رفتن به محتوای اصلی

چگونه لهجه فارسی را یاد گرفتم
28.11.2017 - 20:36

وقتی وارد مدرسه شدم از اینکه نمی توانستم فارسی حرف بزنم استرس و احساس تنهائی عجیبی به من دست داده بود، همه با هم تند تند فارسی حرف می زدند و من شمرده شمرده مثل روخوانی از روی کتاب درسی می توانستم حرف بزنم در گوشه حیاط تنها ایستاده و غرق در افکار خود بودم و در عالم خاطرات همکلاسیهایم و هوای بدون دود آزربایجان که زنگ مدرسه به صدا در آمد و راهی کلاس درس شدیم، چند ماهی در کلاس و حیاط مدرسه نتوانستم دوستی یا هم صحبتی برای خود پیدا کنم و چون شدیاّ لهجه ترکی داشتم و نمی توانستم بزبان فارسی سلیس حرف بزنم معلمین هم وجود مرا در کلاس فراموش کرده بودند در کلاس همانند عضو زائدی بودم تا اینکه یک روز معلم ریاضی یک مسأله بغرنج ریاضی در مورد دستگاه دو معادله دو مجهولی را پای تخته نوشت و رو کرد به زرنگترین شاگرد کلاس، کی می تونه اینو حلش کنه؟ هیچکس دستش را بلند نکرد، و رو کرد بمن، که بابا تو هم که از دم بیغی، بعد گفت راستش خودم هم باید برم در خانه برای حلش فکر کنم، منهم غرق در پیدا کردن راه حلّ مسأله بودم و وقتی راه حلّش را پیدا کردم دیگر در آن لحظه یادم رفته بود که کجا هستم و با چه لهجه ائی باید توضیح بدهم که کسی بمن نخندد، بلا اراده دستم را بلند کردم، معلم با تعجب بمن نگاه کرد، گفت ها چی می خوای؟ گفتم من بیایم آن مسأله را حلّ بکنم، بعد با تعجب گفت، تو؟ ترکعلی تو که هنوز بلد نیستی فارسی حرف بزنی، در حالی که انگشتم بالا بود مثل عاشقی که به معشوقش نگاه می کند ششدانگ حواسم به حلّ کردن مسأله پای تخته بود، و چون همه کنجکاوانه به من نگاه می کردند با اکراه گفت بیا ولی بیخودی وقت کلاس را نگیر، سریع خودم را پای تخته رساندم و مسأله را بروش ماتریکس حلّ کردم بعد دیدم کسی متوجه نمی شود به روش ساده تر معاون مجهول حلّ کردم، هنوز که هنوز بود معلم باورش نمی شد و برای اینکه مطمئن شود از من خواست که جواب را در معادله قرار دهم تا صحت جوابها را کنترل کنم، جوابها درست بود، معلم بدون اینکه چیزی بگوید گفت خب برو بشین، وقتی که خواستم سرجایم بنشینم از پشت سر یواشکی گفت، ترک اگر لقمان شود باز یک خر است، تعدادی به حرف او خندیدند و تعدادی هم با نگاه دوستانه سری بمن تکان دادند، تا آخر سال معلم ریاضی با من لج می کرد، ولی بعد از آن دوستهای زیادی پیدا کردم و بتدریج لهجه فارسی را یاد گرفتم ولی همیشه برایم عجیب بود که چرا فارس زبانها حروف ق، ج و چ را نمی توانند خوب تلفظ کنند و قاشق را غاشغ می گویند و کجا را کگا و چنار را کنار تلفظ می کنند همانند عربها که چای را شای و پرتقال را برتقال و گرما را کرما و ژاله را جاله تلفظ می کنند و یا چرا گفتن به می گویم و یا پختن به می پزم و گریه به گریستن تبدیل می شود و یا چه ربطی بین زمین خوردن و سرما خوردن و یا غصه خوردن هست و یا مو کندن زمین کندن جان کندن و دهها فعل کمکی که هیچ رابطه ائی با هم ندارند

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

سازاخ

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.