رفتن به محتوای اصلی

مبارزات امروزی اپوزیسیون و "بحران هویتی"
02.02.2017 - 22:43

امروز و در 38 سالگی حکومت آخوندها بر ایران و مبارزات چند دهه ای مخالفان و اپوزیسیون جمهوری اسلامی، شاهد اقتدار بیشتر این رژیم در عرصه داخلی و منطقه ای هستیم. دیکتاتوری آخوندی با بستن تمامی منافذ ممکن برای فعالیت های اعتراضی و حتی مدنی توانسته است از رسیدن صدای مخالف و یا معترضی از داخل به بیرون جلوگیری نماید. پس از گذشت 3 دهه از فعالیت های گروه های مخالف که همگی در تبعید ناخواسته نیز به سر میبرند، شاهدیم که تجربه لازم و تحلیل درست از سوی این احزاب و گروه ها برای مبارزه با جمهوری اسلامی موجود نیست. نظام آخوندی در درون خود دارای طیف های متنوعی است که شاید برای سهم خواهی از قدرت گاها شاهد درگیری هایی در حد علنی و رسانه ای نیز بوده ایم اما تمامی این گروه ها در یک نقطه توافق کامل داشته و کلیه فعالیت هایشان را نیز بر آن اساس بنا نهاده اند و آن هم "حفظ نظام" است. در طرف مقابل اپوزیسیون تا به امروز هم در "بحران هویتی" گرفتار مانده و توانایی تعریف هویتی مشترک که همه طیف ها و نیروهای مخالف را در دور هم جمع کند را نداشته اند. به صراحت باید گفت که روحیه انحصارطلبی که در بسیاری از گروه های مخالف رژیم آخوندی موجود است، دست کمی از انحصارطلبی دیکتاتوری آخوندی ندارد و شاید به دلیل نداشتن قدرت سیاسی کافی نتوانسته است به وضوح قابل دید باشد.

گروه های اپوزیسیون به حدی درگیر مسایل حاشیه شده اند که متن و اصل مبارزه را فراموش نموده اند. سیاست کلی اکثریت مخالفان رژیم در حال حاضر عبارت است از انتظار برای حمله نظامی قدرت های بزرگ دنیا و تغییر سیاست هایشان بر علیه منافع جمهوری اسلامی، دیپلماسی برای جلب حمایت مالی و درخواست کمک در راستای تغییر رژیم و حضور در رسانه های پر مخاطب فارسی زبان دنیا به امید کسب آرا در فردا روز پس از جمهوری اسلامی. با اطمینان میتوان گفت که این گروه ها هیچ برنامه واقعی و عقلانی آنگونه که انقلاب و یا تغییر رژیمی را به دنبال داشته باشد را دارا نیستند چرا که در میدان عمل و پراکتیک چیزی را به نمایش نگذاشته اند. با مراجعه به تاریخ و مطالعات استراتژیک است که میتوان برنامه ای مدون و کارآمد را برای مبارزات تغییر دهنده و براندازی یک دیکتاتور طرح ریزی نمود. برای مبارزه ای واقعی نیازمند فعالیت در دنیای واقع هستیم نه تخیلات و اوهام گذشته. برای این فعالیت نیز میبایست هویتی صریح را برای خود تعریف نماییم که آن هم هویت مبارزاتی برانداز میباشد چراکه بخش عظیمی از مخالفان رژیم، به دلیل نداشتن نیرو و جایگاه مردمی هویتی دوگانه و بیشتر رفورم گرا را یدک میکشند. گذار هویتی گام اول و ضرورت انکار ناشدنی امروز طیف های مخالف رژیم ولایی میباشد. پس از تعریف هویت داشتن برنامه و فعالیت همه جانبه برای به ثمر رساندن آن گام دوم خواهد بود که این برنامه میتواند ابعاد مختلفی را دربر گیرد. برنامه تغییر و یا سرنگونی باید در داخل جامعه ایران قابل اجرا باشد چراکه سرنوشت مردم را همان مردم باید رقم زنند و نه قدرت دیگری. عراق و افغانستان نمونه های بارز و زنده تغییر قدرت سیاسی از طرف قدرت های غیر مردمی و بیگانه اند که میتوانند درس بزرگی برای مردم و اپوزیسیون رژیم آخوندی باشند. برنامه باید از سوی گروه های مخالف طرح ریزی و رهبری شود  از جانب مردم قابل اجرا. برای شکل گرفتن هر تغییر در هر جامعه ای عواملی باید وجود داشته باشد که این عوامل محرک و موجب رسیدن به نتیجه ای ملموس در ساختار سیاسی اجتماعی و اقتصادی جامعه شوند که بعضی از آنها عبارتند از:

نارضایتی عمیق مردم از وضع جاری

«نارضایتی» عنصر به وجود آورنده «تغییر» است ولی هر نارضایتی نمی‌تواند به انقلاب تبدیل گردد، بلکه این نارضایتی باید به حد «ناامیدی» از «اصلاح» در پیکرهٔ سیاسی موجود در آمده باشد تا کم کم به عنصر خشم منجر شود. یکی دیگر از شاخصه‌های این نارضایتی، ظهور طبقه‌ها و قشرها است که البته در ایران بدلیل ایجاد فاصله میان اقشار مختلف نارضایتی در اکثریت نمایان شده اما ناامیدی در اقلیت اقشار مانند نخبگان و نویسندگان و فعالان حقوق بشری دیده میشود از طرفی سیاستهای همیشه فریبنده نظام حاکم سبب شده «عوام» هیچگاه بطور کامل از امکان اصلاح در ساختار ناامید نشده و با تغییر «مهره» در ظاهر حاکمیت به راحتی به تغییر در «پیکره سیاسی» دلخوش مانده اند که بیشتر ریشه در عدم روشنگری و نبود ابزار مناسب برای نزدیک کردن قشر آگاه و قشر فریب خورده که اکثریت جامعه را شامل میشود دارد. عدم رضایت اکثریت مردم میتواند اولین گام برای شکل گیری حرکتی بزرگ و تغییر بنیادین در حاکمیت هر کشوری باشد اما باید به درجه ای برسد که برای بروز حرکتی نیز انجام دهند که در کشور ما بجز مواردی مقطعی شاهد ابراز نارضایتی «نه همراه با خشونت و نه از نوع خشونت پرهیز» عملی از مردم نبوده ایم.

گفتمان و تبادل نظر در میان طیف های جامعه

اشتراکات فرهنگی و عقیدتی و تبادل نظر دیدگاه ها و گفتگو در میان اقشار جامعه میتواند بنوعی «انقلاب گفتاری» محسوب ‌شود که اهداف جدیدی را پیش روی افراد ناراضی از وضع موجود قرار دهد تا در حول آنها به ارائهٔ نظریات و ایده‌های جدید اقدام شود و ایده ای نو برحسب نیاز و عوامل مکانی و امکانی جامعه را به حرکت درآورد «برینتون بر این باور است که هیچ انقلابی بدون ظهور ایدئولوژی جدید شکل نمی‌گیرد». این ایدئولوژی بدلیل اینکه از میان مردم و در شرایط موجود متولد میشود اهداف دور از دسترسی را که کمبود حکومت موجود است و حکومت نمی‌تواند آنها را تحقق بخشد، نشانه می رود و هم در ایجاد جنبش اعتراضی گروه های بیشتری را دربر میگیرد و هم در آینده فاصله بین اقشار و طبقات موجود را برای میزان مشارکت در اداره و ساختار حاکمیت کمتر میکند.ایدئولوژی هر انقلاب در چگونگی روندها و چهاچوب‌ها در حال و آینده، پیروزی و یا شکست آن انقلاب نقش بسیار اساسی دارد به عبارتی چگونگی پیروزی، حکومت جایگزین، نقش‌های رهبری و دیگر عوامل که با پیروزی یک انقلاب به دنبال آن می آیند از ایدئولوژی آن انقلاب بر می خیزند «ایدئولوژی مردمی هیچگاه نتیجه ای همانند انقلاب ایران را نخواهند داشت و بنوعی از آغاز تا تثبیت بعد از پیروزی رنگ عوض نمیکند» و هر چه این ایدئولوژی به آرمان‌های آن جامعه نزدیکتر باشد پیروزی نزدیکتر و موفق تر است که در ایران رژیم آخوندی راه را برای بوجود آمدن این گفتمان ها و تبادل نظرها بسته و ازسوئی با استخدام مزدور و جذب قسمت بزرگی از جامعه بدلیل پرورش ذهنیتی بیمار با اتکا به شرایط روزهای ابتدایی بعد از انقلاب سال 57 و جو اسلامیِ ناآگاهانه حاکم، تحت عنوان «بسیج»؛ باعث شده که همه در بحث و گفتگو با نزدیکترین اشخاص خودشان هم محدودیت هایی را برای خود داشته باشند. از دیگر سو دست نشاندگی وسلیقه ای بودن دستگاه قضایی و سابقه ننگین در صدور احکام فله ای برای مخالفان نیز از دیگر موانع ایجاد ایدئولوژی جایگزین در ایران شده است.

