لوگال از گورها بیرون میایند. که در بخشهای بعدی - سرزمین بی بازگشت-موضوع روشن خواهد شد.
تعداد خدایان با اهمیت زیاد است- کم و بیش- به300 عدد میرسند و شاید هم بیشتر- و در کل دو دسته اند:
1-خدایان و الهه ها، که معمولا هم قوم و خویش نزدیک اند. نشانه ی دوره ی مادرسالاری و پدرسالاری.
2- دسته ی دوم « پری- الهه ها» هستند که از نظر خویشی دور اند و یا خویشاوند نیست. و قدرتشان هم محدود است. و به دو دسته ی منفی ها و مثبتها تقسیم میشوند.
- تعداد اندکی از پری-الاهه ها وجود دارند که از نیروی منفی به مثبت تبدیل میشوند. شاید بعکس اش نیز صادق باشد.
- از زاویه ی نیروهای « مثبت و منفی» نیز باز دو دسته اند، خدایان و الهه ها ی منفی و مثبت . که باز انعکاس تضاد خود زندگی ست.
-خدایان و الاهه ها و « پری-الاهه» ، همه درگیر کشمکش اند ، در رابطه با خود و « انسان و حیوان و طبیعت» .
جدال بر سر کسب بیشتر« قدرت و نیروست» و بهزیستی.
- کار بخشی از پری-الاهه ها « رابط بودن» بین انسان و خدایان است. مثل لاما و نانشه. که شخصیت مثبتی دارند.
- ME اینجا قدرت.
در این قسمت از او خبری نیست. در بخش بعدی وارد اوروک خواهد شد. به جایی که اسکلتها حکم میرانند...
آدام دلش برایشان تنگ میشود...
منبع:https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%B1%D8%AE%…
شاخه ی سخن را از درخت زندگی قطع کند...
کاهن کم میداند و زیاد حرف میزند...
بدون سخن هم میشود خدا را عبادت کرد...
کشور بدون طلا و نقره اداره نمیشود...
شاخه ی سخن قطع شد
اما حاکم نیز زبانش بند آمد...
از آنهنگام روزها و هفته ها
ماهها و سالها گذشت.
به دانگاه که دهانها بسته شد
دلها کلمات را گم کردند
گوشها صدا را از دست دادند
و شبها بی روز
سالها بی فصل شدند
و درختان بی میوه
خانه ها بدون کودک
و دلها بدون مهر شدند
اصطبل بدون حیوانات
دریاچه بدون آب
و بدنها بی خواب شدند
و باران بدون زمین...
-----
در مورد استیل ادبی این نوشته
زیر قسمت اول در کامنتی چنین آمده است:
استیلی که پیش گرفته شده:
-کاراکترها « به نثر، نظم، شعر آزاد » سخن میگویند یا خواهند زد. و متن آمیخته با همه ی این فرمهاست. نسبت به اینکه زن ، مرد، کودک، یا اسکلت و روح و کاهن و حاکم و خدا و غیره هستند. و اینکه از چه سطح آگاهی برخوردارند.
شیوه ی چند فرمی و نه یک فرمی انتخاب شده که با قالب داستان و موقعیتها متناسب باشد. برخلاف فرم کلاسیکها که در داستان بیشتر از یک فرم استفاده شده است. یعنی «نظم یک نواخت کلاسیک».
- در ضمن متد سرایش خود سومریها در ادبیاتشان نیز کمی مورد توجه است، که تا حد امکان وارد نوشته شود.
- تا وقتی که کاراکتر اصلی-لاما- به مقصد رسد- نوشته زمینه را آماده میکند. برای قسمت اصلی که در مقصد جریان می یابد.
- متد جاری مختص خود نوشته است. احتمالا امتحان نشده و یا من ندیده ام. منظور در طرف ما.
-داستان به صورت «تئاتری یا نمایشنامه یی» یا شبیه به اینها نقل میشود.
نوشته با عنوان لاما ارائه میشود که دو بند آن : 1- لاما و ناما ؛ 2- لاما و آن ؛ می باشند. - حالا پنج بند شده-عنوان مجموعه یا اصلی با آخرین قسمت خواهد آمد.
- هنگام مطالعه شاید استیل یاد شده خواننده را خوش نیاید یا ناراحت کند یا شخض عملا تجربه کند که روال داستان خراب میشود؛ یا ببیند که یک کاراکتر فرمهای مختلف سخن را قاطی میکند و این خواننده را میازارد؛ در چنین حالتی یا حالتهایی لطفا نظر خود را بنویسید که مورد توجه قرار گیرد.
- در قسمتهای منتشر شده یک کاراکتر کم و بیش « نظم و سخن آزاد» را در هم آمیخته است. اگر تولید ناراحتی و اشکال میکند در صورت امکان بنویسید. اینجا ابزار سنجش «احساس و روح و زیبایی شناسی و آگاهی» خواننده است.
-از دید من در قسمتها تنها « سبک نظم کهن و سبک سخن آزاد آمیخته بهم » ارائه شده است ؛ که نه « سبک نظم کلاسیک است و نه سبک سخن آزاد» بل ترکیب کم و بیش این دو میباشد. اگر کل متن را در نظر گیریم « ترکیب وزن و بی وزنی» ست .
هنوز از « شعر آزاد» خبری نیست. «شعر » در زمینه خود پدید میاید که هنوز محیط فاقد آن است. از اینرو به « شعر بودن» توجه ندارم.
- نمیخواهم « نظم کلاسیک» وارد شود- و هرجا هم اتوماتیک میاید- در صورت امکان بهم میزنم اش. اما گاها « لازم» میاید که « نگهدارم». و تقویتش کنم.
من بین « نظم کلاسیک و سخن آزاد» در سنجش با « شعرآزاد» تفاوت میگذارم. از اینرو میگویم در این متن هنوز از « شعر» خبری نیست. ولی در جای خود به شعر هم خواهیم رسید. امید وارم این « جا و مکان» و موقعیت شعر «پدید» آید و ما را بی نصیب از وجود خود نکند.
- در دید من سه فرم مورد توجه است: 1- نظم( سخن موزون) -2- سخن آزاد( سخن ناموزون) -3 شعر آزاد( ترکیب سخن موزون و ناموزون ، و عنصر شعریت) ؛ این سه با هم متفاوت اند . گرچه عنصر وزن را در شعر الزامی نمیدانم.
البته این مفاهیم مطلق نیستند و نسبی اند.
در متن « ترکیب سخن موزون و ناموزون » را داریم ولی هنوز از « عنصر شعریت» خبری نیست. از این رو هنوز در متن
شعر آزاد نداریم. گرچه « عنصر حادثه ی شعری برای کل داستان» موجب متن شده است.
داشتن شعز آزاد یا نداشتن آن تنها به قصد و زور سراینده بستگی ندارد بل « مادر آن» موقعیت یا « حادثه» در صحنه است.
ساختن سخن موزون و ناموزون با «قصد و زور» ممکن است - که متن زورکی از آب بیرون میاید- و چون فاقد حادثه ی شعری ست ، به دل نمی نشیند.
اما « عنصر شعریت» ناممکن است و تنها به « تیر حادثه ی شعری» در صحنه بستگی دارد. و « خود میاید- یا زاده میشود» مانند کودکی از شکم مادر.
حادثه ی شعری با حادثه ی غیر شعری فرق دارد. صله حادثه ی غیر شعری ست. ولی « اتفاقی آزاد و انسانی» که روح سراینده را در چنگال خود بگیرد « حادثه ی شعری» ست. این اتفاقها در نقاط مختلف ماجرا برای کاراکترها و پابپای آنها برای سراینده پیش میاید. و شعر زاده میشود.
-عناصر موجود در شعر آزاد: ترکیب سخن موزون-ناموزون، حادثه ی شعری، و شعریت».
بگذریم از اینکه خود «شعریت» هم ترکیب عناصر مختلفی ست مانند تخیل، سمبل و مجاز و مفهوم و زبان شعری و غیره و غیره ، که برای خود داستان دیگری دارد.
