رفتن به محتوای اصلی

ايران را مثل آدم برفى آب مى كنند! ( در نقد فيلم سينمايى آدم برفى )
20.06.2017 - 15:42

 

 

به گفته ى خود كارگردان، يك "ايرانى پيزورى بى بخار" كه عشق آمريكا هوائيش كرده، دارد زمين و زمان را به هم مى دوزد تا ويزاى آمريكا بگيرد.

گريز از ايرانيّتى كه دافعه اش زبانزد است قصه ى ماست. فيلم بيشتر از آنچه چهره ى كريه مهاجرت ( اگر كريه باشد ) را نشان دهد به كريه سازى چهره ى مهاجرين پرداخته است. خارج از دايره ى ايرانيّت آقايان، همه جا زشت و بى روح و بى معرفت است.

فقط ايران آنها معرفت دارد و بس. فيلم درست مثل اكثر فيلمهاى ايرانى به هنگام مواجه شدن با ديگرى ها حالت مدافعه و جنگ و ستيز به خود مى گيرد و بد دهن و ستيزه جو مى شود.

عباس خاكپور دلايل روشنى از ترك ايرانيّت ارائه نمى دهد و دارد رد گم مى كند. يك جا كارگردان از زبان لات و لوت هاى فيلم فلسفه بافى مى كند:
" هر كجاى دنيا بريم ممكنه آزادى داشته باشيم ولى محبت كم داريم! "

كارگردان نمى داند كه بدون وجود آزادى چيزى وجود نخواهد داشت. محبت و اخلاق و عشق در دايره هاى بسته ى استبداد و ديكتاتورى و خشونت كمرنگ خواهد شد.

خاكپور در سفارت آمريكا به خاطر رد شدن اسناد جعلى خويش الم شنگه به پا مى كند:
" برا شماها من يك دست مال كاغذى ام كثافتها؟ تف..."
او جعلى بودن اسناد خويش را طبيعى مى داند اما رد خوردن اسناد جعلى را يك جرم تلقى مى كند!
آنهايى كه اسناد جعلى را قبول نمى كنند كثافت اند و بايد به مثلاً رويشان تف انداخت اما در عوض بايد با خاكپور دودوزه باز و بد دهن و جاعل احساس همدردى كرد.

كارگردان شايد به سبك و سياق بسيارى از همقطارانش به انسان جعلى، تاريخ جعلى و فرهنگ جعلى خويش معتقد باشد اما قرار نيست ديگران بر جعليات او مهر تاييد بزنند.

جواتى كلك و اسى دربه در و ابى كپل و چرچيل .. و خلاصه همه ى مهاجران و تَرك كنندگان ايران، دزد و كثافت و خلافكار و پليد و سياهكار مى باشند. ما با هيچ شخصيت مثبتى رو به نمى شويم.

حتى دنيا خورشيدى هم كه مثلاً آدم مثبت فيلم است بد دهن و بدبين و ديگرى ستيز مى باشد. به ديالوگش دقت كنيم:
" كافيه برى خيابون، زنيكه ى اكبيرى جورى نيگات مى كنه انگار هووش رو ديده!!! "

زنان ترك و ديگرى ها اكبيرى اند جز دنيا خورشيدى كه معلوم نيست وسط آن همه لات و لمپن و زنباره چه كار دارد مى كند؟ چرا رهايشان نمى كند و بر نمى گردد ايران؟

با همه ى قمپزهايى كه قهرمانان سياهكار داستان در مى كنند و ادعاى مردى و غيرت دارند قرار نيست اين مردانگيشان ضامن رهايى عباس باشد. همه ى اين مردانگى با زن شدگى عباس آب مى شود. شايد كارگردان خواسته بگويد كه به آمريكا رفتگان و هجرت كنندگان به ممالك ديگرى ها و در تعريفى بهتر هجرت كنندگان به آزادى، زن اند ( زن صفت اند! ). اما يادش رفته اين نكته را مخفى كند كه خودش دارد عناصرى را فراهم مى كند تا زن مثبت داستانش را به ايران برگرداند. يعنى اگر ايرانيّت مثبت (دنيا خورشيدى )، زنانگى است پس چرا كارگردان اينهمه زور مى زند تا مهاجرت را هم، زنانگى و خفت فرض كند؟

ادبيات زن ستيز و مردسالارانه ى ميرباقرى ميراث او از ايران باستان است.

فيلم آدم برفى به شدت نژادپرست و ديگرى ستيز است. كافيست تا فلسفه بافى شارلاتان فيلم را ( داود ميرباقرى را ) مرور كنيم:

اسى در به در ( داريوش ارجمند ) : " كسى پاش به دروازه ى اروپا برسه و معرفتش رو به دلار نفروشه يه تيكه جواهره! "
يعنى معرفت فقط و فقط در ايران است و بس. تمثيل  همان شعار نژادپرستانه ى معروف هنر نزد ايرانيان است و بس مى باشد.

اسى در به در ( داريوش ارجمند ) : " خودى تو سرش بزنه بهتر از اينه كه توسرى خور تركها بشه!!! "
سخنى كه نشاندهنده ى روح ايرانيّت امروز است. خودى مجاز است جنايت كند، ناموس خودى هاى ديگر را مثل ابى كپل و اسى در به در از راه به در كند و بفروشد. خودى مجاز است ديكتاتور و مستبد و ظالم باشد. خودى هر كثافتى مى تواند باشد فقط كافيست ديگرى نباشد!

اسى در به در ( داريوش ارجمند ) : " همه ى اونايى كه مرض يو اس آ دارن يه جورايى خرن. "

اسى در به در ( داريوش ارجمند ) : " من اون هيكلى رو كه به تركها باج بده يه پيت بنزين روش مى ريزم و فاتحه !! "
( اوج نژادپرستى ساديستى گونه!!!)

با يك مطالعه و آمار دقيق در مى يابيد اكثر كسانى كه ايران را ترك مى كنند مغزها و مخالفين و انسانهاى تحت ستم هستند اما ميرباقرى در آدم برفى طورى نشان داده كه انگار تنها لات و لمپن ها و شرورها از بهشت ايرانيّت (!) در گريزند.

در نظر ميرباقرى خارج جهنم است و داخل بهشت. خارج كثيف است و داخل تميز. خارج بد و زشت است و داخل خوب و زيبا.

به نظر من، نژادپرستى تهوع آور فيلم آدم برفى آن را زشت ترين فيلم تاريخ سينماى ايران كرده است.

اوج فلسفه ى نكبت بار ايرانيّتِ ميرباقرى ( در تعريف ايران و دليل ايران دوستى اش ) در ديالوگ معروف زير گنجانده شده است:
" اونجا ( در ايران ) ممكنه تا زنده اى تنها باشى اما وقتى مى ميرى تنها نيستى!!! "
مُردگى ايرانيّت، فرهنگ مردگى، مرگ شدگى زندگى و... در اين ديالوگ لو مى رود. فيلم هرچه را كه رشته است پنبه مى كند. تماشاگر عاقل و باهوش در مى يابد در حقيقت آنهايى كه از ايران مى گريزند و كوچ مى كنند دليل محكم و قاطعى دارند. آنها از مُردگى مى گريزند. آنها در ايران تا زنده اند ارزشى ندارند و وقتى مرده باشند ارزش دارند!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محمدرضا لوایی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.