رفتن به محتوای اصلی

براى من اين جهان متن است و آزربايجان سرتيتر اين متن
29.01.2017 - 08:00

 

 

قنيره پاشايئوا از عدم توجه به روشنفكران و نويسندگان گلايه مى كند و خواهان حمايت منسجم از آنهاست. مى گويد نوسندگان ما مظلومترين و زحمتكش ترين قشرند و حمايت نمى شوند.
و من به تنهائىِ اين قشر مى انديشم. به خصوص امثال خودم شكننده تر از آنيم كه تصورش را مى كنيد. رانده شده از وطن، از بطن متن و زبان، دربدر آوارگى و غربت، بعدش به تنهايى نوشتن، مبارزه كردن و تلاش براى نيفتادن و زنده ماندن. بعدش به اينها اضافه كنيد معطل ماندن در حاشيه ها را. ( كه درست مى شوند تا تو از نوشتن باز مانى )
قنيره از ازبكستان و بالكان و كركوك و آزربايجان جنوبى و اويغورها با هيجان و احساس حرف مى زند، و من در موبايلم دارم نوشته اى را مى خوانم كه روحانى را منجى حقوق پايمال شده ى آزربايجان معرفى مى كند. گويا اين قاتلِ سالهاى نه چندان دور كه بر سر همين اصلاحات به كردها دل مى داد و با ما سر ناسازگارى داشت الان يگانه منجى ماست. با دشمنى داريم مبارزه مى كنيم كه همان دشمن را با نوشته هايى مبهم و بيراه، منجى ما معرفى مى كنند.
بعدش كسى پيام مى دهد كه فلانى فلان جا از تو چنين نوشته و تو هم جوابى بنويس برايش، و من جوابش مى دهم درست يا غلط پرداختن به زندگى خصوصى افراد كارِ من نيست و هرگز اينكار را نخواهم كرد. حتى به كسانى و عزيزانى كه از من با زبان حاشيه دفاع مى كنند بايد بگويم عليه تفكرات شوريدن كار من است اما بر عليه انسانها و دواير خصوصيشان هرگز.
من پاسخگوى متن خوبشم نه حاشيه ى ديگران.

قنيره مى گويد به ياد بياوريد چگونه ما را به جان هم انداختند و جهان ترك را در هم شكستند. بايد هشيار بود...
و من مى خواهم فراموش كنم. و من خسته شده ام از اين يادآورى. مى خواهم اين منِ ناراست را از سرِ سطر درست بنويسم. انديشيدن به تاريخ بدون انديشيدن به امروز برايمان فردايى نخواهد ساخت. مى خواهم با كسانى كه نديده امشان اما ذهنشان تابع جهانى كه مى سازيم هست سر و كار داشته باشم. بنابراين گور پدر اصلاحات و روحانى و منجى گريش.

بعدش صحنه هاى تبليغى فيلم ( Seni Seven Ölsün ) را مى بينم. فيلمى به غايت زيبا. در روستايى جايى براى دفن كردن مردگان نيست و جنازه ها روى دست مردم جا مانده اند... جنازه هايى هم بر روى دوش ما باقى مانده اند. وقتى يكى از پايتخت مثل احمدى نژاد و يا روحانى به تبريز و اروميه و اردبيل مى رود حس مى كنم جنازه اى را دارند مى گردانند. دارند براى ما مردگىِ استبداد و استعمار را تحميل مى كنند. دست خودم نيست، دست انديشه ى من است. كسانى كه اداى ليبرال دموكرات ها را در مى آورند و چسبيده اند به روحانى، بايد بدانند كه اين نوع ليبرال دموكراسى در چارچوب ايرانيت يك بحث است و در چهارچوب آزربايجانچيليق بحثى ديگر.
لطفاً ليبراليسم و دموكراسى را از منظر اشغالگرى باز بشكافيد تا اين اشغال شده هم چيزى حاليش شود.
دشمن درجه يك ما قوانين اشغالگرى و گردانندگان آن قوانين هستند. اين را نبايد از ياد برد.
بعدش يكى از جايى در غربت برايم پيام مى فرستد:
" بزرگوارا، آزربايجان متن ماست بايد قبول كنيم كه ما از اين متن رانده شده ايم. براى همين در حاشيه ها دست و پا مى زنيم."
و من جوابش مى دهم :
" عزيز جان، به نظر من اين جهان همه اش متن است و آزربايجان سرتيتر اين متن."

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محمدرضا لوایی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.