بخش اول: از کاندیداتوری تا رئیس جمهوری
شاید پس از چهار سال، تحلیل چگونگی شرکت روحانی و انتخاب (آوردن) وی به عنوان یازدهمین رئیس جمهور رژیم اسلامی ایران ضرورتی آنچنانی نداشته باشد، ولی با مقایسه شرایط میتوان به نتایج قابل توجهی رسید که شرکت یا عدم شرکت در انتخاب دوازدهم را توجیه میکنند و در عین حال ما را با بازی نظام، آشنا میکند.
در بخش اول این یادداشت ابتدا نگاهی به چگونگی مهندسی انتخابات ریاست جمهوری گذشته انداخته میشود و سپس دلیل اینگونه مهندسی و انتخاب (آوردن) روحانی بیان خواهد شد. در بخشهای بعدی کارنامه چهار سال اخیر روحانی و مقایسه آن با شعارهای سرداده شده، بررسی خواهد شد.
لازم است که به این امر اشاره شود که دلیل به کار گرفتن لغت “آوردن” به جای “انتخاب” نگاهی است که نگارنده به پروسه انتخابات در ایران دارد.
دلیل اینکه چرا از واژه “انتصاب” استفاده نشده نیز، به نوع نگاهم به انتخابات در ایران بازخواهد گشت. به عقیده نگارنده رژیم جمهوری اسلامی ایران به دلایلی نیاز دارد که پروسه انتخابات را در ایران انجام دهد، ولی در عین حال این انتخابات به طرز خندهداری میتواند دستکاری (مهندسی) شود یا در نهایت اگر مهندسی پاسخگو نباشد، کاندید مورد نظر (باتوجه به وظیفه یا وظایف محوله)، از صندوق رای خارج شود.
آوردن روحانی با مهندسی روانی “انتخابات”
اگر به حافظههایمان رجوع کنیم، متوجه میشویم که تا پیش از اعلام اسامی کاندیداهای تائید صلاحیت شده از سوی شورای نگهبان برای یازدهمین دوره از ریاست جمهوری رژیم اسلامی ایران، نام روحانی در هیچیک از لیستهای اصولگرایان، اصلاحطلبان و طیف احمدی نژاد\مشایی قرار نداشت. اصولا نام روحانی در تقابل با دیگر نامزدها مطرح شد، گویی که مهندسی آن دوره انتخابات، نه از طریق سخت افزاری، بلکه بیشتر یک مهندسی روانی، از طریق چیدمان مهرهها(نامزدهای اصلاحطلب و اصولگرا) بود.
در اردوگاه اصلاحطلبان، همه چشم به محمد خاتمی و اعلام آمادگی وی برای کاندیداتوری دوخته بودند، ولی خاتمی طی اظهاراتی در زمانها مختلف، تلویحا اعلام کرد که خامنهای اجازه حضور وی در انتخابات را نداده است. پس از وی، نگاههای اصلاح طلبان به هاشمی رفسنجانی معطوف شد، کسی که برای نامزد شدن اجازهی “آقا” را لازم نداشت و رد صلاحیتش محلی از اعراب نداشت. ولی هاشمی هم رد صلاحیت شد.
با رد صلاحیت هاشمی، اصلاحطلبان حکومتی به روحانی و عارف چشم دوختند. عارف انصراف داد و روحانی تنها نامزدی باقی ماند که بخشی از حاکمیت تحت عنوان اصلاحطلبان، خود را به وی نزدیکتر میدیدند. اما برای یک مهندسی روانی، نیاز بود که ارودگاه اصولگراها هم دستکاری شود.
بدین ترتیب با وجود چند نفر از چهرههای اصولگرا (در راس آنها جلیلی، ولایتی و قالیباف)، اردوگاه اصولگرایان دچار انشقاق شد. این درحالی بود که اصلاحطلبان که تا چند روز پیشتر با رد صلاحیت هاشمی صحبت از عدم شرکت را مطرح کرده بودند (اشاره به نامه مصطفی تاجزاده از زندان)، از روحانی به عنوان نامزد واحدشان حمایت کردند.
چرایی مهندسی به این صورت؟
دو دلیل عمده برای مهندسی انتخابات یازدهم ریاست جمهوری و آوردن یک رئیس جمهور از طیف میانه (اعتدالگرا) عبارتند از:
اول، کاهش اختلافات درون جناحی (اصلاحطلبان و اصولگرایان) و یکدست نمودن حاکمیت. پس از انتخابات جنجالی سال ۱۳۸۸ و اعتراضات گسترده مردم، دایرهی “خودی”ها بسیار تنگ شده و حاکمیت دچار یک انشقاق بیسابقه شده بود. جدا شدن بخشی از بدنه حاکمیت (برای مثال دیپلماتها در دستگاه روابط خارجی و پناهنده شدن آنها به کشورهای خارجی)، حدف بخش دیگری از حاکمیت (از طریق بازداشت برخی از سران نظام که پیشتر پستهای دولتی داشتند، و محاکمه آنها) و اختلافات جدی سران عالیرتبه نظام (برای مثال اختلاف هاشمی رفسنجانی و خامنهای و طرد رفسنجانی از امامت جمعه تهران)، همه دال بر این شکاف عمیق در حاکمیت جمهوری اسلامی ایران بودند. وجود فردی که طیف طرد شده آن را کاندیدای خود بدانند، برای یکدست نمودن دوباره حاکمیت لازم بود. روحانی چنین مهرهای بود، چون هم طرد شدگان او را نزدیک به خود میدانستند، هم اصولگراها حساسیت کمتری (در مقایسه با خاتمی و رفسنجانی) نسبت به وی داشتند.
روحانی لازم بود که در عین حال که “کلید” تغییر را بلند میکند، باید تضمین هم نماید که از چارچوبهای تعیین شده اصولگرایان تجاوز نخواهد کرد. بدین ترتیب ضمن اینکه در همایشهای انتخاباتی خود خواستار شکستن فضای امنیتی و رفع حصر میشد (اشاره به سخنرانی روحانی در ستاد جوانان حامی خود در حسینیه جماران)، همزمان به رهبری اطمینان میداد که مطیع و همراهش خواهد بود. در همین راستا روحانی یک هفته قبل از انتخابات به خامنهای نامهای نوشت و بر “مطیع و همراه بودن” خود تاکید کرد. خبر ارسال این نامه از سوی اصولگرایان (محمد رضا باهنر نایب رئیس مجلس) منتشر شد که نشان میداد روحانی نگرانیها را از اردوگاه اصولگرایان کاهش داده است.
حسن روحانی همچنین در حالی که در بیانیه پیروزی خود از خاتمی و رفسنجانی تشکر کرده بود، سخنانش در اولین کنفرانس مطبوعاتی پس از اعلام پیروزیش در انتخابات، از سوی اصولگرایان تحت عنوان “عمل اصولگرایانه” تلقی شد (اشاره به سخنان احمد خاتمی عضو مجلس خبرگان) و مورد استقبال آنها قرار گرفت. بدین ترتیب روحانی نشان داد که هم دغدغههای اصلاحطلبان و هم اصولگرایان را رفع کرده و مهرهای عالی برای گردهم آوردن دوباره خانواده جمهوری اسلامی (اصلاح طلبان و اصولگرایان) خواهد بود، چیزی که در آن زمان، برای نظام اسلامی ایران، حیاتی تلقی میشد.
دومین دلیل برای آوردن روحانی، حل بحرانهای جدی بود که گریبانگیر نظامی جمهوری اسلامی شده بود. مهمترین آنها بحران سیاست خارجی و بحران اقتصادی (در نتیجه تحریمها) بودند. برای حل مهمترین بحران که در زمینه سیاست خارجی بود، وجود یک تیم با ادبیات معتدلتر که سابقه حضور در مذاکرات و دستگاه دیپلماسی را داشت، ضروری به نظر میرسید. گویی که دستگاه دیپلماسی آمریکا نیز خود را برای وجود چنین فردی (تیمی) آماده کرده بودند، به طوری که پس از رد صلاحیت نامزدهای اصلاحطلبان، جان کری، وزیر وقت امور خارجه آمریکا واکنش نشان داد.
حسن روحانی، مدتی در مقام دبیر شورای عالی امنیت ملی در جریان مذاکرات (و در راس آنها) با غرب قرار داشت و یکی از چهرههای شناخته شده برای غرب بود. همین امر اهمیت وی را بر فردی مانند علی اکبر ولایتی که زمان زیادی وزیر امور خارجه بود دوچندان میکرد. به علاوه علی اکبر ولایتی در لیست ترور برخی از کشورهای غربی قرار داشت و همین امر میتوانست به روند مذاکرات با غرب لطمه بزند. ولایتی همچنین فردی بود که بخش دیگر حاکمیت (اصلاحطلبان) با وی احساس نزدیکی نمیکردند.
رژیم اسلامی ایران حل بحران سیاست خارجی را در اولویت خود قرار داده بود. آنها معتقد بودند که بحران اقتصادی با شتاب بیشتری در حال گسترش و تعمیق است (به ویژه با کاهش قیمت نفت و تحریم فروش آن).
به همین دلیل لازم بود که سیستم نظامی (دولت پادگانی، احمدی نژاد) به یک سیستم دیپلماتیک (دولت مذاکرهگر، روحانی) تغییر داده شود.
مقصود از سیستم نظامی یا دولت پادگانی، نه تنها افزایش قدرت نظامیان (سپاه)، بلکه سیستمی است که در آن باید اطلاعت به صورت مطلق باشد و هیچگونه معترضی حق وجود ندارد. در عین حال این سیستم از زبان دیپلماتیک فاصله دارد و مدام مانور زبانی (تهدید) و نظامی برگزار میکند. دولت اول احمدی نژاد و تا حدودی دولت دوم آن چنین سیستمی بودند. ولی این دولتها (نهم و دهم احمدینژاد) هیچ نتیجه مثبتی در داخل و در زمینه حل مساله اقتصادی نداشتند. تاکید میکنم که در “داخل”، چون در زمینه افزایش نفوذ ایران در کشورهای منطقه و تثبیت حضور ایران در خارج از مرزها، این دولت توانسته بود که موفق عمل نماید.
اما حضور ایران دیگر تثبیت شده بود و تغییر سیستم برای حل مشکل اقتصادی لازم به نظر میرسید. اولویت رژیم تغییر کرده بود و لازم بود که بستر مناسبتری برای نیل به این اولویت مدنظر گرفته شود. با توجه به موارد فوق، روحانی و دولتش میتوانستند چنین بستری را فراهم کنند.
دلایل دیگری نیز برای مهندسی انتخابات به طرز بیان شده وجود دارند که از اهمیت کمتری نسبت به موارد فوق برخوردارند. یکی از این دلایل ایجاد فضایی بود که تعداد هرچه بیشتر از مردم در انتخابات شرکت کنند.
حاکمیت این احتمال را بسیار قوی میدانست که مردم که در انتخابات گذشته هزینههای فراوانی را متحمل شده بودند، بسیار کمتر در انتخابات جاری شرکت میکنند، به همین دلیل لازم است فضایی (کنترل شده) ایجاد شود تا درصد مشارکت مردم افزایش یابد. در کنار ایجاد فضای هیجانی، دادن این ضمانت بود که در انتخابات جاری کاندیدای مردم انتخاب خواهد شد. این ضمانت میتوانست از سوی اصلاحطلبان، به عنوان یکی از جریاناتی که در جریان اعتراضات سال ۸۸ یکی از طرفهای دخیل بودند، داده شود تا از مقبولیت بیشتری نزد مردم برخوردار شود. وجود نامزد اصلاحطلبان و شرکت آنها در انتخابات، به معنی اعلام این ضمانت بود.
رژیم برای ایجاد این فضا از اقداماتی مشابه انتخابات سال ۷۶ و آوردن خاتمی استفاده کرد. برای مثال در یک اقدام نادر، عباسعلی کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان گفت که روحانی ابتدا رد صلاحیت شده بود، ولی با وساطت احمد جنتی (ریاست شورا) تائید صلاحیت گردید. بدین ترتیب روحانی را در برابر نظام یا حداقل در برابر طیف حاکم نظام (اصولگرایان) معرفی کردند.
این اقدامات روانی در مهندسی روانی انتخابات گذشته چنان با موفقیت از سوی حاکمیت انجام شد، که “اپوزیسیون نیمه جان رسانهای” (منظور بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور که به سفارتخانههای رژیم رفته و رای خود را در صندوق انداختند. این طیف فاقد هرگونه تشکیلات میباشد و تنها تریبون رسانههای اصلاحطلبان در خارج از کشور را در اختیار دارند) پیروزی روحانی در انتخابات را جشن گرفتند. برای مثال اتحاد جمهوریخواهان ایران با صدور بیانیهای ضمن ابراز خرسندی از انتخاب روحانی اعلام کرد که “امید به تغییر پیروز شده است”. سازمان فدائیان خلق (اکثریت) نیز با انتشار بیانیه ای “پیروزی در انتخابات را به مردم ایران” تبریک گفتند. اپوزیسیون نیمه جان رسانهای دیگر حزب دمکراتیک مردم ایران بود که تیتر “پیروزی درخشان ملت ایران در انتخابات ریاست جمهوری” را برای بیانیه خود برگزیده بودند.
بدین ترتیب حسن روحانی یازدهمین رئیس جمهور رژیم اسلامی ایران شد. روحانی وعدههایی را داده بود، آیا تمام این وعدهها را نادیده خواهد گرفت؟ وظیفه تعیین شده برای روحانی به چه صورت انجام میگیرد؟ در شمارههای بعدی سعی میشود که پاسخ این دو سوال با بررسی چهار سال اخیر، داده شود.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید