رفتن به محتوای اصلی

اسماعیل نوری علا در دو سکانس از تاریخ معاصر ایران
29.05.2012 - 17:39

سکانس اول: چرا روشنفکران نباید از امام خمینی بترسند؟

باید بر جنبشی وقوف یافت که سالهاست در خاک امت های اسلامی رشد کرده و در ایران ما، در همین پانزده ساله اخیر، به بر نشسته است. و این دیگر تنها در حوزه های مدارس علیمه و در میان قشر روحانیت رخ نکرده است. اتفاقا روحانیت رسمی در ایران- شاید از ترس از بین رفتن مبانی معنوی دین- چند سالی با این پدیده مبارزه کرده و ماهیت ان را به درستی تشخیص نمی داده است. و این پدیده همان پالایشی است که از پس قرن ها سکوت و جمود در دل مذهب تشیع رخ داده و معنای تشیع دیگرباره سرخی خون حسینی و غرور بت شکن توحیدی را در خود پرورانده است....پس روحانیت را نیز اکنون باید در افق جدیدی دید و تصفیه کرد....

ترس نویسندگان نامه سرگشاده ترس بجایی بود، اگر ملت ایران به امام خمینی صرفا بعنوان یکی از اعضای روحانیت سنتی می نگریست و می خواست از او تقلید کورکورانه کند، و یا امام خمینی خود ماهیتا تفاوتی با آن مراجع تقلید سنتی نداشت. اما امام خمینی پدیده ای تازه و دلگرم کننده در تاریخ تشیع است. او رهبر سیاسی جنبش است، جنبشی که تعریفی جز برانداختن ظلم و تقلید کورکورانه و شکستن بت های دیکتاتوری سیاسی و مذهبی ندارد. چه کس او را امتحان کرده تا بداند آیا از همه علماء به علم دین واقف تر است یا نه؟ و چگونه این اعلمیت، و در نتیجه، رهبری غیرانتخابی و تحمیلی، مردم را به تقلید از او کشانده است؟ نه! امام خمینی را مردم " انتخاب" کرده اند، به جهت اینکه در عین علم به احکام شرع به مقام ارشدیت نیز رسیده است. او در پی آن نیست تا قشر روحانیت را حاکم بر سرنوشت ما کند، بلکه در پی آنست تا ما را از دیکتاتوری همه اقشار حاکم و خواستار اطاعت کورکورانه برهاند. و هر آنکس از روحانیت سنتی که در این راه قدم گذارد مقدمش گرامی است، اما اگر تردیدی در این راه از خود نشان دهد دیگر کسی برای رساله و اعلمیت و زهدش فاتحه هم نمی خواند. اکنون علم را با عمل می سنجند. اکنون نقاب عبا و عمامه کنار زده شده است و رهبری مردم شیعه باید از آن کسی باشد که امام کفن پوش کربلا را در پیش روی دارد. جز این، هر رهبری، حتی در اوج محبوبیت، یکشبه در بایگانی تاریخ مطول ما مدفون خواهد شد.

پس باکی نیست اگر جنبش مردم ایران ماهیتی " سیاسی- مذهبی" دارد. این در واقع ذات طبیعی هر جنبش توده ای در مشرق زمین است. ملت ایران خواستار حکومت علماء نیست، بلکه خواستار حکومت اسلامی است. مگر ما فراموش کرده ایم که شاه سلطان حسین هم عالم به علم مذهبی بود؟ مگر او را " ملا حسین" نمی خواندند؟ نه! ما خواستار حکومت هیچ شاه سلطان حسینی نیستیم. و از همین روی از طرح مساله " حکومت اسلامی" در ایران نباید باکی داشته باشیم، چرا که اکنون ایرانیان خواستار آن اسلام واقعی اند که بت می شکند، نه آنکه بت می آفریند. آن اسلام که زیر پایه های تخت باصطلاح " الهی" اموی و عباسی و در زیر عبای کعب الاخبارها و غزالی ها فرومرده است. آن اسلام که زاینده زینب هاست، نه آن اسلام که حرمسراهای شاهان صفوی را پر کرده. طلاب دینی دانشجویان حقوق دینی اند و فقها و مجتهدین حقوقدانانند و نه بیش. و امام خمینی چه برنامه ای ارائه داده جز بازگشت به ایران، انجام انتخابات آزاد، و برقراری حکومت مردم بر مردم؟ این تفاوت اوست با آن روحانیتی که خواستار اجرای قانون اساسی است، صرفا برای بدست آوردن حق " وتو" با فرستادن پنج نماینده به مجلس- گوئی که همه مشکلات ما از همین عدم حضور آقایان ناشی می شود و بس! باری، به همین علت ها است که امام خمینی در راس جنبش امروز مردم ایران قرار دارد، اما آنان که جز این فکر کنند به ناچار کنار گذاشته می شوند....