گسترش روحیهٔ آنارشیستی

آنارشیسم در زبان سیاسی به معنای نظامی اجتماعی و سیاسی مردمی ونه دولتی، یا به طور کلی جامعه‌ای فاقد هرگونه ساختار طبقاتی یا حکومتی است. آنارشیسم برخلاف باور عمومی، خواهان «هرج و مرج» و جامعهٔ «بدون نظم» نیست، بلکه همکاری داوطلبانه را درست می‌داند که بهترین شکل آن ایجاد گروه‌های مستقل اعتراضی است. گسترش روحیهٔ انقلابی آغاز دوران آنارشیستی در یک جامعه است. در این زمان جامعه دیگر به آن قدرت رسیده است که برای رسیدن به خواسته هایش در پی عمل کردن به آنها باشد. شورش ها، انتقادهای مستقیم، بدون واهمه و خالی از کنایه، تظاهرات‌های آرام غیر آرام و… همه و همه از نشانه‌های رسیدن جامعه به این سطح از نارضایتی است. در گام قبلی، یعنی ایجاد دیالوگ برای بروز ایدئولوژی، هنوز مردم عامی نوعی پشیمانی، برای مقابله با تغییرات در آینده و حفظ وضع موجود را با خود همراه دارند ولی در مرحلهٔ گسترش روحیه آنارشیستی و تغییر دیگر این محافظه کاری به تدریج از بین می رود و به نوعی تنفر تبدیل می شود. هر چه این تنفر ریشه دارتر و بزرگتر باشد امکان بازگشت مردم از خواستهایشان و خاموشی آتش اعتراضات مردمی ضعیفتر خواهد بود و به طور کلی به وجود آمدن این دوره شاخصهٔ «عدم مشروعیت مردمی حکومت» است، هیچ کدام از مراحل قبل این حس را بر کل جامعه القاء نمی‌کنند که می توانند به تحولی بزرگ منجر شوند ولی ورود به دورهٔ آنارشیستی بازگشت به عقب را ناممکن می‌کند و از طرفی میل به قدرت در سران حکومت که تنها به ادامهٔ سرکوب ادامه می دهند، این روحیه را هر روز بیشتر از پیش می‌کند «امروزه در سوریه شاهد آن هستیم» و تا آن حد پیش می رود که به پدیده ای بنام «انقلاب» منجر گردد.

وجود رهبر

وجود رهبر به نوعی مکمل گام های قبلی است و رهبر در جنبش هایی که برای تحولی بزرگ صورت میگیرد باید از میان گفتگو ها و با «انتخاب مردم» باشد تا تاثیر محسوس بر روند و نتیجه و بعد از آن را هم بگذارد «نبود رهبر در اعتراضات سوریه شاید بزرگترین عامل نتیجه نگرفتن این حرکت باشد». رهبر علاوه برداشتن ویژگی‌ها سیاسی و اجتماعی و قشری باید شجاعت ایستادن در مقابل حکومت را هم داشته باشد تا همانند حرکت مردم ایران در بعد از انتخابات سال 88 به بن بست نرسد همچنین در تعادل و تعامل با دیگر گروه‌ها و دسته‌ها نیز در روند پیروزی نقش بسیار مهمی دارد. خمینی زمانی که در پاریس اقامت داشت در مورد تعامل با این گروه‌ها که حتی ایدئولوژی‌های مخالف داشتند کوشید و توانست در غیاب رهبری، اعتماد گروه های عمده را جلب کند و در شرایطی که جنبش اعتراضی ایران همه مشخصه های یک انقلاب را دارا بود توانست نقش برقرار کننده تعادل و هدایت مردم را ایفا کند هرچند که بعد از پیروزی همکاری و همپیمانی به پایان رسید و مسیر انقلاب مردم هم به بدترین مسیر ممکن رفت اما هیچ انقلابی بدون رهبر نمیتواند موفق باشد. انقلاب‌هایی که با رهبری یک نفر به عنوان شاخصهٔ بروز آنها به موفقیت می رسند را انقلاب‌های تک نفری می نامند ولی امروزه این گونه نیست که یک نفر بتواند بسیج نیروها و نارضایتی‌ها را مهیا کند. اما برای ایران نه تنها رهبری مورد قبول 15% از جمعیت ایران وجود ندارد بلکه با مبارزه برعلیه یگدیگر میان گروه ها و طیف های مختلف مخالف نظام فعلی میتوان گفت جبهه ای قبل از جبهه اصلی باز شده است که بیشترین سود را آخوندهای حاکم از این ستیز بی نتیجه میبرند وپس از سالها نا رضایتی مردم و فعالیتهای مقطعی تاثیرگذار گروه ها و احزاب سیاسی بدلیل نبود رهبری مردمی «منظور از رهبر تنها شخص نیست و میتواند تیم، گروه و یا سازمانی باشد» هنوزهم کمترین نتیجه را شاهد نیستیم.

