قطار زمستان
گل سرخ ها در باغ نبودند
ایستادم و بی حرکت
از پشت درختان نگریستم
آیا آنها به پای خود
تا جانِ چینی فنجان پیشروی کرده اند؟
یا کسی صیدشان کرده
در بطن چینی قوری
سر از پرشان جدا کرده بودند؟
یا شاید
هیچوقت آنان گل سرخ نبوده اند
بلکه بلبل هائی
با بالا پوش صورتی
که پا نهادند به اقلیم فنجان
تا پنجره هائی رو به سوی سرود مرور کنند؟
پرنده ای پنهان
برگها را می ریزد بر چمدان ِسفر چمن ها
شاید باغ یک قفس بزرگ بود
زیر دستان سفید دیوار ها
و مورچه ها خط سیری از ترانه را
به لانۀ دانه ها می بردند
از باغ منافذ و راههای خیال
تا سروقت بهار
باغ می لرزید
زیر موج گل سرخ
فنجان ِچای چپه میشد
از بیم درّه ریش ریش
همنفس با گُلپر ها می پرید
پروانۀ رایحه
بر سقف ِوقت
که قطار راهی زمستان بود
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید