رفتن به محتوای اصلی

بخشی از گفت و گو با علی اشرف درویشیان
09.05.2018 - 19:26
تهیه و تنظیم:
م. روان شید

بعد از متن 134 نفر ، بيشتر نشست ها و جلسات كانون صرف تهيه ي منشور كانون شد ، اگر چه ما از قبل منشور داشتيم اما در دوره ي جديد مي خواستيم منشور را يك بازنگري كنيم و مطابق با روزگار خودمان يك اصلاحاتي را در آن انجام دهيم و چيزهايي را اضافه و يا كم كنيم ، و اين منشور كه مواضع و اهداف ما را نشان مي داد زمينه اي شد براي اساسنامه ي ما كه بعدا اساسنامه را بر مبناي آن پايه گذاري كنيم . كار بر روي اساسنامه حدود دو سال طول كشيد ، يعني دو سال شبانه روزي ، دو سال كاري كه ما تا ديروقت مي نشستيم به طوري كه بعضي جلسات تا ساعت سه و حتي چهار صبح طول مي كشيد و من مجبور بودم تك و تنها از آن جا راه بيفتم و به كرج بروم كه گاهي حتي صبح به خانه مي رسيدم ، گاهي وقت ها هم ماشين نبود و مجبور بودم از ميدان كرج را تا منزل پياده بروم . به هر حال با صبر و حوصله ي دوستانمان و سعي فراوان دو دوست و حتي سه دوست از دست رفته مان ، يعني محمد مختاري ، جعفر پوينده و غفار حسيني و همكاريِ واقعا تنگاتنگ و دلسوزانه اي كه با ما داشتند بالاخره پيش نويس منشور كانون نويسندگان تهيه شد و گفتيم كه بعد از اين كه نشست مشورتي آن را تائيد كرد ، آن را در مجمع عمومي مطرح كنيم و به قضاوت عمومي بگذاريم تا دوستان اگر حرف و نظري دارند در متنِ اساسنامه و منشور اعمال شود . پيش نويس اساسنامه تقريبا آماده شده بود كه جريان فرج سركوهي پيش آمد ، حتما به ياد داريد ، بعضي مي گفتند به آلمان رسيده ، بعضي مي گفتند نرسيده … حدود يك هفته از جريان سركوهي نگذشته بود كه مرا براي بازجويي خواستند ، اين بازجويي حدود سه جلسه انجام شد ، آن ها بيشتر مي خواستند بدانند در كانون چه مي گذرد و حتي سئوال كردند كه به نظر شما چه كساني در كانون از لحاظ فكري و فعاليت از بقيه بالاتر هستند كه من گفتم نمي‌گويم ، يعني با همين لحن گفتم كه نمي‌گويم و بعد يادم هست در آن جلسه به من گفتند بنويس و من باز گفتم كه نمي نويسم ، گفتم براي اين كه از زماني كه خودم را شناخته ام دارم بازجويي پس مي دهم و ديگر خسته شده ام و نمي نويسم، كه بعد آن بازجو يك وسيله اي را كه شكل تلفن همراه داشت از جيب‌اش خارج كرد ( كه البته ضبط صوت بود ) و تظاهر مي كرد كه به اين و آن دارد زنگ مي زند ولي من مطمئن بودم كه او حرف هاي ام را ضبط كرده . به هر حال بعد از آن ما به كارمان ادامه داديم و در جلسه اي كه حدود 10روز بعد در منزل منصور كوشان براي امضاء منشور جمع شده بوديم باز آمدند و اعضاء را براي بازجويي بردند و هرچه داشتيم ، از منشور و ديگر نوشته ها از ما گرفتند كه ما بعد نسخه اي ديگر تهيه كرديم و جلسه اي در منزل امير حسين چهلتن تشكيل داديم و دو جلسه هم در منزل من در كرج تشكيل شد ، يعني براي اولين بار كانون در جايي خارج از تهران تشكيل جلسه داده بود كه آن هم بعد در بازجويي هاي بعدي مسئله ساز شد . فراموش كردم بگويم ، در منزل اميرحسين چهلتن شش نفر به عنوان كميته ي تداركِ نشست عمومي انتخاب شدند كه عبارت بودند از محمد جعفر پوينده ، من ، دولت آبادي ، هوشنگ گلشيري ، منصور كوشان و محمد مختاري . اين شش نفر انتخاب شدند تا تدارك برگزاري يك نشست عمومي را براي اول مهر 1377 ببينند . چند روز قبل از اين كه چنين نشستي تشكيل بشود در منزل منصور كوشان نشستيم و براي برگزاري آن نشست آخرين مراحل تصميم گيري را انجام داديم كه مثلا چقدر صندلي لازم است و از اين جور مسایل . البته با اتحاديه ي ناشران هم صحبت شده بود و قرار بود نشست عمومي در آن محل برگزار شود و از وزارت ارشاد موافقت نامه هم اخذ شده بود . اما دو شب قبل از برگزاري نشست عمومي بچه ها را براي بازجويي بردند و فرداي آن شب هم مرا از كرج خواستند و مي گفتند شما كه گفته ايد من دور و بر كانون نيستم در حالي كه تا حالا دو بار اعضاء كانون در منزل شما جلسه داشته اند . در اين بازجويي حتي مرا تهديد كردند كه به هر حال هميشه با شما اين طور رفتار نمي كنيم و شما را از بين مي بريم … به هر حال بعد از اين بازجويي ها بود كه نشست عمومي را به هم زديم ، يعني علي رغم اين كه كارت هاي دعوت نامه را هم صادر كرده بوديم و به اعضاء اطلاع داده بوديم مجبور شديم با تلفن به مدعوين اطلاع بدهيم كه نهم مهر ماه به آن جا نروند ، فقط فراموش كرده بوديم به يك نفر بگوئيم ( محسن ميهن دوست ) كه او از مشهد به مكان جلسه رفته بود . به هر حال جلسه را تشكيل نداديم اما بعد از آن ما شش نفر يعني من ، مختاري ، پوينده ، گلشيري ، كوشان و كاظم كردواني هر هفته شنبه ها در محل كار منصور كوشان جمع مي شديم و در رابطه با سرنوشت‌مان صحبت مي كرديم ، به هر حال به ما گفته بودند كه پرونده ي شما همچنان مفتوح است و بعدا حكم تان را صادر مي كنيم ، و فكر مي كرديم كه چه كار بكنيم ، و حتي در اين رابطه نامه اي هم به يكي از مقامات نوشتيم كه جان ما در خطر است چون به من ، محمد مختاري و به خصوص به پوينده گفته بودند كه روش هاي ديگري هم داريم ، همينطور نيست كه راحت بنشينيد و چيز بنويسيد . ما خطر را حس كرده بوديم ، حتي وقتي از محل كار كوشان كه در صباي شمالي بود راه مي افتاديم و تا خيابان انقلاب پياده مي آمديم و صحبت مي كرديم حس مي كرديم كه كساني متوجه ما هستند و تعقيب مان مي كنند ، به هر حال يك ماه ي نگذشته بود كه دوستان ما را از بين بردند و آن فاجعه به بار آمد . بعد از آن ، يعني در تشييع جنازه ي آنان بود كه تصميم گرفتيم روز 13 اسفند 1377 نشست عمومي را برگزار كنيم . بنا براين بچه ها انتخاب شدند ، من و كاظم كردواني به وزارت كشور رفتيم ، بعد كاظم كردواني و هوشنگ گلشيري به وزارت ارشاد رفتند و براي آن جلسه ، و فقط براي همان جلسه ، مجوز گرفتيم و بعد چون زمان از دست رفته بود و جايي براي نشست فراهم نشده بود با لطف خانم بهبهاني نشست را در منزل ايشان گذاشتيم و در آن جلسه حدود 67 يا 68 نفر از اعضاء و خانواده ي دوستان از دست رفته مان دور هم جمع شديم و جلسه تشكيل شد و همان طور كه خود شما هم در آن جلسه شاهد بوديد باز به سراغ ما آمدند و اسامي را خواستند كه نداديم و آقاي چنگيز پهلوان با ماموران صحبت كرد ، و ماموران حتي صورتجلسه و اسامي را مي خواستند كه امتناع كرديم و به هر حال رفتند . دو نفر مامور هم از طريق وزارت كشور و كلانتري آمده بودند كه آسيبي نرسد و از جلسه مواظبت كنند . بعدا در اطلاعيه اي كه از طريق سعيد امامي گفته شده بود فهميديم كه قرار بوده آن جلسه را يا به مسلسل ببندند و يا منفجر كنند چون گويا از بين بردن يك نشست عمومي در بين بوده …در آن جلسه هيئت دبيران موقت انتخاب شدند كه عبارت بودند از اين پنج نفر : خانم سيمين بهبهاني ، من ، كاظم كردواني ، هوشنگ گلشيري و خانم شيرين عبادي و پنج نفر هم به عنوان اعضاء علي البدل انتخاب شدند . در آن دوره يك اطلاعيه در خصوص دستگيري و بازداشت محسن كديور داديم و با همان اطلاعيه هم ثابت مي كرديم كه ما صرفا طرفدار آزادي انديشه و بيان هستيم با هرنوع تفكري . در طول فعاليت كانون ما به موارد زيادي برخورد مي كنيم كه اعضاء كانون از آزادي انديشه و بيان دفاع كرده ، يعني بدون توجه به طرز تفكر فرد، و اين باز دليلي است براي كساني كه فكر مي كنند كانون صرفا يك محيط بسته است كه چند نفر مي نشينند و براي خودشان حرف هايي مي زنند . البته اين طرز تلقي هم معلول تبليغات سويي است كه عليه كانون صورت گرفته است . در خود كانون اصلا با اين طرز تفكر مبارزه شده ، يكي از نمونه هاي آن تصفيه ي عده اي از اعضاء كانون در سال هاي اوايل انقلاب است ، در آن زمان عده اي از افراد مي خواستند طرز تفكر خاصي را در كانون ترويج كنند و كانون را بيشتر سياسي كنند . به هر حال كانون به اين نتيجه رسيد كه در يك بستر و زمينه ي صنفي و فرهنگي حركت كند و فقط از حقوق فرهنگي و صنفي ي اعضاء حمايت كند ، اما اين كه به هر حال پاي كانون به مسائل سياسي هم باز مي شود به خاطر ماهيت آزادي خواهانه ي كانون است ، يعني چون يك نويسنده با كلمه و كلام سر و كار دارد خواه ناخواه اين صنف با آزادي سر و كار خواهد داشت و البته برخي تاب و تحمل اين نوشتن را ندارند و به اين خاطر است كه اين جا سياسي بودن كانون مطرح مي شود ، اما به لحاظ طرز تفكر و ايدئولوژي خاص ،‌به هيچ وجه نپذيرفته ايم و هميشه اين را نفي كرده ايم و نخواسته ايم زير بار برويم .

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

م. روان‌شید

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.