بسیج کاریکاتوریستهای ایرانی در دفاع از هنرمندی که تصویری از نماینده اراک کشیده بود، در نهایت به عقبنشینی نماینده مجلس از شکایتش انجامید و حکم وحشیانه ۲۵ ضربه شلاق منتفی شد. این خبر مایه خرسندی است، اما متأسفانه همه منازعات اخیر میان نیروهای سنتگرا و نوگرا به این پایان خوش منتهی نشده است. ترانه رپ شاهین نجفی که با دستمایه قرار دادن هجویات فیسبوکی علیه یکی از امامان شیعه ساخته شده است، پایان خوشی که نیافته است، هیچ، به جاهای خطرناکی نیز رسیدهاست. در یک سو همچنان بر حکم ارتداد اصرار دارند و در سوی دیگر عدهای قصد دارند راه وی را ادامه دهند. البته در کنار این دو نیروی متخاصم، بخش گستردهتری از جامعه بیتردید حکم قتل را غیرانسانی میداند، با اینهمه به نظر نمیرسد اجماعی که بر سر وحشیانه بودن یا دست کم نامتناسب بودن حکم شلاق برای طرح کاریکاتور نماینده مجلس وجود دارد، در مورد دفاع از ترانه شاهین نجفی موضوعیت داشته باشد.
گذر از سنت یا گذار به دموکراسی؟
در یک سوی جامعه، سنتگرایانی هستند که احترام به ارزشها، هنجارها و مقدسات خویش را انتظار بر حقی میدانند و بیاحترامی و تمسخر قداستها را برنمیتابند، سوی دیگر منازعه سنتها و ارزشهای ماورایی را مانعی برای پیشرفت جامعه میبینند و این وظیفه را برای خود قائلند که به اسطورهزدایی، تابوشکنی و افسونزدایی بپردازند. مشکل این است که واکنش هر یک، انگیزه دیگری را تقویت میکند و به دور باطلی میانجامد که جز با نابودی کامل یکی پایانی بر آن متصور نیست. سنتگرایان کوتاه آمدن از ارزشهای خود را موجب عادی شدن اقدامات هنجارشکنانه میدانند و در طرف مقابل، نیروهایی که سنتها را سد راه پیشرفت میدانند، اظهارات ضدانسانی و برخورد خشونتبار آنها را دلیلی بر حقانیت راه خود میدانند. به نظر نمیرسد وظیفه هوادارن دموکراسی قضاوت در مورد برحق بودن یا نبودن این دو و رسیدن به حقیقت باشد، اما بیشک باید در دموکراسی مورد نظر خود امکان همزیستی این نیروها را به شکلی فراهم کنند و به الزامات آن پایبند باشند.
مدتهاست بخشهایی از جامعه ایرانی گرایش به مدرن شدن یافتهاند و ارزشهای مدرن را در منظومه رفتاری و فکری خود و به شکل روشنی در سبک زندگی خود جای دادهاند. با وجود این گرایش روزافزون، غیرواقعبینانه است اگر تصور کنیم این گذار ناگزیر، دیر یا زود، جامعهی ایرانی را در تمامیتش به سمت مدرن شدن سوق خواهد داد. اساساً تصور جامعهی یکدست مدرن نه ممکن است و نه مطلوب. به ویژه معطل گذاشتن سیاست دمکراتیک و منوط کردن تحقق دموکراسی به این گذار موعود، جز تماشا کردن نزاع میان نیروهای سنتی و مدرن و انتظار پیروزی برای نیروهای مدرن، وظیفهی دیگری برای مبارزان دموکراسی باقی نخواهد گذاشت. اما اگر گذار از سنت به مدرنیسم را حرکتی تدریجی و مداوم بدانیم، در آن صورت فارغ از جانبداری از یک سوی نزاع سنت و مدرنیسم، تلاش برای رسیدن به اجماع بر فضیلتهای مدنی برای نیل به دموکراسی را وظیفهای خواهیم دانست که بر دوش تمام جمهوریخواهان خواهد بود؛ وظیفهای که بر خلاف نزاعهای بیپایان نظری بر سر لزوم احترام به مقدسات یا به رسمت شناختن حق تمسخر باورها، ضروریتر و شدنیتر است.
