رفتن به محتوای اصلی

 نگاهی از درون: از گفتمان سکوت تا توجیه جنایت در "ماجرای نیمروز" مهرداد درویش پور
20.07.2017 - 00:43

 

"ماجرای نیمروز" نخستین فیلم پروپاگاندا در دفاع از جنایات دهه شصت  و موجه جلوه دادنآن است که بازتاب چنین گسترده ایدر داخل و خارج یافته است. گذشته از نقدهای سنگین قربانیان خشونت های آن دوره،پاره ای از مسئولان پیشین و امروز نظام از عطا الله مهاجرانی گرفته تاخامنه ای در ستایش این فیلم سخن گفته اند.  

"ماجرای نیمروز"ماجرای تاریخی سرکوب گسترده مخالفان و شبیخون به خانهتیمیموسیخیابانی و همرزمانش است که اگر برای مسئولان نظام (وسازندگان فیلم)با نگاهی از درون،همچونآفتاب "نیمروز" شفاف وروشن است. امابرای قربانیان و شاهدان آن دوران سیاه،ماجرایی غم انگیز، کدر و پر گرد و غبار است که در تهران آلوده به جنایات مهیبلاپوشانی شده و در فیلم به گونه ایوارونه بازنمایی شدهاست. "ماجراینیمروز" به رغم آماتوریسمهنری ازپرداختگاه نسبتا قوی وگیراییدر جذب مخاطب برخوردار است، امابرجستهترینهنرشپروپاگاندابرایتوجیه خشن ترینارگانهایسرکوب و "روسفید" کردنیکی از سیاهترین دوره هایخونبار نظام استکهپیگرد، دستگیری، زندان، شکنجه و اعدام هزاران مخالف حکومت بر تارکشناسنامهآن نقش بسته است. پرسشاینجا است کهآیاشدت وارونه کردن حقایق موجب واکنش بسیاری شدهیا گیرایی و توان نفوذ فیلم در مخاطبانیا شاید تبلیغات رسمی و حمایت گسترده نظام از"ماجرای نیمروز"؟ این یادداشت با اشاره به جایگاه سینمای پروپاگاندا، به متنشناسی"ماجرای امروز" در گذار از گفتمان سکوت به دفاع عریان از خشونت های دهه شصت می پردازد. 

 1-بن مایهفلسفه سینمای پروپاگاندا حقانیت بخشیدن به خود و خوار کردن دشمن در جنگ بین کشورها (نظیر جنگ اسپانیا و امریکا در 1898، دو جنگ جهانی، فیلم های تبلیغی دوران جنگ سرد و...) یا مشروعیت آفرینی برای نظام هایتوتالیتر و ایدئولوژیک و اعتبار زدایی از مخالفان (در نازیسم، استالینیسم، مائوئیسم و...) است.با آن که جمهوری اسلامی ایران از همان آغاز به دلیل جنگ هشت ساله با عراق و سرکوب مخالفان در هر دو حوزه نیازمند سینمای پروپاگاندا بود، اما درهیچیک از دو زمینه نتوانست به "رئالیسم اسلامی" اش -چه در سینما و چه در دیگر حوزه های ادبیات و هنر اعتباری بخشد.هرچند سینمای پروپاگاندای ایران در زمینه جنگ با عراقهمزمان با خوار کردن دشمن بیشتربه انگیزه گسترش محبوبیت نظام شکل گرفته است، امادربرخورد به مخالفان، تاکنونکمتر دفاع عریان از حکومت و بیشتر اعتبار زدایی از مخالفان را نشانه رفته است. با این همه، نظام هرگز نتوانستنمونه حتی دست چندمی از آیزنشتاین از نوع اسلامی آن خلق کند.شاید کارگردان مطرحی همچون مخملباف می توانست پس از "حصار درحصار"، "توبه نصوح" و "بایکوت" به آیزنشتاین سینمای اسلامی ایران بدل شود،اما اونیز از "عروسی خوبان"به این سو به یکی از منتقدان نظام بدل شد و هنرش را در مسیری دیگری متعالی کرد. کارگردانانی نظیر ده نمکی یا سریال هایی همچون "سراب" اما بیمایه تراز آن بودند که بتواتند به فیلمسازی پروپاگاندا نظام در هیچ یک از دو حوزه رونقی بخشند. فیلم "سیانور" برای بی اعتبار ساختن مجاهدین مارکسیستدر ماجرای قتل شریف واقفی، سریال شاه برای سیاه نمایی کامل از نظام پهلویو حتی مصدق و "ایستاده در غبار" در ستایش احمد متوسلیان-فرمانده تیپ 27 در جنگ با عراق - نمونه تلاش های جدی تری در هر دو زمینه بودند که آنها نیز موفقیت در خور و اثر گذاری نیافتند. اکنون اما تهیه کننده "سیانور" ( سید محمود رضوی) و نویسنده و کارگردان "ایستاده در غبار" ( محمد حسین مهدویان) هر دو هرچه هنر و سرمایه و امکانات در اختیار داشتند به کار گرفتند تا "شاهکاری" در سینمای پروپاگانداینظام خلق کنند.  

