رفتن به محتوای اصلی

غربت
رویا
04.02.2018 - 23:43

کسی زخم هایت را ترجمه نمی کند
کسی اوراق پاره پاره ی احساست را نمی خواند
کسی مجموعه توقیف شده ی بغضت را در دکه های نگاهش نمی گذارد
در غربت طفل ِ گریز پای اندوهت در هوای نیشخند نشو و نما می کند
در غربت صدای گام های تنهای ات روی سنگفرش زندگی است.

☆☆☆

رویا
در این سرزمین خورشید گرفته
در افق های بی پرنده ی تاریک
در عصر بی پنچره ی نادرخت
گفتم آفتاب شود، آما نشد
ای پادشاه آفت
زانوانم در ماسه های غربت فرو رفته اند
و عاطفه ام چشم به راه مسافری ست محال
امشب در شیون آه ها
در گورستان کهنه خاطرات
در فراموشی یک خیال بکر و شفاف
یک رویای صادقانه ام
که آفتاب شود، اما نشد.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آتوسا نجف لوی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.