وارد شدن به منازعات برای تعیین این که کدام نیرو بر حق است جز به وخیمتر شدن نزاع کمک نمیکند. اگر توماس جفرسون به جای آن که بگوید «همسایهی من چه بیست خدا را بپرستد چه هیچ خدایی را نپرستد، به من آسیبی نمیرسد» وارد منازعات میان ملحدان و خداپرستان میشد و با استفاده از هرمنوتیک، ابزار مورد علاقه روشنفکران دینی، در لابلای متون مقدس به دنبال تأیید نظرش میگشت تا مستند و متقن حرف نهایی را در این زمینه بزند؛ بیشک راه به جایی نمیبرد. امروز هم جامعه آمریکا در موضوع خدا و دین به اجماعی نرسیدهاند، اما بر این موضوع توافق کردهاند که ایمانشان ـ و بیایمانیشان ـ نباید آسیبی به دیگران وارد کند. مسألهی اساسی برای هواداران دموکراسی اجماع بر سر چنین اصولی است که به قوام جامعه میانجامد و ضمن به رسمیت شناختن تکثر دینی و فلسفی، امکان همزیستی را فراهم کند.
توافق عمومی یا حکم حکومتی؟
در چنین منازعاتی که یک سوی آن ارزشهای سنتی و سوی دیگر آن منتقدان سنت قرار دارند، نسبت دادن یکی از این دو به حکومت و دیگری به مخالفان آن، خطای مهلکی است که به تضعیف نیروهای هوادار دموکراسی میانجامد و نیروهای سنتگرا را با وجود تمام اختلافاتی که با وضع موجود دارند، به سوی حاکمیت سوق میدهد. اگرچه دموکراسی به دنیای مدرن تعلق دارد اما لزوماً با پیروزی نیروهای مدرن بر نیروهای سنتی به دست نمیآید. رسیدن به اجماع بر سر فضیلتهای مدنی است که راه دموکراسی را هموار میکند، فضیلتهایی که بیشک در رأس آنها به رسمیت شناختن حق حیات برای همگان فارغ از هر نوع ایمان و مسلکی است.
ناگفته پیداست که مسیر تابوشکنی مسیری یکطرفه است که پایان مشخصی ندارد همواره میتوان هنجارها و باورهای سنتی جدیدی را به چالش کشید. گفتار حقمحور اگرچه نمیتواند هیچگاه منعی برای چنین رفتارهایی ببیند، اما این بدین معنا نیست که تابوشکنیها، جامعه را لزوماً گامی به پیش میبرند، چه بسا ممکن است موجب پسرفت جامعه شوند. طرح پرسشهای نظیر دفاع از حق تمسخر ارزشهای دینی در برابر جامعه ایرانی، در حقیقت، رویارو کردن جامعهای است که هنوز برای کسب ابتداییترین حقوق دمکراتیک خود به دشواری در حال مبارزهای پرهزینه است، در برابر پرسشهایی که جوامعی با پشتوانه چند قرن دموکراسی هم به راحتی از پس آن برنمیآیند و هنوز بر سر آن مناقشه است. طرح این گونه مباحث که به شکافهای غیرضروری در جامعه میانجامد، نه تنها به همگرایی نیروهای دمکراتیک کمک نمیکند، بلکه واگرایی ناخواستهای را بر جامعه تحمیل میکند.
اگرچه نیروهای هوادار دموکراسی لزوماً پیشبرد سیاست خود را نباید در تقابل با نیروهای حافظ سنت و دارای منزلت ببینند، اما بدیهی است این وضعیت تا زمانی است که سنتگرایان نیز الزامات همزیستی با دیگر نیروهای جامعه را بپذیرند. بیشک صدور احکام وحشیانه از سوی این نیروها باید با موضع شدید نیروهای هوادار دموکراسی منجر شود و نباید رعایت الزامات همزیستی این باور نادرست را در میان نیروهای منزلتی به وجود آورد که به واسطه جایگاه خاص خود، مصون از هرگونه انتقاد یا مخالفتی هستند. نه تنها خشونت عملی بلکه هر گونه ترویج خشونت نیز در جامعه باید محو شود، تا امکان همزیستی فراهم شود، به زبان دیگر پیش از هر گونه سازش و مصالحهای، همگان بدون هیچ استثنایی باید بپذیریم که حق نداریم همدیگر را بکشیم و به تبلیغ خشونت علیه یکدیگر بپردازیم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید