رفتن به محتوای اصلی

نسلی که دلتنگ است
صبح زود ـ ایستگاه مرکزی کپنهاک
25.07.2016 - 22:57

Missing media item.
یک تصویر
یک بعد از ظهر پائیزی بود که از پله های ایستگاه قطار شهری مثل هر روز بالا آمدم تا قطاری را که به سمت کپنهاک میرفت بگیرم. طبق معمول چند دقیقه ای به رسیدن قطار مانده بود. در خط مجاور مسافران منتظر قطاری بودند که در جهت مخالف قطار من حرکت میکرد. آفتاب زرد پائیزی ذرات طلائی رنگ خود را بر روی مسافران می پاشید. در لابلای جمعیت چشمم به آروین پسر حسین افتاد که همراه دو پسر دیگر که تقریبا همسن خود او بودند شاد و خندان منتظر قطار بودند. آروین کلاس چهارم دبستان بود و من به خاطر دوستی با پدرش و رفت و آمد خانوادگی کودکی او را دنبال کرده بودم. نکته ای که نظر مرا جلب کرد این بود که هیچیک از دوستان او دانمارکی نبودند. آن دو پسر دیگر نیز ظاهری غیر دانمارکی داشتند. یکی چشم بادامی و دیگری شبیه کودکان خاورمیانه ای بود. در طول راه به سمت کپنهاک یک پرسش ذهن مرا مشغول کرده بود و آن اینکه این کودکان چه چیز مشترکی در یکدیگر میبیند که آنرا در بچه های دانمارکی نمی بینند؟ آروین یکی از چندین کودکی است که من از طریق روابط خانوادگی میشناسم و شاهد رشد آنان در مراحل مختلف زندگی آنها بوده ام. امروز آنها زنان و مردان جوانی هستند که راه زندگی خود را آنچنان که دوست داشته اند انتخاب کرده اند. بسیاری از آنان دانش آموخته دانشگاه های دانمارک هستند و زندگی موفق اجتماعی دارند. بعضی از آنان خود صاحب فرزند شده اند و چرخه زندگی بر روی مدار جاری در حرکت است. ولی همچنان یک پرسش بی پاسخ مانده است: ایرانی بودن برای این جوانان چه مفهومی دارد؟
فرزندان مهاجرین
مهاجرت به کشوری دیگر به هر دلیلی که باشد، تصمیمی است که والدین میگیرند و کودکان چاره ای جزء پذیرش این تصمیم ندارند. مهاجرت برای اعضای یک خانواده پی آمد های متفاوتی دارد، اما همگی در یک مساله مشترکند و آن بریده شدن از محیط تاریخی ـ فرهنگی است که در آن ریشه دارند. بزرگسالان خانواده در کوله بار خود تجربه های فردی خود و ابزاری را که در فرهنگ خود برای برخورد با زندگی به همراه دارند، به کار میگیرند تا در جامعه جدید راه را برای ادامه زندگی بازیابند. آنان با استفاده از روش مقایسه، ارزشهای جامعه میزبان را با ارزشهائی فرهنگی خود محک میزنند و تلاش میکنند که ارزشهای جدید را به شکلی عقلانی درک کنند. آنها بعضی از ارزشهای جدید را نمیپذیرند ولی به خاطر شرایط جدید به آنها احترام میگذارند. این مساله در رابطه با کودکان متفاوت است، کودکان در مسیر رشد ذهنی هستند، آنها با ورود به کودکستان زندگی در دو دنیای متفاوت را تجربه میکنند، آنها به سرعت تشخیص میدهند که محیط خانواده و کودکستان تفاوتهای بنیادی دارند، بی آنکه همچون بزرگسالان خانواده هیچ گونه معیاری برای مقایسه داشته باشتد.