى اصرار مى ورزند.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محمدرضا لوایی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.