رفتن به محتوای اصلی

بعدش پايكوبى و خيابان و بوق، كه؛ اونوندا ايينه سينى ووردوق
21.03.2017 - 16:02

 

بعدش گرگى كه از صداى آراز ائلسس بيرون جهيد تو بودى.
صاف آمدى و رو به رويم ايستادى.
و آن وقت تاريخ به من زل زد.
و آن وقت ادبيات و فلسفه و اجتماع مرا دريد و به دندان كشيد. مرا از مادر و فرزند و خاك، تبعيدم كردند تا مگر مادر و فرزند و خاك، زندانىِ تبعيدم باشند.
بعدش اشك هاى فرزندم را مثله كردند و خوردند و مست كردند.
غمى نيست.
كه مستى شان از ماست، كه هستى شان از ماست.
بعدش رقص و پايكوبى و خيابان و بوق، كه؛ اونوندا ايينه سينى ووردوق!
آرى ، دشمن اينبار نه رستم بود و نه تهمتن بود.
دشمن اينبار در من بود، من بود.
چالديران بود و سلطان سليم و شاه اسماعيل و نبرد تن به تن. دو تكه ى مثله شده از يك بدن.
و عاقلانى كه نِگَريستند. و ديوانگانى كه نَگِريستند.
جنگ و جنون و جبونى، در راهروهاى اندرونى.
سنگر گرفتن پشت اسامى و وطن و هنر و زبان . پشت شهرت و ثروت و خيانت و آبروى بزرگان. كمين كردن براى دزديدن آزربايجانچيليق و توركچولوك از جيب يك نويسنده ى نقّاد. هر چه باداباد...
پشت اسم وطن و فرزندان راستينش سنگر مى گيرند تا راستىِ فرزندان ديگرش را بكوبند.
و درد و دغدعه ى ما اين نبود كه.
باشد، همه شان را قهرمان ملى خواهيم كرد به شرط آنكه بگذارند اين ملت، قهرمان شود.
به شرط آنكه اجازه دهند نسل نو و جوان ، از قربانى شدن در اندرونى استبداد و استعمار و استثمار و ايرانچيليق با همه ى مخلّفاتش، فاصله بگيرد.
به شرط آنكه فراكسيون و اصلاحات و ايرانچيليق و مبانى سلطه را بر دست و پاى توركچولوك دستبند نزنند.

بعدش گرگى كه از صداى آراز ائلسس بيرون جهيد امانى بود.
آمد و صاف وايستاد رو به رويم. در چشمهاى گرگوار آهوانه اش التماسى شفاف، مى رقصيد:
" خم نشو ممّد، آنقدر تهمت و تخريب و نفرت و اهانت بارت مى كنند كه ايستادن را فراموش كنى. "

و من جوابش دادم كه؛
" مرا مشكلى با دنياى خصوصى و خصوصيت دنياى هيچكس نيست. اگر رهايشان مى كنم دلايل شخصى ندارم. مشكل اينجاست غللامرضاى من، آزربايجانى كه ما از آن دفاع مى كنيم پيش اينها نيست. وطن و زبان و نظريه هايى كه ما از آنها دفاع مى كنيم جايى ديگر است. اينها دوست دارند در درون اشغالگرى به بازى گرفته شوند. فراكسيون بازى و روحانى سازى راه بيندازند.
يادمان باشد آنهايى كه وارد بازى ذهنيّت اشغال و تجاوز مى شوند به مرور، ذهنيت خودشان نيز سلطه گر و متجاوز مى شود..."

و بعدش راه خواهم افتاد به دنبال همه ى انديشمندان و فعالينى كه در طول اين سالهاى سياه، تحت تاثير تخريب هاى ذهنيّت اشغال و تجاوز، به انزوا و سكوت و فراموشى كشيده شده اند. و از آنها خواهم خواست كه دوباره فعال شوند و بنويسند و با ما اميد را لبخند بزنند. دريافته ام آزربايجانى كه من دنبالش هستم پيش آنهاست. انسانيت و حقوق بشر و جهان بينى روشنى كه من به دنبالش هستم پيش آنهاست.
و از آنها خواهم خواست مرا و اين نسل نو را به دور از دغدغه هاى اشغالگران و متجاوزان، در پيمودن راه طولانى آزادى و دموكراسى از نو بسْرايند.
من با اين محمد و رضا و لوايى، با اين سه گانه ى عذاب و منيّت و اشتباهاتى كه گرفتارش هستم تسليم گفتمان تسلط نخواهم شد.

ما با اينهمه اسارت محتوم، بزرگ شده ى ذهن و زبان رهايى هستيم.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محمدرضا لوایی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.