SABITU yuxuya gedərkən
Ətini də qurd-quş yedı
**
Taxtını yıxdı
.در این قسمت نخست لاما بین راه با دل خود سخن میگوید
. بعد با نانشه در اوروک ملاقات میکند
.نانشه لوح های خود را به او میدهد که بخواند و خود وضع زندگی را که در اروک هست توضیح میدهد
در فرهنگ سومر
او دختر انکی ENKİ «خدای خرد و آب شیرین» است.
لاما سمبل دختر و پسر، یا مرد و زن است. و سمبل حفط بهزیستی انسانها در خانواده و شهر.
در زبان ترکی آذربایجان مثلی هست گوید: آسلانین ارکی یه دیشی سی اولماز.Aslanın erkəyi dişisi olmaz
« شیر، نر و ماده ندارد» منظور « شیر نر و ماده هر دو شیر اند» . اشاره به عدم تفاوت بین دختر و پسر است. که عملا وجود فرزند حافظ بهزیستی خانواده و جامعه بود .
همانطور که اکنون هست.
بازتاب این ایده با توجه به « شجاعت و نیرو مندی هر دو جنس، و نیاز خانواده و جامعه به آنها» خود را در آفرینش « لاما» نشان داده است.
پیکره ی او را با سر انسانی و تنی حیوانی نیرومند( چون شیر یا کاونر...) میافریدند.
در ضرب المثل آذربایجانی تشبیه انسان - دختر و پسر-به حیوان نیرومند، و در پیکر تراشی سومر-با سری انسانی و تن حیوان نیرومند- روشن دیده میشود. و مانندگی این دو قابل توجه است.
ریشه ی سخن آذربایجانی به همین تشبیه قدیمی و توجه به فنومن مشترک« انسان-نیرو-حیوان-نیاز» بر میگردد.
پایین تنه ات شیر
ستاره ی « کی ان گیر»
دختر و پسر خلقم
ای که در قالبهای گوناگون ظهور میکنی
اما پری بودنت را فراموش نمی کنی
ای که در دلیری زبان زدی
شیر و پلنگ خلق
اگر سئوالم به حق باشد
بگوببینم دردت چیست.
هر چه از دستم برآید
با عشق از آن توباد...
----
در این نوشته،هر دو قهرمان دختر اند.
نکته ی دیگر همانطور که قبلا نیز گفته ام بازتاب« اندیشه و احساس» مردم سومر -تا حد امکان-در مورد پدیده هاست. که نمونه اش در پایین- در سخنان زیر به خصوص در صحبت لاما آمده است. متن در کل « ترکیب نگاه و تفکر و احساس دیروز-سومر- و امروز ماست» .
قسمتی از متن---
چقدر در تپ و تابی
چقدر در تب و تابی
*
دغدغه را از من بگیر
ضعف را ازمن بگیر
ناله را ازمن بگیر
غضب و نفرت را از من بگیر
*
مقاومت را به من بده
پشتیبانم باش
شیفتگی را به من بده
دوستم باش
به خانه ام میروم
به اوروک
----
ای خط افق شب و روز
درِ روز را برایم باز کن
ای خورشید
پهن کن گیسوان طلایی ات را
روز زرین ات را روشن کن
روشن کن
لاما بگیر لوح ها را بخوان
آنچه دیده ام نوشته ام
زندگی اینجا به سختی میگذرد
کندن سنگ با ناخن
در آوردن آب از سنگ
....زندگی اینجا به سختی میگذرد
------
یکی مرده
یکی میزند
هزار نفر میمیرند
----
یکی گرسنه ، یکی سیر
یکی ارباب، یکی برده
.....زندگی اینجا به سختی میگذرد
:لاما
جایی که زندگان نباشند
مردگان فرمان میرانند
جایی که برای سگ گوشت نباشد
-----
مهتاب از آن کشتزارت باد
جاهای آفتابی
از آن شادیها
NANŞE
NANŞE
-"Gün gedər batan yerə
Gönəşlər olsun
Şənlikin gülüm.
---
:1
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید