" كوروش گرايى " راست هاى راديكال و چپ هاى معتدل، و همچنين دعواى مزخرفانه ى هگليست ها و كرونيست ها كه تاريخ را از نگاره ها و فرضيه هاى " ديگرى نويسى" تعقيب مى كنند نشان از نظريه ى زوال دارد و نظريه ى ايران، درى است كه تخته شده است.
روشنفكران دينى خيلى زودتر از آنكه فكرش را بكنيد در جاده ى لغزنده ى ايرانيت ليز خوردند و گفتمان را باختند. از يك سو چپيه انداختن هاى گفتمان دينى بر گردن كوروش، و از سويى " هگل مالى " بر در و ديوار كج و معوج يك گفتمانى كه هميشه تكيه بر مبانى " ديگرى نويسى " دارد نشان از فقدان فهمى است كه قبلاً اشاره شده است.
روشنفكرانى كه منِ ايرانيشان را در لابلاى هگل و پاتريشيا كرون و رؤياى رسولانه جستجو مى كنند در حقيقت به نوعى " مترجم ديگرى ها " هستند و سعى دارند تا با چپاندن فهم خود ( فهمى كه نيست و در اصل ترجمه ى فهم ديگرى است ) در بين انبوه مبانى و نگاره هاى ديگرى به خودنمايى بپردازند.
تضادى عجيب بر اين جريان نارساى انديشندگى حاكم است و آن اينكه، اين طيف فكرى مسلط بر جريانات رسانه اى به همان اندازه كه در " ديگرى نويسى بيرونى " غرق هستند " ديگرى نويسى درونى " را به شدت سركوب مى كنند.
گفتمان فكرى و ديگرى نويسى تركها و عربهاى داخل ايران كه كاملاً خالى از منِ ايرانىِ مذكور مى باشد تنها گفتمانى است كه تكيه اش بر تاريخنگارى فكرى جديد مى باشد.
اين گفتمان به متون فارسى اين امكان را مى دهد كه از توجيه منِ ايرانى و خيالى در متون ديگرى دست بردارد و با منِ واقعيش در متون نارسا و غلط نگاشته شده ى خويش روبرو شود.
اما جان كلام اين است كه در ادبيات اين طيف روشنفكران ايرانى، منِ آريايى و پارسى در قالب منِ ايرانى به شكلى مشمئز كننده نشان داده مى شود.
تقريباً نصف بيشتر انسانهاى موجود در ايران و انديشندگان آنها از دايره ى منِ ايرانى تعريف شده ى كنونى خارجند و حضور ندارند. اين غياب اجبارى در نظريه ى ايرانيت به طرز وحشتناكى توى ذوق مى زند.
براى مثال سريال ها و فيلمها و رمانهاى جديد منِ مذكور، پر از شهرام و بهرام و رُخام و پرهام و ...است، و اسامى عرب و ترك و مابقى ديگرى ها غايب مى باشد.
و تقريباً خودشان هم از تشخيص نوع و جنس منِ خويش در راستاى نظريه ى ايرانيت دچار سرگيجه شده اند و به شكل خنده دارى به ايجاد متن ها و گفتارهاى متضاد روى آورده اند.
اتفاقاً يكى از دلايل گرايش اين طيف درهم و برهم به مبانى ديگرى نويسى بيرونى، گريز از منِ آشفته و گمشده خويش و گريز از مواجهه شدن با منِ ديگرى هاى درونى مى باشد.
دانشكده ى ايرانى ترجمان " ديگرى نويسى " است اما عجيب ترين شكل قضيه اين است كه با همين " ديگرى نويسى " دارد ديگرى ستيزى مى كند.
دیدگاهها
آقای توکلی اگز آدم درست هستی!
آقای توکلی! شما آنقدر از نظر
آقای توکلی عزیز! شما که خود
جناب لوائی عزیز!
با انگشت گذاشتن به نقطه حساس تاریخی / فلسفی، لازم است گفته شود تاریخ سرزمین موسوم به جهنم ایران از طریق امپریالیسم و جناح های اروپائی همدستش ساخته و پرداخته شده است. یکی از این حضرات فیلسوف آلمانی جناب "هگل " است. با تکیه بر اسناد مسجل، شواهد تاریخی، و کتب فلسفی موجود در دست، در این خصوص لازم است گفته شود که آقای کانت و هگل صرف نظر از آقای هایدگر که از طریق تبلغات دولتی بیش از دیگر فیلسوفان در زمان خود مطرح بودند. علل مختلفی دارد. اولی در خدمت ترویج نقطه نظرات کلیسا، که اسرار داشت دین کاتولیسیسم را در بطن فلسفه علمی جای دهد، دومی یعنی آقای "هگل" نیز اسرار داشت ناسیونالیسم دولتی را با دیالتیک تاریخی درهم آمیخته انسان آلمانی را به عنوان نژاد برتر، و حتا ناجی بشریت قلمداد کرده هژمونی سیاسـی ـ ناسیونالیتسی دولت پرویس را بر جهان اروپا و از طریق آن بر جهان
جناب لوائی عزیز!
با انگشت گذاشتن به نقطه حساس تاریخی / فلسفی، لازم است گفته شود تاریخ سرزمین موسوم به جهنم ایران از طریق امپریالیسم و جناح های اروپائی همدستش ساخته و پرداخته شده است. یکی از این حضرات فیلسوف آلمانی جناب "هگل " است. با تکیه بر اسناد مسجل، شواهد تاریخی، و کتب فلسفی موجود در دست، در این خصوص لازم است گفته شود که آقای کانت و هگل صرف نظر از آقای هایدگر که از طریق تبلغات دولتی بیش از دیگر فیلسوفان در زمان خود مطرح بودند. علل مختلفی دارد. اولی در خدمت ترویج نقطه نظرات کلیسا، که اسرار داشت دین کاتولیسیسم را در بطن فلسفه علمی جای دهد، دومی یعنی آقای "هگل" نیز اسرار داشت ناسیونالیسم دولتی را با دیالتیک تاریخی درهم آمیخته انسان آلمانی را به عنوان نژاد برتر، و حتا ناجی بشریت قلمداد کرده هژمونی سیاسـی ـ ناسیونالیتسی دولت پرویس را بر جهان اروپا و از طریق آن بر جهان
سالام ـ همشهری عزیز،شما
آقای لوایی گرامی
نمیدانم نظریه ایران چیست اما تاکید بیش از حد شما بر نابودی آن نشانه قدرتمند بودن آن باید باشد. نوشتید "گفتمان فكرى و ديگرى نويسى تركها و عربهاى داخل ايران كه كاملاً خالى از منِ ايرانىِ مذكور مى باشد تنها گفتمانى است كه تكيه اش بر تاريخنگارى فكرى جديد مى باشد" این .... یعنی چه؟
اگر این حرف شما درست است پس افراد زیر از کجا آمده اند:
- میرزا فتحعلی آخوندزاده
- شاهزاده جلال الدین میرزا قاجار
- میرزا علی خان امین الدوله
- میرزا یوسف خان مستشارالدوله
- میرزا حسین خان سپهسالار
- عبدالرحیم طالبوف تبریزی
- حاج زین العابدین مراغه ای
- حسن تقی زاده
- احمد کسروی
- تقی ارانی
و .....
- سید جواد طباطبائی
آقای لوایی! بنده نوشته شما را تجاهل العارف میپندارم. بزرگانی که در بالا از آنان نام بردم پایه گذار ناسیونالیسم ایرانی بودند و از شگفتی
آقای لوائی گرامی، شما در بحثی
برخلاف تصوراتِ مبهم شما، بر این باورم؛ وقتی بحث بر سر ایران است، قریب به اکثر مردمان کشور به این توجه ندارند که من ترک هستم، تو عرب هستی و او بلوچ است. به عبارتی دیگر، در بحث بر سر ایران، "ما" مردمان ایران، متحدانه عمل می کنیم.
- نمونه ای از این حس را به هنگام حمله ی ارتش صدام به ایران شاهدش بودیم، که تا باز پس گیری خرمشهر این حس پیوند و وجودِ مشترک احساس میشد.
- نمونه ای دیگر از این حس را به هنگام وقوع حوادث غیرمترقبه ای چون سیل و زلزله شاهدش هستیم
- نمونه ای متداول از این حس را، به هنگام اعتراضات مردمان ایران به تعدیات نظام حاکم علیه محیط زیست کشور، حقوق و آزادیهای فردی و گروهی در اقصی نقاط کشور شاهد هستیم.