والدین آنها نیز هیچگونه سابقه ذهنی و یا تجربه شخصی از دوران کودکستان در کشور میزبان ندارند که با انتقال آن آموخته ها، به فرزندان خود بتوانند بین آنها و جامعه پلی ارتباطی بر قرار کنند و این آغاز یک خلاء برای کودک است. والدین او هیچ پیوندی با کشور میزبان ندارند. این کودکان با این خلاء رشد میکنند و همواره از والدین خود میشنوند که آنها از کشور دیگری آمده اند. والدین آنها خود را مهاجر میدانند و هویت ملی خود را به کشوری که از آن مهاجرت کرده اند پیوند میدهند. آنها هر از چند گاهی با دوستان خود دور هم جمع میشوند وبه زبان مادری با یکدیگر گپ میزنند و یا به مهمانی میروند تا در کنار هموطنان خود باشند. آنها با صرف عذای ملی خود تلاش میکنند تا غم غربت را فراموش کنند. برای جوانانی که از کودکی در کشور میزبان رشد کرده اند "صرف غذای ملی" همان مفهومی را ندارد که برای والدین آنها دارد. اگر والدین برای رفع دلتنگی هایشان ،دوستانشان را دعوت میکنند تا دور هم باشند و با هم کباب کوبیده درست کنند، برای فرزندان آنها کباب کوبیده تنها نوع متفاوتی از همبرگر است که به سیخ کشیده شده است. مسافرت این جوانان در تعطیلات تابستان به سرزمینی که والدینشان آنرا ترک کرده اند، بدون شک برای این جوانان جذابیت خود را دارد. این مسافرت ها پیوند های عاطفی آنها را با خویشان و نزدیکان عینیت میبخشد، ولی آنها با عینکی که از کشور میزبان به چشم دارند به سرزمین آباء و اجدادی نگاه میکنند. به دیدار پدر بزرگ، مادر بزرگ، عمو، خاله و... رفتن، با بچه های آنها آشنا شدن برای فرزندان مهاجران تجربه زیبائی میتواند باشد، ولی عوارض جانبی هم دارد. آنها درک میکنند که در سرزمین والدینشان نیز به شکل دیگری بیگانه هستند. بدون شک تلاش والدین و اینکه آنها چه مقدار وقت صرف آموزش زبان مادری و آشنائی فرزندانشان با گذشته خود و دلیل مهاجرت کنند، در آشنائی فرزندانشان با فرهنگ سرزمینی که والدینشان به آن تعلق دارند، نقش به سزائی خواهد داشت، هر چند در رقابت با جامعه ای که کودکان آنها در آن رشد میکنند، رقابتی است نا برابر. فرزندان مهاجرین همواره در یک خلاء عاطفی به سر میبرند، از یک سو آنها پیوستگی فرهنگی خود را با زادگاه پدرانشان از دست داده اند، و از سوی دیگر جامعه میزبان پیوسته به آنها یاد آوری میکند که متعلق به آن جامعه نیستند. آنها در سرزمین میزبان هیچ نوع پس زمینه تاریخی ندارند. به خاطر داشته باشیم که مرزهای سیاسی بر مبنای ملیت در تاریخ معاصر شکل گرفته است و چه خونهائی که برای چند وجب خاک ریخته شده است تا مرز یک کشور چند متر آن طرف تر پذیرفته شود. جوانی که از پدر مادر ایرانی در دانمارک به دنیا آمده و از کودکستان تا دانشگاه همچون یک شهروند دانمارکی تربیت شده است و پاسپورت دانمارکی دارد، قانونا یک دانمارکی محسوب میشود. این بخش حقوقی مساله است، بخش عاطفی مساله به گونه دیگری است. در کشوری چون دانمارک که در مسیر تحولات تاریخی خود "هویت ملی" در ذهن مردم نهادینه شده است، فرزندان مهاجرین همواره باید به این پرسش تکراری که "از کجا آمده ای؟" پاسخ گو باشند.هرچند این پرسش در ظاهر پرسش معصومانه ای به نظر میرسد، اما در این پرسش خبری نهفته است که به زبان نمی آید، این پرسش همواره به فرزندان مهاجران یاد آوری میکند که " تو دانمارکی نیستی". این پرسش حس بیگانه بودن و غریبه بودن را در فرزندان مهاجران بیدار میکند،آنها احساس میکنند که جامعه ای که در آن زندگی میکنند آنها را بخشی از خود نمیداند، حس میکنند که متعلق به این جامعه نیستند. اگر از این جوانان بپرسید که ملیتشان چیست، به شما خواهند گفت: من ایرانیم. حدس من این است که همین مساله در باره همین گروه از جوانان در کشورها

 

زبان و فرهنگ
رابطه درونی میان اندیشه و واژه، لازمه رشد تاریخی آگاهی انسان نیست، بلکه حاصل آن است. (ویگوتسکی)
ما اندیشه هایمان را به زبان می آوریم و با زبان می اندیشیم. ماده بنیادی که زبان را تشکیل میدهد واژه است، که نیاکان ما آنها را آفریده اند و ما این فر آورده های آماده را در محیطی که زندگی میکنیم کسب میکنیم. ما به تدریج زبان و دستور زبان را همزمان با گسترش مجموعه واژه هائی که کسب میکنیم، فرا میگیریم. آموزگار ما در این مسیر محیطی است که در آن زندگی میکنیم. ما همزمان با فراگیری زبان ،فرهنگی را که آن زبان را آفریده است می آموزیم. زبانی که امروز کودک از مادر خود یاد میگیرد محصول تاریخی زندگی انسانهائی است که در یک منطقه جغرافیائی در طول هزاره ها زندگی کرده اند. این زبان همگام با تکامل و تحول روابط اجتماعی رشد کرده است و تکامل پیدا کرده است. این زبان در پیوند تنگانگ با تکامل روابط اجتماعی میدان واژگانش را بنا بر نیاز اجتماع گسترش داده است تا کاربرانش که همزمان آفرینندگان آن نیز هستند بتوانند در کار، زندگی، عشق و جنگ یکدیگر را درک کنند. این زبان در طول تاریخ فرا گرفته است که شجاع باشد، دروغ بگوید، ریاکار باشد، عشق بورزد و به زندگی ادامه دهد و از انسانها بیاموزد که چگونه بیندیشد. واژگان در شکل آوائی و نوشتاری، وسیله بیان عواطف و انتقال آنها به دیگری شدند. جملات درک انسانها از زندگی و هستی را بر روی الواح گلی و کاغذ به ثبت رساندند. واژگان آفریده شده به نسلهای بعدی امانت داده شد و کودکان از مادران خو آموختند که وقتی احساس میکنند که باید غذا بخورند با واژه "گرسنه" جمله ای بسازند که مادر نیاز آنها را درک کند. کودکی که زبان مادری خود را در زادگاه زبان مادری فرا میگیرد به طور طبیعی فرهنگ نهفته در زبان را نیز به طور همزمان می آموزد. او همزمان که واژه ها را یاد می گیرد، بار عاطفی و وزن اجتماعی آنها را نیز می آموزد. او یاد میگیرد که چگونه زبان مناسب را در عزا و عروسی به کار گیرد. آنچه که برای بسیاری از بچه های دو زبانه پیش می آید این است که آنها همزمان فرهنگ کشوری را که در آن زندگی میکنند همراه با زبان آن کشور می آموزند. آنها زبان را در مدرسه، خیابان، مترو و روابط اجتماعی که دارند به کار میگیرند و با فرهنگ آن زبان رشد میکنند، در حالیکه محیط مراوده فرهنگی برای زبان مادریشان بسیار محدود است و در بسیاری از موارد محدود به محیط خانواده میشود. در بسیاری از خانواده ها خواهر و برادر ها نه به زبان مادری که به زبان رسمی کشوری که در آن زندگی میکنند با یکدیگر صحبت مبکنند. آنها همین زبان را برای بیان احساساتشان انتخاب میکنند، چرا که زبانی است که آنرا در بستر تاریخی و فرهنگی همان زبان آموخته اند و به کار برده اند و به همین دلیل وزن عاطفی واژه ها را حس میکنند.آنها به زبان رسمی کشوری که زادگاه والدینشان نیست می اندیشند. آن جوان ایرانی که در دانمارک به دنیا آمده است و یا در سنین کودکی همراه پدر مادر خود به دانمارک مهاجرت کرده است، درکی که از انسان و روابط بین انسانها دارد نشات گرفته از فرهنگ دانمارک است. او از نظر فرهنگی دانمارکی است، ولی اگر از ملیتش بپرسید خود را دانمارکی نمیداند.
زبان مادری
واژه "زبان مادری" که ترکیبی از دو واژه "زبان" و "مادر" است به اندازه کافی رسا هست که مفهوم خود را به شنونده منتقل کند. "زبان مادری" زبانی است که مادر با نوزاد خود ارتباط بر قرار میکند. دوران کودکی انسان نسبت به دیگر انواع پستانداران دورانی است نسبتا طولانی. وابستگی کودک از بدو تولد به مادر به دلیل دوران شیرخوارگی شرایطی را بوجود می آورد که نوزاد بیشترین ارتباط را با مادر دارد. آواهای مادر آشنا ترین آوا برای نوزادند و صدای مادر ایمن ترین صدا در گوش کودک است. در جوامع مختلف نسبت به سطح رشد آن جوامع نقش مادر در نگهداری کودکان متفاوت است. در جامعه ای همچون دانمارک که 75% زنان آماده به کار وارد بازار کار شده اند کودکان از یک سالگی در شیر خوارگاه ها مورد مراقبت قرار میگیرند تا مادر بتواند به شغلش ادامه دهد. در چنین حامعه ای هر چند آوای مادر آشنا ترین آوا در گوش کودک است ولی مربیان شیر خوارگاه و کودکستان در ساعاتی که مادر سر کار است جایگزین او میشوند، رابطه ای که رشد زبان مادری را از انحصار مادر بیرون می آورد. برای کودکان دو زبانه که زبان مادری آنها با زبان رسمی جامعه متفاوت است این مساله شکل متفاوتی به خود میگیرد، چرا که ورود این کودکان به مهد کودک آنها را با آواهائی آشنا میکند که شباهتی به آواهای مادری ندارد. زبان رسمی جامعه درآعاز زبان دوم این کودکان است، زبانی که به تدریج در یک فرآیند طبیعی و در روند رشد کودک و آغاز برقراری روابط اجتماعی او با محیط خارج از خانه، جایگزین زبان مادری می شود و زبان مادری به زبان دوم او تبدیل میشود.یادگیری زبان در کودکان سیری تکاملی دارد که در مراحل مختلف آن، زبان کارکردهای مختلفی دارد. در آغاز یاد گیری زبان ،کودک با واژگانی که می آموزد دنیای بیرونی را نام گذاری میکند، و در ادامه رشد کودک زبان وسیله ارتباط او با دیگران میشود. با آغاز دوران بلوغ مغز به آن مرحله از رشد رسیده است که بتواند مفاهیم نهفته در واژه ها را درک کند. واژه هائی چون عشق، محبت، دوستی، همیاری، خشونت، مبارزه و غیره دیگر اشاره به شئی مشخصی برای نامگذاری آن نیست، برای درک مفاهیم نهفته در این واژگان باید مغز به رشد لازم خود رسیده باشد. یکی از کارکردهای زبان نقش ابزاری آن در برقراری ارتباط است. من و شما با تبادل واژگان یکدیگر را از مختصات زمانی و مکانی یکدیگر آگاه میکنیم. به هنگام کار زبان را به کار میگیریم تا دیگری بداند من چه بخشی از کار را انجام میدهم و دیگری نیز مرا در جریان کار خود قرار میدهد. آنچه که در فرآیند فراگیری زبان باید مورد توجه قرار گیرد رابطه زبان و اندیشه است، رابطه زبان و اندیشه رابطه دو کارکرد مستقل مغز انسان نیست، این دو همزاد یکدیگرند و در فرآیند رشد کودک و گذار به دوران بلوغ در یکدیگر تنیده میشوند که وجود یکی بدون دیگری امکان ندارد. آنچه که برای بسیاری از کودکان دو زبانه رخ میدهد، اندیشیدن به زبان کشور میزبان است. آنها در مدرسه نه به زبان مادری که با زبان رسمی آن کشور یاد میگیرند که فکر کنند و از آنجا که بسیاری از خانواده ها فرصت کافی برای آموزش همزمان زبان مادری را در کنار زبان رسمی کشور میزبان، به فرزندان خود ندارند، زبان مادری در سطح ابزاری برای برقراری ارتباط با پدر و مادر نزول میکند و سیر تکاملی آن به زبان اندیشه متوقف میشود. کاربرد زبان مادری محدود به برقراری ارتباط در خانواده و عرض ادب به پدر بزرگ و مادر بزرگ در تماسهای تلفنی میشود و اینکه هر سال در نخستین روز نوروز در جلوی دوربین اسکایپ به پدر بزرگ و مادر بزرگ در ایران با لهجه شیرین خود بگویند " عید شما مبارک".

هویت
برای فردی که در جامعه پسا مدرن اروپا زندگی میکند هیچ چیز طبیعی تر از این نیست که هویت فردی خود را آنچنان که خود درک میکند تعریف کند. انسان در چنین جامعه ای فردی است آزاد و همزمان مسئول در برابر آزادی. او باید آزادانه و با خرد ورزی دریابد که کیست و با تلاش برای رسیدن به خود آگاهی و شناخت از مختصات تاریخی و جقرافیائی جامعه در راه رشد فردی خود از امکانهای موجود بهره بگیرد. در چنین حامعه ای افراد با نسبت دادن خود به پیوندهای خونی و یا قبیله ای هویت فردی خود را تعریف نمیکنند. اگر برای اشراف زادگان اروپا در روزگاری نه چندان دور پیوند های خونی با خانواده های اشراف برای فرد شرافت به ارمغان می آورد، در جامعه پسا مدرن تنها توانائیهای فرد است که برای او امتیاز محسوب میشود، با این وجود سیر تحولات تاریخی در اروپا به گونه ای بوده است که بخشی از هویت فرد را ملیت وی تشکیل میدهد. فرانسوی ها به فرانسوی بودن خود افتخار میکنند و دانمارکی ها بر دانمارکی بودن خود کاملا آگاهی دارند. فرزندان مهاجران در محاصره افرادی هستند که در هویت ملی خود شک ندارند و از طرفی هر روز به این مهمانان نا خوانده یاد آوری میکنند که " شما مثل ما نیستید". پرسش بی وقفه محیط از فرزندان مهاجران در رابطه با ملیت آنها، ذهن فرزندان مهاجران را با این پرسش که "ملیت من چیست" مشغول میکند و آنان را برای جبران این کمبود به جستجوی ریشه های خود سوق میدهد. ملیت در واقع بازتاب احساس تعلق فرد است به بخشی از جامعه انسانی که با آنها تاریخ، زبان و فرهنگ مشترکی را در پهنه مشخص جقرافیائی از اجدادشان به ارث برده اند. این احساس تعلق در طول تاریخ تغییر شکل داده است و امروز به شکل تعلق به یک ملت بروز بیرونی دارد، این یک مساله حقوقی نیست که بتوان با تعویض پاسپورت و ادای سوگند وفاداری، به محل دیگری منتقل کرد. شکل گیری این تعلق خاطر در مسیر رشد کودک و پیوند او با محیط اجتماعی و روابط خانوادگی صورت میپذیرد و در نهایت بخشی از هویت فرد میشود. فرزندان مهاجران با پا گذاشتن به سن بلوغ همواره با این پرسش روبرویند که به کجا تعلق دارند. والدین آنها این مشکل را ندارند، آنها می دانند که مهاجرند و به کشور دیگری تعلق دارند ولی این پرسش همواره برای فرزندان آنها مطرح است که هویت ملی آنها چیست. آنها میدانند که متعلق به کشور میزبان نیستند، این کشور ها هرگز آنها را نه تنها فرزند خود ندانسته اند ،بلکه در بسیاری از موارد آنها را به فرزند خواندگی هم قبول نکرده اند. آنها نیاز دارند که خود را متعلق به جائی بدانند و تنها یک انتخاب دارند و آن سرزمینی است که والدینشان از آنجا کوچ کرده اند. آنها از نظر حقوقی و رنگ پاسپورت میتوانند دانمارکی ، نروژی، انگلیسی و یا آلمانی باشند، ولی از نظر عاطفی خود را متعلق به سرزمین آباء و اجدادی میدانند، اما در واقع آنان نه اینند و نه آن. این دو گانگی در مسیر شکل گیری هویت برای فرزندان مهاجران ایجاد یک خلاء عاطفی میکند، احساس عدم تعلق به هیچ یک از کشورها و عدم پذیرش از سوی هیچ یک از آنها، باعث سرگردانی در فرزندان مهاجران میشود. سرزمین پدری جذابیت های خود را دارد ولی در انجا نیز فرزندان مهاجران احساس بیگانگی میکنند، همان احساسی که همواره در کشور میزبان دارند. بدون شک این مشکل در نسلهای بعدی به تدریج از بین خواهد رفت، ولی اولین نسل فرزندان مهاجران بهای سنگینی برای مهاجرت میپردازند، سر در گمی در هویت. والدین مسئولیت بزرگی در برابر شکل گیری هویت فرزندان خود دارند. آنها باید به خاطر بسپارند که مهاجرت انتخاب آنها بوده است و نه فرزندانشان. آنها باید وقت و نیروی کافی برای آموزش زبان مادری و آشنائی فرزندانشان با دلایل مهاجرت صرف کنند. کودکانی که تسلط کافی به زبان مادری خود دارند، در درک رابطه فرهنگ و زبان کشور میزبان موفق تر خواهند بود. زبان مادری پلی خواهد بود بین دو فرهنگ مختلف ، پلی که به کودکان اعتماد به نفس میبخشد که می توانند به راحتی بر روی آن، بین فرهنگ حاکم در خانواده و فرهنگ کشور میزبان رفت و آمد کنند، بی آنکه پایشان بلغزد و سقوط کنند. بدون شک نسل سوم و نسلهای بعدی با چنین مشکلی روبرو نخواهند بود، ولی برای اولین نسل، زندگی در بین دو فرهنگ همواره دشواری های خاصی به همراه به خواهد داشت. با آرزوی آن روز که همگی خود را انسانهائی متعلق به این سیاره بدانیم و انسان بودن را در مرزهای سیاسی محصور نکنیم. ولی تا آن روز بهتر است به یاد داشته باشیم که: مهاجرت انتخاب فرزندان نبوده است
تصویر پایانی
صبح زود ـ ایستگاه مرکزی کپنهاک
طبق معمول باید ده دقیقه صبر کنم تا قطار بیاید، هوا کمی سرد است، مسافرها همه عجله دارند، همه باید به قطارشان برسند. جوان قد بلندی با موهای ژله زده که به شکل غیر متقارن مثل میخ در سرش ایستاده است به طرفم می آید، همزمان گوشی سفید رنگ آیفونش را از گوشش بیرون می آورد و با لهجه دلنشینی به فارسی میگوید:" سلام عباس، اینجا چکار میکنی؟" نگاهش میکنم آروین پسر حسین است. وقتی خواست توضیح بدهد که از طرف مدرسه باید یک هفته برای آشنائی با کار گرافیک به یک شرکت تولید فیلم برود، خیلی زود فهمید که به زبان فارسی برایش مشکل است و همه چیز را به دانمارکی آن هم با لهجه غلیظ کپنهاکی برایم توضیح داد، گوشی سفید رنگ را در گوشش گذاشت و خدا حافظی کرد. با خودم فکر کردم او و بسیاری از جوانان مثل او، در مسیر زندگی و شرکت در روابط اجتماعی راه خود را پیدا خواهند کرد، ولی بدون شک اگر والدین آنها دانش خود را از دشواری های مسیری که طی کرده اند در اختیار آنان قرار دهند، این جوانان آسان تر بر مشکلات راه چیره خواهند شد.
27 مارس 2013
مالمو سوئد

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
امیل رسیده

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.