هر جا خَر شد ما پالون هر جا دَر شد ما دالون
احتمالا برای بسیاری اتفاق افتاده که در خیابان با صحنه دعوا و درگیری بین دو یا چند نفر مواجه شدهاند. موضوع درگیری هر چه که باشد اغلب صحنه مشابهی را به وجود میآورد:
دو یا چند مرد که با هم دعوا و بگو مگو میکنند و بعد از بالاگرفتن درگیریهای لفظی با هم گلاویز شده و گاه نیز برق یک چاقو یا قمه ای میدرخشد و فاجعهای را به بار میآورد. صدای جیغهای زنانهای که از مردم تقاضای کمک میکنند و عربدههای مردانهای که سعی در اثبات حق خود دارند، صحنه های آشنا در کشورمان هستند. هنگام مواجهه با چنین صحنههایی چه عکسالعملی نشان میدهیم؟ بیتفاوت از کنار ماجرا میگذریم یا مداخله برای جلوگیری از دعوا میکنیم؟ شاید هم به تماشا میایستیم و یا با گوشی موبایل مشغول فیلمبرداری میشویم تا به دوستان و اطرافیانمان نشان دهیم.
یحتمل شاید خواننده گرامی نیز بیاد داشته باشد که درست قبل از مرگ روح الله خمینی ، رهبر جهان اسلام بغیر از یک میلیارد نفر اهل سنت ، جوّی در میهن وجود داشت که فقط وجود فیزیکی آن امام همام امت ِ حزب الله ، به عنوان مقبولیت رژیم و سدی برای مهار اعتراضات عمومی علیه حاکمین پذیرفته میشد . از سوی دیگر نیز برخی از اقشار مانند کارگر و دانشجو به انتظار مرگ رهبر بودند تا در زمان خلا فقدان خمینی و کاهش مقبولیت رژیم ، کسانی بر علیه نظام بصورت جدی و منسجم قد علم کرده و ندای آزادی سر دهند.
چنین شد ما واحیرتا و عجیبا غریبا ، چند ماه بیشتر از اعدامهای ِ گروهی ِ جوانان و نوجوانان این کشور نگذشته بود ولی به یکباره همه وقایع به نسیان سپرده شد و بودند کسانی از همین اقشار ِ ناراضی و زخم خورده که چنان به سوگ آن خوب ِ خوبان حضرت ِ معصوم ِ عاری از گناه نشستند که همه دنیا انگشت حیرت به دهان گرفت. همین امر یعنی حضور پرشور و میلیونی ِ امت ِ همیشه در صحنه باعث شد که میخ رژیم محکمتر شده و مشروعیت ِ ملی را نیز مجددا ضامن اجرای مطامع خویش نموده و بگیر و ببندها و محاصره ملت نیز تنگتر گردد این زخمه را بیاد داشته باشیم.
با چنین پیش زمینه ای شاید بهتر بتوان به واشکافی ِ کلیت موضوع بپردازیم که بنظر من بصورت مستقیم و غیر مستقیم نهایتا به بی تفاوتی ملی مربوط است
در عصر حاضر بسیاری از صاحب نظران معتقدند که بی تفاوتی در جوامع بشری میتواند عامل بسیاری از ناهنجاریهای سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی باشد . در چگونگی رخ داد بی تفاوتی فاکتورهای متعددی را بر می شمارند که از آن جمله میتوان به موارد ذیل اشاره نمود :
رشد صنعت و فناوری، توسعه ارتباطات اجتماعی، افزایش سریع جمعیت، جابجایی های بزرگ جمعیتی، گسترش لجام گسیخته شهرنشینی، مجاورت فرهنگ ها و خرده فرهنگ های متفاوت با یکدیگر، گسترش منطق محاسبه گرایانه ِدر زندگی مدرن که تقریبا انعطاف ناپذیر است ، عقلایی شدن رفتار و انتخاب انسان ها، تشدید فردگرایی، ضعف نهادها و اعتقادات مذهبی و یا زوال تدریجی هویت های گروهی و جمعی.
در ابتدا و بگفته بسیاری باید قبول کرد که جامعه ما بهره چندانی از آموزهها و قوانین شهروندی مدرن نداشته و اکنون نیز با وجود تقویت ارتباطات مجازی بازهم وضعیت چنگی به دل نمیزند و بهبودش نیز کار زیاد ، متصدی ِ شفیق و زمان طویل می طلبد که در آینده نزدیک متصور نیست.
مکمل عوامل مذکور نیز در فرهنگ ماست زیرا که برخی از مطالب یا آموزهها که هیشه هم درست نیستند نهادینه گردیده اند ، بطوریکه تجربه نسلهای قدیم تحت عناوینی مثل «سرت را پایین بنداز و زندگی خودت را بکن یا تو فقط خر خودتو بران » نیز وارد فرهنگ نسل ما شده و در بسیاری از موارد باعث دامن زدن به بی تفاوتی ها در ابعاد گوناگون ِ جامعه ما گردیده است
در نتیجه امروز ِ روز می بینیم که مثلا نزدیک به شصت درصد از مردم تصمیمی برای کمک به مصدومان سوانح رانندگی یا وساطت مثبت در نزاعات ِ بی مایه خیابانی و مواردی از این دست را ندارند.
اگر به مطالب تاریخی علاقمند باشید متوجه شده اید که قوه محرکه تعداد زیادی از جنگها و شورشها در کشورمان ، بنوعی زمینه رقابت برای کسب منافع شخصی بوده و نه مستقیما مبارزه با ظلم و فساد.
به عبارت دیگر در این میان فقط تعویض مهره صورت می پذیرفته و جور و ستم بازهم بگونه ای جدیدتر پابرجا بوده است. دلیل این امر بنظر من عدم وجود تفکر اجتماعی در جامعه ماست لذا هر کس می کوشد که فقط گلیم خویش را از آب بیرون بکشد از اینروست که می بینیم بسیاری از مردم با جبر و اعمال زور برای کسب ثروت مخالف نیستند مشروط باینکه خود حتما سهمی از این ثروت یا منافع را داشته باشند.
با این اوصاف می بینیم که فساد بصورت مویرگی در جامعه ما جاریست مثلا اگر کسی از سفره انقلاب بی بهره ماند به بانک خصوصی رحم نمیکند ، اگر بانک نشد به فلان شرکت ساختمان سازی ، مسجد ، بیمارستان و یا حتی خانواده و دوستان را نیز مورد سواستفاده قرار میدهد.
مورد مهم دیگر که به بی تفاوتی منجر شده قانون مداری است. زمانی که افراد جامعه احساس کنند برخی دولتمردان و مسوولان کشور قانون و عدالت اجتماعی را رعایت نمیکنند، احساس ناکامی و استیصال کرده و بیتفاوتی نسبت به اتفاقات جامعه در رفتار آنها نمودار میگردد. این مسئله زمانی به نقطه بحرانی خواهد رسید که درماندگی آموخته شده، در تک تک افراد جامعه نهادینه شود، در این صورت راه مردم و مسئولان جدا خواهد شد و مردم خود را در نقش منفعل خواهند دید ( درماندگی آموخته شده ) و در نتیجه جامعه افسرده گشته و درصد امید به زندگی و بسیاری از شاخصه های جامعه افت معنادار پیدا میکند تا در حالتی بدبینانه جامعه به سمت فروپاشی مدرن حرکت خواهد کرد. برای جلوگیری از تشدید این معضل ، مردم و مسئولان باید هشدارها را جدی بگیرند. مردم بر نقش خود در سرنوشت ایران مسلط شوند و مسئولان هم در عمل به این گفته خود که خادمان ملت هستند عمل کنند گرچه اسفبارانه تاکنون هیچ تلاشی محقق نشده است.
مشاهده میکنیم که زندگی مردم کشور آنقدر دشوار شده که بسیاری فقط بفکر امرار معاشند و حوصله و وقتی برایشان باقی نمی ماند که بفکر موارد جانبی کم اولویت تر از نظر خودشان نیز باشند.
برخی کارشناسان معتقدند که بیتفاوتی اجتماعی ناشی از عدم تعلق است. وقتی افراد یک جامعه وابستگی و تعلق خاطری به اجتماع و محیط پیرامون خود نداشته باشند و بین منافع فردی با منافع اجتماعی فاصله قائل گردند ، طبیعتا دچار بیتفاوتی میشوند. به همین دلیل اگر افراد جامعه به مشارکت گرفته شوند و در فرآیندها و تصمیمات کشور دخالت کنند نتیجتا تک تک افراد احساس میکنند که برای خودشان و زندگیشان تصمیم میگیرند و در چنین شرایطی از حالت بیتفاوتی خارج شده و نسبت به اتفاقاتی که در سطح خرد و کلان جامعه در حال وقوع است واکنش نشان میدهند
از دیگر دلایل یاد شده برای افزایش بیتفاوتی اجتماعی این است که فرد تصور میکند اگر موضعگیری، مداخله یا اعتراضی نماید شاید با واکنشات زننده ،مشکلات غیرقابل پیش بینی و گرفتاریهای گوناگون مواجه گردد از این رو، خودش را درگیر وقایع نمیکند و ناگفته نماند که قوانین دست و پا گیر نیز سنگینی ِ این تردیدات را مضاعف نموده است.
شوربختانه بخاطر بالارفتن هزینه فعالیت سیاسی ، جامعه ایران ، دست به یک کوچ اجباری از عرصه سیاسی به عرصه اجتماعی زده است . متاسفانه در این فرایند نوعی عافیت طلبی هم به چشم میخورد . مردم کمتر حاضرند برای مسایل مهم کشور ، هزینه پرداخت کنند . معمولا نوع واکنش خود را طوری تنظیم میکنند که کمترین هزینه را برای آنان داشته باشد
متاسفانه در ایران همه شهروندان خود را در قبال دیگران مسئول نمیدانند .
این مسئولیت شهروندی از واکنش به انداختن زباله در سطح شهر و اعتراض شهروندی به تخریب اموال عمومی توسط شهروندی دیگر شروع شده و گاهی تا مداخله در صحنههای دزدی و زورگیری و حتی اعتراض به عملکرد برخی مسئولان کشور میانجامد. البته شکی نیست که اغلب ما ایرانیان نوع دوست هستیم و این فرهنگ در میان ما وجود دارد که مثلا در درگیریهای خیابانی مداخله صلحآمیز میکنیم لیکن شواهد حاکی از شیوع سندرم بیتفاوتی در جامعه ماست و این موضوع در کلانشهرها بیشتر خودنمایی میکند
همانگونه که اشاره شد رفتار غلط مسولان کشور آثار سو زیادی داشته است بطوریکه در حقیقت مردم اطمینان پیدا کرده اند که اعلام اعتراض یا نشان دادن خشم و نارضایتی آنها تاثیری در بهبود اوضاع نخواهد داشت. فرض کنید مردم مانند شهروندان آزاد در اعتراض به موضوعی به خیابانها بیایند و یا تظاهرات آرامی داشته باشند ، آیا عکس العمل نظام هم در راستای حفظ همان آرامش است یا اینکه خود نظام حاکمه با اِعمال خشونت علیه تجمع کنندگان اوضاع را ملتهب تر و چندین برابر بر فضای رعب و وحشت می افزاید و بدینسان ملت متوجه میشوند که اعتراض شان نه تنها هیچ تاثیری در تغییر نداشته است بلکه اگر این اعتراض را ادامه دهند هزینههای سنگینی در پی خواهد داشت که کمترین آنها مثلا ستاره دار شدن در دانشگاه، مدرسه، محل کار و حتی محل زندگی است! بنابراین ترجیح میدهند تا بی تفاوتی بمانند
مثال ساده فوق را میتوان به کل اقشار اعم از دانشجو ، کارگر ، بازاری ، نویسنده ، روزنامه نگار ، مطبوعات و ناشرین ، معلمان و اقلیتهای مذهبی و امثال آنان نیز براحتی تعمیم داد . بهمین دلیل است که هر روز یک اختلاس هزاران میلیاردی رونمایی میشد و هیچکس هم مقابله منسجمی نمیکند و متاسفانه این رویه از زمان رفیق دوست که اولین و بزرگترین اختلاس زمان خود را انجام داد تا به امروز کما فی السابق ادامه دارد.
باید گفت در سیستم و حکومت بیماری که زندانیان بدون اطلاع قبلی اعدام می شوند، روزانه و شبانه به خانه فعالین سیاسی و یا اجتماعی یورش می برند و افراد را دستگیر می کنند، زندانیان سیاسی در بد ترین شرایط موجودند و تحت فشار و شکنجه و توهین و تجاوز قرار دارند اما صدای ِ معترض متحد و سازماندهی شده ای بر نمی خیزد ، عمال نظام نیز با تکیه بر سکوت برخاسته از ترس و عادت کردن مردم به شرایط سخت و سخت تر و نداشتن هیچ گونه اعتراضی به وضع اسف بار زندگیشان، گستاخ تر شده و جرأت بیشتر پیدا کرده اند تا با گردن کشی و قلدری در خیابان ها قدم بزنند و مرد و زنان و دختران مردم را به اسم اغتشاشگر ، بد حجاب ، بی حجاب و غیره بازداشت کرده و در ورای ِ آن هزار بلای ِ ناگفتنی بسرشان بیاورند و آخر دست هم برای باج سبیل ، رشوه و جریمه و شلاق نیز به ملت تحمیل میکنند. حال سوال اینجاست که آیا بجز مرگ تدریجی و تباه شدن روزهای عمر برای عوام و یا فرار کردن خواص حاصل دیگری مترتب خواهد بود؟ آیا سکوت بیشتر در کنار شرکت در حماسه های ملی مانند انتخابات بد و بدتر خیانت به فرزندان خویشتن نیست ؟
مردم ما مخیر هستند که خود راه خویش را برگزینند اما با روشی که تاکنون انتخاب کرده اند برای فرزندان آتی خویش نباید منتظر ثمره ای باشند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید