رفتن به محتوای اصلی

به یاد خواننده مردمی، قمر الملوک وزیری!
22.02.2017 - 19:28

  به یاد  خواننده مردمی ،  قمر الملوک  وزیری

قمر الملوک وزیری، خواننده شهیرو مردمی که بنان وی را ام کلثوم ایران نامید، در سال 1884 شمسی در تاکستان  قزوین متولد شد و در تابستان سال 1338، در نتیجه عوارض مرض سکته، در تهران وفات یافت. قمر، انسانی وارسته، خواننده ای بی نظیر و زنی جسور و آزاده بود. در اوان جوانی، هنر خوانندگی را در محضر استادان موسیقی یاد گرفت و در سال 1303، نخستین کنسرت  پر طنطنه خود را در گراند هتل تهران برگزار کرد. در این  کنسرت در نوع خود بی نظیر،  قمر در نهایت بی باکی بدون حجاب،  در صحنه ظاهر شد. آواز خوانی  زن  در محافل عمومی آنهم بدون  چادر و حجاب، در آن روزها کارشگفت آور و بیسابقه بود. قمر به دنبال این کنسرت با شکوه  که  سخت مورد  توجه حضارقرار گرفت، به شهربانی احضار شد و از وی  تعهد گرفته شد که  دیگر بدون چادرجائی آواز  نخواند . قمر، این زن  آزاده  به اخطار شهربانی  وقعی  نه نهاد و طی سال ها در کنسرت ها و محافل آواز خوانی، همچنان بدون حجاب ظاهر میشد . وقتی  قمر  در حال بیماری  اندکی  قبل از  مرگ جانگدازش،  در رادیو لب به سخن گشاد ، حال زار خواننده شهیر مردمی که همواره  در آمد سرشار کنسرت هایش  را در بین  تهی دستان  و درماندگان  تقسیم میکرد و درسال های آخر عمر در فقر و مسکنت روزگار به سر می برد،  بر جان مشتاقان آواز  قمر و هواداران موسیقی کلاسیک، آتش افکند. دو غزل زیر  تحت عنوان " خاطره  گم شده "  و " مرگ قمر "،   در سال 1338 شمسی،  یکی  چند روز  قبل از مرگ قمر و دیگری به دنبال درگذشت وی، سروده شده و  به منظور یاد آوری از خواننده  بلند آوازه ترانه " مرغ سحر"،  دراینجا درج میگردد.    

 

 

خاطره  گم شده!

 

این غزل در سال 1338، چند روز قبل از مرگ قمر، خواننده شهیر، ساخته شده است .

از : حسن جداری

بر خاطره گم شده ما ند قمر ، امروز
زان شوکت دیرینه، نیا بی اثر،امروز
آن چهره، که آئینه ارباب نظر بود
زنگار گرفته است و غبار کدر، امروز
آن قمری خوشخوان طبیعت که تو دیدی
در کنج قفس، ریخته آن بال و پر ،امروز
دردا!  قمر، آن گوهر دریای معالی
غرق است به خون جگرواشگ تر، امروز
ای اهل هنر، خون دل از دیده ببارید
در بستر مرگ است خدای هنر، امروز
ای بلبل شوریده ، بکش ناله جانسوز
افتا ده هم آواز تو، از شور و شر، امروز
دردا که دگر، ناله جانسوز قمر نیست
فریاد رس عاشق شوریده سر، امروز
آنجا که هنر، ملعبه بی هنران است
کس نیست بفکر قمر در بدر، امروز
دردا که هنر را دگر آن فر و بها نیست
بشکسته خزف، رونق لعل و گهر ،امروز
پنهان شده در هاله ای از رنج و کدورت
بر خاطره گم شده ماند قمر امروز

این غزل چند روز پس از مرگ  قمر، ساخته شده است

 

مرگ قمر!

از : حسن جداری



آسمان، در غم بیچاره قمر میگرید
در عزای قمر، ارباب نظر میگرید
مرگ جانسوز قمر، شعله بجان همه زد
شمع، در محفل احباب، شرر میگرید
در محیطی که هنر، ملعبه سیم و زر است
در و دیوار، به احوال قمرمیگیرید
در دریاری که خزف، رونق گوهر شکند
دیده در مرگ قمر،خون جگر میگرید
ماتم و مرگ قمر، ماتم و مرگ هنر است
به قمر هر که بگرید، به هنر میگرید
گرچه این جامعه، خود قدر قمر را نشناخت
در غم مرگ قمر، خاک به سر میگرید
حیف و دردا که به احوال تو هرگز نگریست
آنکه در مرگ تو، با دیده تر میگرید
وای بر مردم این شهر که زر،مالک اوست
لاجرم، تا ابد الدهر به زر میگرید
گر قمر حسرت وغم دید دراین شهر، چه غم
 د رعزای قمر،  ارباب نظر، می  گرید

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

حسن جداری

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.