اپوزیسیون منسجم

اپوزیسیون در اصطلاح سیاست به مجموعه افراد و نهادهای مخالف اصل نظام سیاسی گفته می‌شود که در صدد بر اندازی نظام حاکم میباشند و در مورد حکومت ایران تعداد این گروهها و احزاب بسیار زیاد میباشد اما میزان تاثیر آنها بسیار کمتر از چیزی که انتظار میرود. ایران کشوری پهناور است که دارای اقلیت های ملی و مذهبی زیاد میباشد و این از طرفی بدلیل وجود اختلاف عقیده در میان این اقلیتها و عدم پذیرش نظر طرف مقابل باعث عدم هماهنگی و اتحاد در حالت کلی جامعه شده و طرف دیگر باعث ایجاد توهم تجزیه کشور در صورت تحولی در ساختار حاکمیت برای اکثریت ملی شده است تا جایی که همواره جدال بر سر انکار هویتی این اقلیتها و محکوم کردن با برچسپ های مختلف وقتی برای مبارزه جدی در جبهه مخالفان باقی نگذاشته است و در میان اپوزیسیون ایرانی که دارای تنوعی بسیار زیاد میباشند بیشترین جدال بر سر این مسائل نه با رژیم حاکم بلکه ما بین احزاب و گروههای مختلف در این اپوزیسیون به چشم می آید و هیچگاه اپوزیسیونی منسجم و یکپارچه برای رژیم آخوندی وجود نداشته که از این رو رژیم همواره با برنامه هایی نامحسوس بر آتش این تفرقه ها می افزاید و این رویکرد بسیار نتیجه مطلوبی برای آخوندهای حاکم بهمراه داشته است و در عمل میتوان گفت تعدد احزاب و سازمانهای مخالف رژیم، اپوزیسیون یا آلترناتیوی را در مقابلشان قرار نداده است.

وضعیت فعلی ما

اپوزیسیون و مردم ایران امروز و پس از گذشت 38 سال از انقلابی که آخوندها آن را صاحب گشتند، تنها در مرحله عدم رضایت از وضع موجود هستیم. نبود روحیه همگرایی و اتحاد در میان احزاب مخالف رژیم و پراکندگی صفوف این گروه ها بالاترین شانس را برای جمهوری اسلامی به وجود آورده و میدان را در عرصه های سیاسی، اجتماعی فرهنگی و... برایشان باز گذاشته است. مشکل اصلی اپوزیسیون ایرانی عدم شناخت کافی و صحیح از جامعه امروزی ایران است و همین باعث قرار گرفتن در راه نادرست این گروه ها شده است.برای مبارزه ای سراسری نیازمند اپوزیسیونی سراری نیز هستیم. به عنوان مثال همانگونه که احزاب مخالف آذری ها، کوردها و بلوچ ها در مناطق فارس زبان ایران دارای هواداری نیستند، احزاب فارس زبان نیز در این مناطق دارای هوادار و یا عضوی نخواهند بود. هیچ حزب و یا گروهی از مخالفان جمهوری اسلامی را نمیتوان به عنوان تهدیدی سراسری برای سلطه آخوندی در ایران به حساب آورد و عدم توافق و نزدیکی فکری این گروه ها نیز سبب گشته که تهدیدی بزرگ را نیز در مقابل خود شاهد نباشد. در دوران فعلی اپوزیسیون نیازمند گذاری هویتی و تعریف نو از خود که در آن حقوق تمامی طیف های ساکنان جغرافیای کنونی ایران دارای رسمیت باشد، میباشد. همگرایی و اتحاد تنها با احترام به حقوق متقابل امکان پذیر خواهد بود. در نهایت باید گفت "بحران هویتی" اپوزیسیون، عدم همگرایی و سردرگمی مردم حاکمیت جمهوری اسلامی را تداوم خواهد بخشید و راه گزار از دیکتاتوری ولایی، گزار از هویت کنونی اپوزیسیون میباشد.

 

پ ن: منبع بخشی از این مقاله مطلبی است که در سال 2012 منتشر نموده ام

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

سمانه گرمرودی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.