2-بيل نيکولز سه معیار در تمایز فيلم های هنری از پروپاگاندا  بدست می دهد:1 ارائه ديدگاهي متمايز از دورنماي نقش‌آفرينان اجتماعي. 2 ارائه ديدگاه بدون گرايش‌هاي شخصي 3. آزادی بخشیدن به مخاطبان تا قضاوت مستقلی بیابند. 

اگر تنها همین سه معیار را مبنا قرار دهیم"ماجرای نیمروز"ابدا نه فیلم هنری، بلکه در بهترین حالت با توسل به "دروغ بزرگ"، "سفید و سیاه نمایی" و "حقیقت گزینشی" که از اصلی ترین عناصر پروپاگاندا به شمار می روند یک تولید سینمایی موفق پروپاگاندایی است که به گفته نیکولز "در آن همه مفاهيم توليد مي‌شود تا به ساختارهاي موجود قدرت سود برساند يا آنها را دائمي کند". سینمایی که "بیش از هر هنر دیگری قادر است بیننده را‌ برانگیزد، تکان دهد و بیدار کند؛ اما بهتر از هر وسیله دیگر می‌تواند همان بیننده را وادار به سکوت کرده، او را خفه کند" . 

در "ماجرای نیمروز" راست و دروغ، تحریف حادثه ها، جابجایی زمانو کتمان به قصد القا در هم آمیخته می شوند.برای نمونه به برخی اختلاف بین جناح های گوناگون در نحوه رویارویی با مخالفان اشاره شده است، امااز بهشتی -یکی از اصلی ترین عوامل خشونت زای نظام-  چهره ای مخالف شدت عمل ارائه می شود. همچنین گرچه به ترورهای سازمان مجاهدین  خلق اشاره می شود، اما روشن نیست چرا آنان بهفاز نظامی وارد شده و از سران حکومت تا ظاهرا مردم کوچه و بازار را ترور می کنند. گویا آنان دیوانگانی بودند که بی دلیل و تنها به دلیل قدرت طلبی رجوی به ترور روی آورده اند و نظام هم به ناگزیر به سرکوب آنان (و دیگران) روی آورده است. سیمای معدودی از اعضای  سازمان مجاهدین خلق در این فیلم نیز به شدت بی چهره است و در حقیقت آنها تیپ های بدون شخصیت هستند. از انگیزه ها و اندیشه و عواطف آنها هیچ سرنخی به دست داده نمی شود. حتی تواب مجاهد معلوم نیست چرا و در چه پروسه ای به همکاری با زندانبان و مسئولین امنیتی و سپاه کشیده شده است.علاوه بر آن در حمله به خانه تیمی خیابانی روشن نیست بنا بر چه منطقی تیر اول باید از داخل خانه و توسط مجاهدین شکلیک شود!در مقابل،همهمسئولان سپاه و دستگاه های اطلاعاتی در این فیلم دارای شخصیت هایی هستند کهیا "رحیم"، شفیق و عادل و مراقبند تابا همه مخالفان یکسان برخوردنشود یا اگر تندرو و عبوس هستند تنها به خشونت دفاعی به قول فروم از لحاظ زیستی موجه و منطقی متوسل می شوند تا مردم و نظام را از گزند "تروریست ها"که در همه جا نفوذ کرده اند، برهانند.  

 در "ماجرای نیمروز" حتی از شکنجه نیز خبری نیست و وجود آن عامدانه کتمان یا انکار می شود. دستگیر شدگان گویا تنها نیازمند زمان برای "مسئله دار" شدن و همکاری با مسئولان زندان بوده اند و ماموران امنیتی، نظامی  و قضایی از "رحیم" تا لاجوردی همگی تنها به کودکان و دیگر قربانیان ترورهای مجاهدین می اندیشند. دست بالا خشم رحیم ازآن روست که چرا برخی نمی فهمند به همان اندازه جنگ با صدام، پیروزی در جنگ داخلی علیه مخالفان نیز مهم است. آنانآنقدر مهربان و دارای سرشت انسانی اند که حتی کودک رجویرا بر سر نعش مادرش (اشرف ربیعی) که لحظه ای قبل جانش را گرفته انددر آغوش کشیده اند!  

گوبلز در ترویج پروپاگاندا گفته بود دروغ آنقدر باید بزرگ باشد که باورنکردنش غیر ممکن شود.  کارگردان "ماجرای نمیروز" مدعی شده گوبلز نیست. اما گویا تمام "هنرش" ساختن گوبلزی ترین فیلم تاریخ سینمای ایران است. شاید راز اثر گذاری این فیلم  بر مخاطبان درست در همین نکته نهفته است. 

3 "ماجرای نیمروز"در مورد زمینه تاریخی و تعیین کننده در ورود سازمان مجاهدین به فاز نظامی و ترورها حتی اشاره هم ندارد و عامدانه آنرا کتمان کرده است.کسانی که آن دوره تلخ و سیاه را تجربه کرده اند، خوب به یاد می آورند اخبار اعدام فرزندان آن خاک و آب چگونه با صدای مجری برنامه رادیویی (که پس از سی و چند سال دوباره صدایش در این فیلم شنیده شد)، در تابستان و پائیز داغ 1360 همه روزه در گوش ها زنگ می زد. چگونه سعید سلطان پور در شب عروسی اش دستگیر و بی هیچ جرمی اعدام شد. چه گونه صدها مبارز چپ تنها به جرم مخالفت و تبلیغ سیاسی علیه نظام به جوخه های اعدام سپرده شدند و یا زیر شکنجه (نظیر علی رضا سپاسی آشتیانی) جان باختند. چگونه "خشونت مقدس" هزاران جوان زیر 20 سال را بر خاک انداخت. چگونه حتی بسیاری همچون نسرین آموزگار در قبل از 30 خرداد شصت تنها به جرم فروش نشریه در میدان آذری هدف گلوله بسیجیان قرار گرفت و مغزش متلاشی شد. تنها درباره خاطرات زندان، شکنجه، تجاوز، تواب سازی و اعدام دگراندیشان در دهه شصت دهها کتاب و فیلم مستند از قربانیان ساخته و منتشر شده است. حتی بسیاری از توابیناز طیف های گوناگون سیاسی (نظیر قاسم عابدینی، حسین روحانی و...) که بر اثر شکنجه به همکاری واداشته شده بودند، نیز اعدام شدند که نشانگر اوج خشونت ورزی و بیرحمی حاکمیت بود.  

 در حقیقت نظام از همان آغاز با اعدام سران حکومت پیشین، با حمله به کردستان و ترکمن صحرا و دیگر مناطق برای "پاکسازی" آنجا از مخالفان، با ترور دگراندیشان در خیابان ها، با منحل کردن حزب خلق مسلمان به رهبری آیت الله شریعتمداری، با بستن دانشگاه ها در سال 1359، با حذف گرایش های لیبرال در درون حاکمیت،با تصرف خانه کارگر در سال 1360 و...عزم خود را  در سرکوب و یکپارچه سازی استبداد دینی نشان داد. تنها در23 دی و 22 بهمن 1359 و 31 فروردین و 11 اردیبهشت 1360 چهار تظاهرات مسالمت آمیز سازمان های چپگرا به شدت سرکوب شد. نخستین مورد تظاهرات23 دی 1359 چهار سازمان سیاسی چپ گرای پیکار، اقلیت، رزمندگان و راه کارگر در جلوی دانشگاهبود که با رژه مسلحانه  چند صد بسیجی قبل از شروع تظاهرات، برگزار کنندگان ناگزیر از انحلال آن شدند. در 22 بهمن تظاهرات سازمان پیکار در میدان انقلاب از همان آغاز با به آتش کشیدن پرچم سرخ تظاهرکنندگان و حمله و ضرو و شتم آنان روبرو شد. در 31 فروردین 1360 تظاهرات تشکل دانشجویی و دانش آموزی هوادار پیکار در جلوی دانشگاه تهران با حمله نارنجک ساچمه ای بسیجیان رژیم روبرو شد که نتیجه آن کشته شدن سه جوان و نوجوان زیر 20 سال به نام هایآذر مهرعلیان، ایرج ترابی و مژگان رضوانیان و زخمی شدن دهها نفر بود که برخی از آنان امروز نیز آن ساچمه ها را در بدن خود حمل می کنند!چهارمین مورد، تظاهرات مشترک پیکارو اقلیت در 11 اردیبهشت 1360  در بزرگداشت روز جهانی کارگر بود که آن هم در نطفه خفه شد.در این میان تنها گروه های همسو با حکومت بخت تجمعداشتند که حتی آنان که برای تجمع شان نیز اجازه قانونی داشتند، نیز قربانی خشونت ورزی حکومت اسلامیشدند. 30  خرداد اما آخرین تظاهرات خیابانی در آستانه حذف بنی صدر بود که توسط مجاهدین سازمان یافته بود کهآنهم به شدت سرکوب شد و پاره ای از شرکت کنندگان در آن بدون روشن شدن هویت شان یا تنها به جرم حمل فلفل و تیغ موکت بری اعدام شدند! ماجرای نیمروز با پرده پوشی این حقایقخشونت آن دوران را توجیه میکند. 

4 روشن است ترورهای سازمان مجاهدین خلق در واکنش به این شرایطنه تنها در سوق دادن جامعه به فضای نظامی و امنیتی بسیار موثر بود، بلکه مجاهدین را نیز از جریانی سیاسی با پایگاه گسترده اجتماعی به گروهی بسته نظامی متکی بر عملیات ترور سوق داد. جریانی که با همکاری پسین آن با ارتش صدام و سیر تحولات بعد از آنبه جایی رسید که امروز از کمترینمشروعیت در جامعه در مقایسه با گذشته برخوردار هستند. "ماجرای نیمروز" اما عامدانه کوشیده است تصویری از این جریان ارائه دهد که گویا از روز نخست درپی براندازی مسلحانه نظام بوده است. حال آن که تا 30 خرداد 60 این سازمان هنوز ازخمینی نیز دفاع می کرد!مسکوت گذاشتن یا وارونه کردن همه این واقعیت ها، پروپاگاندا در توجیه خشونت سال 1360 است که امروز نظام هرچه می کند نمی تواند بیش از این آن را کتمان کند. هم از این رو به جای تن دادن به خواست دادخواهی، به پروپاگاندا در دفاع از آن برخاسته است.  

"ماجرای نیمروز" نادرترین نمونه سینمای پروپاگاندا جمهوری اسلامی است که در واکنش به روشنگری های  پی درپی مخالفان، افکار جهانی و  انتشار نوار آیت الله منتظری درباره جنایات دهه شصت، گفتمان سکوت یا کتمان راشکسته و به سفارش یا دستکم حمایت تمام قد سپاه و نظامدر دفاع از "خشونت مقدس" خلقو روانه بازار شده است. در شرایطی که حتی روحانی در کمپین انتخاباتی خود اعتراف کرد که مردم "آنهایی که در طول ۳۸ سال فقط اعدام و زندان بلد بودند را قبول ندارند» این فیلم  از تمام امکانات ازاعمال فشار به هئیت داوران، توسل به تبلیغات سفید و سیاه و تظاهر به عینیت گرایی استفاده کرده تا پروپاگاندای اثر بخشی در توجیه آن ارائه شود. 

درخواست پیگیری مستقل پرونده  دهه شصت در سطح ملی و بین الملی در سطحی گسترده تر، می تواند از حقیقت تلخ آن دوران سیاه -که هنوز ترامای جمعی بخشی مهمی از جامعه ایران و به ویژه دگراندیشان قربانی نظام اسلامیاست- تصویر روشن تری به دست دهد که "ماجرای نیمروز" سخت سعی در کتمان آن دارد. 

 (این نوشته پیش تر در اخبار روز منتشر شد که با ویرایش دوباره و افزودن نکاتی به آن به روز شده است. 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

دکتر مهرداد درویش پور

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.