رفتن به محتوای اصلی

سريال ستارخان بر عليه آزربايجان
05.02.2018 - 06:27

با سريالى ابتدايى و سطحى و آشفته و البته پر از شعارهاى دهن پر كن طرفيم. سريالى عجله اى و ضربتى. مى خواهند طبق ايرانشهر طباطبايى تعريفى از ايرانيّت با زبان و مخلفات پارسيانه قِل بدهند وسط ملت آزربايجان. صرفاً دارند " جعل خوانى تاريخ " مى كنند. توجه كرده ايد كه دكتر موجود در سريال شبيه جواد طباطبايى است؟ راوى هم خود اوست.
از همان ابتدا خطاب كردن ستارخان با لقب سردار، زياد به چشم مى خورد. بايد بررسى كنيم كه كى اين لقب به ستارخان و باقرخان داده شده است و آيا اصولاً اين مخاطب قرار دادن با القاب دهن پُر كن سردار و سالار با تاريخ همخوانى دارد يا نه؟ همه مى دانيم كه مردم و مجاهدين او را همان خان و ستارخان صدا مى كردند. علاوه بر اين اشاراتى همچون " سردار جلسه هستن،تشريف بياريد!" انگار دارد نقب به سردار سليمانى و اينها مى زند.
اسم ها در همان آغاز، سريال را كُدگذارى مى كنند:
راوى كه دكتر است و نامش سُهراب، در حقيقت اشاره ى موذيانه بر دو رگه بودن سُهراب دارد كه از تخم كيانى است و در سرزمين توران بزرگ شده است. آزربايجان ( تبريز )، تصوير توران است و تهران، تصوير ايرانيّت. انگار دكتر سهراب همان جواد طباطبايى است.
راوى اما براى نسل جديد روايت مى كند. نسل نو هم نامش ايراندخت ( دختر ايران ) است و تاكيد پيوسته ى كارگردان بر تركيب دختر ايران در لابلاى ديالوگ ها به نوعى به ابتذال معنا كشيده شده است. مخاطب به خوبى حس شعاربودگى اثر را فهم مى كند.
ديالوگ " اين باغ داره خشك مى شه دختر ايران"، به شدت دارد از دغدغه ها و اضطراب هاى كارگردان و عوامل سازنده و اتاق فكر حامى سريال پرده بر مى دارد. ايرانيت مدنظر راسيسم دارد خشك مى شود پس بايد داستان سردار ملى با رنگ و لعاب ايرانيت آريايى روى صحنه برود.
كثيف ترين صحنه اى كه دارد بر ملت آزربايجان اهانت مى كند ديالوگ جعلى و داستانى ستارخان در جواب وارتان ارمنى است كه صرفاً از تهران براى عكس انداختن از ستارخان و باقرخان به تبريز آمده است:
- ارامنه خدمت كردند به مشروطيت. اميدوارم كه شما هم با غيرت و غرور خدمت كنيد به اين ملت!
همسو نشان دادن ارمنى ها با آزربايجانى ها آنهم درست در شرايطى كه ارمنى ها با حمايت تهران و مسكو بخشى از خاك آزربايجان را اشغال كرده اند بزرگترين دهن كجى به ملت آزربايجان است.
سريال اگرچه داستان مشروطه ى فارسهاست اما دارد براى امروز نسخه پيچى مى كند.
در نگاههاى بازجومآبانه ى سهراب و نحوه ى حرف زدنش با ستارخان ، تحقير و كوچك انگارى را به وضوح مى توان ديد.
- حالا اينجا هستم حكمتش چيه نمى دونم.
نگاه كنيد به صحنه هايى كه ستارخان و مجاهدين تفنگ بر دست با لباس هاى بسته ايستاده اند و دكتر ژيگولوى كراواتى خوش پوش از تهران آمده، در حالى كه دستهايش را بر جيبهايش گذاشته دارد چيزهايى افاضات مى فرمايد.
قبلاً در نوشته هايى اشاره كرده ام كه مشروطه ى مشروعه گذر از سنت به مدرنيسم نبود بلكه نقشه ى فارس ها با همراهى قدرتهاى حامى براى خلاص شدن از قاجار بود. كه اگر مرحله ى گذار از سنت بود به رضاخان و حكومت سنتى فعلى ختم نمى شد. فعلاً بحث سر اين سريال دوزارى است و بعداً راجع به مشروطه مفصل حرف خواهيم زد. به راستى اينهمه اصرار ايرانشهرى بر مشروطه براى چيست؟ آيا تبريز را مى خواهند بار ديگر با ترفندهاى روايت خوانى جعلى به همراهى با خويش وادار سازند؟
سريال از فضاى تبريز ، از زبان تركى مردم تبريز ، از آداب و رسومات تبريز هيچ سخنى به ميان نمى آورد. انگار تبريز تبريز نيست اصفهان و تهران است. بعضى جاها هم كه ستارخان براى خالى نبودن عريضه از كلمات اوغلان، باجى، قارداش استفاده مى كند بيشتر به ذوق مخاطب آزربايجانى و تركى مى زند.
ستارخان تبديل شده به سخنگوى ايرانشهرى آقايان. به بعضى ديالوگ ها اشاره مى شود:
- من به كل جوانان ايران اعتماد دارم.
- كه افتخار كل ايرانيد.
- تبريز به فكر خودش نيست به همه ى ايران فكر مى كند.
- من براى حفظ ايران، براى حفظ مشروطه ى ايران مى جنگم.
با ستارخانى فيلسوف و انديشمندى كه دغدغه ى ايرانشهرى دارد طرفيم. كارگردان، علناً و عملاً تراوشات ذهن جواد طباطبايى را از دهان سهراب و ستارخان به بيننده منتقل مى كند.
از كيفيت كارگردانى و فيلمبردارى و مسائل تكنيكى سريال بگذريم كه افتضاح است. در سه قسمت اوليه ى سريال حتى يك سكانس آبرومند هم ديده نمى شود. كارگردان بهتر بود كه تاريخنويسان مشروطه را با جواد طباطبايى سر يك ميز مى نشاند و با آنها مصاحبه مى كرد تا جعليات و رؤياهايش در سايه ى فيلمى مستند بيشتر به چشم بخورد.
اين سريال به شدت بر ما گوشزد مى كند كه همه ى هم و غم زبان و مديا و حكومت مسلط بر سرنوشت ساير مليت ها در ايران، تكنوازى به نفع پارسهاست.
نمايش اين سريال فرصتى است تا ما اشتباهاتى را كه در مشروطه دچارش شديم ديگر تكرار نكنيم. اشتباهاتى كه به راسيسم و فاشيسم اجازه مى دهد تا تاريخ و فرهنگ و زبان ما را به راحتى مورد تحريف و تحقير قرار دهد.
من اين بخش از نوشته ها را در مورد سريال به مرور و با پخش قسمت هاى بعدى سريال ادامه خواهم داد و اميدوارم بخش هاى تاريك بيشترى را در مورد مشروطه واكاوى كنيم. يكى از اين بخش ها همسويى بعضى از تاريخنگاران تبريزى با نحوه ى تاريخنگارى تهران در خصوص مشروطه است. در مورد ماجراى فراماسونرها و انجمن غيبى و ... به موازات سريال حرف خواهيم زد.
دارند از ماوراى قفقاز تا كوچه پس كوچه هاى مارالان، دلايلى براى خزعبلات ايرانشهرى خويش جعل مى كنند. ما نسلى هستيم كه از كلى گويى هاى شعارگونه ى مزورانه خيلى دور شده ايم.
با اينهمه بلايى كه بر سر آزربايجان آورده اند حماقت محض است كه براى آنها بجنگيم. سريالشان را به جهنم... همين كه تهران و اصفهان و شيرازشان به ايرانشان فكر مى كند كافيست. تبريز به آزربايجان فكر مى كند.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محمدرضا لوایی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.