خلاصه اینکه خلط " دینی بودن" جنبش مردم ایران با " رهبری سیاسی قشر روحانیت" نباید موجب پیدایش سوء تفاهم شود. اگر اراده مردم ایران مطرح است، این مردم چنین می خواهند: حکومتی اسلامی، یعنی حکومت مردم بر مردم با تکیه بر مبانی مترقی حقوق اسلامی و تشیع سرخ علوی. این از روز روشن تر است که آن قشری از اجتماع ما به دیکتاتوری، زور و سانسور دست می زند که بر مردم تکیه ندارد- خواه آن قشر روحانی باشد خواه روشنفکر غیرمذهبی. نهضت امروز مردم ایران، درست براساس همان قولی که از مرحوم آیت الله نائینی نقل شده بود، " نه استبداد دینی می خواهد نه استبداد ضددینی" نه دیکتاتوری روحانیت و نه دیکتاتوری پرولتاریا. ....

 ملت ایران اکنون دنباله رو رهبران از پیش ساخته نیست، بلکه مجهز به ایدئولوژی و معیاری است که به مدد آن سره را از ناسره می تواند جدا کند و رهبران واقعی خویش را بازشناسد و انتخاب کند. اما این مانع آن نیست که اذعان کنیم هنوز، بقول نویسندگان نامه سرگشاده دچار مشکل فقدان یک نیروی جانشینی هستیم. اما به نظر من شتاب جریان و تنگی زمان هیچکدام مهلت آن را نمی دهد که وقت را به کنفرانس ترتیب دادن و نشست و برخاست کردن بگذرانیم. به نظر من اکنون وقت آنست که این نیروی جانشین هرچه زودتر آفریده شود و در جریان عمل و از طریق آزمایش های عملی بخود شکل نهائی بگیرد....

آیت الله خمینی اکنون از پشتیبانی کامل ملت ایران برخوردار است، پس می تواند به کمک افراد مورد اعتماد خود – که خود بخود مورد اعتماد مردم ایران هم خواهندبود- به آفریدن سازمان های رهبری سیاسی دست زند. به نظر من نخستین قدم در این راه تشکیل یک دولت در تبعید است. این دولت با پشتیبانی مردم ایران از هم اکنون می تواند تمرین اداره مملکت را شروع کند.

اسماعیل نوری علا، هفته نامه ایرانشهر، ۲۳ آذرماه ۱۳۵۷

 

سکانس دوم: چرا جمهوریخواهان نباید از شاهزاده رضا پهلوی بترسند؟

فکر می‌کنم اکنون همه قبول کرده اند که اگرچه سه دههء پيش عمر نوعی از سلطنت در کشورمان به پايان رسيد اما نوع ديگری از آن ـ که بسا بدتر و هولناک تر از قبلی بود ـ چانشين اش شد. يعنی، ما هنوز هم در مسير جريان مبارزه‌ای «ضد سلطنتی» قرار داريم؛ چه سلطنت از آن شاه باشد و چه متعلق به ولی فقيه. ماهيت واقعی مبارزهء امروز ما همچنان ضد سلطنتی، و ضد سلطه، است. ما می‌خواهيم جامعهء خويش را از «سلطه»ی استبدادی ِ حاکمان مستبد و سرکوبگر رها سازيم.... براستی چرا بايد اينگونه بيانديشيم که «اگر قرار باشد رژیم سلطنتی در ایران روی کار آید، از آنجا  که برای سلطنت رقابتی وجود ندارد، همواره این خطر وجود دارد که او [رضا پهلوی] بدون کوچک ‌ترین رقابتی، شانس پادشاه شدن را خواهد داشت...» بنظر من اين سخن دارای پايه‌ای منطقی نيست.....

از نظر من، بين «پادشاهی خواهی» و «پادشاهی رضا پهلوی» هيچ رابطهء مستقيمی وجود ندارد. چرا که اگر قرار باشد در پی فروپاشی حکومت اسلامی يک قانون اساسی جديد سکولار دموکرات نوشته شود، معنای آن چنين است که ما «قانون اساسی مشروطه» را احياء نکرده ايم و در نتيجه، نه تضمينی وجود دارد که حکومت آينده پادشاهی باشد و نه، اگر هم باشد، آقای رضا پهلوی می‌تواند «بدون کوچک ‌ترین رقابتی» پادشاه ايران شود. ....

اگر فرض کنيم که حکومت آيندهء ايران پادشاهی هم باشد، هر ايرانی همانقدر حق دارد خود را نامزد اين سمت کند که آقای رضا پهلوی. و به همين دليل هم بود که دو هفته پيش در مورد مبانی عقيدتی حزب مشروطه ايران نيز، که مهمترين و استوارترين سازمان پادشاهی خواهی در اپوزيسيون ما است، نوشتم: «اين حزب [مطابق اساسنامه اش] پادشاهی را ـ آن هم بصورتی دموکراتيک و متکی بر ارادهء ملت، "بهترين و مناسب ترين رژيم و شکل حکومت برای ايران" می‌داند و در اين راستا آقای پهلوی را بعنوان "کانديدا"ی خود معرفی می‌کند و حق تعيين سرنوشت کشور و نوع حکومت و سياست‌های آن را به مردم وا می‌گذارد....

حال، با توجه به آنچه آمد، اگر توافق کنيم که هدف ما برای آيندهء ايران رسيدن به يک قانون اساسی سکولار ـ دموکرات است که در آن راه‌های بازتوليد استبداد و بازگشت به سلطنت بسته شده باشد، آنگاه مسئلهء «پادشاهی تشريفاتی» ـ بخصوص بدون دسترسی شاه به فرماندهی کل قوا ـ امری فرعی می‌شود و ديگر لازم نيست با نگرانی بگوئيم «همواره این خطر وجود دارد که  او [رضا پهلوی] بدون کوچک ‌ترین رقابتی، شانس پادشاه شدن را خواهد داشت. .....

من از اين هم يک قدم فراتر می‌گذارم و می‌گويم:

۱. اگر نوشتن و تصويب قانون اساسی آينده را بر انتخاب نوع حکومت مقدم بداريم 
۲. اگر آن قانون اساسی را چنان بنويسيم که جلوگير بازتوليد استبداد باشد
۳. اگر، در اين قانون، نخست وزيری (يا "صدراعظمی"؛ همچون مورد آلمان) را منصبی انتخابی و مدت دار و صاحب اختيار پيش بينی کنيم و فرماندهی کل قوا را به آن بسپاريم
۴. اگر در آن قانون منصبی را بعنوان «رياست تشريفاتی کشور» بوجود آوريم که مردم، در مرحله‌ای بعد از تصويب قانون اساسی، نوع آن را در يک همه پرسی مجزا انتخاب می‌کنند‌
۵. يعنی اگر هر دو گزينهء جمهوری (مثل مورد هندوستان) و پادشاهی (همچون مورد سوئد و هلند) مناصبی صرفاً تشريفاتی و نمادين باشند...

آنگاه جای هيچگونه هراسی برای اينکه هوای سلطنت به کلهء شاه يا رئيس جمهور آينده بزند وجود نخواهد بود..... 

می‌خواهم از دوستانم دعوت کنم تا کمی به زمين سرد و سخت واقعيت‌ها برگردند و بيش از اين در راه ايجاد يک وفاق ملی که منتهی به فروپاشی حکومت اسلامی شود مانع نتراشند؛ دعوت کنم که در جستجوی مسدود ساختن راه اعاده و بازتوليد سلطنت باشيم و انرژی خود را صرف مبارزه با پادشاهی تشريفاتی که حتی هيچ معلوم نيست نصيب آقای رضا پهلوی شود به هدر ندهيم. ....

آيا در اين سخن رضا پهلوی «سيستم پادشاهی» با «پادشاهی خودش» يکی فرض می‌شود؟ من نمی‌دانم؛ اما اگر چنين هم باشد اين نکته روشن است که پادشاهی آينده بر حسب قانون اساسی آينده بوجود می‌آيد و آن قانون نمی‌تواند از پيش تعيين کند که حق رياست تشريفاتی کشور از آن کيست.

جمعه گردی های اسماعيل نوری علا، خبرنامه گویا، 5 خرداد ماه 1391

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
ایمیل دریافتی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.